فیودور داستایفسکی و فردریش نیچه
در ایران نیچه به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمانی شناخته می شود و ایده نیهیلیسم به گونه ای به فلسفه نیچه گره خورده است ولی نکته ایی که در گفتمانهای فلسفی و جامعه شناسی کمتر به آن پرداخته می شود، جایگاه داستایوفسکی و تاثیر آن بر نیچه و اهمیت ژانر داستایوفسکی برای اندیشه فلسفی و بینش جامعه شناختی است. این به نظر من نکته ای است که در حوزه علوم انسانی در ایران از آن غفلت شده است و متفکری چون داستایوفسکی را صرفا در حالت کلیشه ای فهم می کنیم و او را در قامت یک رمان نویس میبینیم بی آنکه ابعاد نظری گفتمانش را مجتهدانه مورد بحث و گفتگوی نظری قرار دهیم. جالب است بدانیم ایده ی "اراده معطوف به قدرت" در فلسفه نیچه شباهت عمیقی به "راسکولنیکوف" در "جنایت و مکافات" داستایوفسکی دارد. نیچه "یادداشت های زیرزمینی" داستایوفسکی را دقیقا خوانده بود و در نامه ای که به دوست خودش فرانز اووربک (Franz Overbeck) در ۱۲ فوریه ۱۸۸۷ می نویسد درباره آثار داستایوفسکی سخن می گوید و او را "روانشناس" بزرگی معرفی می کند و میگوید او یکی از نادرترین اندیشمندان است که از او آموختم. به سخن دیگر، چرا امروز در ایران در حوزه جامعه شناسی و سوشیال تئوری اثری از داستایوفسکی نیست و آثار او صرفا به عنوان "ادبیات روسی" شناخته می شود در حالیکه نیچه او را یک روانشناس می پنداشت؟ به تعبیر دیگر، نشانه های زیادی وجود دارد که داستایوفسکی نه تنها ادیب بود و روانشناس بل فیلسوف و نظریه پرداز مهمی در حوزه جامعه شناسی (البته نه به معنای محدودی که این مفهوم در ایران دارد بل به معنای سوسیولوژی و سوشیال تئوری) است که نیاز به بازخوانی نوین دارد. البته می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا نیچه روسی می دانست یا او آثار داستایوفسکی را به زبان دیگری خوانده است؟ جامعه شناسان و فیلسوفان ایرانی در این حوزه ورود نکرده اند و صرفا بر آراء نیچه در سنت آلمانی تکیه می کنند در حالیکه نشانه های بیشماری وجود دارد که نه تنها نیچه بل ماکس وبر هم متاثر از سنت فکری روسیه و مشخصا داستایوفسکی و تولستوی بوده اند. داستایوفسکی در ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در ۱۸۸۱ دارفانی را وداع گفت و نیچه در ۱۸۴۴ یعنی ۲۳ سال پس از داستایوفسکی پا به عرصه وجود گذاشت و هنگامیکه نیچه ۳۷ سال بیش نداشت، داستایوفسکی چشم از جهان فروبسته بود. به عبارت دیگر، آثار داستایوفسکی یقیننا در کتابخانه شخصی نیچه وجود داشته است و فهم او از نیهیلیسم به نوعی در ارتباط با داستایوفسکی میباشد. به عنوان مثال، کتاب تسخیرشدگان (Бесы) در سال ۱۸۷۱-۱۸۷۲ برای نخستین بار منتشر میگردد و این کتاب یکی از آثار مهم در باب نیهیلیسم است و در هنگام نشر آن نیچه ۲۷ ساله است و او چون فرانسه می دانسته است به احتمال قوی از طریق این زبان با آثار داستایوفسکی آشنایی پیدا کرده است. داستایوفسکی در فرازی در کتاب تسخیرشدگان (به فارسی شیاطین ترجمه شده است) به نکته ای اشاره می کند و می گوید
"امروز صاحبان فکر اصیل بسیار کمند" (۱۳۹۱. ۵۶۶).
یکی از دغدغه های فلسفی در سنت قاره ای همین مفهوم "تفکر اصیل" است که هم نیچه و هم هایدگر برای عبور از نیهیلیسم در باب آن سخن گفته اند و جالب است که در گفتگوهای داستایوفسکی در Бесы این دغدغه به زبانی گویا ترسیم شده است ولی ما کمتر به آن پرداخته ایم. برای بازیابی جایگاه داستایوفسکی در سپهر اندیشه در ایران نیاز به شکستن انگاره داستایوفسکی ادیب داریم تا بتوانیم مانند نیچه یا زیگموند باومن با داستایوفسکی مواجهه پیدا کنیم.