http://www.iqna.ir/fa/news/3757754
حسن رحیم پور ازغدی از اندیشه ورزان مهم در چارچوب خوانش حاکمیتی از اسلام سیاسی با گرایش فقاهتی است. امروز از او سخنرانی دیدم با این مضمون که برخی علماء و مراجع قم که دروس خارج تدریس می کنند به جای "تئوریزه کردن تمدن دینی" فقه را "سکولار" می کنند. کاش او این سخن را نمی گفت زیرا این خود نشان می دهد که جناب رحیم پور ازغدی تا چه پایه از "جهاندینی اسلام" و "جهانبینی تشیع" دور شده است و از "منظر کاتولیکی" سنت حوزوی ایران را مفهومینه می کند. مفهوم سکولار در بستر اندیشه اسلامی محلی از اِعراب ندارد و علمایی که از این دیدگاه جناب رحیم پور ازغدی فاصله میگیرند به واقع به جهاندینی اسلامی و روح مدنی و تمدنی شیعه نزدیکترند تا نگاه کاتولیکی (تمایز بین قدسی و سکولار) آقای ازغدی.
سکولاریزه شدن "ذهن اروپایی" در قرن نوزدهم نام کتابی است که اوون چادویک مورخ بریتانیایی در سال ۱۹۷۵ به چاپ رساند. این کتاب بر خلاف بسیاری از خوانش های فلسفی و جامعه شناختی ظهور سکولاریسم در ذهن اروپایی را در دگرگونی در بنیان های متافیزیکال جستجو نمی کند. چادویک با نگاهی به روندهای تاریخی در جامعه قرن نوزدهم انگلیس به این نتیجه میرسد که رفتارهای متولیان دینی در جامعه انگلیس موجب وهن دین گردید و نوعی اشمئزاز در ذهن و جان مردم ایجاد کرد و آرام آرام "بی تفاوتی" در برابر دین شکل گرفت و این بی تفاوتی با دین ستیزی فیلسوفان عصر روشنگری یا استدلال های روشنفکران قرن ۱۸ و ۱۹ اروپایی بسیار متفاوت بود. من این کتاب را ۳۰ سال پیش مطالعه کرده بودم و هر از گاهی که به آن مراجعه می کنم، نکته ای محوری این کتاب را در بستر ایران قابل مطالعه می بینم. به عنوان مثال، نوع برخورد متولیان دینی و مسئولان فرهنگی در کشور با امر متنوع و سبک های متکثر زندگی در "لوای صیانت از دین" به شدت به رشد بی تفاوتی (سکولاریسم در معنای چادویک) در جامعه ایران دامن می زند و این بحث نیاز به واکاوی جدی دارد که چرا کسانیکه فهمی درستی از امر دینی و امر متنوع در جامعه ایران معاصر ندارند قدرت تصمیم گیری بالایی در شکل دادن به "منطق قدرت" دارند بی آنکه بهره ای درستی از "قدرت منطق" داشته باشند.
در ایران بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان مانند سروش و ملکیان و شبستری و حتی ساختار سیاسی امر واقع را به "قدسی/دینی" و "سکولار" تقسیم بندی می کنند و سپس بی محابا امر سکولار را مترادف "امر عرفی" میگیرند و این اشتباه فاحشی است. در گفتگوهایی که با دوست گرامی ام دکتر بیژن عبدالکریمی داشتم به این موضوع اشاره کردم و در چند سمینار و سخنرانی ملی و بین المللی گفته ام که امر سکولار مترادف "امر عرفی" نیست و عرف اساسا در ذیل مفهوم کاتولیکی "سکولار" قرار نمیگیرد و نظام مبتنی بر عرف ربطی به "ساحت سکولار" ندارد و عرف در نظام معنایی اسلام ذیل امر لائیک قرار نمیگیرد و به یک اعتبار اسلام دین سکولار است اگر شما می خواهید با دستگاه مفهومی کاتولیکی اسلام را مفهومینه کنید. خّلط های بنیادین در گفتمان روشنفکری و آکادمیک ایرانی موجب شده است سردرگمی مفهومی عمیقی ایجاد گردد و نظام سیاسی اسلامیستی برآمده از این فهم کاتولیکی از اسلام و عرف است.
,,
میری معتقد است که مفهوم سکولار از درون نظام اندیشهای و فکری که جهانبینی که مسیحیت کاتولیک روی آن شکل گرفته، ساخته شده و اساسا در زیست جهان ایرانی مفهوم سکولار نمیتوانسته است که وجود داشته باشد.
,,
سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است دوگانه سکولار و دینی در زیستجهان اسلامی بیمعناست. از نظر او اگر به معنای واقعی سکولار یعنی عرفی بازگردیم، تمایزی میان امر دینی و عرفی در اسلام وجود ندارد. از نظر وی مفهوم سکولار از درون نظام اندیشهای و فکری و مفصلبندیی که جهانبینی که مسیحیت کاتولیک روی آن شکل گرفته، ساخته شده است. اساسا در زیست جهان ایرانی مفهوم سکولار نمیتوانسته است که وجود داشته باشد. در پی مشروح گفتوگوی میری با ایکنا را ملاحظه میکنید:
ایکنا: مفهومی به نام روشنفکری دینی در مقابل روشنفکری سکولار یا عرفی قرار دارد. نسبت میان امر دینی و سکولار چگونه نسبتی است؟ شما چه ارزیابی از این رویکرد دارید؟
در خصوص پرداختن به روشنفکری و مفهوم سکولاریسم معتقدم مفهوم سکولار و مترادف پنداشتن آن در دستگاه فکری اسلامی و زیستجهان فکری ایرانی که متعارف با عرف و عرفیگرفته شده است و برای مثال روشنفکران دینی در مقابل روشنفکران سکولار یا عرفی، جای مناقشه بسیار دارد و بحث بنده نیز لغوی نیست. مترادف پنداشتن این دو نادیده انگاشتن دو دستگاه متباین از هم است و این بحث را در سطح لغوی و سمانتیک نبوده و باید به صورت متافیزیکال، نظری بررسی شود.
ایکنا: چرا شما بحث را متافیزیکال میخوانید، دلیلش چیست؟ در غرب تحولاتی منجر به جدا شدن نهاد دین از نهاد دولت شد و ماکیاول از قدرت تقدسزدایی کرد. شما چه دلیلی برای مدعای خود دارید که اینجا این دوگانه را ناوارد بر مبنایی متافیزیک میدانید؟
ایکنا: بحثی که اینجا پیش میآید این است که شما سکولار را به تعبیر خاص خود در بستر خاص خود باز میگردانید اما برای مثال ما تعبیر دموکراسی را از آتن به این سو داریم اما دیگر به آن معنایی که در آتن بود نیست و این مفهوم در جوامع مختلف معنادار شده است. آیا سکولار را نمیتوان متناسب با بستر خودمان بفهمیم.
ایکنا: سابقه فقه و روحانیت در جهان اسلام وجود دارد. در اهل سنت بحث خلافت وجود دارد که سلطان بعضا خلیفه یعنی جانشین خدا یا نبی است و در اینجا ما اتحاد امر الهی و امر غیرالهی را میبینیم یا در شیعه ما بحث علما را به عنوان طبقه را داریم و بحث روات حدیث و ولایت فقیه وجود دارد. در دوران جدید ما تقابل مشروعهطلبان و مشروطهطلبان را داریم که تقابل کسانی است که حکومت مشروع دینی را قبول دارند و کسانی که مشروطه است. این تقابلها وجود دارد. روشنفکران دینی و غیر دینی از تقابل حکومت دینی در مقابل حکومت عرفی صحبت شده است. هرچند برخی گفتهاند که اسلام دین سکولار است و نمیتوان گفت اسلام دینی غیرسکولار است. به نظر میآید، در میدان عینی ما سکولار معنادار باشد. یعنی جدایی و تقابلی بین مشروعهطلبان و مشروطهطلبان وجود دارد.
شما اشاره کردید به اهل تسنن و مساوق دانستن خلیفه و نبی. اگر نگاهی به تاریخ اسلام داشته باشیم، در اهل تسنن و به همراه امویان و انتقال معنادار قدرت از مدینه و دمشق و حضور مسیحیان در شام و بر جهانبینی علمای تسنن تاثیر گذاشت و از این سو مرکز جهان اسلام وقتی از مدینه یا از دوران عباسی چرخش به ایران مییابد، تاثیر رویکردهای ذهنی و بنیانهای فلسفی ایرانیان بر باورهای شیعی که فره ایزدی را معیاری برای اندیشه سیاسی شیعی در مفهوم امام، بازسازی کردهاند که در سهروردی و حکمت ایرانی دیده میشود. این وقایع را باید با نگاهی انتقادی بازخوانی کرد.
خود مفهومسازی طبقه روحانیت دچار اشکال است. اساسا ما طبقهای به نام روحانیت در اسلام نداریم. در اسلام اگر قرآن را معیار قرار دهیم گفته میشود که هر کسی از شما میتواند تفقه، تفکر، تدبر و تدبیر میتواند بکند. طبقه روحانی در جهان اسلام معنا نداشته است و این واژه معاصر است. شما در سیر تطور لغوی همین کلمه نگاه کنید که بر یک طبقه اطلاق شود که این کار چهارصد سال تاریخچه دارد و ما قبل از آن میگفتیم عالم و عالم کسی است که نسبت به زمان خود، دین و امور آگاهی دارد که این آگاهی را بر اساس اکتساب یافته است. امروز اگر ما کسانی را که کار دینی میکنند، روحانی میخوانیم، خود این نشان از یک چرخش کاتولیکی در ذهن و زبان ما دارد که در تشیع علوی و تشیع صفوی از قضا دکتر شریعتی این را به خوبی تشریح کرده است.
ایکنا: به نظر میرسد شما به تاریخ نگاه میکنید، اما اسلام را از تاریخ اسلام جدا میکنید. شما میگویید این تصور از امام(ع) متاثر از حکمت ایرانی و حقوق رومی بوده است. آیا اسلام جدا از تجربه زیسته مسلمانان است؟ تقابل مشروعهطلبان و مشروطهطلبان تقابل میان قائلین به حکومت دینی و حکومت عرفی است. مخالفان حکومت عرفی به متن ارجاع میدهند.
در اواخر دوران قاجار وقتی به نوشتهها رجوع میکنید، مردم را به دو دسته عوام و خواص تقسیم میکنند. روحانیون خود را خواص دانسته و نظر خودشان را برتر از نظر عوام میدانستند و عوام، کشاورز و ... بودند. بحث مشروطه بحث مشروط کردن قدرت به اراده مردم بوده است. مشروعهخواهان معتقد بودند که اراده ملی عواماند که نمیفهمند و ما نمیتوانیم خود را در ذیل اینها تعریف کنیم؛ زیرا اعلی نمیتواند ذیل اسفل باشد. قدرت را به نظام معنایی خود بردند و شریعت را مقابل مشروطه قرار دادند. از اینجاست که آرام آرام ایدههایی مانند اینکه مشروطه نوعی خروج از دین است، مطرح شد.
ایکنا: قائلید روشنفکران دینی، دینی را در مقابل عرفی میدانند، در حالیکه چنین نیست و برخی از روشنفکران دینی اسلام را سکولار میدانند و به استناد غزالی میگویند فقه علم تدبیر دنیاست. اکثر روشنفکران دینی به این مطلب اشراف دارند. بحث آنها از سکولار جدایی نهاد دین در معنای متاخر و پی از قاجار از نهاد سیاست و ساز و کار حکومت است. از نظر آنها ما شاهدیم که حق ویژه روحانیون نفی میشود نه حق روحانیون برای شرکت در امر سیاسی. آیا فکر میکنید نقد شما چقدر واقعیت روشنفکری دینی را در نظر میگیرد؟
من دوگانه روشنفکران دینی، روشنفکران سکولار را نقد میکنم. امروز نه روشنفکر دینی و نه روشنفکر سکولار در صحنه باقی نماندهاند. بیان شده است که روشنفکران دینی سکولار شدهاند. اینگونه دیدن، قدرت نظام جمهوری اسلامی را تحلیل میبرد چون باعث شده است آرایش سیاسی، فرهنگ و اجتماعی از ظرفیت تهی شود. این دوگانه، دوگانهای است که در زیست جهان ایرانی محلی از اعراب ندارد. اگر گفته میشود نهاد دین از نهاد سیاست جداست به این معناست که وقتی ما میگوییم مجلس خبرگان، باید هر خبرهای در آن حاضر باشد که فقیه یکی از آنهاست. برای اداره یک کشور و مملکت تنها نیاز به روحانی ندارید. در جامعه ما مفهوم خبره مصادیق بسیاری بیشتری را نسبت به صد سال پیش دارد. جالب است در دویست سال قبل هم چنین اداره نمیشد، زیرا اداره کشور مبتنی بر عرف بوده و شریعت در ذیل حکومتداری بوده است.
ما با یک آشفتگی مفاهیم روبرو هستیم. آنچه مهم است حاکمیت دینی است و نه حاکمیت دین، این دو با هم خلط شده است. حاکمیت دین چگونه رخ میدهد؟ آنچه نظام درست میکند، دین نیست بلکه قدرت و حاکمیت سیاسی است. حاکمیت دینی با حاکمیت دولت متفاوت است. زمانی دین میتواند حاکم باشد که اجبارآمیز نباشد. دولت مبتنی بر خشونت نظاممند است. مجازات و جریمه این را نشان میدهد. زمانی که از قانون عدول کنید، مجازات میشوید. حاکمیت دین اما از جنس حکمت است. حاکمیت دینی ممکن است اجبارآمیز باشد که با عدم اکراه در دین که به تصریح قرآن آمده است، سازگار نیست.
ایکنا: شما در واقع این دوگانه را نقد میکنید.
بله، دعوای من با روشنفکری دینی نیست. من معتقدم خود آنها هم نباید به خود روشنفکر دینی و به دیگران روشنفکر سکولار بگویند. اساسا سکولار در زیستجهان ایران معنای ندارد. ممکن است شما در زیستجهان مسیحی زندگی کنید و از آن منظر نقد کنید که بحثی دیگر است. حاکمیت دین از جنس حکمت است. تلقی اموی حکم الهی و دینی را از حکمت جدا میکند و از مبنای عنف میبیند. در دوران مدرن نهاد دولت معنای کلیسا برای خود قوانین میگذارد. وقتی گفته میشود میخواهیم دین را حاکم کنیم تلقی ما این است که آن را نهادی کنیم و در اینجا دین از مقومات دولت میشود و این درست نیست. امام خمینی(ره) گفته است عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید، اگر این را از منظر دین به مثابه حکمت بفهمیم، راه سیر و سلوک باز میشود اما اگر این را از منظر حاکمیتی دینی بفهمیم یک زندان بزرگ درست میکند و هر جا تو بخواهی تخطی بکنی حاکمیت یقهات را میگیرد و پلیس درونی و وجدان که باید به اخلاق و خلق محمدی منجر میشد از بین میرود. اینجا رابطه جرم و گناه از بین میرود. جرم در برابر دولت انجام داده میشود اما گناه مبنای اخلاقی خلقی دارد و نباید این دو با هم خلط شود. با این کار یعنی خلط جرم و گناه تفکر کلیسائی حاکم میشود که راس حکومت رابط بین آسمان و زمین است و این کاتولیزه شدن زیست جهان دینی است که باید از آن برکنار بود.