ورود علامه جعفری به مثابه یک فیلسوف، حکیم و جامعهشناس به ادبیات روس، یکی از نقاط عطف تاریخ اندیشه در ایران معاصر است که در ایران کمتر بدان پرداخته شده است و یا حتی میتوان گفت اصلاً بدان پرداخته نشده است.
اگر گفتمانهای رایج در علوم انسانی چه در ایران و چه در جهان مورد بحث و تفحص قرار گیرد متوجه خواهیم شد که تقریباً جایی اشاره نشده است که علامه جعفری اندیشمند یا نظریهپردازی است که در حوزه علوم انسانی یا اجتماعی جایگاه مؤثری دارد، اما من در کتاب «علامه جعفری و سنت جامعهشناسی» که به زبان انگلیسی نوشته شده است؛ نظری را مطرح کردم و اساساً بر این بودم که ما علامه جعفری را نه فقط به عنوان کسی که دارای اندیشه اجتماعی بلکه به عنوان کسی که نظریهپرداز در حوزه علوم انسانی است باید مدنظر قرار دهیم.
درکی که ما از مسئله ادبیات در آکادمیهای ایران داریم، درک سادهانگارانهای است چرا که ما حوزهای داریم بنام ادبیات و ادیبان این ادبیات را کسانی که ادبیات و مطالعات تطبیقی خواندهاند و در حوزه ادبیات فعال هستند، تشکیل میدهند و هنگامیکه آنها درباره ادبیات روس صحبت میکنند بر این باورند که ادبای روس اندیشه خیلی خوبی داشتند و همچنین در حوزه ادبیات آثار بزرگی خلق کردند.
این ربطی به جامعهشناسی و بینش جامعهشناختی ندارد درحالیکه شاید علامه جعفری در این حوزه بهعنوان یک فیلسوف، نظریهپرداز و جامعهشناس به معنای که پیشتر ذکر شد به حوزه ادبیات روس ورود پیدا کرده است.
اقالیم هفتگانهای که علامه محمد تقی جعفری از آن سخن میگوید ناظر بر عوامل اصلی رساندن وجود آدمی در پهنه زندگی است. در تقسیمبندی او این اقالیم به اقلیمهای: علمی، فلسفی، شهودی، اخلاقی، حِکَمی، عرفانی و مذهبی تقسیم میشوند. به بیان دیگر،علامه جعفری معتقد است که ما زمانی میتوانیم از «معرفت کلی» سخن بگوییم که بتوانیم در چهار ساحت هستی خود با تکیه بر این اقالیم هفتگانه به فعلیت برسیم. در صورتی که این اتفاق رخ ندهد یا فعلیت زیر سوال میرود و یا کلیت «هندسه معرفتی» انسان در پهنه هستی دچار خلل و آسیب میشود.