زبان ترکی به مثابه مشکلی ملی سیاسی
زبان ترکی به مثابه مشکلی "ملی سیاسی"
در بحث از "آینده زبان فارسی" در ایران، شیخ الاسلامی اشارات بیشماری در کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" به تقابل بین زبان آذری و زبان ترکی می کند و حتی اشاره ای به کتاب "نزهه القلوب" نوشته حمدالله مستوفی قزوینی نیز می کند. جواد شیخ الاسلامی با ارجاع به نزهه القلوب می گوید که حمدالله مستوفی روایت می کند که
"خود در حدود سال ۱۳۱۱ میلادی (=۷۱۰ هجری قمری) مستوفی و رئیس دیوان عالی قزوین و ابهر و زنجان بوده است [و ] ... در کتاب [خویش] ... (که به سال ۷۴۰ هجری قمری تالیف شده) صریحا به این موضوع اشاره [کرده است] ... که زبان مردم زنجان پهلوی است" (شیخ الاسلامی، ۱۳۶۶. ۲۲۸).
البته شیخ الاسلامی به این موضوع اشاره نکرده است که چه تفاوتی بین زبان پهلوی و زبان آذری وجود دارد یا اساسا مترادف پنداشتن این دو زبان بر چه مبنایی صورت گرفته است؟ مضاف بر این باید به یک نکته مهم دیگر در این باب نیز اشاره کرد که به نظر میآید شیخ الاسلامی از آن غفلت کرده است و آن مسئله "زبان تاتی" است که هنوز در مناطق قزوین و ابهر و تاکستان وجود دارد و معلوم نیست که آیا مقصود از زبان پهلوی همان زبان تاتی موجود در مناطق مذکور است یا زبان دیگری است که از میان رفته است و شیخ الاسلامی به این زبان هیچ اشاره ای نداشته است و با در هم آمیختن مفاهیم قدیم و جدید پهلوی و آذری در مقابل ترکی به آشفتگی مفهومی در حوزه مطالعات زبانی دست زده است. به سخن دیگر، زبانی که در برخی مناطق زنجان و ابهر و قزوین به آن در گذشته و حال تکلم می شود زبان آذری نبوده است بل زبان تاتی هست و حال ارتباط این زبان با زبان پهلوی چیست، خود می تواند موضوع تحقیق واقع گردد نه اینکه اطلس زبانی در مناطق شمال غربی ایران تا حدود زنجان و قروین را با مفهوم "زبان پهلوی" مفهومینه کنیم و سپس این مفهوم را با مفهوم "آذری" مترادف بپنداریم و "زبان تاتی" را از قلم بیندازیم و آنگاه از تقابل آذری و ترکی سخن بگوییم. به عبارت دیگر، در رویکرد شیخ الاسلامی نوعی آشفتگی مفهومی وجود دارد که با توجه به برخی توصیفاتش در باب "زبان ترکی" می توان به پیشداوری های زبانی او بیشتر آگاهی پیدا کرد. به عنوان مثال، او می گوید که
"پس از تاسیس سلسله صفوی در ایران، از آنجا که شاه اسمعیل خود از طرف مادر نوه حسن بیک آق قوینلو و بنابراین نیمه ترک بود نه تنها از نفوذ زبان ترکی در آذربایجان کاسته نشد بلکه نفوذ و گسترش آن افزایش یافت" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
حال پرسش اینجاست که از طرف مادر شاه اسماعیل "ترک" بود، پس از طرف پدر چه بود؟ شیخ حیدر صفوی از مشایخ بررگ سلسله صفویه در اردبیل متولد و در مشکین شهر به خاک سپرده شده است و زبان او نیز ترکی بوده است ولی شیخ الاسلامی به دلیل پیشداوری ایدیولوژیک شاه اسماعیل را نیمه ترک از سوی مادر معرفی می کند در حالیکه صحیح تر آن بود که می گفت شاه اسماعیل از سوی مادری نسب به یونانیان می برد چون مادر بزرگ او (تئودورا) از شاهزادگان یونانی در آسیای صغیر بود. اما شیخ الاسلامی به دلیل سرسپردگی به ایدیولوژی ناسیونالیستی باستانگرا حتی دست به تحریف نسب شاه اسماعیل از سمت پدری و مادری می زند. نکته دیگر که نشان از پیشداوری شیخ الاسلامی به "زبان ترکی" دارد نوع روایت او است که یک نمونه از آن را در اینجا نقل مستقیم می کنم. در مقاله "زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی" شیخ الاسلامی می گوید
"پس اگر زبان ترکی توانسته باشد زبان زیبای آذری را در مدتی کمتر از هفتاد سال از صحنه تفوق بیرون کند، با بودن رسانه های مقتدر گروهی و امکانات آموزشی وسیع ... زبان فارسی را در عرض ... (مثلا پنجاه یا شصت سال) به نفوذ ... سابقش رساند" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
شیخ الاسلامی در اینجا تقابلی بین "زبان زیبای آذری" و "زبان ترکی" ایجاد می کند و به مخاطب این حس را القاء می کند که زبان ترکی "زشت" است و زبان آذری "زیبا". در حالیکه در مطالعات زبانی صفاتی مانند زشت و زیبا جایگاهی ندارند و این دوگانه سازی تنها از ذهنی می تواند ترواش کند که دارای سوگیرهای ایدیولوژیک باشد که نمونه های بارز آن در سنت ناسیونالیسم باستانگرا به وفور یافت می شود. البته سوگیرهای شیخ الاسلامی به همین مورد ختم نمی شود بل در مقاله بسیار مهم او (زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی) اشارات بیشماری دیگری نیز وجود دارد که به آنها در خلال این دفتر اشاره خواهم نمود. اجازه دهید به نکته دیگری نیز در گفتمان شیخ الاسلامی اشاره کنم که قابل بحث و مناقشه است. او پس از تقابل بین زبان ترکی و آذری که خود نشان از این دارد که برخلاف گفته بسیاری از معاصرین که زبان امروزین ایرانیان در آذربایجان را آذری مفهومینه می کنند، شیخ الاسلامی قائل به زبان ترکی در آذربایجان و زنجان است ولی نکته ای می گوید که نیاز به واکاوی بیشتری دارد. او
سیدجواد میری مینق, [01.09.18 08:44]
می گوید
"... زبان زیبای آذری ... در مدتی کمتر از هفتاد سال [مغلوب زبان ترکی شد ولی] ... با بودن رسانه های مقتدر ... می توان زبان فارسی را در عرض مدتی مشابه به نفوذ و گسترش سابقش رساند" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
نکته کلیدی در اینجا این است که شیخ الاسلامی اولا بین زبان پهلوی و زبان آذری یک اینهمانی می سازد و بدون استدلال زبان تاتی را اصلا مطرح نمی کند و سپس سخن از تقابل بین زبان ترکی و آذری می زند و ناگهان می گوید زبان فارسی را در مناطق زنجان و آذربایجان به "نفوذ و گسترش سابقش" باید برسانیم. پرسش اینجاست که مگر سه زبان آذری و پهلوی و فارسی هر سه یک زبان هستند؟ آیا تفاوتی بین این مفاهیم نیست؟ اگر سخن از تقابل ترکی و پهلوی و آذری است، آیا نباید بحث از احیای زبان پهلوی به میان آورد؟ به نظر میآید شیخ الاسلامی در اینجا دچار آشفتگی مفهومی است و این بدان دلیل است که هیچکدام از مفاهیم مورد استعمال او مفهومینه نگردیده اند بل به صورتی شلخته به این سو و آن سو پرتاب شده اند. زیرا زبان فارسی در آذربایجان (مانند بسیاری از مناطق ایران بزرگ فرهنگی) تاریخ درازنایی دارد ولی مردم کوچه و بازار به آن سخن نمی گفتند بل این یکی از زبانهای دیوانی و درباری و فرهنگ عالی (High Culture) در کنار عربی بوده است و اساسا نمی توانسته در روستاها و برزن ها مورد استعمال باشد. اما شیخ الاسلامی چون نگاه اتنوگرافیک به زبان ندارد و زبان را سلاحی برای اهداف سیاسی برساخته است تصویری نادرست از زبان فارسی می سازد و بدون آنکه متوجه باشد بین واژه ها و مفاهیم پهلوی و آذری و تاتی و فارسی تمایزی قائل نیست و همگی را مترادف می پندارد. حال آنکه این مفاهیم هر کدام بر ساختار زبانی و گویشی متفاوتی دلالت دارند. البته با دقت بیشتر بر متن شیخ الاسلامی می توان پی به این برد که مسئله او زبان ترکی به مثابه یک "مشکل ملی و سیاسی" (۱۳۶۶. ۲۲۸) است که او در پی حل آن برای همیشه است. او می گوید
"... با رخنه دادن [زبان فارسی] به عمق شهرها و روستاهای آذربایجان و زنجان، ... می توان این مشکل ملی و سیاسی را برای همیشه حل کرد" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
مگر زبان ترکی در ایران مشکل ملی و سیاسی است؟ به نظرم برای فهم رویکرد شیخ الاسلامی باید فهم او از مفاهیمی چون "ملی" و "سیاسی" مورد پرسش قرار داد؟ یکپارچگی زبانی و سرکوب تنوع زبانی در ایران ایده آلی است که پیروان سنت ناسیونالیسم باستانگرا به دنبال آن هستند و اگر خلاف این یکپارچگی زبانی سیاستگذاریی صورت گیرد، آنگاه آن را "خطرناک" و "ضد تمامیت ارضی" جلوه می دهند. البته شیخ الاسلامی ادعا می کند که چارچوب سیاستگذاریهای زبانی که او پیشنهاد می کند نباید به این "مفهوم [تلقی گردد که او درصدد این است] که زبان ترکی (به عنوان یک زبان بومی و محلی) پاک از بین برود" (۱۳۶۶. ۲۲۸) بل او درصدد است که زبان فارسی به عنوان نشان والای قومیت و ملیت هر آذربایجانی یا زنجانی محسوب گردد. به سخن دیگر، شیخ الاسلامی در جستجوی پاکسازی زبان ترکی در ایران است ولی آن را در قالب سیاستگذاریهای زبانی مطرح می کند. البته او پیشنهادات عملی هم در این راستا می دهد که به آنها اشاره خواهم نمود.