زبان فارسی به مثابه زبان ملی و «لسان قومیت»
یکی از بحث های بسیار مهم در حوزه مطالعات زبانشناسی در نسبت با مفهوم "زبان فارسی" جایگاه این زبان در جغرافیای سیاسی و فرهنگی ایران است. به سخن دیگر، زبان فارسی را چگونه باید مفهومسازی کرد؟ آیا زبان فارسی زبان مادری تمامی اقوام ایرانی است یا زبان فارسی تنها زبان ملی ایرانیان است؟ اگر زبان فارسی را تنها زبان ملی ایرانیان بدانیم، آنگاه مفهوم "ملی" را به چه معنایی مفهومینه کرده ایم؟ اگر قائل به تحولات مفهومی در باب مفهوم "ملی" در پیشا-مشروطه و پسا-مشروطه باشیم، آنگاه نسبت زبان های دیگر ملیت ایرانی با مفهوم "ملی" چه خواهد بود؟ به سخن دیگر، آیا ملی بودن زبان فارسی غیر ملی بودن زبانهای دیگر همچون عربی و ارمنی و گرجی و کردی و ترکی و بلوچی و ترکمنی را استیفاد می کند یا مفهوم ملی معنایی گسترده تر را مطرح می کند که با خوانش های موجود در سنت ناسیونالیسم باستانگرا متفاوت است؟ مضاف بر این موضوع باید بین مفهوم ملی و مفهوم رسمی در نسبت با زبان فارسی نیز تامل نمود زیرا ملی بودن در بستر پسا-مشروطه به معنای حذف و حصر زبان های دیگر در ایران نیست (ن.گ. تاملی درباره ایران: میری، ۱۳۹۷) بل به معنای پذیرش فرهنگ ها و زبانها و مولفه های متنوع تمامی کسانیکه در چارچوب ملت-دولت نوین ایران زندگی می کنند و از این روی واجد "ملیت" ایرانی گردیده اند. اما زبان فارسی در ایران دو ساحت دیگر را نیز دارا می باشد که دیگر زبان ها فاقد آن هستند و آن دو ساحت یکی شان مدرن دارد و دیگری حیث قدیم. به عبارت دیگر، زبان فارسی در ایران در بستر پسا-مشروطه شان "رسمی" پیدا کرده است که این رسمیت مبتنی بر نوعی قرارداد اجتماعی است و تا به امروز مورد اجماع عام ایرانیان بوده است و در میثاق ملی متبلور گشته است. مضاف بر این حیث، زبان فارسی، زبان مشترک در ایران سیاسی و در فلات ایران و اوراسیا و چین و شبه قاره و آسیای صغیر و حاشیه جنوبی دریای مدیترانه نیز در دوران مدیدی بوده است. البته نقش میانجیگری زبان فارسی در کنار زبان عربی و ترکی در بسیاری از مناطق ایران فرهنگی بواسطه استعمار روس و انگلیس و فرانسه و چین دستخوش تغییرات بنیادین گردیده است که در جای دیگر مفصلا به آن پرداخته ام. (ن. گ. تاملی درباره ایران: میری، ۱۳۹۷). به تعبیر رساتر، برای فهم جایگاه زبان فارسی در سپهر ایرانیت و نسبت آن با دیگر زبان ها در ایران، ما نیازی به رویکردهای اسطوره ای نداریم بل باید فهم دقیق تری از مفهوم "ملی" را برسازیم و تمایزش را با مفهوم "رسمی" به صورت بنیادی تری مفهومینه کنیم تا آنگاه فضا برای مدیریت مفاهیم دیگری چون "زبان مادری" و "زبان مشترک" و تکثر زبان های ملی در ایران و نسبت آنها با "امر متنوع" در رابطه با سیاستگذاریهای زبانی مشخص گردد. ممکن است این پرسش پیش بیآید که چه نیازی به این پردازش های مفهومی در حوزه زبان وجود دارد؟ به نظر من اگر این دقتهای نظری رخ ندهد مسئله زبان تبدیل به امری سیاسی می گردد و برای رفع مناقشه سیاسی در بستر ایران، این موضوع ابعاد امنیتی پیدا می کند و از قضا امنیتی شدن این بحث به دلیل ضعف چارچوب های مفهومی و نبود دقت های نظری است که رویکرد جواد شیخ الاسلامی یکی از برجسته ترین مدلهای فکری است که این بی دقتیهای نظری را نشان می دهد. در کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" درباره زبان ترکی و نسبتش با استقلال و تمامیت ارضی ایران می گوید
"اصل موضوع این است که هر آذربایجانی یا زنجانی، اعم از اینکه شهرنشین یا روستانشین باشد، بتواند زبان فارسی را اگر نه سلیس تر و روانتر، لااقل به همان سلاستی که امروزه بزبان ترکی صحبت می کند، بکار برد و وقتی این اندازه پیشرفت در کار تعمیم زبان ملی حاصل شد آنوقت دیگر خطر تفوق زبان ترکی در این دو ایالت شمال غربی ایران بکلی متنفی است. زیرا (به عقیده این بنده) هر آن فرد آذربایجانی یا زنجانی که به زبان فارسی مسلط شده باشد -زبانی که او را قادر سازد تا ابیات شورانگیز شاهنامه، غزلهای مفرح سعدی و حافظ، و رباعیات نغز عمر خیام را به گوش جان بشنود و از اعماق روح درک کند- چنین فردی دیگر محال است تن به سیر قهقرایی دهد و زبانی به این قشنگی و زیبایی را با زبان محلی عوض کند" (۱۳۶۶. ۲۲۸-۲۲۹).
نکته اصلی در نگاه شیخ الاسلامی این دوگانه سازی است که یکبار بین "زبان زیبای آذری" و "زبان ترکی" برساخته است و بار دیگر بین "زبان قشنگ فارسی" و "زبان ترکی" ایجاد کرده است و در هر دو موضع صفت زیبا و قشنگ را به الگوی ذهنی نسبت می دهد که بر پایه ایده باستانی از ایران و زبان ایرانی برساخته شده است که زبان ایرانی پهلوی (دوران باستان) و آذری(دوران میانه) و فارسی (دوران مدرن) است و غیر از این بیگانه و انیرانی است و تن دادن به آن نشان از "سیر قهقرایی" (۱۳۶۶. ۲۲۹) دارد. به عنوان مثال، آیا
سیدجواد میری مینق, [02.09.18 05:03]
اشعار نسیمی یا فضولی که به سه زبان ترکی و فارسی و عربی سروده شده اند از شورانگیزی و فرحناکی و نغزوارگی خالی هستند که اگر به آنها بپردازیم "تن به سیر قهقرایی" داده ایم؟ اساسا این تقابل بین زبان فارسی و ترکی ریشه در چه اصل زبانشناختی دارد؟ آیا این بحث دوگانه سازی منطبق بر منطق درونی زیبایی شناختی است یا ربط وثیقی با سنت فکری ناسیونالیسم باستانگرا دارد؟ جواد شیخ الاسلامی بحث را در ظرف استتیکال مطرح می کند ولی در مقاله "زبان فارسی نشانه والای قومیت ایرانی" استدلالات ژئوپلیتیکی را مبنای رویکرد سیاستگذاری زبانی خویش قرار می دهد. او می گوید
"متاسفانه در بیشتر روستاها و شهرهای آذربایجان و زنجان افرادی یافت می شوند که زبان فارسی را که زبان ملی و لسان قومیت آنهاست ابدا نمی فهمند و خطر حقیقی به عقیده من در همینجاست والا اگر سکنه این دو ایالت زبان فارسی را خوب بلد باشند آنوقت آشنایی به زبان ترکی (و حتی مکالمه تفننی به این زبان) آسیبی از آن نوع که بالقوه وجود دارد متوجه استقلال و تمامیت ارضی ایران نخواهد کرد" (۱۳۶۶. ۲۲۹).
به سخن دیگر، زبان ترکی در نگاه شیخ الاسلامی بالقوه "از آن نوع" زبان ها است که برای امنیت ایران خطرآفرین است. البته او نمی گوید که آیا زبان ترکی زبان خطرناکی برای تمامیت ارضی ایران است یا فهم شیخ الاسلامی از زبان فارسی خود موجد خطرآفرینی در ایران است؟ به نظر من، نوع نگاه شیخ الاسلامی به مفهوم ایرانیت است که نیاز به نقادی دارد و نه "زبان ترکی" -یا هر زبان دیگر- در ایران. زیرا ایران یعنی تبلور امر متنوع در عین وحدت فرهنگی و یکی از ساحات این تبلور امر متنوع در بستر زبان است که روی داده است و برای فهم این رویدادگی نیازمند بینشی پدیدارشناسانه هستیم. اما رویکرد شیخ الاسلامی مبتنی بر سرکوب امر متنوع در جغرافیای ایران است و به همین دلیل است که در مواجهه با امر متنوع از مفاهیمی استفاده می کند که از نظر بنیاد نظری دچار فقر تئوریک است. به عنوان مثال، او از دو مفهوم "زبان ملی" و "لسان قومیت" استفاده می کند و به انسان ایرانی که در ساحت آذربایجان زیست می کند از منظر سوژه به ابژه امر می کند که زبان فارسی هم زبان ملی یک ترک آذربایجانی است و هم لسان قومیت یک ترک آذربایجانی است. اینجا پرسشی پیش میآید و آن این است که مفهوم لسان قومیت در دستگاه فکری شیخ الاسلامی چیست؟ آیا زبان قومیتی یک کرد یا یک عرب فارسی است یا کردی و عربی؟ اصلا پرسش را باید به گونه ای دیگر مطرح کرد و آن این است که مگر زبان رسمی فارسی نیست پس ملی و قومیتی دانستن زبان فارسی برای آذربایجان چه وجهی دارد؟ آشفتگی مفهومی در باب مفهوم زبان موجب شده است که شیخ الاسلامی تمایز بین چهار ساحت زبانی در بستر ایران را درک نکند و ادعا کند که زبان ملی و لسان قومیت ساکنین آذربایجان و زنجان و اساسا ترکها در ایران "زبان فارسی" است و بر اساس چنین آشفتگی مفهومیی حتی طرح های سیاستگذارانه به دولت برای اضمحلال تنوع فرهنگی بدهد که در بخش بعدی به آن خواهم پرداخت.
سید جواد میری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
@seyedjavadmiri