بازخوانی نسبت روشنفکری دینی و اصلاح طلبی در ایران
یقیننا بارها این گزاره را شنیده اید که سنت سیاسی اصلاح طلبی در ایران برآمده از سنت روشنفکری دینی است که ریشه در نگاه سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده و اقبال لاهوری و محمد تقی شریعتی و طالقانی و مطهری و بازرگان و شریعتی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ دارد و سپس با دکتر سروش در دهه ۷۰ ارتقاء یافت و از دل این خوانش سروشی اصلاح طلبی دوم خرداد به مثابه یک نحله سیاسی وارد سپهر سیاست در ایران شد. اما به نظر من این برساخت نیاز به نقدهای جدی دارد و پرسشی که می توان در این بستر مطرح کرد این است که اساسا تمایز بین " دینی" و "سکولار" یا "قدسی" و "عرفی" آیا در گفتمان روشنفکران پیش از انقلاب وجود دارد و یا این یک برساختی است که با روایت دکتر عبدالکریم سروش وارد حوزه عمومی در ایران شد؟ به سخن دیگر، آیا سروش در امتداد شریعتی است یا گسست از شریعتی است؟ اگر بتوان در نسبت سروش و شریعتی (و سنت روشنفکری پسا-استعماری) اشکال وارد نمود، آنگاه می توان این نکته را برجسته کرد که سروش یک خوانش کاتولیکی از دین را نهادینه کرد که ربطی به بحث های گفتمان "ضد استعماری" شریعتی و بازرگان و مطهری و طالقانی ... نداشت. به سخن دیگر، من معتقدم بین این سنت و خوانش سروش اینهمانی نمی توان برقرار کرد و این دو خوانش متفاوت است و برساختن گفتمان ضد استعماری و پسا-استعماری به مثابه "روشنفکری قدسی یا دینی" در برابر روشنفکری سکولار اولین گام بزرگ در کاتولیزه کردن سنت عقلی و دینی اسلام بود و سپس برآمدن سنت اصلاح طلبی در سپهر سیاست دومین گام بزرگ در کاتولیزه کردن کنش و منش سنت ایرانی بود که موجب گردید افکار عمومی اصلاح طلبی را ذیل پروژه روشنفکری دینی ببیند و آن را در امتداد سنت رهایی بخش پیش از انقلاب ۱۳۵۷؛ در حالیکه خوانش سروش گسست از سنت رهایی بخش بود (حتی به ظاهر رتوریک انتقادی داشت ولی در دامن کلام مسیحی اسلام را خوانش میکرد) و این دقیقا همان کاری بود که جریان اصلاح طلبی در سطح سیاسی به آن دست یازید یعنی "مدرنسازی اسلام". البته این مفهوم به ظاهر عامه پسند است ولی واقعیت امر این است که مقصود از این مفهوم خوانش سنت اسلامی ذیل مفاهیم سنت کاتولیکی/مسیحی و بزرگترین ضربه این رویکرد بستن "باب عرف" در زیست جهان معاصر ایرانی است. چگونه سنت اصلاح طلبی باب عرف را بست؟ عرف را تقلیل داد به امر سکولار و این خوانش از منظر معرفتی در سروش روی داده بود و بی دلیل نیست که اصلاح طلبی دلداه دکتر سروش هستند چون او نخستین کسی است که سنت رهایی بخش معاصر ایران را به "روشنفکری دینی/قدسی" در برابر "روشنفکری سکولار" تفسیر می کند. اما عرف جایگاه دیگری در سنت عقلی ایران دارد که با امر سکولار و حکومت لائیسیته متفاوت است. بیرون رفتن از این چاه با سروش در عرصه معرفتی ناممکن است و با اصلاح طلبی هم از این چاه در عرصه سیاسی غیر ممکن است. آیا این سخن من به معنای چرخش به اصولگرایی است؟ خیر! من در گفتارهای پیشین گفتم که اصولگرایی "سایه" است و گفتمان نیست و تا زمانی وجود دارد که اصلاح طلبی موجود است. اگر از دوگانه سازی که اصلاح طلبی برساخته است بیرون بیاییم، آنگاه امکان بازخوانی سنت رهایی بخشی در ایران را خواهیم داشت.