سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است



پیشتر درباره بخش هایی از سازمان جذب در وزارت علوم نوشته بودم اما به نظرم این بخش از وزارت علوم تبدیل به "نظارت استصوابی" شده است و خود نیاز به مطالعات جدی دارد. به عنوان مثال، دکتر فراستخواه در کتاب گرانسنگ خود درباره "سوانح دانشگاه در ایران" مفصل سازمان دانشگاه را بحث کرده اند ولی به "نظارت اسثصوابی" در "میدان وزارت علوم" اشاره دقیق نکرده اند. این میدان، یکی از میادین مهم در ساختن دانشگاه ایرانی است که من تلاش خواهم کرد درباره اش بنویسم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۳
سیدجواد

۲۰ و ۲۱ آذر در مرکز تحقیقات علمی کشور برای سخنرانی در سمینار "جامعه شناسان ایرانی و حوزه عمومی" دعوت شده ام. این مرکز یک اهمیت سمبلیک برای من دارد. زیرا جایی است که دوست مهربانم #دکتر #سید #محمد #امین #قانعی راد در آنجا سالها به تحقیق و پژوهش پرداخته بود و حضور در این مکان یادآور  روزهای پرتلاش قدیم است. بحثی که من می خواهم ارائه دهم عنوانش "چالش های جامعه شناسی در ایران و سیطره تیپ جامعه شناس-کارمند در دانشگاه ایرانی" است.


چکیده سخنرانی برای سمینار جامعه شناسان ایرانی و حوزه عمومی

چالش های جامعه شناسی در ایران و سیطره تیپ "جامعه شناس-کارمند" در دانشگاه ایرانی

اگر مانند گرگور مک لنن به این بتوان قائل شد که سوسیولوژی می تواند دارای سه الگوی "دانشمند-جامعه شناس"، "انقلابی-جامعه شناس" و "حرفه ای-جامعه شناس" باشد، آنگاه این پرسش را می توان مطرح کرد که جامعه ایرانی با کدام مدل از جامعه شناس قابل تحول به جامعه مطلوب است؟ من در این مقاله تلاش خواهم نمود این سه مدل را تبیین کنم و به آن مدل چهارمی را هم اضافه کنم با عنوان "کارمند-جامعه شناس" که به شدت در بستر دانشگاه ایرانی رو به تکثیر است و از قضا در نظام پاداش-مجازات بروکراتیک به صورت عجیبی در حال سیطره است. پرسش این است که کدامیک از این الگوها می تواند در حوزه عمومی ایفای نقش کند و دانش جامعه شناسی را در خدمت اهداف جامعه قرار دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۷ ، ۱۵:۴۲
سیدجواد

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یک سلسله گفتمان به بررسی تاریخی نظام آموزشی ایران پرداخت.

سید جواد میری در گفتگو با خبرنگار حوزه اندیشه گروه دانشگاه خبرگزاری آنا در خصوص نهادهای اجتماعی اظهار کرد: نهادهای اجتماعی در خلأ شکل نگرفته‌اند بلکه در مناسبات جامعه شکل می‌گیرند. در آن‌ها قدرت، ثروت، منابع توزیع ثروت، مناصب و پست‌ها تاثیرگذار هستند.

وی افزود: در مکاتب قدیم،  جایی که پیش از «مدرسه»‌ در مورد نجوم یا مسائل مربوط به علوم صحبت می‌شد؛ مهم این است که علوم در کدام پارادایم قرارگرفته‌اند.

میری در ادامه سخنانش بیان کرد: مثلاً هیأتی که در حوزه‌های علمیه یا در مکتب‌ها تدریس می‌کردند، هیأت بطلمیوسی بود. این مکاتب در مدرسه و دارالفنون که در مورد، نجوم و کهکشان و ... صحبت می‌کردند، در کدام پارادایم قرار می‌گیرند درحالی‌که دیگر در پارادایم بطلمیوسی نبودند.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: به قول توماس کوهن، بحث این نیست که افراد نمی‌خواهند باهم گفتگو بکنند. بحث این است که در پارادایم‌های مختلف، در بسیاری از مواقع یک نا هم‌زبانی وجود دارد.

این پژوهشگر در ادامه تصریح کرد: من می‌گویم زمین، شما هم می‌گویی زمین، ولی آن زمینی که در ذهن من است، زمین‌مرکز عالم است، آن زمینی که در ذهن شما است، زمین‌ مرکز عالم نیست.

وی در ادامه توضیح داد: دو هیأت مختلف، دو فرم از فهم هستند؛ به‌عنوان‌مثال زمین چیست؟ جایگاه انسان کجاست در این زمین چیست؟ بطلمیوس چه می‌گوید؟ هیأت کوپرنیکی چه می‌گوید؟ این مناسبات را در خودش هم ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که مثلاً اگر شما متولی یک مدرسه هستید یا متولی یک مکتب‌خانه یا حوزه علمیه قم یا یک دانشگاه هستید، در رقابت قرار بگیرید.

میری تصریح کرد: بحث‌ها فقط بحث علمی نیست، بحث اینکه چه کسی قدرت تأویل، تفسیر و تغییر جامعه را به عهده بگیرد؛ به‌عنوان‌مثال میرزا حسن رشدیِ برای مدل مدرسه‌های جدید چندین بار تا سرحد مرگ پیش می‌رود، ترور می‌‌شود، مدرسه‌اش را خراب می‌کنند، چندین بار از تبریز فرار می‌کند، به قفقاز می‌رود، دوباره به تهران برمی‌گردد.

این کارشناس تأکید کرد: این نبوده که به‌عنوان‌مثال نماینده‌های مکتب‌های قدیم و نماینده‌های مدرسه‌های جدید بایکدیگر  بحث و گفتگو بکنند که کدام بهتراند؟ اینطور نبوده؛ اگر هرکدام قبول می‌کردند، منابع مالی، منابع شهرت، قدرت، زر، ثروت، ارتباطش با کنترل توده‌ها به دست دیگری می‌رفت.

این جامعه‌شناس توضیح داد: از طرفی این ناهم‌زبانی بین این پارادایم‌ها وجود داشت؛ یکی مبتنی بر پارادایم کهن، یکی مبتنی بر پارادایم مدرن بود؛ پس از آن نیروهای مدرن و کهن قرار می‌گرفت. در وضعیت سیاست، فهم دین و فهم قدرت و ... خودش را تسرّی می‌دهد. مثلاً دعوای مشروطه و مشروعه و دعوای دین‌داران و غیر دین‌داران از این قبیل ناهم‌زبانی‌ها است.

میری گفت: دانشگاه با ایده گزینه‌ای از اروپا وارد ایران شد و صرفاً نگاه به دانشگاه  وسیله‌ای برای توسعه کشور بود.

وی تصریح کرد: در دوران پهلوی اول، پهلوی دوم و حتی در اواخر دوران قاجار، ایده پیشرفت یا ایده پروگرِس که به آن می‌گویند ملل راقیه یا همان ترقی میگویند، شکل گرفت؛ ایده ترقی، ایده‌ بسیاری از روشنفکران و جریان‌های سیاسی غالب و بعد خودِ قدرت (سلطنت پهلوی) بود که به دنبال اجرایی کردن این  ایده بودند.

میری ادامه داد: در دوران پهلوی اول و پهلوی دوم و حتی در اواخر دوران قاجار، سیاست‌گذاری‌های پولی، بانکی، در حوزه‌های مختلف اجتماعی و وزارتخانه‌ها به‌صورت جزء همه به دنبال این بودند که بتوانند کشور را به سمت توسعه همه‌جانبه ببرند.

این جامعه‌شناس بیان کرد: الگوی مدرنیزاسیون مبتنی بر یک الگوی واحد،  سازمان پول جهانی و صندوق پول جهانی و ... الگوهایش را به‌عنوان‌مثال اقتصاددانان بزرگ جهانی تعریف می‌کردند، نظام سلطنت پهلوی یا کشور ایران به دنبال این بودند که این ایده‌ها را پیاده کنند.

میری گفت: در آن زمان دانشگاه به‌صورت یک بازوی بسیار مهم در توسعه این ایده‌ها خیلی فعال بود؛ بعد از پایان جنگ جهانی دوم در ایران اتفاقاتی می‌افتد، کما اینکه در جهان اتفاقات بزرگی می‌افتد و آن گسترش و انتشار ایده‌های چپی یا ایده‌های کمونیستی سوسیالیستی در جهان است.

وی در ادامه گفت: در آن زمان یک کمپ بزرگی مثل شوروی و اردوگاه شرق در برابر اردوگاه غرب شکل می‌گیرد؛ مثلاً مبارزه مسلحانه و اینکه آرمان‌ها، آرمان‌های سوسیالیستی بشود، این ایده‌ها نیز به‌گونه‌ای وارد جامعه ایران هم می‌شود که ابتدا ، ایده‌های حلقه قفقازی، حزب مساوات و حزب عدالت وارد ایران می‌شود و بعد دعواهایی که منجر به زندانی شدن ۵۳ نفر مثل بزرگ علوی و پیشه‌وری در زندان رضاشاه می‌شود.

میری در ادامه توضیح داد: سپس حزب توده، حزب کمونیستی سوسیالیستی و بسیار متمایل به اتحاد جماهیر شوروی شکل می‌گیرد؛ سپس جریان‌های چپی (چپ سوسیالیستی، چپ مارکسیستی، چپ مائوئیستی، فدایی و اقلیت و حتی سازمان مجاهدین که به گونه‌ای گرایش به ایده‌های سوسیالیستی داشت) در ایران شکل می‌گیرد و افرادی مانند محمد نخشب که  نوعی ایده سوسیال دموکراسی اسکاندیناویک را در ایران مطرح می‌کنند؛  در ایران ظهور و بروز می‌کند؛ این نوع افکار وارد دانشگاه‌ها نیز می‌شود.

این پژوهشگر گفت: دانشگاه در دوران محمدرضا شاه پهلوی، یک کلِ واحد و  یکپارچه نیست؛ جریان غالب یا تکنوکراتی که به حاکمیت نزدیک است، به دنبال ایده‌های پیشرفت، توسعه همه‌جانبه و صنعتی شدن کشور است و به‌دنبال اجرای سیاست‌های پولی، مالی و اقتصادی که بانک جهانی تعریف کرده است، ولی در بدنه دانشگاه جریان چپی و گرایش چپی  وجود دارد و در سطح جامعه هم این ایده‌ها پخش می‌شود.

این جامعه‌شناس افزود:  از دهه ۴۰ به بعد، نوعی اسلام‌گرایی یا اسلام سیاسی به‌تدریج راه خود را  باز می‌کند و ظهور حسینیه ارشاد به‌عنوان یکی از مکان‌هایی که بلندگوی این نوع خوانش از اسلام و مرزش با کاپیتالیسم جهانی است که مرز آن با سوسیالیسم جهانی، در این راستا تلاش می‌کند و این نوع ایده‌ها وارد حوزه و دانشگاه نیز می‌شود.

میری با اشاره به اینکه دانشگاه با اهداف مختلف در ایران شکل گرفت، توضیح داد: حضور استادان خارجی در دانشگاه‌ها تضادهایی را ایجاد کرد به‌طور مثال در بحث فلسفه آخرش به یک هیچی و پوچی برسد اما ما که خداپرست و یکتاپرست هستیم؛ این تحول علوم انسانی و اینکه علوم انسانی از یک فیلتری رد شود و مشخص شود که این علوم متعلق به ما هست و با زیستگاه ما هم‌خوانی داشته باشد. این فیلتر علوم انسانی باید همان موقع ایجاد می‌شد و این پرسش مطرح است که تحول علوم انسانی تا چه میزان موفق عمل کرده است؟

در ادامه این سلسله گفتمان، نسبت ایده دانشگاه با مفهوم توسعه کشور مطرح و بحث می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۸
سیدجواد

دگرگونی های اقتصادی و کاهش ارزش تومان و تورم لجام گسیخته نه تنها بنیان ساختارهای صنعتی و تولیدی کشور را به نابودی کشانده است بل ما در حال سقوط آزاد در حوزه "صنعت دانشگاه" هستیم. این بدین معناست که کاهش ارزش پول ملی و تضعیف ۵ برابری حقوق دانشگاهیان موجب "لق شدن" حضور اساتید دانشگاهی در مراکز استخدامیشان شده است و آنها برای امرار معاش به کارهای دیگر می پردازند تا اموراتشان بگذرد. به سخن دیگر، اساتید دانشگاهی در حال تبدیل شدن از "سوژه حرفه ای آکادمیک" به "کارمندان دلال حرفه ای" هستند. زیرا با ۴۰ ساعت کار علمی در هفته دخل و خرج اساتید تامین نمی شود ولی مدیران وزارت علوم و در راس آن وزیر محترم علوم چنان با فراغ بال به ریاست این وزارتخانه میپردازد کانه در این مملکت هیچ اتفاقی در حوزه سازمان علم نیفتاده است.  پیش بینی من این است که در کمتر از ۵ سال سطح دانشگاه های ایران به حد مدارس دبیرستانی تنزل پیدا خواهد کرد و شکاف بین "نگاه های کارشناسی" و "دیدگاه های روزمررگی" برای مدیریت کشور عمیق تر خواهد گشت و قدرت تحلیل جامعه برای عبور از آشوب ها و آشفتگی ها تضعیف خواهد شد و نیاز به قوه قهریه برای مهار بحران ها بیشتر خواهد شد و تمرکز حاکمیت به جای "مدیریت مقتدر نرم" به سمت "اقتدارگرایی سرکوبگرایانه سخت" پیش خواهد رفت. به عبارت دیگر، تضعیف ساختاری دانشگاه پیش چشم ما در حال رخ دادن است ولی وزیر علوم که متصدی این مهم است چنان گرفتار فرمالیسم و بازی قدرت شده است که قدرت بازیگری را از دست داده است. این هشداری است به وزیر علوم که صدای خرد شدن سازمان علم در ایران را بشنود و چاره ای برای فروپاشی آن کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۸:۵۲
سیدجواد

در باب ریشه واژهuniversity که معادل فارسیش دانشگاه هست بحثهای بیشماری وجود دارد ولی شاید یکی از مهمترین بحثها این باشد که واژه یونیورسیتی با مفاهیم universal جهانشمول و کلی و universe   عالّم مرتبط و همریشه است. اگر این تعابیر درست باشد آنگاه باید اینگونه استدلال کرد که دانشگاه مکانی است که محقق به فهمی کلی از عالّم میتواند دست یابد. به عبارت دیگر، انسان دانشگاهی تیپ خاصی از آدم است که با انواع دیگر و تیپهای دیگر اجتماعی فرق میکند و مثلا دنبال قدرت و ثروت و شهرت و ... نیست بل در درجه نخست باید بتواند در شهر علم (یونیورسیتی) به درک کلیات عالّم و عوالم مرتبط با اصول جهانشمول دست یابد. اما او چگونه میتواند به این مقام "ارتقاء" پیدا کند؟ او به محض ورود در دانشگاه باید طالب سختکوش شود یعنیstudent و تلاش کند به قدرت تجرد و ساحت انتزاع نزدیک شود، آنگاه در سلسله مراتب علم به او پس از مدتی که قدرت تجرد و انتزاع را پیدا کرد "اجازه تجرد یا مقام انتزاع" را اعطاء میکنند و نام این مقام bachelor degree  یا درجه تجرد و انتزاع است که در فارسی بدون هیچ فهم نظام معنایی میگویند مدرک کارشناسی که فقط مدرک است بدون هیچ مدرِک. در نظام شهر علم یا یونیورسیتی طالب باید سختکوشانه بسمت درجه بالاتری برود تا در درک کلیات به مقام master degree یعنی به درجه تحت کنترل درآوردن بیشتر قدرت تجرد و انتزاع برسد و این مقام باز در فارسی به کارشناسی ارشد ترجمه شده است که تهی از جهان معنایی یونیورسیتی است و باز یک مدرک در کنار مدارک بیمسمای دیگر است. اما در نظام معنایی یونیورسیتاد یا شهر علم طالب سختکوش (student)پس از این مقام پای در وادی re-search باز-یابی در کسوت یکresearcher جستجو کننده میگذارد تا به مقام معلمی یعنی doctorبرسد و بتواند راه ارتقاء بسوی کلیات و عبور از فهمهای جزیی به چارچوبهای جهانشمول را به دیگران تعلیم دهد و آنگاه از سوی هیئت ژوری عالمان به او اجازه اجتهاد میدهند. این فرد که اجازه اجتهاد گرفته است میشود دکتر و او راههای رسیدن به مقام و درجه "کلی" را میداند و کرسی در اختیار میگیرد تا به متعلمین سبیلِ علم قدرت انتزاع و تجرد فکری را بیاموزد. البته علم در طی قرنها توسعه یافته است و اِعمال قدرت انتزاع فقط محدود در حوزه فلسفه و الهیات و طب و ریاضیات نیست بل جهانهای بیشماری را فرا گرفته است. البته ممکن است در ذهن شما این پرسش نقش ببندد که این مقوله چه ربطی به مسئله باز-اندیشی دانشگاه ایرانی دارد؟ قدرت تجرد یا قوه ی انتزاع در بستر بینش آکادمیک که مبتنی بر خرد انتقادی است، در طی قرن ها شیوه های گوناگونی برای سنجش ارتقاء قوه ی انتزاعی انسان آکادمیک خلق کرده است که برای فهم آنها ما نیازمند بازخوانی مقوله ی "ارتقاء" در معنای اپیستمیک آن هستیم. به سخن دیگر، چون اغلب کسانیکه در حوزه آکادمی ایرانی هستند فقط مدرک گرفته اند بدون اینکه عوالم علم را درنوردند، از این روی بروکراتهای سازمان علم در ایران که فهمی از شهر علم ندارند و اساسا اجازه رشد اجتماع علمی را در دانشگاهها و پژوهشگاههای کشور نمیدهند تلاش میکنند که امر بروکراتیک را بر منطق دانش تحمیل کنند آنگاه در چنین وضعیت فاجعه آمیزی از بودجه ملی استفاده میکنند تا "تکنیکهای ارتقاء علمی" اساتید را به آنها یاد دهند و حضور "اساتید" در این کلاسها را هم با دادن گواهی تشویق میکنند. این یعنی مضحکه و تمسخر جهان معنایی که من با عنوان یونیورسیتی تشریح کردم. جهان دانشگاه در ایران مضمحل شده است و اصلا مدیران بروکرات آکادمیک در ایران متوجه نیستند که ارتقاء با تکنیک پر کردن فرمهای ارتقاء ممکن نمیگردد بل محقق باید شبکه های علمی خویش را در حوزهای تحقیقی خویش در سطح ملی و جهانی ارتقاء دهد و ارتقاء اهل علم توسط اجتماع علمی رخ میدهد و نه توسط یک عده بیسواد و راکبین پستهای تکنوکراتیک. از درون دانشگاه کنونی در بهترین حالت ما شبکه های کارمندوارگی تولید میکنیم و این کارمندان علوم با خرد انتقادی و مدارج مشکک فهم هیچ نسبت ارگانیکی نمیتوانند برقرار کنند و در چنین فضایی سخن از "گاهِ معرفتی ایرانی" بیهوده خواهد بود. بنابراین باید در چنین وضعیتی بجای پرسش های تجربی از امکان تجربه ی پرسش در بستر ایرانی پرسید و مقصودم این است که باید نخست به این مسئله ملتفت گردیم که در کجا هستیم و چگونه در این مغاک افتاده ایم و راه های عبور از مغاک را بیاندیشیم. به نظرم ما در وضعیت مغاک گونه گرفتاریم و شاید این سخن فردوسی توصیف زیبایی از وضعیت مغاک گونه ی معاصر ما باشد که میگوید:

از ایران برآرم یکی تیره خاک
                    بلندی ندانند باز از مغاک

ما در وضعیت مغاک گونه امکان فهم فرای عادات را از دست داده ایم و نمیتوانیم تمایز بین "بلندی" از "مغاک" را درک و سپس راهی برای برون رفت را مفهومسازی کنیم. نخست باید بدانیم مغاک ایران چیست؟ چرا ایران در وضعیت مغاک گونه گرفتار شده است؟ این موضع مغاکی چه مولفه هایی دارد و اساسا "بلندی" در بستر ایران با توجه به تحولات جهانی چه مقامی است؟ آیا "بلندی ایران" توسعه است و اگر هست چرا رخ نمیدهد؟ آیا توسعه بدون ترقی ممکن است و اگر هست چرا ما در مغاکیم؟ در کجا بایستیم و این پرسشها را طرح کنیم؟ در متن باشیم و انقلاب کنیم یا در حاشیه باشیم و توجیه کنیم یا هیچکدام؟ به عبارت دیگر، برای فهم مغاک در کجا سکنی گزینیم؟ به نظرم انسان آکادمیک باید در کرانه بایستد و نوعی از نقد را سازمان دهد که مبتنی بر عادات کارمندوارگی نباشد بل برآمده از نوعی عرف (عقل متعارف) باشد که فهمی از خرد آکادمیک در زیست جهان انسان پسا-کشاورزی در درون خویش داشته باشد. به تعبیر رساتر، به جای پرسش از مسائل و بحران های ایران باید پرسش از ایران کرد. به عبارت دیگر، ایران کجاست؟ ایران را چگونه دریابیم؟ آیا ایران امکان تداوم دارد؟ آیا سوژه ایرانی به حد کافی تناورده است که در جهان پرتلاطم امروز خویشتن خویش را بر صورت "ما"یی نیرومند و هوشمند و کارآمد بازسازی کند؟ آیا پرداختن به این پرسشها در ذیل دوگانه های دینی و سکولار ممکن است؟ آیا میتوان با طرحواره های کهن و مندرس ایران را باز-مفهومسازی کرد؟ پاسخ به هر کدام از این پرسشها نظم ذهنی دگرواره ای را میطلبد که بتواند آینده جهان پسا-مدرن را از منظر مفهومی صورتبندی کند ولی این صورتبندی از "منظر ایران" باشد نه از منظر دیگری. اما پرسش اینجاست که کدام "گاه" ظرفیت پرداختن به این پرسشهای نپرداخته را دارد؟ حوزه؟ دانشگاه؟ اتاق های فکر در اندرونی حاکمیت؟ همه یا هیچکدام؟ در مستوایی که هر کدام در حال بازنمایی خویش هستند قادر به پرداختن و بازخوانی ایران و بحرانهای آن نیستند ولی "نظم آکادمیک" -نه دانشگاه کنونی ایرانی- قادر به مفهومسازی ایران هست. زیرا بینش آکادمیک مبتنی بر انقیاد نیست بل نگاه انتقادی از ملزومات و مقومات شبکه دانایی آکادمیک است و اگر رهایی از فروپاشی سوژه ایرانی قابل تصور باشد این رهایی از بند انقیاد و انحطاط از دل بینش انتقادی در "گاهِ دانایی" ممکن است. اما گاه دانایی را چگونه برسازیم؟ این پرسشی است که کمتر به آن اندیشیده ایم و شاید یک دلیل عمده آن این باشد که دانشگاه به مثابه یک دال چه در سازه قاجاری آن یعنی دارالفنون و چه در سازه پهلوی آن یعنی دانشگاه و چه حتی در سازه جمهوری اسلامی آن یعنی دانشگاه اسلامی در سطح انگاره های ذهنی موقع و مقام ایرانی را نقطه عزیمت خویش قرار نداده است و این سخن به این معناست که "ذهن ایرانی" در هندسه معرفت غایب بوده است و این غیبت من ایرانی را له کرده است و در جای آن تصویری از دیگری ها را گذاشته است که هیچ ربط ارگانیکی با "ذهن ایرانی" ندارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۶:۵۶
سیدجواد