آز یاشا، آزاد یاشا، انسان یاشا: آموختن فلسفهی زندهگی و برادری در ورزشگاه آزادی
🔻در گذشته چندبار به استادیوم فوتبال رفتهام. استادیوم آزادی را فقط یک بار رفتهام. خیلی سال پیش بود. ملوان بازی داشت با پرسپولیس و من هم هر دو تیم را دوست داشتم و دوست دارم. قایقران کاپیتان ملوان بود. در آن سالها ملوان خیلی قوی بود. یکی از خاطراتی که از آن روز در ذهنام مانده این است: ملوانها در یک سمت ورزشگاه نشسته بودند و شعار میدادند: "ملوان شیره". پرسپولیسیها در طرف دیگر با ادای لهجهی گیلکی پاسخ میدادند: "پاکتی، پاکتی"!
🔻حالا دوست عزیزاَم آقای صادق عسکری رفته ورزشگاه آزادی و بازی پرسپولیس-السد را مستقیم دیده و از شور و هیجان و آزادمنشی و برادری تماشاگران ایرانی برایم تعریف کرده و انسجام و همبستهگی جالبشان را توصیف کرده و تصاویر و فیلمهایی از این صحنههای هیجانانگیز برایم ارسال کرده است.
🔻او مشاهده کرده که فحشهای ناموسی کمتر شده و فضا مناسبتر از گذشته است. او یاداَش نرفته بگوید یکی در حال لیزراندازی بوده که بقیه بر سر وی ریختند و حسابی کتکاش زدهاند. ظاهراً طرف استقلالی بوده! (مسؤولیتاش بر عهدهی راوی).
🔻این صحنههای هوسانگیز، هوس رفتن دوباره به ورزشگاه آزادی را در سراَم پخته است. شاید برای بازی فینال به آزادی بروم. دوستام دعوتام کرد به آزادی و میگفت که باید کلاهشاپو قرمز بگذارم و در بوق بدمم. چه شود!
🔻اما از همه جالبتر رفتارهای اخلاقی ارزشمند برخی از تماشاگران در ورزشگاه بوده است. آنها به هم کمک میکردهاند و به هم جا میدادهاند. کاش این همراهی و یاریرسانی در همهی لحظات در زندهگی اجتماعی ما وجود داشته باشد.
🔻صادق میگفت یکی از هموطنان ما از آذربایجان با دمپایی به ورزشگاه آمده بود. وقتی پرسیدم چه جوری میشود؟ این جملهی زیبا را گفت که "آز یاشا، آزاد یاشا!". درود بر این هموطنان چیزفهم و شریف. از مردم در ورزشگاه آزادی هم میتوان خیلی چیزها یاد گرفت؛ حتا فلسفهی زندهگی را.
🔻نظر شما را به تصاویری که صادق برای من فرستاده است، جلب میکنم.
حسن محدثی گیلوایی / 3 آبان 1397