روشنفکری و جلال آل احمد و زبان ترکی
,,
جلال آلاحمد یکی از شناخته شده ترین روشنفکران ایرانی در سطح جهانی است. مفهوم "غربزدگی" او تاثیر عمیقی بر سنت "پسا-استعماری" در جامعه شناسی و نظریه های اجتماعی گذاشته است.
,,
یکی از آثار خوبی که در این حوزه در اروپا به رشته تحریر درآمده کتاب
The Development of Islamic Political Thought in Relation to the West During the Mid Twentieth Century
نوشته کریس لاروسا است. از این بگذریم جلال آل احمد در حوزه روشنفکری یکی از کلیدیترین روشنفکران صد ساله اخیر ایران است. او اهتمام زیادی به مسائل اجتماعی خرد و کلان جامعه ایران داشت و جالب است بدانید مطالعات مردمشناسی جلال هم در باب جامعه ایران و هم درباره کشورهای دیگر بسیار قابل تامل است. به عنوان مثال، اورازان و خسی در میقات و سفرنامه روس متعلق به این ژانر است که هنوز بر تارک حوزه علوم اجتماعی ایران می درخشد.
یکی دیگر از آثار جلال آل احمد "در خدمت و خیانت روشنفکران" است که قریب به ۶۰ سال است بحثهای جدیی را در بین روشنفکران و اصحاب علوم انسانی برانگیخته است و کماکان
بر میانگیزد. اما نکته ای در این کتاب وجود دارد که کمتر روشنفکری و حتی جامعهشناسی جرات پرداختن به آن را داشته است و آن مسئله "سرکوب زبانی" و "منکوب نمودن هویتی" در ایران پسا-مشروطه است.
جلال آل احمد در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" در بحث از روشنفکر ایرانی کجاست در فصل پنجم کتاب خویش بحثی را میگشاید که حتی امروز رادیکالترین روشنفکران و جامعه شناسان ایرانی از طرح آن واهمه دارند و آن بحث تمایز بین "روشنفکر فارسی زبان" و "روشنفکر ایرانی" است. او میگوید:
"نخست این که بهتر بود به جای روشنفکر ایرانی می گذاشتم روشنفکر فارسی زبان؛ چون ... ... ... روشنفکر ایرانی از آذربایجان هم هست با زبان مادری ترکی؛ از کردستان هم هست با زبان مادری کردی؛ از خوزستان هم هست، با زبان مادری عربی" (۱۳۹۵. ۳۸۱-۳۸۲).
جلال آل احمد به عنوان یکی از پیشروترین روشنفکران ایرانی در باب تنوع زبانی و سیاستهای سرکوبگرایانه "یکدست کردن" زبان و آداب مردمان ایران ۶ دهه قبل داد سخن داد و با آنکه در مرکز میزبست ولی منطق مرکز-پیرامون را به شدت مورد نقد قرار داد. به نظر من اگر حلقه های روشنفکری فارسیزبان و محفل های آکادمیک امروز ایران را با ۶۰ سال پیش بخواهیم از منظر امر متنوع مقایسه کنیم جلالآلاحمد هنوز پیشروترین روشنفکر ایرانی است و از اینجاست که باید منطق حمله و هجو و دشنامگویی علیه او را نیز ارزیابی کرد.
جلال آل احمد جامعهشناس به معنای آکادمیک آن نبود ولی یقیننا جامعهشناس به معنای سی رایت میلزی بود، یعنی دارای "تخیل جامعه شناختی" بود. او به اغتشاش روشنفکری و نسبت آن با "زبان مادری" اشاره میکند ولی امروز کمتر روشنفکری در ایران جرات ابراز این نسبت را دارد و کمتر (به اندازه انگشتان دست) جامعه شناس ایرانی را سراغ دارم که شهامت بررسی این نسبت را داشته باشند ولی جلال ۶۰ سال پیش میگوید:
"اغتشاش ماقبل اول، ناشی از اختلاف زبان های مادری ... است و سرکوفتگیهای که به علت اخراج زبانهای مادری غیر فارسی از حوزهی فرهنگ برای اهل آن زبانها ایجاد کرده" (۱۳۹۵. ۳۸۳).
به سخن دیگر، جلال آل احمد قائل به این است که ایرانی ملتی است "چند زبانه- و نه یک زبانه- (۳۹۵. ۳۸۴) و این منظری هست که مطهری هم به گونه ای آن را بیان کرده است و بر خلاف نوباستانگرایان این دو ایرانیت را در فارسیت تحدید نمیکنند. به عبارت دیگر، خوانش جلال آل احمد از ایرانیت و زبان و روشنفکری موضوعی است که باید به آن بصورت جدی پرداخت.