سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آموزش و پرورش» ثبت شده است



 کارشناسان ضمن اذعان به برتری توان ذهنی و زبانی افراد دو زبانه، معتقدند که تکلم به زبان مادری قدرت یادگیری کودکان را بالا می‌برد.

به گزارش عصر ایران به نقل از کردپرس، کارشناس مشکلات ویژه یادگیری و رفتاری آموزش و پرورش استثنایی استان ایلام اظهار داشت: کودکانی که به زبانی غیر از زبان مادری سخن گفتن را آغاز کرده‌اند در مقطع پیش‌دبستان و دبستان با مشکلات فراوانی در یادگیری مواجه می‌شوند.

زهرا مرادپور گفت: زبان مادری کودک آن زبانی است که مادر به هنگام حاملگی به آن زبان صحبت می‌کند چون که در زمان حاملگی کودک به صدای مادر نزدیکی دارد و هجاها و حروف آن زبان را بیشتر دریافت می‌کند پس اگر بعد از تولدِ کودک، اقدام به صحبت کردن با او با زبانی دیگر کنید کودکِ خودتان را از یادگیریِ آسان محروم کرده‌اید.

وی با تأکید بر اینکه هرچه فرهنگ بالاتر و رفتارها پیچیده‌تر می‌شود فرهنگ مادری، مؤثرتر و مهم‌تر می‌شود، تصریح کرد: فرهنگ مادری یعنی تفکر و شناخت و اگر کسی نتواند به زبان مادری آموزش ببیند و به آن زبان، متن تولید کند، در پروسه شناخت، نقیصه ایجاد می‌شود؛ و اینجاست که اختلال هویت پیش می‌آید.

این نویسنده و پژوهشگر افزود: زبان مادری بخش مهمی از هویت جوهری خویشتنِ خویش انسان و جزو مقوله هویت و هنر و فرهنگ است علم نیست که تجربی و دو دو تا چهارتا باشد، فرهنگ با هیجان ارتباط دارد. در این حوزه، زبان مادری حرف نخست را می‌زند. در فرهنگ و هنر، زبان مادری در صدر نشسته است.

مرادپور معتقد است: کودکی که زبان مادری را یاد نگرفته‌، عمقی‌ترین فرآیند عاطفی و هیجانی را از دست می‌دهد انسان موجودی هیجانی است. اگر هیجان را از انسان بگیریم، دچار بیماری می‌شود. آموزش زبان دوم بدون آموزش زبان مادری، به مغز آسیب وارد می‌کند. زبان مادری با هیجانات اصیل ما سروکار دارد یعنی آغازگر هیجان انسان است.

 اهمیت آموزش زبان مادری در دوران پیش‌دبستانی سبب شده است که کنوانسیون‌ها و کنفرانس‌های بین‌المللی متعددی مانند کنوانسیون حقوق کودک در سال 1990، کنفرانس جهانی آموزش برای همه 1990 در جامتین و 1993 در دهلی‌نو برگزار شود و در دنیای کنونی مسئله زبان مادری از اولویت‌های دولت‌هاست.

منبع:
http://www.asriran.com/fa/news/638221

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۸
سیدجواد

شکوفایی یکی از مفاهیم بسیار کلیدی در گفتمان پداگوژی انتقادی است که در برابر مفهوم الیناسیون به عنوان یکی از محورهای نقد عقلانیت ابزاری قرار میگیرد. به زبان آبراهام مازلو، خود-شکوفایی یکی از مهمترین ساحات اگزیستانس انسان است و هر رویه ای که منجر به سرکوب خود-شکوفایی انسان گردد یقیننا آدمی را، به زبان اریک فروم، به ورطه "زندگی نکروفیلیک" دچار خواهد کرد. حال می توان به حضور "مربی پرورشی" در گفتمان آموزش و پرورش ایران از این منظر پرداخت که ایده مربی پرورشی بر چه چارچوب تئوریک مبتنی است؟ آیا صرف اینکه فردی دروس حوزوی خوانده باشد یا زی طلبگی داشته باشد و یا در کسوت روحانیت باشد می تواند حائز شرایط کافی برای این پست باشد؟ به نظر من، در گفتمان آموزش و پرورش رسمی در ایران ما با نوعی ساده انگاری نظری روبرو هستیم و فکر می کنیم صرف داشتن سواد حوزوی مربی می تواند نقش "مربی پرورشی" را برای شکوفایی دانش آموزان بازی کند و این رویکرد از منظر پداگوژی انتقادی کاملا مردود است. زیرا موضوع الیناسیون در بستر عقلانیت ابزاری پدیداری بسیار پیچیده و متنوع الاضلاع می باشد و صرف رویکرد فقهی/حوزوی یا تشبث به ظواهر مذهبی نمی تواند "تاخیر تئوریک" را جبران کند بل خودِ این رویکرد ظاهرگرایانه میتواند به مثابه "اسب تروا" عمل کند و مفاهیم دینی را تبدیل به مفاهیم ابزاری کند که ظاهری دینی دارند ولی دارای منطقی ضد دینی هستند. به عنوان مثال، در مدارس اعیاد و ایام عزا و مناسبتهای دینی و مذهبی یکی از حوزه هایی است که ذیل حوزه پرورشی تعریف شده اند و مربی پرورشی باید این حوزه دینی را مطمح نظر خود قرار دهد و برای آن برنامه ریزی کند تا دانش آموزان در نسبت با فضای دینی به خودآگاهی دینی برسند و از این طریق پرورش یابند. اما به دلیل رویکرد ظاهرگرایانه نهاد آموزش و پرورش به مسئله "امر پرورشی"، اعیاد و ایام عزا به صورت کمی محاسبه میشود و مدارس به جای خلق نسبت "من -تو" نوعی از تلقی "تومنی" را تعبیه می کنند که در آن واحد علاقه به ائمه و انبیاء و ایام مذهبی با مفاهیمی همچون "چه میزان" یا "چه مقدار" که برآمده از رویکرد کمیت گرا است اندازه گیری می گردد و طنز تلخ این است که این سیطره کمیت گرایی به نام تکریم ایام مذهبی و در نسبت با مفاهیم دینی مطرح می گردد و همگی ذیل ایده پرورش در گفتمان تعلیم و تربیت رسمی کشور قرار می گیرد. حال پرسش اینجاست که این کژی از کجا نشات گرفته است؟ آیا راه برون رفتی از این مغاک وجود دارد؟ یقیننا مادامیکه ما برای پدیدارهای پیچیده و چند وجهی رویکردهای ساده انگارانه با لعاب مذهبی تعبیه کنیم، هیج مفری وجود نخواهد داشت ولی اگر تن به لوازم پداگوژی انتقادی بدهیم و بپذیریم صرف گذراندن دروس حوزوی و یا واحدهای درسی معارف نمی تواند پاسخگوی چالشهای پرورشی انسان ایرانی در بستر معاصر آموزشی باشد، آنگاه شاید بتوان امر پرورش را متعلق تفکر قرار داد و این مسئله ای است که امروز در مدارس ایرانی دچار غیبت کبری شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۲
سیدجواد

علی زمانیان


نوشته‌ی حاضر، به پروسه‌ی جاری در آموزش و پرورش و به نتیجه و برون داد ساختار آموزش و پرورش می‌پردازد. تلاش می‌کند کاستی‌ها و ضعف‌هایی را در ناحیه‌ی فرایند و محصول آموزش و پرورش برجسته کند. البته مدعی نیست که می‌تواند حق مطلب را ادا کند، بلکه برخی از نکات را برجسته می‌نماید.

🔻به نحو اجمال برخی از ضعف‌ها، سستی‌ها و اشکالات وارده بر آموزش و پرورش به قرار زیر است:

❗️1- آموزش حفظیات
به جای تفکر به حفظیات و انباشت اطلاعات (که بعضا بی‌فایده و بلااستفاده است)، تاکید می‌گردد. دانش آموزان را به از بر کردن ماشین‌وار محتوای نقل وامی‌دارد. از این بدتر، آنان را به ظرف‌ها و مخزن‌هایی مبدل می‌کند که باید به وسیله‌ی معلم پر شود. هر قدر این ظرف‌ها با فروتنی بیشتری اجازه دهند که پرشان کنند، دانش آموزان بهتری خواهند بود."

❗️ 2- آموزش سکوت
نقش دانش آموز ایرانی در فرایند آموزش و پرورش، صرفا آموختن و فرا گرفتن و سکوت در برابر معلم است. جایگاه و موقعیت معلم، چنان رفیع و دست نایافتنی می‌شود و چنان قدسیتی به آن داده می‌شود، و از سوی دیگر، رعب‌انگیز و ترس‌آلود می‌شود که دانش‌آموز چاره‌ای جز سکوت در برابر آن نمی‌یابد. نظام آموزش و پروش غیردموکراتیک، میوه‌ی ترس و سکوت را در دهان فرهنگ می‌نهد.

❗️ 3- آموزش تقلید و پیروی
در آموزش مبتنی بر سلطه، معلم می‌گوید و دانش آموز صرفا مجاز است که سخنان مربی‌اش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوه‌ی آموزش، معلم، تماما زبان است و دانش آموز، تماما گوش. معلم، کارساز است و دانش آموز، کارپذیر. معلم، به منزله‌ی مراد است و دانش آموز به منزله‌ی مرید. در آموزش تقلیدی، پرسش و نقد ممنوع است. روحیه‌ی پرسشگری از آن آموزش آزاد مبتنی بر تعامل است. در حالی که در پیروی، انفعال و خمودگی رشد می کند.

❗️ 4- آموزش عدم مدارا
یکی دیگر از کارکردهای اساسی آموزش و پرورش توسعه یافته، پرورش شخصیت‌های مداراگر است.
اما نتیجه‌ی آموزش و پرورش در ایران، دامن زدن به کم تحملی و عدم مدارا با کسانی است که اندیشه‌ی دگر دارند. هر صبحگاه، مدارس چونان پادگان‌های نظامی، از جلو نظام می‌دهند و مرگ بر این و بر آن بر زبان دانش آموزانش جاری شده و کینه توزی‌های تاریخی دامن زده می‌شود، چگونه می‌تواند شهروندانی مداراجو و صبور تربیت کند؟

❗️ 5- جای خالی هنر
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن نیست. هنر، شیوه ای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیبایی‌های درون و پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک می کند و راه‌هایی برای تحمل رنج‌ها در اختیار آدمی می‌نهد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش، عمیقا احساس می‌شود. از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دل آزار است. روح‌های زمخت، نشان می‌دهد که از ظرافت‌های هنر و زیبایی موسیقی، بی‌بهره‌اند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزده‌اند.

❗️  6-  تربیت، نه برای اکنون
نظام آموزش و پرورش، شاگردانش را برای زندگی در جهان کنونی پرورش نمی‌دهد. زندگی "اکنونی و این جایی".  شاگردانش را برای بنا نهادن ساختار دموکراتیک پرورش نمی‌دهد. ساختار غیر دموکراتیک آموزش و پررورش در ایران، ماحصلی جز شخصیت های غیر دموکراتیک نیست. رابطه ی دانش آموز با معلم غیر دموکراتیک است. گفت و گو به منزله ی فضیلتی انسانی و اخلاقی ، چندان مجال بروز و ظهور نمی یابد.

❗️ 7- جای خالی شادکامی
تلخ زیستن و تلخ کامی بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه می کند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد. مناسک و شعایر تاریخی سوگ و برخی برنامه های حزین، به آسانی و در طول سال، در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در می آید، اما چندان خبری از جشن های شادی بخش در میان نیست.


❗️ 8- ناکارآمدی
ناکارآمدی آموزش و پرروش، سبب شده است که اهداف آموزشی که برای وصول به آن برنامه ریزی می شود، نافرجام باقی بماند. از این رو است که حدود شش سال (در مقطع راهنمایی و دبیرستان)، زبان انگلیسی تدریس می شود، اما فارغ التحصیلان این نظام آموزشی حتی از بیان جمله ی ساده انگلیسی عاجز اند. همین گونه است ریاضیات، فیزیک، شیمی و دیگر دروس. ناکارآمدی آموزش و پرورش سبب شده است که جریان غیر رسمی آموزش در آموزشگاه ها و تجارت خانه هایی دیگر رشد کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۱:۰۵
سیدجواد



اگر کسی دارای یک نگاه "از بیرون" به وضعیت نظام آموزش و پرورش در ایران داشته باشد به سهولت می تواند دریابد که این "نظم آموزشی" یا "نهاد آموزش و پرورش" در ایران تا چه حد عمیقی متاثر از نگاه های فقهی است. به عنوان مثال، تفکیک جنسیتی در مدارس ایران بدون هیچ مطالعه ای با وقوع انقلاب اسلامی نهادینه شد و پس از آن هیچ گفتگویی در این باب در عرصه عمومی و از آن مهمتر در حوزه آکادمیک صورت نگرفت و تنها دلیل ضمنی که بر آن اقامه شد "حرمت فقهی" این مسئله یاد شد و این حرمت هیچگاه مورد بحث و نظر و نقد و بررسی قرار نگرفت. ساحت دومی که اگر کسی دارای نگاه "از بیرون" باشد، می تواند به سادگی به "غیبت" آن پی ببرد مسئله موسیقی در مدارس ایران است. به سخن دیگر، من تاکنون مدرسه ای در ایران ندیده ام که در آن پیانویی یا ارگی یا سنتوری یا گیتاری وجود داشته باشد و مضاف بر این در مواد درسی گنجانده شده در نظام تعلیم و تربیت در ایران هیچ اثری از موسیقی (حتی موسیقی به اصطلاح سنتی) نیز وجود ندارد و شما نمی توانید یک کلاس یا مکانی در مدارس ایرانی بیابید که به سالن موسیقی تخصیص داده شده باشد. این غیبت هژمونیک چگونه قابل توجیه است؟ هیچ توجیهی برای آن نمی توان اقامه کرد الا ارجاع به "حرمت فقهی" که موسیقی را در عِداد امر غنا-آور برساخت کرده است و این حرمت فقهی هیچگاه در حوزه عمومی و از منظر علمی و شناختی و پداگوژیک (و در نسبت با رشد شناختی دانش آموزان) مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است و صِرف اینکه آیات عظام جواز بر حرمت موسیقی و ابزار آلات موسیقایی داده اند کل نظام آموزشی کشور در باب این امر خاموش گردیده است. به عبارت دیگر، حضور نگاه فقهی در تاروپود گفتمان تعلیم و تربیت کشور چنان عمیق است که خود نیاز به سالها تحقیق دارد ولی نکته ایی که باعث شد من به این بحث ورود کنم این است که موسیقی در مدارس ایران حضور ندارد ولی "آواز" و "سرود" حضور جدی دارد ولی این حضور خود محل مناقشه و بحث است. مدرسه فرزند ارشدم درست مقابل منزل ما قرار گرفته است و در مراسم صبحگاهی مربی پرورشی هر روز از دانش آموزان می خواهد که سرود ملی کشور را در کنار سر دادن شعارهای گوناگون از جمله مرگ بر بسیاری از کشورها و جریانها و همسایه ها سر بدهند ولی این مربی پرورشی دارای استعداد موسیقایی نیز هست؛ زیرا هم خود سرودها را ریتمیک و با آوازی خوش الحان می خواند و هم تمامی دانش آموزان را ترغیب می کند که سرودها و شعارها را با ریتم جذاب بخوانند اما بچه ها که تعلیمی ندیده اند به صورت گوشخراشی فریادهای نامنظمی سر میدهند. حال پرسش اینجاست که مدیران ارشد نظام آموزش و پرورش چرا دست به هیچ ابتکاری نمی زنند و از جامعه موسیقایی کشور برای اهداف ایدیولوژیک خویش سودی نمی برند؟ به زبان دیگر، ایران تنها کشور انقلابی در جهان نیست بل کشورهای دیگری نیز دست به انقلاب زده اند و لااقل در حوزه فرهنگ تلاش کرده اند "فرهنگ انقلابی" خود را با موسیقی پیوندی دهند و ژانر خویش را خلق کرده اند ولی نظام آموزشی ایران در این حوزه هم عقب مانده تر از همه حرکت می کند و هیچ طرح و برنامه ای ندارد. به تعبیر رساتر، چه اشکالی دارد که آموزش و پرورش، پرورش موسیقایی دانش آموزان را جدی بگیرد و حداقل در چارچوب سیره انقلابی نوعی از موسیقی مدرن انقلابی را در برنامه درسی بگنجاند و ادوات موسیقی را در مدارس تعبیه کند تا از این خمودگی که دانش آموزان را گرفتار کرده ایم خلاصی یابیم. البته این بدین معنا نیست که من تنوع ژانرهای موسیقی را به رسمیت نمیشناسم بل مقصودم این است که حداقل همان ژانری را که نظام سیاسی تحمل می کند را حداقل درست انجام دهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۱:۰۳
سیدجواد



جامعه دارای تنوعات بسیاری است و این یکی از بدیهی ترین بدیهیات در جامعه انسانی است ولی اغلب انسان ها از فهم امور بدیهی ناتوان و عاجز هستند و این عجز فکری وقتی فاجعه بار خواهد بود که سیاستگذاران نیز از درک امور بدیهی عاجز می گردند. زیرا عجز فکری افراد می تواند تبعات قابل کنترلی داشته باشد و یا حداکثر مایه دردسر برای خودِ فرد گردد ولی وقتی مدیرانی که بر مسند مدیریت و سیاستگذاری امور جامعوی تکیه زده اند از درک امر بدیهی عاجز میگردند، آنگاه نسلی و سرزمینی دچار آشفتگی های بنیان افکن می گردد. به سخن دیگر، یکی از بدیهی ترین امور فیزیولوژی و فیزیک و چارچوب ذهنی انسان می باشد که دارای تنوع و تکثرات بیشماری است و برخی در جامعه با "ناتوانیهایی فیزیکی/شناختی/روانشناختی/ذهنی" پا به عرصه جهان می گذارند. سیاستگذاران جامعه در تمامی عرصه ها باید به نیازهای ویژه، رویکرد ویژه داشته باشند و برای بهبود و ارتقاء سطح زندگی این افراد که با مفهوم کلی "معلولیت" شناخته می گردد، تسهیلات به روز در نظر بگیرند و یکی از عرصه های مهم بستر "آموزش و پرورش" است که می تواند به عنوان یکی از معبرهای مهم در ارتقاء زندگی فرد معلول نقش بسزایی ایفاء کند. اما نظام آموزش و پرورش در ایران نسبت به معلولیت (که خود نیز یک پروبلماتیک طیفی است) کاملا خاموش است و هیچ برنامه مدونی و استراتژی فعالی برای مدیریت و بهبود این طیف از افراد جامعه ایرانی ندارد و وقتی فرزندی با یکی از فرمهای معلولیت در خانواده ای متولد می گردد بسان یک "بلا" یا "آزمون الهی" به حوزه فردی ارجاع داده می شود و هم فرد مبتلا و هم خانواده بابد روی به درگاه خدای آورند و کانه جامعه هیچ مسئولیتی ندارد و مسئولین نیز دارای مصونیتی آهنین می گردند و اینها همگی فضایی ذهنی و روانی و عملی ایجاد می کند که فرد خود را "مقصر" بپندارد و معلولیت تبدیل به یک معضل می شود که هیچ راه خلاصی از آن نیست. اما تجربه های کنونی در بسیاری از کشورهای پیشرو نشان می دهد که این شیوه از مواجهه با معلولیت در تمامی انواعش متعلق به عصر کشاورزی است و انسان معاصر شیوه های خلاقانه ای برای مواجهه با معلولیت (Disability) آفریده است و این شیوه ها جلوه های اصیلی در حوزه نظام تعلیم و تربیت کشورهای پیشرو پیدا کرده است. به سخن دیگر، معلولیت فقط رنج فردی نیست بل زیست جهانی است که دیگری ها د  آن بستر رنج به اشتراک گذاشته را فرا میگیرند و از آن طریق قدرت همدلی در جامعه و نهادهای گوناگون آن پیدا می کنند. اما مواجهه با رنج دیگری بخشی از موضوع در بستر نظام آموزش و پرورش است ولی بخش عمده دیگر آن منوط و مربوط به والدین دانش آموزان است که در ایران هیچ مرجعی برای آموزش و مهارت افزایی آنها وجود ندارد و صدا و سیما به عنوان یک صحنه ملی نیز تهی از برنامه های مهارت افزایی برای والدین در مواجهه با رنج معلولیت است. بنابراین در کجا باید این نوع از مهارت ها را آموخت تا در مواجهه با فرد معلول یا مبتلا به نوعی از اختلالات شناختی او را نباید سرکوب کرد یا مطرود کرد یا مورد استهزاء قرار داد یا از مدرسه بیرون کرد؟‌ به سخن دیگر، آموزش و پرورش در ایران نیاز به بازفهمی دارد ولی در کنار آن فهم والدین در مواجهه با دیگری های بیشمار نیز نیاز به بازنگری جدی دارد. زیرا بدون مواجهه با ساحت دوم بسیاری از مسائل در ساحت نخست نیز معطل باقی خواهد ماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۱:۰۲
سیدجواد



من هیچگاه فکر نمی کردم با آمدن مهر تا بدین پایه دلهره مرا فرا بگیرد و از مواجهه با "مدرسه" دلم بلرزد. اما از خود می پرسم این دلهره تو از کجا نشات گرفته است؟ مگر نه این است که مدرسه محل آموزش و پرورش است و فرزندان این مرز و بوم در آن با احساس امنیت به رشد و تعالی می رسند و یا حتی به قول ایوان ایلیچ "مدرسه" (در معنای school همان محل فرآغت) نونهالان و دانش آموزان است پس من چرا اضطراب تمام وجودم را فرا گرفته است؟ به تجربه زیسته خود می نگرم و این تجربه من حاصل داشتن فرزندی است که متفاوت با "نرم های تعریف شده" در گفتمان آموزشی نظام تعلیم و تربیت کشور است و شاکله مدیریت آموزشی "وقت" ندارد به این "نازک نارنجی بازی ها" توجه کند. زیرا وظیفه مهمتری در نظام آموزش و پرورش برای مدیریت دانش تعریف شده است که "حوصله" پرداختن به "دیگری" ندارد. تجربه من مبتنی بر دیگری است که مبتلا به اتیسم است ولی در این کشور دیگری های بیشماری وجود دارد که هر کدام به نوعی زیر چرخ این ماشین مندرسِ آموزش و پرورش در دست مدیریت کهنسال در حال له شدن هستند. هنگامیکه به این می اندیشم مهر برایم مهرآفرین جلوه نمی کند بل "قهرآمیز" رخ می نماید و این تمامی اعضای بدنم را به لرزه درمی آورد و این حس درماندگی که مشکل تو در نهایت مشکل توست و هیچکس و هیچ ملجایی وجود ندارد که با امر متمایز که تو درگیرش هستی، پاسخگویی داشته باشد در کنه جان احساس عجز به آدمی می دهد. این اگر درد من بود سکوت می کردم ولی بیشماری از انسانها را می بینم که به دلیل متفاوت بودن و ابتلاء به اتیسم چنان طرد و مطرود می گردند و زبانی هم در این جامعه ندارند و این دلهره مرا بیشتر و شدیدتر می کند. درست است که ناامید نباید بود ولی گوش شنوا را چگونه بیافرینیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۱:۰۰
سیدجواد

خانم هانیه فکور مسئول مرکز آموزشی و توانبخشی اردبیل می گوید از هر ۵۹ کودک ایرانی یک کودک مبتلا به عارضه اتیسم هست و اگر یک ضرب و تقسیم ساده کنیم جمعیت اتیسمی ایران سر به ارقام بالایی می زند ولی جالب اینجاست که آموزش و پرورش هیچ فهمی از این فاجعه ندارد. نه تنها آموزش و پرورش به مثابه یک نهاد راهبر فهمی از این معضل ندارد، بل نهادهای زیر مجموعه آن نیز (مشاوران و مراکز و معاونت ها و مدیریت مدارس ها) به هیچوجه حاضر به همکاری با والدین در این خصوص نیستند. این کودکان "مجانین" نیستند بل نیاز به مراقبت بیشتر دارند ولی "اخلاق مراقبتی" هنوز در مدارس ایران به مثابه یک روش و منهج هنوز مفهومپردازی نشده است و مواجهه با نظامی چنین گنگ و خشن بسیار دردآور است و والدین احساس استیصال و درماندگی می کنند. مضاف بر این، اتیسم هزینه هم دارد ولی بیمه های درمانی به آن تعلق نمی گیرد و این خود این شائبه را ایجاد می کند که کودکان مبتلا به اتیسم "مجانین" هستند و این ربطی به بیمه ندارد و در این میان این خیل عظیم از فرزندان بدون هیچ سرپناهی زیر چرخ بی رحمی های نظام آموزشی خرد و خمیر می شوند. در این ۳ سال اخیر من مواجهه شخصی با این معضلات داشته ام و از نزدیک شاهد بی تدبیری ها و تهاجمات و فشارهای سیستماتیک علیه کودکان اتیسم بوده ام. به قول داستایوفسکی که می گفت:

برای سنجش یک تمدن بهترین کار این است که ببینیم آن نظام با مطرودان (زندانیان و مجانین ...) چگونه رفتار می کند.


حال از این جمله می توان الهام گرفت و گفت برای سنجش نظام آموزش و پرورش ایران باید دید این نظام با کودکان اتیسم و جمیع کسانیکه معلولیت دارند چگونه بیرحمانه رفتار می کند و این خشونت سیستماتیک چه آثار تلخی بر تن جامعه ایرانی می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۴
سیدجواد