سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۸ مطلب با موضوع «علی شریعتی» ثبت شده است



بسیاری از اساتید در حوزه علوم اجتماعی بدون توجه به لوازم پژوهش در حوزه شریعتی پژوهی، در باب شریعتی کلیشه هایی را مطرح می کنند. در نوشته زیر دکتر حسن محدثی به دو نمونه از این رویکردها در نگاه دکتر سروش و دکتر جلایی پور اشاره کرده است:


لزوم شکل‌گیری شریعتی‌شناسی دانش‌پژوهانه
نقدی به آرای حمیدرضا جلایی‌پور (و نیز عبدالکریم سروش) بر علی شریعتی
حسن محدّثی گیلوائی

مقدّمه
در دوره‌ای به‌سر می‌بریم که کشورمان از نظر علمی –دست‌کم در برخی حوزه‌ها- پیش‌رفتی نسبی داشته است. دانش‌گاه‌های ما بسط و گسترش یافته‌اند و بر تعداد افراد باسواد و تحصیل‌کرده به‌نحو قابل توجّهی افزوده شده است. تکثّر فرهنگی و اجتماعی بیش از پیش افزایش یافته است و با ورود رسانه‌های ارتباطی جدید، تفکّر انتقادی بستر مناسبی برای رشد پیدا کرده است. در چنین وضعیتی کنترل آگاهی و دانایی مردمان تا حدِّ زیادی از انحصار نظام سیاسی و برخی گروه‌های فرهنگی نظیر روحانیت، خارج شده است. مردم از طُرُق مختلف می‌توانند کسب آگاهی کنند. در چنین شرایطی دوام مقدّس بودن امور مقدّس کوتاه‌تر است و دیگر امور مقدّس برای همه‌ی ملّت مقدّس نیست. بت‌سازی از شخصیت‌ها در ایران –خواه شخصیت‌های دینی و سیاسی و فکری- بُرد و تأثیر کم‌تری دارد و در هر گوشه و کنار کشور، کسی مشغول نقد یکی از این بت‌ها و مقدّسات گوناگون است. دیگر کسی به خاطر داشتن مدرک یا تحصیل در فرنگ به قطب فرهنگی کشور بدل نمی‌شود. دست‌کم تعداد قابل توجهی از محقّقان و دانش‌جویان جوان در کشورمان داریم که سخنان را می‌سنجند و ارزیابی می‌کنند. در چنین شرایطی، شایسته است که اهل علم و دانش‌گاه وقتی از موضوعات مختلف سخن می‌گویند، ‌مستند و مستدل و مبتنی بر تحقیق سخن بگویند. آنان دیگر با مُشتی عوام ناآشنا سر و کار ندارند. جهان ما از این لحاظ دست‌کم به‌نحو معناداری عوض شده است؛ اگرچه شاید معیار دقیقی برای سنجش میزان دقیق این‌گونه تغییرات وجود ندارد. لذا در سخن گفتن از آرا و اندیشه‌ها و کنش‌ها و زنده‌گی شخصیت‌ها نیز نیازمند بررسی عالمانه و محقّقانه هستیم.

طرح مسأله
وقتی از متفکّری مثل شریعتی یا هر شخصیّت دیگری سخن می‌گوییم، می‌بایست مسیری دانش‌پژوهانه را طی کنیم. به‌گمان من بسیاری از اهل نظر در ایران وقتی درباره‌ی شریعتی یا برخی متفکّران دیگر اظهار نظر می‌کنند، سخنی دانش‌پژوهانه عرضه نمی‌کنند. به‌عبارت دیگر، سخن آنان محصول مطالعه و پژوهشی معتبر نیست. هر ساله انبوهی از این‌گونه سخنان در نشریات مختلف کشور تولید و عرضه می‌شود. در این‌جا دو نمونه از این‌گونه مطالب درباره‌ی شریعتی موضوع بحثی مفصّل درباره‌ی بخشی از آرا و افکار دو روشن‌فکر دینی و دو معلّم عمومیِ برجسته‌ی معاصر ما یعنی علی شریعتی و عبدالکریم سروش شده است. از مجرای بحث در باب دو متن کوتاه، انواعی از شریعتی‌شناسی مورد بحث قرار گرفته شده است. روشن است که آن‌چه در این‌جا درباره‌ی شریعتی مطرح شده است، ‌در مورد هر شخصیّت دیگری نیز قابل طرح است.

مدّعای مشخّص‌ام این است که دکتر حمیدرضا جلایی‌پور در سخن گفتن از شریعتی لوازم کار را رعایت نکرده است. من در این‌جا نخست می‌کوشم در فرازهای مختلف، این مدّعا را مستدل و مستند سازم و سپس به برخی دیگر از مطالب ایشان در باب همین موضوع بپردازم.

متن کامل در زیتون:
http://zeitoons.com/32540

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۶
سیدجواد





چکیده سخنرانی ۳ آذر ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

شریعتی در آثار متعدد خود به مفهوم اسحتمار بسیار اشاره میکند، اما  پرسشی که ذهن خوانندة آشنا با ادبیات علوم انسانی و اجتماعی را درگیر  میکند، این است که این مفهوم چه تفاوت یا تشابهی با مفاهیمی همچون 
«استعمار»، «استثمار»، «امپریالیسم»، «ازخودبیگانگی»، «اسیمیلاسیون»، 
«الیناسیون»، یا «عوامفریبی» دارد؟ به بیانی دیگر، آیا «استحمار» معادل «عوامفریبی» یا از «خودبیگانگی» است یا یک مفهوم ابداعی توسط شریعتی برای تبیین یک وضعیت اجتماعی است؟ البته ممکن است این پرسش در ذهن بسیاری از جامعهشناسان شکل گیرد که آیا اصلاً میتوان شریعتی را به عنوان یک جامعهشناس محسوب کرد یا خیر؟ زیرا بسیاری از منتقدین شریعتی بر این باورند که او یک جامعهشناس به معنای کلاسیک کلمه نبوده و نیست و نخواهد بود و هرگونه تلاش برای بازخوانی میراث شریعتی در چهارچوب بینش سوسیولوژیکال کاری عبث و بیهوده است. البته شاید بتوان در این بستر سخنی در رابطه با جامعه شناسان کلاسیک مطرح نمود که از آن الگو برای فهم شریعتی و اهمیت اندیشه اش در قالب سوسیولوژی بهره برد و آن سخن این است که اگر به این قائل شویم که هرکدام از کلاسیکهای جامعه شناسی در قالب یک مفهوم محوری قابل تحدید هستند، آنگاه شاید بتوان از شریعتی در رابطه با یک مفهوم محوری سخن راند. به عنوان مارکس، وبر و دورکیم هرکدام دارای آثار بسیار برجسته ای در حوزه  سوشیال تئوری و سوسیولوژی هستند، اما اگر بخواهیم یکی از مهمترین و  بدیعترین آثار هریک از این اندیشمندان را به دقت احصاء کنیم، شاید بتوان گفت، مفهوم کلیدی مارکس «الیناسیون» و مفهوم کلیدی وبر  «راسیونالیزاسیون» و مفهوم کلیدی دورکیم «آنومی» است و الباقی به انحاء مختلف بر روی این مفاهیم کلیدی در دستگاه فکری هر یک از آنها بنا گردیده است. اگر مسامحتاً این مفروض مورد پذیرش واقع شود، آنگاه پرسش من این خواهد بود که بدیعترین مفهوم محوری شریعتی در حوزه سوشیال تئوری چه مفهومی بوده است؟ آیا اساساً میتوان از شریعتی در مستوای یک سوسیولوژیست در کلاس مارکس و وبر و دورکیم سخن گفت؟ اگر برای پاسخ به این پرسش به «عقل متعارف آکادمیک» در ایران رجوع کنیم، پاسخ سلبی خواهد بود و منتقدین شریعتی، اساساً مقارنه شریعتی و وبر را امری مبالغه آمیز و از کُنه نادرست خواهند پنداشت. به عبارتی دیگر، فرض محال را نیز محال میپندارند و در این رویکرد هیچ نقطه ایجابی نمییابند و هر کس را که در این وادی پای نهد، به شارلاتانیسم متهم خواهند کرد یا او را گرفتار نوعی از اسکیزوفرنیای فرهنگی میپندارند. اما به نظر من یکی از مشکلات بنیادین در مواجهه با شریعتی، متن شریعتی  نیست؛ بلکه روبکردهای غالب در مواجهه با متن شریعتی است که ایجاد نافهمی و ناهمدلانگی مینماید. برای تشریح این «وضعیت ناهمدلانگی» به نظر باید میان دو مفهوم «خواندن» و «خوانش» تمایز قائل شویم، زیرا این تمایز مفهومی به ما یاری خواهد رساند تا میان خواندن متن شریعتی به مثابه یک اثر ژورنالیستی و خوانش متن شریعتی به مثابه یک متن در بستر سنت فکری تفاوت قائل شویم. به عبارت دیگر، با این تمایز مفهومی قادر خواهیم بود که شریعتی را نه به مثابه یک فرد که در خلأ شکل یافته است، بلکه به صورت یک سنت فکری در چهارچوب یک تاریخیت تنیده در بافت موضوعی و به مثابه یک سوژه فعال و من اندیشنده در بستر هستی و جامعه انسانی درک و مفهومسازی کنیم. اگر بتوانیم این تمایز را مبدأ خویش در  طرح موضوع شریعتی قرار دهیم، آنگاه پرسش اصلی در برابر متن شریعتی این است که او را در چه سنتی میتوان بهتر فهمید و شئون مختلف او را در کدامین «حیث» میتوان به صورت منسجمتر مفهومسازی کرد؟ پاسخ به این پرسش به سادگی میسر نخواهد بود، زیرا شریعتی گفتمان خویش را در تلاقی با دغدغه های بیشماری تعریف، تحدید و تدوین نموده بود و تقلیل دادن هر بعدی از گفتمان شریعتی موجب تخریب هندسه فکری شریعتی خواهد گردید. اما این درهمتنیدگی جریانهای گوناگون در چهارچوب نظام فکری شریعتی نباید موجب تعلیق «خوانش» متن گردد، زیرا این تعلیق مهم، خود به نوعی موجب «تخریب متن» میگردد. به زبان دیگر، اگر متنی در هر دستگاه تفسیری قابل تفسسیر گردد، آنگاه اصل تفسیرپذیری متن، خود تبدیل به «ناتفسیرپذیری» خواهد گردید. زیرا اگر هر تفسیری از متن در خوانش آن متن ممکن باشد، دیگر آن متن برآمده از یک سنت فکری نیست؛  بلکه تبدیل به یک «بیمتنواره بدقواره» گردیده است که قابلیت تغییر به هر شکلی و هر صورتی را خواهد داشت. به تعبیری رساتر، متن شریعتی را باید در بستر سنت پسااستعماری خوانش نمود و در این سنت باید به دنبال فهم استحمار همت گمارد. زیرا شریعتی به دنبال رویکردی بود تا بتواند پروسۀ خالی شدن جوامع را که در زیر آسمانهای غیر اروپایی زندگی میکنند، از فرهنگ خویش تبیین کند. البته به نظر من، سنت پسا استعماری یکپارچه نیست، بلکه متشکل از جریانهای متفاوت و نحله های گوناگون هستند و از این رو برای فهم شریعتی در سنت پسا استعماری، تنها بیان این نکته که وی به این سنت تعلق دارد، کافی نیست؛ بلکه باید تلاش کنیم چهارچوب نظری شریعتی در قالب سنت پسااستعماری را پروبلماتیزه نماییم. این جمله به چه معناست و مقصود ما از اینکه سنت فکری شریعتی در حوزه سوشیال تئوری با رویکرد پسااستعماری را باید مسئله مند نماییم، چیست؟ این پرسش را اینگونه میتوان پاسخ داد که شریعتی برای فهم  «آسمانهای غیر اروپایی» از منظر اگزیستانسیالیستی استفاده میکند و موضوع فرهنگ را در قالب تمایز مفهومی ماهیت و وجود، بر روی مفهوم  «من جامعوی» و نه بر وجود به مثابه یک حقیقت استعلایی متمرکز میگرداند. به تعبیر دیگر، سنت فکری شریعتی و رویکرد تئوریک وی را میتوان سوشیال تئوری پسااستعماری با رویکرد اگزیستانسیالیستی نامگذاری نمود. البته این مفهوم نیازمند واکاوی و توضیح و تبیین وسیعتری است که در جای دیگر به تفصیل به این موضوع خواهیم  پرداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۳
سیدجواد

به نظر من یکی از بهترین شیوه ها برای فهم نظام فکری یک متفکر، پرسیدن پرسش های درست است. مقصودم از پرسش درست، ارزشگذاری اخلاقی یا تئولوژیک نیست بل به این موضوع می خواهم اشارت دهم که برای فهم یک گفتمان "منطق گفتمان" یا فرمهای گفتمان مورد بحث را باید بدون حب و بغض شناخت. این کار ساده ای نیست زیرا فهم گفتمان در خلاء صورت نمی گیرد بل در مناسبات پیچیده ی قدرت و مولفه های جامعوی در ساحات گوناگون شکل می گیرد و از این منظر جامعه ایران کماکان گرفتار پیکارهای ایدیولوژیک است و ثمره این پیکارها تخریب جامعه به مثابه یک موجودیت مستقل از اراده قدرت سیاسی و کارگزاران آن می باشد. به سخن دیگر، به جای آنکه بپرسیم آیا شریعتی تاریخنویس است و یا شریعتی را میتوان به مثابه یک مورخ پذیرفت و حتی ایرادات تاریخنویسی او را برجسته کنیم، به نظر من باید چارچوب پرسشهای خویش را دگرگون کنیم و اینگونه بپرسیم که نسبت شریعتی با تاریخ چیست؟ در آثار شریعتی بسیار ارجاعات تاریخی و حتی بحث از متدولوژیهای تاریخی وجود دارد که برخی از آنها به دلیل تعمیق و بسط حوزه تاریخ به مثابه یک علم آکادمیک دستخوش "گذر زمان" شده است و برخی دیگر از اشارات تاریخی شریعتی از نوع علم تاریخ نبوده است و ذیل مفهوم کلان تر "فلسفه تاریخ" قابل بحث و گفتگو است. به عنوان مثال، ایده "امید اجتماعی" و "ایمان به آینده انسانیت" از مفاهیم کلیدی فلسفه تاریخ شریعتی است که تا زمانیکه انسان بر روی کره خاکی وجود دارد این امید و ایمان به فردایی زیباتر با او خواهد بود. امروز در بسیاری از دانشگاه ها و پژوهشگاه های ایران مورخین و اصحاب علم تاریخ حضور دارند ولی در بهترین حالت مقلد مکاتب تاریخی انگلستان یا فرانسه هستند و در بدترین حالت تبدیل به "کارمندان رشته تاریخ" شده اند و خالی از چشم انداز و تهی از فلسفه تاریخ. به عبارت دیگر، شما می توانید نقدهای جدی به شریعتی از منظر روش های تاریخنگاری وارد کنید ولی یک مسئله را نمی توانید در مورد شریعتی هیچگاه فراموش کنید و آن تمایزی است که او بین "تاریخنویسی" و "بینش تاریخی" قائل بود. این، آن نکته کلیدی است که بسیاری از منتقدان شریعتی از آن غافل هستند یا تغافل میکنند. شریعتی در مواجهه با ایران و مدرنیته و دین یک مواجهه انتقادی مبتنی بر بینش تاریخی داشت. ما ممکن است مفهومپردازی او از این نسبت ها را امروز به چالش بکشیم ولی بحث او از علل "انحطاط ایران" و نسبتش با فهم تاریخی شده از تشیع که بر جامعه غالب شده است را، به راحتی نمی توانیم نادیده بگیریم. به تعبیری رساتر، اصلاح اندیشه دینی که شریعتی از آن سخن میگفت ریشه در بینش تاریخی او از مقومات تاریخ جامعه ایرانی داشت و معتقد بود بدون اصلاح دینی، هیچگونه اصلاحاتی در این جامعه رخ نخواهد داد و توسعه تبدیل به شبه توسعه خواهد شد و انحطاط بر ایران مستولی خواهد گشت. به عبارت دیگر، برای نقد یک متفکر، همانگونه که لاکاتوش میگوید، باید "برنامه پژوهشی" او را درک کنیم و سپس پرسش های درست را پیش روی او طرح کنیم و برای رسیدن به این سطح، ما نیازمند بازخوانی آثار شریعتی در چارچوب آکادمیک و به دور از قیل و قال های روزمره هستیم.


*این یادداشت به مناسبت ۴۱ سالگرد دکتر شریعتی  برای دنیای اقتصاد نوشته شده است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۹:۱۷
سیدجواد

سید حسین نصر را در سال ۲۰۰۱ در واشنگتن ملاقات کردم. از اواسط دهه ۹۰ میلادی قرن ۲۰ با او نامه نگاری داشتم. بیشتر آثار او را مطالعه کرده بودم. در دفتر کارش به گرمی از من پذیرایی نمود و مرا دعوت کرد به کلاسش بروم. دانشجویان دوره فوق لیسانس بودن و او در آنجا اشاره ای به دکتر شریعتی هم کرد ولی آشکار بود که آثار شریعتی را نخوانده بل متکی بر خاطرات جوانی نکاتی میگوید که با واقعیات منطبق نیست. دکتر نصر شاگردان زیادی را تربیت کرده است و یکی از آنها امروز دکتر ابراهیم کالین مشاور ارشد آقای رجب طیب اردوغان در ترکیه هست که از دوستان من است و در دورانی که تفاوتهایی در دیدگاه بین ایران و ترکیه ایجاد شده بود با او گفتگویی داشتم. البته من با سخنان عبدالله شهبازی مبنی بر فراماسون بودن دکتر نصر نیستم ولی این به دور از انصاف است که رئیس بنیاد فرح دکتر شریعتی را که ۱۸ ماه در زندان شاه بود را همکار ساواک خطاب کند و جلال متینی که خود رئیس دانشگاه مشهد بود و شریعتی را که حبس کشیده دوران شاه را متهم به همکاری با ساواک کند. پس چرا متینی و نصر در مسند بودن و شریعتی در زندان؟ شریعتی از زندان با ساواک همکاری میکرد و نصر و متینی در بنیاد فرح و دانشگاه فردوسی مشهد ضد ساواک مبارزه میکردند؟!! فاعتبروا یا اولوا الباب!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۵
سیدجواد

نامه های دکتر چمران به سید صادق طباطبایی بسیار خواندنی است. در این نامه ها شهید چمران از سید حمید روحانی یاد میکند و می‌گوید او به دلایل شخصی (حتی از واژه توهم استفاده می‌کند) به امام موسی صدر تهمت صهیونیست بودن می‌زند و نسبت به شریعتی و من بد می‌گوید. لطفا خود را از شر او محفوظ بدار. علاقمندان می‌توانند به این گفتگوها رجوع کنند. البته به نظر من بحث فهم اسناد تاریخی و مطالعات انتقادی آرشیوی نیاز به تخصص دارد و کسانی که تحصیلات آکادمیک در این حوزه ندارند معمولا گرفتار تقلید از دیگران می‌شوند و نمونه آن اشاراتی است که این روزها در آستانه زادروز امام موسی صدر و رحلت دکتر شریعتی در فضای مجازی با استناد به گفته‌های جلال متینی و سید حمید روحانی توسط مقلدان‌شان پخش می‌گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۵
سیدجواد

دکتر جلال متینی اگر دشمنی خویش با دکتر علی شریعتی نمیکرد، امروز شاید نامش در بین کتابهایی که درباره تاریخ روسای دانشگاه فردوسی مشهد نوشته شده است باقی میماند و کسی جز اساتید متخصص در حوزه تاریخ دانشگاه در ایران یادی از او نمیکرد. اما عدوات با دکتر شریعتی حتی سالها پس از رحلت این نظریه پرداز بزرگ برای او نامی بهم زد و گفتارش درباره ارتباط شریعتی و ساواک او را ماندگار کرد. البته صد افسوس که نام آدمی به واسطه عداوت با روحهای بزرگ در تاریخ ثبت شود ولی این هم شیوه ای است که برخی از ابناء بشر برای خود برمیگزینند. آقای دکتر جلال متینی پس از انقلاب ۱۳۵۷ به آمریکا رفت و در این ۴۰ سال هیچ اثری از او در جهان علم به زبان انگلیسی در آمریکا، حتی در حوزه تخصص ایشان که ادبیات فارسی و شاهنامه است، جز چند مقاله اثری از او دیده نمیشود ولی به خود جرات میدهد تا شریعتی را متهم به همکاری با ساواک کند و امروز فرزندان معنوی او در ایران سخنانش را در قالب کتاب خاطرات دکتر جلال متینی به عنوان سند در ایران امروز بازنشر دهند. جالب است بدانیم که آثار شریعتی امروز در جهان به زبانهای مهم در حال ترجمه و نشر است و اندیشمندان و دانشجویان بیشماری در حال تحقیق در گفتمان شریعتی هستند و به جرات میتوان ادعا کرد که امروز با حوزه تحقیقاتی با عنوان شریعتی شناسی روبرو هستیم ولی در هیچ کجای این کره خاکی یادی از دکتر متینی نیست بل در پاورقی هایی که مربوط به معاندین شریعتی است ذکری به میان میآید. شریعتی یک حماسه است و با کشیدن پنجه بر صورت آن جز رسوایی برای خود هیچ عاید معاندین نخواهد شد. البته کوتاه سخنی با فرزندان معنوی متینی در ایران دارم و آن این است که برای فهم و درک اندیشه باید از لوازم تفکر بهره داشت و اگر نه با ناسزا گفتن اهل اندیشه آدم را متفکر نپندارند. به قول حافظ که میگوید:


نه هر که سر بتراشد قلندری داند.



پ.ن. بکی از دوستان (مجید یونسان) که خود در آن سالها در مشهد دانشجو بود این پیام را پس از یادداشت امشب من فرستاد:


میری عزیز

از کوزه همان تراود که در اوست.


جلال متینی گرچه در حوزه ادبیات برای خود نامی دارد اما خودش از همکاران ساواک بود سال 54 که من دانشجوی دانشگاه مشهد بودم متینی رئیس دانشگاه بود وبه همکاری با ساواک ودشمنی با دانشجویان مذهبی ودکتر شریعتی شهرت داشت از چنین شخصی با ان سوابق انتظار بیشتری نمی‌توان داشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۴
سیدجواد