سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۷۹ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

سید حسین نصر را در سال ۲۰۰۱ در واشنگتن ملاقات کردم. از اواسط دهه ۹۰ میلادی قرن ۲۰ با او نامه نگاری داشتم. بیشتر آثار او را مطالعه کرده بودم. در دفتر کارش به گرمی از من پذیرایی نمود و مرا دعوت کرد به کلاسش بروم. دانشجویان دوره فوق لیسانس بودن و او در آنجا اشاره ای به دکتر شریعتی هم کرد ولی آشکار بود که آثار شریعتی را نخوانده بل متکی بر خاطرات جوانی نکاتی میگوید که با واقعیات منطبق نیست. دکتر نصر شاگردان زیادی را تربیت کرده است و یکی از آنها امروز دکتر ابراهیم کالین مشاور ارشد آقای رجب طیب اردوغان در ترکیه هست که از دوستان من است و در دورانی که تفاوتهایی در دیدگاه بین ایران و ترکیه ایجاد شده بود با او گفتگویی داشتم. البته من با سخنان عبدالله شهبازی مبنی بر فراماسون بودن دکتر نصر نیستم ولی این به دور از انصاف است که رئیس بنیاد فرح دکتر شریعتی را که ۱۸ ماه در زندان شاه بود را همکار ساواک خطاب کند و جلال متینی که خود رئیس دانشگاه مشهد بود و شریعتی را که حبس کشیده دوران شاه را متهم به همکاری با ساواک کند. پس چرا متینی و نصر در مسند بودن و شریعتی در زندان؟ شریعتی از زندان با ساواک همکاری میکرد و نصر و متینی در بنیاد فرح و دانشگاه فردوسی مشهد ضد ساواک مبارزه میکردند؟!! فاعتبروا یا اولوا الباب!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۵
سیدجواد

نامه های دکتر چمران به سید صادق طباطبایی بسیار خواندنی است. در این نامه ها شهید چمران از سید حمید روحانی یاد میکند و می‌گوید او به دلایل شخصی (حتی از واژه توهم استفاده می‌کند) به امام موسی صدر تهمت صهیونیست بودن می‌زند و نسبت به شریعتی و من بد می‌گوید. لطفا خود را از شر او محفوظ بدار. علاقمندان می‌توانند به این گفتگوها رجوع کنند. البته به نظر من بحث فهم اسناد تاریخی و مطالعات انتقادی آرشیوی نیاز به تخصص دارد و کسانی که تحصیلات آکادمیک در این حوزه ندارند معمولا گرفتار تقلید از دیگران می‌شوند و نمونه آن اشاراتی است که این روزها در آستانه زادروز امام موسی صدر و رحلت دکتر شریعتی در فضای مجازی با استناد به گفته‌های جلال متینی و سید حمید روحانی توسط مقلدان‌شان پخش می‌گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۵
سیدجواد

دکتر جلال متینی اگر دشمنی خویش با دکتر علی شریعتی نمیکرد، امروز شاید نامش در بین کتابهایی که درباره تاریخ روسای دانشگاه فردوسی مشهد نوشته شده است باقی میماند و کسی جز اساتید متخصص در حوزه تاریخ دانشگاه در ایران یادی از او نمیکرد. اما عدوات با دکتر شریعتی حتی سالها پس از رحلت این نظریه پرداز بزرگ برای او نامی بهم زد و گفتارش درباره ارتباط شریعتی و ساواک او را ماندگار کرد. البته صد افسوس که نام آدمی به واسطه عداوت با روحهای بزرگ در تاریخ ثبت شود ولی این هم شیوه ای است که برخی از ابناء بشر برای خود برمیگزینند. آقای دکتر جلال متینی پس از انقلاب ۱۳۵۷ به آمریکا رفت و در این ۴۰ سال هیچ اثری از او در جهان علم به زبان انگلیسی در آمریکا، حتی در حوزه تخصص ایشان که ادبیات فارسی و شاهنامه است، جز چند مقاله اثری از او دیده نمیشود ولی به خود جرات میدهد تا شریعتی را متهم به همکاری با ساواک کند و امروز فرزندان معنوی او در ایران سخنانش را در قالب کتاب خاطرات دکتر جلال متینی به عنوان سند در ایران امروز بازنشر دهند. جالب است بدانیم که آثار شریعتی امروز در جهان به زبانهای مهم در حال ترجمه و نشر است و اندیشمندان و دانشجویان بیشماری در حال تحقیق در گفتمان شریعتی هستند و به جرات میتوان ادعا کرد که امروز با حوزه تحقیقاتی با عنوان شریعتی شناسی روبرو هستیم ولی در هیچ کجای این کره خاکی یادی از دکتر متینی نیست بل در پاورقی هایی که مربوط به معاندین شریعتی است ذکری به میان میآید. شریعتی یک حماسه است و با کشیدن پنجه بر صورت آن جز رسوایی برای خود هیچ عاید معاندین نخواهد شد. البته کوتاه سخنی با فرزندان معنوی متینی در ایران دارم و آن این است که برای فهم و درک اندیشه باید از لوازم تفکر بهره داشت و اگر نه با ناسزا گفتن اهل اندیشه آدم را متفکر نپندارند. به قول حافظ که میگوید:


نه هر که سر بتراشد قلندری داند.



پ.ن. بکی از دوستان (مجید یونسان) که خود در آن سالها در مشهد دانشجو بود این پیام را پس از یادداشت امشب من فرستاد:


میری عزیز

از کوزه همان تراود که در اوست.


جلال متینی گرچه در حوزه ادبیات برای خود نامی دارد اما خودش از همکاران ساواک بود سال 54 که من دانشجوی دانشگاه مشهد بودم متینی رئیس دانشگاه بود وبه همکاری با ساواک ودشمنی با دانشجویان مذهبی ودکتر شریعتی شهرت داشت از چنین شخصی با ان سوابق انتظار بیشتری نمی‌توان داشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۴
سیدجواد

سالها پیش استاد مطهری در قالب حکایتی درباره ذهنیت سوژه ایرانی بحثی را با عنوان منطق ماشین دودی مطرح نموده بود و من در این باب کتابی با همین عنوان نوشتم. ایده اصلی مطهری این بود که در جامعه ایران تا زمانی که سکون داشته باشی و حرکتی نکنی و دینامیک نباشی حرمت تو را نگه خواهند داشت و از تو به بزرگی یاد خواهند کرد ولی به محض حرکت و پویایی از چپ و راست به تو حمله خواهند کرد و اتهامات واهی را نثارت خواهند کرد. او این موضوع را در قالب داستانی مطرح میکند که وقتی مردم در دهه های ۳۰ خورشیدی با لوکوموتیو در جنوب تهران روبرو شده بودند چه برخوردی داشتند. او میگوید وقتی قطار در حالت سکون بود مردم با ابهتی به این وسیله نقلیه خیره میشدند ولی به محض حرکت با سنگ و چوب به لوکوموتیو حمله میکردند. مطهری میگوید این منطق ماشین دودی است که استعاره ای از جامعه ایرانی است که در آن پویایی محکوم و سکون ممدوح است. از زمانیکه من تلاش کردم نقدهایی در سطح ملی و بین المللی را در پژوهشگاه علوم انسانی با همکاری اساتید ایرانی و خارجی راه اندازی کنم در کمال تعجب با حملات افرادی کوته بین روبرو شده ام که میپندارند با حمله به من و بیسواد خواندن من و تهمت زدن قادرند مرا به سکوت وادارند ولی غافل از آنکه نفد را با نقد باید پاسخ دهند. تا به امروز پاسخ نقدهای من را هیچکدام نداده اند و البته انتظار پاسخ هم نمیتوان از آنها داشت چون نقد آدابی دارد و دانشی و معلومات در سطح جهانی میخواهد که در گفتار اینان من ندیدم. مثلا من بحثی در عرصه عمومی با عنوان مقوله بندی زبان در ایران به چهار مقوله زبان مادری و زبان ملی (پیشا مشروطه و پسا مشروطه) و زبان رسمی و زبان مشترک مطرح کردم که جز ناسزا پاسخی نشنیدم؛ بحث قومیت به مثابه امر اجتماعی مطرح کردم که کوته نظران انگ پانترکیسم زدند؛ شیوه مطالبه زبان مادری به مثابه حقوق شهروندی مطرح کردم تهمت تجزیه طلبی زدند؛ نقد گفتمان دکتر طباطبایی مطرح کردم به وصلت خانوادگی من اشاره کردند؛ جلسات نقد راه انداختم مرا به وابستگی به ترکیه و روسیه متهم کردند .... . یاد سخن امام صادق افتادم که میگوید خدا را شکر که دشمنان ما را از نادانها قرار داد.

حال نمونه ای از این شیوه های منطق ماشین دودی را خدمت شما تقدیم میکنم که ناقد بی نام کانال "ایرانشناسی" -با عنوان در پژوهشگاه علوم انسانی چه می گذرد؟- به جای نقد گفتار من یا دیگر سخنرانان اشاره به چرت زدن من کرده است. متن بعدی متعلق به یکی از این نمایندگان منطق ماشین دودی است.



در پژوهشگاه علوم انسانی چه می‌گذرد؟


پژوهشگاه علوم انسانی با ۴۸ میلیارد تومان بودجه در سال ۹۵ با هدف اسلامی کردن علوم انسانی سالهاست که فعالیت میکند و در تمام این سالها حتی یک جلد کتاب شاخص نتوانسته است تولید کند.

میتوان در فرصتی دیگر درباره این پژوهشگاه یک جلد کتاب نوشت، اما ذکر نام آن از این جهت است که این سلسله نشستهای برنامه ریزی شده برای تخریب دکتر طباطبایی با بودجه پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شده و این درحالی است که بر اساس تصاویر منتشر شده از نشست اخیر آن، تعداد حضار که احتمالا کارکنان و نه حتی دانشجویان پژوهشگاه هستند از تعداد سخنرانان کمتر است.

در واقع سخنرانان نشستی برگزار کرده اند تا برای خود سخنرانی کنند، تا جایی که در اواخر سخنرانی یکی از سخنرانان آقای میری را که در حال چرت زدن هستند از خواب بیدار میکنند. معمولا زمانی بررسی یک اثر یا اندیشه های یک فیلسوف در قالب نشست عمومی برگزار می شود، که اولاً تعداد قابل توجهی مخاطب برای موضوع نشست وجود داشته باشد تا سخنان در معرض شنیدن حضار قرار بگیرد، ثانیاً امکان پرسش و پاسخ عمومی بین مخاطبین و سخنرانان وجود داشته باشد.

در غیر این صورت سخنرانان که گویا فصل مشترک شان «نقد»! اندیشه های دکتر طباطبایی است می توانند نقدهای خود را به صورت منقح و مکتوب منتشر کنند و برای یکدیگر ارسال کنند و مهمتر آن را در معرض مطالعه خوانندگان قرار دهند تا به محک دانش عموم بخورد. به نظر میرسد برگزاری چنین نشستهایی با توجه به توضیحی که آمد، صرفنظر از انگیزه های نامعلوم، بیشتر انگیزه اقتصادی و ترفیع رتبه دارد.

در شرایطی که آمار بیکاری در برخی از شهرهای کشور به بیش از ۸۰ درصد رسیده است، یکی از راه های خرج کردن ۴۸ میلیارد تومان بودجه برگزاری همین نشست هاست که نمونه بارز دیگری از خروجی درخشان! این پژوهشگاه از آغاز به کار تا کنون است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۴۶
ویرگول ،،،

ماری لوپن شکست خورد. این تیتر بسیاری از خبرگزاری ها بود و شادی و شعفی که در چهره سیاهپوستان و فرانسویان غیر سفید پوست که در خیابانهای شهرهای بزرگ فرانسه به پایکوبی مشغول بودند خود گویای این بود که امانوئل ماکرون توانسته است امید را در دل خیل عظیمی از فرانسویان زنده کند. اما نکته قابل توجه در این انتخابات این است که ماری لوپن و حزب نژاد پرست او این بار قریب ۳۵% رای مردم فرانسه را توانست از آن خود کند و احزاب چپ و میانه رو با پشتیبانی یکدیگر توانستند ماری لوپن را شکست دهند. از منظر جامعه شناختی به نظر من اتفاقی در اروپا در حال شکل گرفتن هست که نشان از این دارد که در ۲۰ سال آینده اروپا هم محافظه کارتر و هم نژادپرستر خواهد شد. من به خاطر دارم که راست افراطی در سالهای ۱۹۹۰ در سوئد به سختی ۳% رای داشت و همین حزب خانم لوپن تا ۲۰ سال پیش به سختی ۷% رای میتوانست جمع آوری کند ولی امروز چپ و لیبرال و میانه و محافظه کارهای معتدل با هم ۶۵% رای آورده اند ولی آراء نژاد پرستها به تنهایی ۳۵% شده است.


این پیام روشنی برای جامعه شناسان دارد و یکی از آن پیامها این است که جغرافیای سیاسی اروپا در حال دگرگونی عظیمی است و اگر جامعه فرانسه و اروپای غربی به صورت عام به جد بنیانهای یوروسنتریکی و نژاد پرستی را مورد نقد جدی در عرصه عمومی و نظام آموزشی قرار ندهند، مطمئنا رئیس جمهور آتی یا دوره پس از آن احزاب افراطی که به اشکال مختلف ایده های محافظه کاران را هم ضمیمه جهانبینی خویش کرده اند خواهد بود. اروپا از منظر دموگرافیک هم پیرتر میشود (و این دلیلی شدید بر محافظه کارتر شدن آن) و هم مهاجرخیزتر میگردد (و این عاملی برای تشدید گفتمان نژادپرستانه تر) و هیچ سیاستمداری نمیتواند به تنهابی این دو عامل را تغییر بدهد بل باید برای پیروزی از این عوامل به نحو پوپولیستی بهره بگیرد. به عبارت دیگر، پیروز انتخابات ۷ مه ۲۰۱۷ در فرانسه از نظر من ماری لوپن بود حتی اگر امروز ماکرون به کاخ الیزه رفته است. اینجا آن نقطه ای است که اصحاب علوم انسانی ایران و جهان غیر غربی باید در سطح جهانی بتوانند ورود کنند و آینده مدنی اروپا را تحت تاثیر قرار دهند زیرا اروپا ادامه آسیا است و به انحاء مختلف آینده ما به هم گره خورده است و نپرداختن به اروپا به معنای ناپدید شدن معضلات نخواهد بود بل تشدید روندهای ناخوشایند در اروپا و سپس آسیا را به همراه خواهد داشت. نکته دوم که برای من جالب بود این است که چگونه ورود یکی از خاندانهای بزرگ جهان یعنی روچیلدها توانست مسیر انتخابات فرانسه را تغییر دهد و پرسشهایی که بی پاسخ مانده اند؛ مثلا چرا فیون که سیاستمداری پخته بود آنگونه زیر ضربات گرفته شد به دلیل پولی که همسرش سوء استفاده کرده بود ولی ماکرون  از منظر مالی مورد وارسی قرار نگرفت و حضور او در بین خاندان روچیلد برجسته نشد و جوانی که هیچ پیشینه حزبی نداشت وارد کاخ الیزه شد و آیا باید بیش از پیش شاهد تاثیرگذاری خاندانها نه تنها بر روندهای جهانی بل افراد در پستهای سیاسی توسط خاندانهای ثروتمند باشیم؟ این ورود خاندانها به عرصه سیاست مستقیم چه پیامدی بر روندهای آتی دموکراسی و نظام سرمایه داری و روابط بین الملل خواهد داشت؟ البته فرانسه الان سرخوش از شکست ماری لوپن است ولی جامعه شناسی در همهمه های مردم به دنبال سرنخ هایی میگردد تا شاید بتواند فردا را متصور یا ترسیم کند. ولی یک موضوع غیر قابل مناقشه است و آن پیروزی ماری لوپن در این انتخابات بود و این یعنی غده سرطانی نژادپرستی-به تعبیر مالکوم اکس- نه تنها با عصر روشنگری از بین نرفته بل گسترده تر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۰
ویرگول ،،،

انقلاب مشروطه در ایران که ریشه در تغییر و تحولات ایجاد شده به دست توانای امیر کبیر و برآمدن ایده های نوین در آسمان ایران داشت به سرعت جامعه ایران را دستخوش تحولات بنیادین نمود. سید اشرف الدین قزوینی نگاهی نافذ و ذهنی نقاد داشت و بسیار از میرزا علی اکبر صابر متاثر بود. او این تاثیر را در تخلص خویش یعنی "نسیم شمال" آشکار میکند. به عبارت دیگر، نسیمی که از قفقاز به وزیدن گرفته بود و سید اشرف الدین خود را بر سر راه این نسیم قفقازی که از شمال میوزید قرار داده بود، او را بر این داشت که تخلص خویش را نسیمِ شمال برگزیند. البته پس از کودتای رضا خان و آغاز دولت استبدادی او از انتقاد دست برنداشت تا اینکه او را در تیمارستان حبس نمودند. اشعار زیبایی از او به یادگار مانده ولی یکی از اشعاری را که من بسیار دوست دارم شعر زیبای او در رثای آل علی است:


کام و دهن از نام علی یافت حلاوت

 گل در چمن از نام علی یافت طراوت


هر کس که به این سلسله بنمود عّداوت

در روز جزا، جایگهش در سقّر افتاد


با آل علی هر که در افتاد بر افتاد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۳۹
ویرگول ،،،

در یادداشت گذشته اعلام کردم که من بین طباطبایی و طباطبائیسم تمایز قائل می‌گردم و امروز برخی از شاگردان استاد طباطبایی با من تماس گرفتند و به من اطلاع دادند که آقای "مسعود" گرداننده این کانال تفرقه انداز هیچ نسبتی با گفتمان استاد طباطبایی ندارد و به نام ایشان سوء استفاده می‌کند. البته بر هر اهل اندیشه آشکار است که هتاکی و پرده دری رسم بزرگان اندیشه و معرفت نیست و من به نوبه خود شادمانم که دامن استاد طباطبایی از محافلی چون آذریون و سایت‌های منتسب و اقماری ایران بزرگ فرهنگی پاک است.

نقد گفتمان طباطبایی در قالب آکادمیک نه تنها تضعیف ایشان نیست بل مقوم حیات اندیشه است و امیدواریم که اینگونه نقدها در بین اهل اندیشه در ایران رونق بگیرد و عرصه بر اهالی نقار تنگ‌تر گردد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۳۸
ویرگول ،،،

مطمئنا این پرسش در عرصه عمومی مطرح میگردد که دلائل پرداختن به آثار سید جواد طباطبایی چیست؟ در ایران چون مرز بین نقد و تخریب مشخص نیست از این روی پرسشگر خصم محسوب میگردد ولی من چنین نمیاندیشم بل اندیشه طباطبایی را در کنار اندیشمندان ایران میستایم و به دلیل همین ستایش علمی، آنرا مستحق نقد میدانم. به عبارت دیگر، ما باید بین اندیشه دکتر سید جواد طباطبایی (اعلی الله مقامه) و کسانیکه خود را وارثان معنوی -البته به ناحق- او میپندارند، تمایز قائل شویم و اولی را به مثابه نظام اندیشگی نقد و دومی را به مثابه نمونه هایی از جنبشهای نوظهور باستانگرایی پارسیِ شهری مورد مطالعه انتقادی در چارچوب جامعه شناسی "جنبشهای دینی نوظهور-(New Religious Movements) قرار دهیم که دارای مناسک و شعائر و ساختارهای زبانی درون-گروهی و علائمی چون گردنبند فروهر و تشکیلات فرقه ای هستند. به سخن دیگر، من به این نتیجه رسیده ام که گفتمان سید جواد طباطبایی به مثابه یک رویکرد اندیشگی در کتب ایشان ظهور نموده است که شیوه تعامل با آن رویکردهای آکادمیک همچون مقاله و سمینار و نقد کتاب و پروژه و سخنرانی است ولی بعدِ دیگر مسئله که مغفول مانده است، به نظر من، طباطبائیسم است که، البته، میتواند مرتبط یا بی ارتباط با دکتر سید جواد طباطبایی باشد همانگونه که کارل مارکس میگفت من مارکسیست نیستم. البته در این مورد خودِ او تنها کسی است که میتواند ربط یا بی ربط بودن طباطبایی با طباطبائیسم را مشخص کند ولی من تا اطلاع ثانوی تلاش میکنم این ارتباط را در قالب مسئله جامعه شناختی فهم نمایم. حال نکته ای درباره پروژه نقد دکتر سید جواد طباطبایی باید بگویم که پس از نقد ۳ اثر سترگ ایشان و مطالعه آثار منتشر شده اش به آن رسیده ام. به نظرم، تقریبا یک خط سیر مشخص در گفتمان طباطبایی وجود دارد که خاستگاه آن "تز" فردوسی است که در شاهنامه به آن اشاره میکند، یعنی


از ایران و ز ترک و تازیان

 نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود

سخنها به کردار بازی بود


البته به نظر میآید که فردوسی توصیفی از واقعیت زمانه خویش میکند ولی طباطبایی این را به عنوان نقشه راه گرفته است و تجویز راهکار برای قرن ۱۵ خورشیدی یا ایران در جهان معاصر میکند. البته این ایده ی خلوص فرهنگی یکی از معضلات در بسیاری از جنبشهای معاصر راسیستی -با ابعادی از رویکردهای نوباستانگزایانه- در اروپا و برخی کشورهای جهان منجمله ایران بوده است ولی آشکار است که این شیوه از باور به صربستان ختم میشود که در آن به دلائل علاقه شدید به خلوص فرهنگی، صربها به دنبال پاکسازی مسلمانان بوسنیایی دست زدند و بکی از تراژیکترین فجایع قرن ۲۰ را رقم زدند. حال برای نقد پروژه طباطبایی، سه رکن اصلی را باید در نظر گرفت که شاید بتوان ادعا کرد که این سه رکن "درون متنی" هم نیستند بل قرینه هایی وجود دارند که ما را به آنها دلالت میکنند:

۱. ایده امتناع آرامش دوستدار

۲. ایده امرِ ایرانی هانری کربن

۳. ایده خلوص نژادی ابوالقاسم فردوسی


این سه رکن بخشهای مهمی از چارچوب نظری پروژه او را تشکیل میدهند و هگل، فوکو، آرکون، کوجیف، اشتراوس، آدام متز، فرای و هامیلتون گیب و دیگر اندیشمندان غربی در خدمت این "تثلیث تئوریک" قرار میگیرند. البته هر کدام از این ابعاد سه گانه متناظر به یک بعد از واقعیت اجتماعی/سیاسی/فرهنگی/دینی ایران مربوط میگردد. به عنوان مثال، ایده خلوصِ نژادی فردوسی که جایگاه مهمی در اندیشه ایرانشهری طباطبایی دارد ضدیت با همسایگان عرب و ترک ما را تشدید میکند و در داخل سیاستهای یکسان سازی زبانی و مبارزه با تنوع فرهنگی را جزء باورهای بنیادین سیاستگزاریهای نظام آموزشی محسوب میکند؛ ایده "امر ایرانی" کربن در دستگاه فکری طباطبایی به آن ابعاد جوهری و متافیزیک میدهد تا اقشار جوان کشور به "ایمان ایرانشهری" نائل گردند و سر آخر امتناعِ دوستداری در نظام فکری طباطبایی این ذهنیت را القاء میکند که دین ذاتا انطباقی با زمان ندارد و اجتهاد مترادف با بسط امتناع و قبض خرد ایرانشهری است.

به عبارت رساتر، سخن گفتن از این پروژه در قالب تثلیث تئوریکِ طباطبایی، این امکان را به ما خواهد داد که در عرصه آکادمیک و عمومی هم اندیشه طباطبایی را نقد کنیم همزمان خیل هواداران و جریانهای خفته و بیدار که در قالب "مذهبی نو" - به معنای جامعه شناختی- اینجا و آنجا سر برآورده اند را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و خودآگاهی اجتماعی را در ایران تعمیق کنیم تا بار دیگر دچار سلفیگری-برگشت به گذشته- در قالب طمطراق ایرانشهری نگردیم و به جای آن به دموکراسی و حقوق شهروندی و تساهل و تسامح بیاندیشیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۱۶
سیدجواد

زمانی که ما می‌خواهیم در مورد آیت‌الله طالقانی سخن بگوییم، چند نکته اساسی به ذهن ما خطور می‌کند؛ چارچوب کلی تفکر طالقانی را می‌توانیم در چند مورد تبیین و تحلیل کنیم؛ بازگشت به قرآن، نفی تعارض علم و دین، نفی تفکیک دین و سیاست، اتحاد مسلمانان و نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه، برپایی حکومت اسلامی و برپایی نظام شورایی و مبارزه با جمود، از جمله مهم‌ترین شاخصه‌های فکری و اندیشگی طالقانی بود.


 حال باید به این گزاره برسیم که مبدأ و مبنای تفکر طالقانی چه بود، فکر می‌کنم امروز با گذشت چهار دهه از عمر او و برپایی نظام جمهوری اسلامی و بعد وضعیتی که امروز ما در منطقه خودمان و در جهان اسلام به آن دچار هستیم، شاید به گونه‌ای بتوانیم به یک بازخوانی میراث او در آیینه وقایعی که امروز در میانه آن قرار گرفتیم، دست بزنیم. این منطق اساساً یکی از حرکت‌ها و یکی از آمال اندیشمندان و متفکران اسلام سیاسی بود که جامعه مسلمانان به معنای واقعی دچار چنددستگی و تشتت شدند. برای عبور از این تشتت نیازمند یک اتحاد و و حدت کلمه‌ای هستیم. اینکه چگونه می‌توانیم به این وحدت کلمه برسیم، این بود که این اندیشمندان مانند طالقانی معتقد بودند برای رسیدن به این وحدت کلمه ما باید به آن نقاط یا آن نکته‌هایی که می‌توانند دال مرکزی وجود جهان اسلام باشد و آن هم قرآن بود تمرکز کنیم. اما امروز می‌بینیم که بعد از گذشت چهاردهه از تلاطماتی که در جهان اسلام بوده، ما به آرزوها و به آن آمال نرسیده‌ایم و با اتفاقاتی که امروزه در جهان اسلام صورت می‌گیرد، به تدریج از اهداف خودمان حذف می‌شویم. پرسشی که در اینجا مطرح است، این است که چه عاملی موجب می‌شود که ما نتوانیم به آن اهداف خودمان که وحدت جهان اسلام است، برسیم. برخی برای اینکه وضعیت موجود را توضیح دهند، عوامل و مولفه‌های بیرونی را مثال می‌زنند؛ مانند استعمار، هژمونی غرب، استثمار و ... اما چیزی که به اعتقاد من می‌توان از آیینه تفکر طالقانی پیدا کرد و از این منظر به وقایع و چرایی نرسیدن به اتحاد جهان اسلام پرداخت، نقطه کلیدی است که در «پرتویی از قرآن» در جلد اول خود طالقانی به آن اشاره کرده است و این نوع نگاه طالقانی به انسان است؛ نویسنده کتاب معتقد است که «انسان یک شاخصه بسیار مهم دارد و آن اندیشه آزاد و اختیار در عمل است. اگر از این منظر به جهان اسلام نگاه کنیم و به دنبال این باشیم که چرا وحدت در جهان اسلام به وقوع نپیوسته و چه عاملی موجبات این تفرقه‌ها و بازتولید استبداد و تولید نظام‌های مخرب در جهان اسلام ایجاد کرده، شاید بتوان به چشم‌اندازی برسیم. اگر در نظام‌هایی که انسان قابلیت این را نداشته باشد که اندیشه خود را آزادانه پرورش ندهد. طالقانی می‌گوید اندیشه آزاد تنها در ذهن انسان شکل نمی‌گیرد، بدون توجه به جامعه‌ای که انسان در آن زندگی می‌کند، چرا؟ به این علت که ارتباط بین اندیشه و عمل از همدیگر دور نیستند. به‌قول شریعتی انسان کامل انسانی است که بین اندیشه و عملش ارتباطی وجود داشته باشد. در واقع ما نیازمند جامعه‌ای هستیم که در این جامعه نهادهایی وجود داشته باشند که این نهادها از آزادی عمل و آزادی اندیشه دفاع کنند. در نتیجه آن جامعه، جامعه سالمی نخواهد بود. اساساً جهان اسلام به عنوان یک مفهوم نیازمند این است که اندیشمندان بر روی آن بیندیشند. طالقانی به گونه‌های مختلفی این اشارات را داده بود. برای اینکه ما بتوانیم آینده‌ای را برای جهان تصریح کنیم، مسأله وحدت باید یکی از دغدغه‌های اندیشمندان باشد. برای مثال متفکرانی چون سیدجواد طباطبایی زمانی این بحث را مطرح می‌کنند که ملیت در اندیشه روشنفکران دینی ایران غایب بوده، ما اساساً با عکس این قضیه مواجه هستیم و می‌توانیم بگوییم که روشنفکران دینی از جمله آیت‌الله طالقانی، شریعتی و مطهری کسانی بودند که اتفاقاً زمانی که می‌اندیشیدند، واحد اندیشه آنها به معنای باستان‌گرایانه او مطمح نظر آنها نبود، بلکه امت اسلامی را واحد تفکر خود قرار داده بودند و آیت‌الله طالقانی از این تیپ نواندیشانی بود که بسیار در این امر برجسته


لینک سرمقاله روزنامه نوآوران     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۴
ویرگول ،،،