نظام آموزش و پرورش و مسئله موسیقی در مدارس ایران
اگر کسی دارای یک نگاه "از بیرون" به وضعیت نظام آموزش و پرورش در ایران داشته باشد به سهولت می تواند دریابد که این "نظم آموزشی" یا "نهاد آموزش و پرورش" در ایران تا چه حد عمیقی متاثر از نگاه های فقهی است. به عنوان مثال، تفکیک جنسیتی در مدارس ایران بدون هیچ مطالعه ای با وقوع انقلاب اسلامی نهادینه شد و پس از آن هیچ گفتگویی در این باب در عرصه عمومی و از آن مهمتر در حوزه آکادمیک صورت نگرفت و تنها دلیل ضمنی که بر آن اقامه شد "حرمت فقهی" این مسئله یاد شد و این حرمت هیچگاه مورد بحث و نظر و نقد و بررسی قرار نگرفت. ساحت دومی که اگر کسی دارای نگاه "از بیرون" باشد، می تواند به سادگی به "غیبت" آن پی ببرد مسئله موسیقی در مدارس ایران است. به سخن دیگر، من تاکنون مدرسه ای در ایران ندیده ام که در آن پیانویی یا ارگی یا سنتوری یا گیتاری وجود داشته باشد و مضاف بر این در مواد درسی گنجانده شده در نظام تعلیم و تربیت در ایران هیچ اثری از موسیقی (حتی موسیقی به اصطلاح سنتی) نیز وجود ندارد و شما نمی توانید یک کلاس یا مکانی در مدارس ایرانی بیابید که به سالن موسیقی تخصیص داده شده باشد. این غیبت هژمونیک چگونه قابل توجیه است؟ هیچ توجیهی برای آن نمی توان اقامه کرد الا ارجاع به "حرمت فقهی" که موسیقی را در عِداد امر غنا-آور برساخت کرده است و این حرمت فقهی هیچگاه در حوزه عمومی و از منظر علمی و شناختی و پداگوژیک (و در نسبت با رشد شناختی دانش آموزان) مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است و صِرف اینکه آیات عظام جواز بر حرمت موسیقی و ابزار آلات موسیقایی داده اند کل نظام آموزشی کشور در باب این امر خاموش گردیده است. به عبارت دیگر، حضور نگاه فقهی در تاروپود گفتمان تعلیم و تربیت کشور چنان عمیق است که خود نیاز به سالها تحقیق دارد ولی نکته ایی که باعث شد من به این بحث ورود کنم این است که موسیقی در مدارس ایران حضور ندارد ولی "آواز" و "سرود" حضور جدی دارد ولی این حضور خود محل مناقشه و بحث است. مدرسه فرزند ارشدم درست مقابل منزل ما قرار گرفته است و در مراسم صبحگاهی مربی پرورشی هر روز از دانش آموزان می خواهد که سرود ملی کشور را در کنار سر دادن شعارهای گوناگون از جمله مرگ بر بسیاری از کشورها و جریانها و همسایه ها سر بدهند ولی این مربی پرورشی دارای استعداد موسیقایی نیز هست؛ زیرا هم خود سرودها را ریتمیک و با آوازی خوش الحان می خواند و هم تمامی دانش آموزان را ترغیب می کند که سرودها و شعارها را با ریتم جذاب بخوانند اما بچه ها که تعلیمی ندیده اند به صورت گوشخراشی فریادهای نامنظمی سر میدهند. حال پرسش اینجاست که مدیران ارشد نظام آموزش و پرورش چرا دست به هیچ ابتکاری نمی زنند و از جامعه موسیقایی کشور برای اهداف ایدیولوژیک خویش سودی نمی برند؟ به زبان دیگر، ایران تنها کشور انقلابی در جهان نیست بل کشورهای دیگری نیز دست به انقلاب زده اند و لااقل در حوزه فرهنگ تلاش کرده اند "فرهنگ انقلابی" خود را با موسیقی پیوندی دهند و ژانر خویش را خلق کرده اند ولی نظام آموزشی ایران در این حوزه هم عقب مانده تر از همه حرکت می کند و هیچ طرح و برنامه ای ندارد. به تعبیر رساتر، چه اشکالی دارد که آموزش و پرورش، پرورش موسیقایی دانش آموزان را جدی بگیرد و حداقل در چارچوب سیره انقلابی نوعی از موسیقی مدرن انقلابی را در برنامه درسی بگنجاند و ادوات موسیقی را در مدارس تعبیه کند تا از این خمودگی که دانش آموزان را گرفتار کرده ایم خلاصی یابیم. البته این بدین معنا نیست که من تنوع ژانرهای موسیقی را به رسمیت نمیشناسم بل مقصودم این است که حداقل همان ژانری را که نظام سیاسی تحمل می کند را حداقل درست انجام دهید.