نقدی بر مقدس شدن زبان فارسی در نگاه دکتر پورجوادی
تحولات زبان و شکلگیری فرم های زبانی در تاریخ اجتماعی یک سرزمین و ربط زبان ها با ادیان مختلف در تاریخ تمدن ها و فرهنگ های بشری از موضوعات بسیار مهم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است. یکی از بحث های بسیار جدی در این یک سده اخیر در حوزه علوم اجتماعی بحث "Disenchantment"
یا "Entzauberung" است که وبر در جامعه شناسی و "Demythologization" که متالهین در الهیات معاصر مطرح می کنند و در هر دو این بحث ها، محور گفتگو بر این امر شکل گرفته است که مدرنیته جهان را از امر سِحر آفرین به درآورده است و فهم معاصر از امور به سمت نوعی اسطوره زدایی حرکت کرده است. حال، با چنین عقبه نظری که علوم اجتماعی بر آن مبتنی گردیده است، سخنان پورجوادی در حوزه زبان بسیار عجیب و پیشا-مدرن می نماید و این نظر با انتقادهایی که گاه و بیگاه از او در یادداشت های فیسبوکیش انتشار می یابد در تضاد جدی است. زیرا در این یادداشت ها، او دائما از وضع موجود نظم سیاسی نالان است ولی در اینجا فهم انسان ایرانی از جایگاه زبان فارسی در ایران معاصر را با استعارات عرفانی درمیآمیزد و در اموری که نیازمند نقد و واکاوی هستیم "هاله تقدس" می بافد. از قضا حکمت و عرفان و تصوف و ادب ایرانی با تمامی دلبستگی که به آن دارم باید از موضع روشنفکری این را بگویم که عمیقا دارای سویه های ضد مدرن و ضد عقلانیت نوین می باشد و یکی از ترمزهای جدی ذهن ایرانی مواجهه غیر نقادانه با این میراث گهنبار و کهنبار است که شدیدا تحت تاثیر خوانش های کربّنی نوعی سرمستی کاذب در اهل اندیشه ایرانی ایجاد کرد و ضدیت اسلامیستی با جهان مدرن را نوعی "تقدس حِکّمی" نیز بخشید. به سخن دیگر، فاش گویم که این خوانش پورجوادی از قدسیت زبان فارسی بخشی از همان پروژه ضد توسعه و تعامل با مدرنیته است که امروز از خانه فقه به خانه حکمت و خانه زبان نقل مکان کرده است. برای عبور از این روان- پریشی جلوه های گوناگون این قدسی کردن را در هر جا و هر صورتی باید به زیر تیغ نقد کشاند تا عرصه عمومی دچار خودشیفتگی و تقدس مابی نگردد.