چرخش یا گردش مدیران در جمهوری اسلامی
آیا بین مفهوم چرخش و گردش تفاوتی وجود دارد؟ من مفهوم چرخش را به این معنا میگیرم که فرد وقتی به پست مدیریتی برگزیده میشود پس از اتمام دوره ی خویش از مدیریت در پست های حکومتی کنار میرود و به کارهای عام المنفعه دیگر در حوزه های گوناگون جامعه میپردازد. اما گردش مدیریتی را به این معنا درک میکنم که فرد در کسوت مدیریتی از این پست به آن پست در حال گردش است و هیچگاه ظرفیت مدیریتیش به پایان نمیرسد. در نظام جمهوری اسلامی ما با چرخش روبرو نیستیم بل با گردش مدیران روبرو هستیم ولی در گفتمان رسمی از آن به عنوان چرخش نخبگان یاد میگردد. البته هر حاکمیتی برای مشروعیت بخشیدن به استراتژیهای خویش نیازمند دستگاه توجیه است و این فی نفسه معضل بزرگی محسوب نمیشود ولی بحران آنجا رخ میدهد که پرده توجیه برای افکار عمومی آشکار میشود و آن سوی پرده نمایان میگردد. به عبارت دیگر، چپ و راست و اعتدالی چنان در پارادایم گردش مدیران گرفتار شده اند که افکار عمومی را به هیچ وجه ناظر بر رفتارهای سیاسی خود نمی بینند و این آفت بزرگی برای سیاست ورزی به حساب میآید که در آن سیاستمداران افکار عمومی را ناپخته فرض میکنند و باور ندارند که افکار عمومی رفتار آنها را مورد ارزیابی قرار میدهد و در فرصت مقتضی نارضایتی خویش را بیان میکند. اما در اینجا بحث ما جنبه اخلاقی یا روانشناختی ندارد بل این پرسش مطرح است که چرا چپ و راست و میانه الگوی مدیریتیشان در تقسیم پست های مدیریتی مشابه هم هستند؟ و دیگر اینکه چنین روشهای قبیله ای در زمین سیاستورزی نظام چه تاثیری بر حس تعلق شهروندان دارد؟ پاسخ به هر دو پرسش بسیار مهم و بنیادین است ولی من در اینجا به صورت موجز نظر خویش را بیان خواهم داشت. به نظر من، نبود لایه ی سیاستگذاری به مثابه حلقه واسط بین سیاستمداران و شهروندان آسیب های جدی به شاکله مدیریت جامعه ایران وارد کرده است و این تصور که لایه سیاستگذاری همان امتداد نخبگان سیاسی در نهادهای انتصابی حکومت هستند مانع بزرگی بر سر راه برون رفت از گردش مدیران و ظهور زمینه های چرخش مدیران در نظام جمهوری اسلامی ایران است و من فکر نمیکنم این امری باشد که مدیریت گردشی کشور قادر به مفهومسازی آن باشد بل در این زمینه نیازمند ورود اصحاب علوم انسانی در بستر عرصه عمومی کشور هستیم تا در مرحله نخست پرسشهای بنیادین مطرح گردد و باتلاقها ترسیم گردد.