نقدی بر کژ-تفسیری سنت اصلاحطلبی در ایران
وقتی سخن از انقلاب به میان میآید اغلب به انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه و انقلاب چین و انقلاب کوبا در کنار انقلاب اسلامی ایران می اندیشند ولی واقع امر این است که دو انقلاب بزرگ دیگر نیز در تاریخ مدرن رخ داده است؛ یکی انقلاب "باشکوه" انگلیس در ۱۶۸۸ و دیگری انقلاب آمریکا بود که در ۱۷۸۳ به پیروزی نشست. اما نکته اینجاست که انقلاب روسیه و انقلاب کوبا به شکست انجامید و انقلاب چین کماکان در حوزه "آزادی" با چالشهای بنیادینی روبرو است که زمان نشان خواهد داد که آیا با شکست مواجهه خواهد گشت و یا محور آزادی را در کنار توسعه اقتصادی و تقویت بنیه نظامی در ساختار خود درونی خواهد کرد. اما چرا سه انقلاب فرانسه و انگلیس و آمریکا دچار بن بست نشدند و توانستند به برخی از اهداف انقلاب دست یابند و راه را برای بازسازی بخش هایی که به آن دست نیافتند باز بگذارند؟ به نظر من، یکی از عوامل تداوم انقلاب در این سه کشور این است که آنها دائما به انقلاب "باز-گشت" می کنند و این بدین معناست که هر نسلی نسبت خویش با انقلاب را تفسیری نو می کند. به سخن دیگر، تجربیات نسل انقلاب معیار انقلابی بودن نیست و نگرش انقلابیون مقدس و منزه تحدید نمیگردد بل هر نسلی از چشم انداز تاریخی خویش با انقلاب نسبت برقرار می کند و در این حالت سخن از "برگشت" به نقطه تاریخی انقلاب نیست بل باز-یافتن نسبت ما با رخداد انقلاب است و این رویکرد موجب شده است که انقلاب به اهداف خودش تا جاییکه ممکن است برسد. اما در ایران تفسیر و باز-تفسیر از رخداد انقلاب هنوز ممکن نشده است و این رخداد به مثابه یک واقعه تاریخی در ۱۳۵۷ با تفاسیر آن دوران به عنوان معیار مبنا قرار گرفته است و هر از گاهی نیروهای به اصطلاح انقلابی درصدد "برگشت" به پارادایم انقلاب هستند و این برگشت به معنای حذف رشد و تحول جامعه از سال ۱۳۵۷ به این سو تعبیر میگردد. اما سنت سیاسی اصلاح طلبی تفسیر از انقلاب را پس از ۴ دهه هنوز مفهومینه نکرده است و این باعث شده است که ظرفیت مفهومی از تحولات اجتماعی ایران در این ۴ دهه متولد نگردد و گفتمان اصلاح طلبی چیزی جز "سکولاریسم" در عمل و نظر نباشد. زیرا بنیانهای فکری و مفهومی تفاسیر موجود اصلاح طلبی چیزی جز بحث های گیدنز و رورتی و هابرماس نیست و با این چارچوب مفهومی نمیتوان سنت فقهی حاکم بر انقلاب اسلامی را باز-تفسیر نمود. برای دچار نشدن به نمونه روسیه و کوبا باید دست به باز-تفسیر انقلاب اسلامی، نه از منظر انقلابیون ۴۰ سال پیش بل از چشم انداز اکنون و اینجا، زد. البته اگر به سنت اصلاح طلبی خرده بگیریم، می گویند اگر ما نقدهای جدی وارد کنیم، آنگاه از دایره قدرت اجرایی کنار گذاشته میشویم و نمی توانیم سهمی در شکلدهی به چارچوب ساختارهای قدرت داشته باشیم. این سخن نابجایی است. زیرا ما میتوانیم بین قدرت و نفوذ یکی را انتخاب کنیم و لازم نیست جامعه را در یک دور باطل نگه داریم. به سخن دیگر، اصلاحات واقعی زمانی رخ خواهد داد که جامعه را از خوانش های انقلابی سال ۱۳۵۷ رها سازیم و تفاسیر نوین با مقتضیات امروزی و از منظر اینجایی برسازیم تا بتوانیم در افق امروز و فردا -و نه دیروز- حرکت کنیم. اما اصلاح طلبی حرفه ایی به دلیل دلبستگی به قدرت چارچوب مفهومی برای باز-تفسیر انقلاب را ندارد و به این دلیل است که من معتقدم بزرگترین ترمز در برابر تحول امر اجتماعی و توسعه جامعه ایران سنت موسوم به دوم خردادی است که ظرفیت های بازآفرینی تفاسیر نوین از پارادایم انقلاب را مسدود کرده است و راضی به نوعی خویشاوندسالاری در امر سیاسی گشته است. شاید وقت آن رسیده باشد دانشگاه دست به بازخوانی سه انقلاب انگلیس و فرانسه و آمریکا در مقایسه با انقلاب روسیه و در نسبت با روندهای موجود در جامعه ایران بزند.