سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

در این چند روز توفیق اجباری شد در شهر گشتی برنم و از نزدیک با تحولاتی که در کوی و برزن تهران در حال رخ دادن است از نزدیک مواجهه داشته باشم. یک نکته قابل توجه این است که با تشدید "ریاضت اقتصادی" که کمر ۹۰% جامعه را خرد کرده است، یک دگرگونی در حوزه سیاستگذاریهای فرهنگی در حال رخ دادن است که شاید بتوان آنرا "ریلکسیشن فرهنگی" نام نهاد؛ یعنی نوعی رها کردن حوزه عمومی و آزادسازی نرمهای رفتاری. به سخن دیگر، به موازات آزادسازی قیمتها و رهاسازی نرخ ارزها نوعی از آزادسازی هنجارهای فرهنگی و دگردیسی سیاستهای ارزشی در حوزه عمومی قابل مشاهده است. حال پرسش اینجاست آیا امر اجتماعی در حال دیکته کردن مفصلبندی خویش بر امر ایدیولوژیک است یا این بخشی از تغییر ماهیت بازار (به معنای مارکت) و سیطره آن بر نظام جمهوری اسلامی است؟ البته باید دید این تحولات چه تاثیری بر فهم فقها از رابطه دین و دولت و نسبت آن با جامعه در ایران خواهد گذاشت؟ زیرا از تاسیس صفویه تا تثبیت جمهوری اسلامی دائما سخن از دیالکتیک دین و دولت بوده است ولی تدریجا ضلع سومی در سپهر این هندسه رخ نموده است و آن "جامعه ایران" است که ما را به سمت نوعی "پلیلِکتیک" -به جای دیالکتیک" سوق می دهد. خلاصه شهر تهران در حال پوست انداختن است و در این پوست اندازی موجودیت نوینی به نام امر اجتماعی در ابعاد گسترده اش در حال نقش آفرینی است و شاید اغراق نباشد اگر بگویم "جنسیت" و مشخصا "امر زنانه" مهمترین کاتالیزاتور این تحولات است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۵۲
سیدجواد

در اسفند ماه ۱۳۹۶ مصادف با روز جهانی زبان مادری تصمیم به برگزاری اولین سمینار ملی در ایران را داشتیم و از صاحبنظران بسیاری نیز دعوت به عمل آورده بودیم. اما با کژ خلقی های برخی این سمینار برگزار نشد و من تصمیم گرفتم که مقالات ارزشمند این سمینار را به چاپ برسانم. ۷ ماه کار مستمر و تلاش بی وقفه و همکاری اساتید بزرگوار و کمک های بی دریغ دکتر بیژن عبدالکریمی در انتشارات نقد فرهنگ سرانجام به بار نشست و این کتاب مهم در مهر ماه ۱۳۹۷ به جامعه علمی کشور تقدیم خواهد شد. این اثر را شاید بتوان نخستین کتاب به زبان فارسی در حوزه مطالعات زبان مادری و گفتمان هویت ملی در ایران محسوب کرد که با تمامی مخالفتهای بی منطقی که در برابر طرح این پرسش در آکادمی انجام گردید بالاخره به چاپ رسید. امیدوارم تمامی کسانیکه به موضوع علاقمند هستند از این اثر حظ کافی ببرند.

چاپ کتاب "زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی" را اول از همه تقدیم میکنم به تمامی کسانیکه تلاش کردند این سمینار برگزار نشود و سپس تقدیم به مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که تمامی امکانات را از من دریغ کرد که حتی یک سالن هم نداشته باشیم تا در باب موضوعات علمی در فضای آکادمیک بحث و گفتگو کنیم. من این کتاب را به تمامی این دوستان تقدیم می کنم که فی سبیل الله جلوی رشد دانشگاهها را می گیرند و البته با این سنگ اندازی ها به من و بسیاری همچون من انگیزه می دهند. صمیمانه انتشار این اثر را به شما دوستان تقدیم می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۵۱
سیدجواد

۳ سال پیش در آستانه سفر دکتر روحانی به آمریکا و سخنرانی در مقر سازمان ملل مصاحبه ای داشتم و دیدگاه های خود را درباره امکانهای پیش روی ایران در باب روابط خود با آمریکا بیان کرده بودم و الان در آستانه سفر دیگر آقای روحانی به مقر سازمان ملل، این مصاحبه را برای شما به اشتراک می گذارم


جهان عاری از خشونت یک شعاری است که ایشان داد ولی نه در جهان به دنبالش رفت و نه در داخل ایران کسی توانست آن را عملیاتی کند. چرا؟ چون بدنه آکادمی و روشنفکری و این بدنه علوم انسانی ما هنوز با این شعار درگیر نشدند و هنوز از سمت خود دولت هم به‌صورت واقعی زمینه‌ها و ظرفیت‌های آن ایجاد نشده است. اگر دوباره بخواهد همین شعار را به‌صورت تکراری در همان‌جا بیان کند نه‌تنها اثری نخواهد داشت، بلکه به‌عنوان یک حرکت منفی و کلی از ایشان پذیرفته خواهد شد.

لینک کامل مصاحبه

https://www.mardomsalari.ir/interview/46822/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B4%D9%88%D8%AF

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۵۰
سیدجواد

کتاب "دین به مثابه نقد" نوشته پروفسور عرفان احمد است که در این کتاب او به نقد اروپا-مداری می پردازد و مدعی است که دین خود فرمی از "نقد" است.


https://beyondheadlines.in/2018/08/religion-as-critique-by-prof-irfan-ahmad-challenges-the-eurocentric-claims-that-islam-is-devoid-of-critique/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۴۸
سیدجواد

عباس اقبال آشتیانی در ۱۲۷۵ خورشیدی در آشتیان چشم به جهان هستی گشود و در ۱۳۳۴ خورشیدی در حالی که متصدی سمت رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا بود در شهر رم در ۵۹ سالگی دیده از جهان فرو بست. اغلب او را به عنوان مورخ، ادیب یا نویسنده می شناسند ولی حقیقت امر این است که اقبال آشتیانی یکی از متفکرین مهم در تاریخ معاصر ایران است که در حوزه های مختلف علوم انسانی قلم زده است و شاید "مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی: شامل یکصد و یک مقاله" که به همت محمد دبیر سیاقی گردآوری شده است، خود گواهی بر این مدعا باشد. با نگاهی به این اثر در کنار دیگر آثار سترگ او می توان دریافت که سخن گفتن در باب اندیشه و تفکر اقبال آشتیانی براستی نیازمند دقت و وسعت نظر و اطلاعات کافی در حوزه های مختلف علوم انسانی است. اما در این دفتر من تلاش نموده ام خوانش خویش از گفتمان اقبال آشتیانی را معطوف به حوزه مطالعات زبان و شیوه فهم او از سیاستگذاریهای زبانی در ایران و نحوه مدیریت "نسبت زبان فارسی" و زبان های دیگر که او از آنها با مفهوم "زبان محلی" یاد می کند، سخن بگویم. البته پرسش اینجاست که آیا اقبال آشتیانی در باب زبان واجد نظریه ای هست یا اساسا در مورد چیستی زبان سخنی گفته است؟ پاسخ به سوال نخست درباره نظریه شاید منفی باشد ولی نمی توان انکار کرد که او نظری در باب زبان و چیستی آن داشت و از آن منظر مقوله زبان فارسی در جهان ایرانی و عصر حاضر را مورد نقد و واکاوی قرار می داد و برخلاف بسیاری از متفکران دیگر که در باب زبان ترکی و عربی در ایران سخن گفته اند، او رویکرد همدلانه تری پیش گرفته است و حتی با ارجاع به حافظ مفهوم "ایرانیت" را فراتر از مفهوم زبانی مطرح کرده است. یکی از ساحات مهم دیگر اندیشه اقبال آشتیانی خودآگاهی او نسبت به "جهان تشیع" و ربط آن به بسط جهان ایرانی است که کمتر به آن پرداخته شده است و شاید یکی از وجوه تمایز او با اندیشمندانی چون پورداوود است که به مفهوم ایرانیت رنگ و لعاب انحصاری "زرتشتیت" می دادند. در این مطالعه من به دو مقاله "سیاست زبان" و "زبان ترکی در آذربایجان" و کتاب "مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی: شامل یکصد و یک مقاله" ارجاع خواهم داد.

نوآم چامسکی درباره "زبان" بحث های شالوده شکنانه ای داشته است و البته پاره ای از نظریات وی در باب "دستگاه فراگیری زبان" و ساز و کار آن مورد نقدهای جدی قرار گرفته است ولی پروژه زبانشناسی چامسکی که مبتنی بر ایده دستگاه فراگیری زبان است، کماکان قابل بحث و دفاع است. به سخن دیگر، اگر از منظر چامسکی به بحث زبان در اندیشه عباس اقبال آشتیانی بنگریم، آیا می توان به نتیجه ای در باب ایده زبان در نظام فکری عباس اقبال آشتیانی برسیم؟ در مقاله "فارسی ساختگی" (اقبال آشتیانی، ۱۳۵۰. ۳۸۸-۴۰۳) اقبال آشتیانی در باب زبان نظری را مطرح می کند و می گوید

"زبان یکی از وسائلی است که افراد بشر آنرا برای منتقل ساختن مقاصد و خواطر خود به یکدیگر ایجاد کرده اند و رساترین زبانها آنست که بهتر بانجام این مقصود کمک کند. لازمه ی این تعریف آنست که دو نفر که خیال انتقال مقاصد و خواطر خود را شفاها یا کتبا بیکدیگر دارند قبلا هر دو بعلائم و اصواتی که برای رفع حاجت فوق استعمال می کنند علم و اطلاع داشته باشند و بدانند که رموزی که در این راه بکار برده میشود هر کدام معرف چه معنی و منظوری است" (۱۳۵۰. ۳۹۰).

در نگاه اقبال آشتیانی زبان یک "وسیله" یا "ابزاری" است برای انتقال "مقاصد" و "خواطر". اما این نگاه با تمامی وسعت مشربی که دارد مسئله طبیعت زبان را بی پاسخ می گذارد و همین بی توجهی به ظرائف چیستی زبان در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا و سپس فهم زبان در بستر ایران خود را به روشنی آشکار می کند. به عبارت دیگر، استراتژی های تهاجمی و رویکردهای حذفی نسبت به امر متنوع ریشه در فهم تئوریک و مفروضات نظری بنیانگذاران ناسیونالیسم باستانگرا دارد که اگر بدرستی شناخته و بازخوانی گردد، آنگاه امکان گفتگو در باب نسبت وحدت و کثرت به معنای اصیل کلمه ایجاد می گردد. اگر از منظر چامسکی به مسئله زبان به مثابه "وسیله" نگاه کنیم، به این نکته واقف خواهیم گشت که "نقش زبان به عنوان وسیله ی ارتباطی بین افراد، محصولِ فرعی و ثانوی شکل گیری" (چامسکی، ۱۳۸۹. ۱۳) نظام پیچیده ساختاری زبان است. به تعبیر رساتر، نگاه ابزارگرایانه به زبان برآمده از رویکرد رفتارگرایانه پوزیتویستی است که منکر وجود ذهن ساختارمند، اراده ی آزاد، دانش پیشینی و اصل های کانت است که به نوعی بر روی فهم آشتیانی از زبان به مثابه وسیله تاثیر گذاشته است. البته ممکن است کسی اشکال کند که آشتیانی آشنایی با بحث های رفتارگرایان و پوزیتیویست ها نداشت و درک او زبان منتج از فهم تجربی او بوده است ولی بر جامعه شناسان معرفت پوشیده نیست که تاثیر پذیرفتن صرفا منحصر در تاثیر مستقیم نیست بل می تواند نشات گرفته از "اقلیم ایده ها" (Climate of Ideas)
باشد. اگر از این منظر بنگریم دانشگاه ایرانی در دوره متقدم خویش شدیدا متاثر از پوزیتویسم فرانسوی و سپس در دوره میانی متاثر از رفتارگرایی آمریکایی بود. به سخن دیگر، یکی از اشکالات عمده در مطالعات زبانی در حوزه هویت ایرانی فهم متفکران ایرانی از مقوله زبان است که من در مورد آشتیانی تلاش کردم گوشه ای از آن را نشان دهم.

عباس اقبال آشتیانی و مسئله "دفاع از زبان فارسی"

یکی از بحث هایی که امروزه در باب زبان فارسی مطرح می گردد مسئله جایگاه این زبان در ایران و حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی است. به سخن دیگر، چگونه باید جایگاه زبان فارسی در قاره فرهنگی ایران و در نسبت با زبانهای دیگر را مفهومسازی کرد؟ این موضوع و بحث سیاستگذاری در باب "زبان فارسی" توسط اقبال آشتیانی مورد واکاوی جدی قرار گرفته بود. در "مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی" فصلی با عنوان "دفاع از زبان فارسی" وجود دارد که او به تحرکات برخی که تحت عنوان "احیای زبان فارسی" در ممالک همسایه برآمدند، نقدهای مهمی وارد می کند که پس از گذشت بیش از ۷ دهه هنوز قابل اعتناء است. البته پیش از آنکه به این بحث بپردازم، اجازه دهید نکته ای را بازگویم و آن این است که بحث های رایج کنونی در باب زبان فارسی هم از نظر محتوایی و هم از نظر استراتژی در سطحی بسیار نازلتر از نحوه ورود اقبال آشتیانی در ۷۰ سال قبل است. به عبارت دیگر، اقبال آشتیانی فهم عمیقتری نسبت به مسئله زبان و "سیاستگذاری درباره زبان فارسی" داشت و از روش های شعاری امروزین به دور بود. اگرچه او را در ذیل گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا مفهومینه کرده ایم اما فهم اقبال آشتیانی در باب سیاستگذاری زبان فارسی در حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی حتی پس از ۷۰ سال قابل اعتناء است. در مقاله "دفاع از زبان فارسی" می گوید

"اندک مدتیست که تحت عنوان احیای زبان فارسی در ممالک همسایه این موضوع ... مورد توجه و بحث قرار گرفته و دولت نیز درصدد تشویق و تقویت آن برآمده است. بنظر[م] ... این عنوان هم خلاف مصلحت روز است و هم اگر واقعا منظور از آن توسعه حوزه انتشار زبان فارسی است در خارج از حدود ایران کنونی، با توجه بمقتضیات زمانی و مکانی امروز وصول بآن اگر محال نباشد چندان آسان هم نیست ‌چه ... ممکن است ... در ممالک همسایه این توهم ایجاد [گردد] که ما خیال داریم فارسی را [بر آنها تحمیل کنیم] ... و به این شکل در امور داخلی ایشان مداخله کنیم" (۱۳۵۰. ۷۷۹).

به سخن دیگر، نگاه اقبال به مسئله زبان مبتنی بر بینشی تمدنی و برآمده از مولفه های پیچیده فرهنگی است و او بسط زبان را به ساختارهای زبانشناختی تقلیل نمی دهد بل زبان را برآیندی از عوامل تمدنی و فرهنگی سترگ تر می داند. به همین دلیل، هنگامیکه برخی سخن از احیای زبان فارسی در قاره فرهنگی ایران  و حتی جهان می زنند، او سخن از "مقتضیات زمان و مکان" (۱۳۵۰. ۷۸۰) میزند و از طرقی که "معقول و مقدور" (۱۳۵۰. ۷۸۰) است سخن به میان میآورد. به تعبیر دیگر، پرسش از زبان، پرسش از ساختارهای زبانشناختی نیست بل کندوکاوی در باب تمدن و بسط و تحول مدنیت است و این موضوعی است که امروز از آن غفلت شده است و کسانیکه در باب هویت ملی و ایرانیت داعیه دار گردیده اند از آن درک مستوفایی ندارند. عباس اقبال آشتیانی در باب دفاع از زبان فارسی به نکته دقیقی اشاره می کند و میگوید

"... احیای فارسی در نقاطی که سابقا رایج و زبان تکلم اکثر سکنه بوده امروز دیگر غیرمقدور است چه علاوه بر معدود شدن یا از میان رفتن متکلمین بزبان فارسی و قطع ارتباط ایشان با مراکز مهم زبان و ادبیات فارسی سیاستهای زبانی دولتهای غالب برآن نواحی ... تیشه بریشه این زبان زده ... و موجباتی هم فراهم نیست که عامه از راه احتیاج بورزیدن آن اقبال نمایند" (اقبال آشتیانی، ۱۳۵۰. ۷۷۹).

پرسش از موجبات، پرسش از تحولات تمدنی در جهان معاصر است که اقبال آشتیانی از آن فهم درستی داشت و این درک به او این امکان را می داد که درباره سیاستگذاریهای زبان فارسی در بستر معاصر راهکارهای سازنده ای ارائه دهد. او می گوید

"هیچ زبانی بدون آنکه قدرتی سیاسی یا نظامی یا اقتصادی یا معنوی پشت سر آن باشد در خارج از وطن اصلی خود انتشار نمی یابد و نفوذ نمیکند و اگر انتشار یافت و نافذ شد مادام که تمام یا قسمتی از این قدرتها باقی و پابرجاست استوار و برقرار میماند و همینکه از حمایت و دفاع این گونه قدرتها محروم و بی نصیب ماند رو بعقب نشینی و زوال میرود و کم کم زبانهای دیگری که از این قبیل قدرتها بهره مندند جای آنرا میگیرند" (۱۳۵۰. ۷۸۰).

در اینجا ما با یک خوانش تمدنی از زبان کما هو زبان روبرو هستیم و اقبال آشتیانی این فهم از زبان را بر روی بسط و گسترش و زوال "زبان فارسی" از قرن پنجم هجری تا به عصر حاضر که دوران افول قدرت سیاسی و اقتصادی ایران است مورد واکاوی قرار می دهد و به این نتیجه میرسد که مسئله زبان، پرسش از مناسبات تمدنی است و تقلیل دادن مسئله زبان به نگاههای "فِتیشوار" خود نشانی از زوال اندیشه است. اما اقبال آشتیانی با چنین وسعت نظری وقتی به مسئله "سیاست زبان" در بستر ایران و نسبت زبان فارسی با دیگر زبانهای موجود در ایران امروز میرسد نوع نگاهش دگرگون میشود و این موضوعی است که در بخش بعدی به آن خواهم پرداخت.
زبان و چهار ساحت قدرت: نگاهی انتقادی به روایت اقبال آشتیانی درباره "زبان فارسی"

همانطور که اشاره کردیم، اقبال معتقد است برای بالندگی یک زبان در سطح تمدنی و در بستر جهانی چهار عامل مهم باید حضور گسترده داشته باشند:

قدرت سیاسی
قدرت نظامی
قدرت اقتصادی
قدرت معنوی

به سخن دیگر، هر زبانی برای اینکه بتواند بیرون از موطن اصلی خویش انتشار و نفوذ پیدا کند باید این چهار مولفه را به نحوی از انحاء در کالبد خویش داشته باشد والا در رقابت با رقبای باصلابت تر از میدان به در خواهد گشت. (اقبال آشتیانی، ۱۳۵۰. ۷۸۰) اقبال افول و فتور زبان فارسی را در نسبت با این چهار مولفه تمدنی مورد نقد و واکاوی قرار می دهد و بر این باور است که

"... بر اثر ضعف قدرت دولت در ایران ... و قطع شدن ارتباطات تجارتی و فرهنگی ... زبان و ادبیات فارسی علاوه بر اینکه در خود ایران زبان و ادبیات مملکت ناتوان عقب مانده ای شد در خارج نیز از حمایت دولت مقتدر متمدنی محروم گردید و بهمین علت تدریجا جای خود را به زبانها [ی دیگر] ... داد" (۱۳۵۰. ۷۸۲).

به تعبیر دیگر، اقبال معتقد است تفوق زبان فارسی در جهان کهن برآیند چهار مولفه تمدنی در ساحات سیاسی و نظامی و اقتصادی و معنوی بوده است ولی

"امروز ... دولت ایران از قدرت سیاسی و اقتصادی [و نظامی] سابق محروم شده و دیگر با این وسایل نمیتواند در خارج از حدود کشور حامی و مدافع زبان و ادبیات فارسی باشد و در این میدان با دیگران مبارزه کند و غالب باشد" (۱۳۵۰. ۷۸۲).

البته او قائل به این امر است که ایران حتی با محروم بودن از برتری در سه مولفه سیاسی و اقتصادی و نظامی که پایه های توسعه و قدرت هر دولتی را بنا می کنند، کماکان دارای "قدرت معنوی" می باشد. به تعبیر اقبال آشتیانی

"... تنها پشتیبانی که برای زبان و ادبیات ما بجا مانده همان سابقه ی درخشان و قدرت معنوی آن است و اگرچه این سابقه و قدرت ... نمیتواند عامه را [در سطح قاره فرهنگی ایران] تحت تاثیر قرار دهد [ولی بزرگان هر قومی] ... که با لطایف افکار و حقایق عرفانی سروکار دارند و بنای شعر و ادب و تمدنشان مبتنی بر شعر و ادب فارسی و تمدن ایرانی است بشدت موثر است ..." (۱۳۵۰. ۷۸۲).

به سخن دیگر، اقبال مفهوم "قدرت معنوی" که یکی از مولفه های بقا و ثبات و بسط زبان در نسبت با فارسی است را تقلیل به حوزه شعر و ادب عرفانی میدهد. البته او خود در مقاله "دفاع از زبان فارسی" به نکته مهمی در مورد قوت زبان اشاره میکند که "قوت حیات و موجبات بقاء و ثبات یک زبان در قوت افکار و لطف کلام و تاثیر بیان شعرا و نویسندگانی است که آثار خود را بآن زبان نوشته" (۱۳۵۰. ۷۸۲) اما آشکار نیست که چرا او بعد معنوی را صرفا در شعر و ادب عرفانی خلاصه کرده و چرا ساحت معنوی را از مفهوم "فرهنگ" جدا مفهومینه کرده است؟ به سخن دیگر، تحدید کردن بعد معنوی به ادب و شعر و محدود کردن ایرانیت به شعر و ادب فارسی از موضوعاتی است که در اندیشه اقبال آشتیانی بدون استدلال مفروَض بدیهی انگاشته شده است و یادآور نوعی از رمانتیسیسم در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا است.


سیاست زبان در نگاه اقبال آشتیانی

اگر امروز سخن از سیاستگذاریهای زبانی به میان آوریم، سخن تازه ای نگفته ایم زیرا سیاستگذاری در حوزه حکمرانی بسیار موضوع بدیهی به شمار میآید. به عبارت دیگر، اگر حاکمیتی به مسئله سباستگذاری به مثابه یک استراتژی نپردازد جای پرسش و اشکال دارد ولی پرداختن به این موضوع در ایرانِ هفتاد سال قبل جای تعجب دارد. زیرا جهان درگیر جنگ جهانی مرگباری شده بود و ایران نیز از این جنگ و کشتارها و قحطی ها و اشغال توسط دول استعماری بی نصیب نمانده بود. بنابراین طرح مسئله "سیاست زبان" توسط عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار در سال ۱۳۲۴ را باید به عنوان نقطه عطفی در علوم اجتماعی ایران در نظر گرفت. به سخن دیگر، هنگامیکه بحث از علوم اجتماعی در ایران می شود باید رگه های این بینش و نگرش را در تمامی عرصه های اندیشه اجتماعی و فرهنگی جستجو کرد و نباید صرفا خود را محدود به افرادی کنیم که از منظر آکادمیک دکتری جامعه شناسی یا مردمشناسی گرفته اند. به تعبیر دیگر، برای فهم تاریخ علوم اجتماعی در ایران باید نگاهی از نوع سی رایت میلز داشت یعنی علوم اجتماعی را با مدرک علوم اجتماعی مترادف نپنداشت بل آن را ذیل مفهوم "تخیل سوسیولوژیکال" مفهومینه کرد. اگر از این منظر به اندیشه عباس اقبال آشتیانی بنگریم، آنگاه میتوان رگه هایی از تخیل سوسیولوژیکال را در گفتمان او مشاهده کرد. زیرا او زبان را به مثابه موضوعی قابل سیاستگذاری فهم کرده است و آن را در شبکه داد و ستد مفهومینه کرده است و او در زمینه و زمانی وارد این بحث شده است که زبان به مثابه یک "شئی اجتماعی" هنوز وارد ادبیات محققین ایرانی نشده بود. در مقاله "سیاست زبان" او می گوید

"ملل بیدار کنونی همچنان که برای توزیع و نشر مصنوعات و کالاهای مادی خود سیاستی اقتصادی دارند و با تامین یک رشته طرق ارتباطیه و وسایل نقلیه این نوع امتعه و اشیاء را بسریع ترین وضع و با بهترین اصول در خارج از حوزه ی حکومتی خود میفرستند برای نشر معنویات و محصولات فکری و ذوقی خویش در میان بیگانگان نیز سیاستی مخصوص و معقول را تعقیب میکنند که اهمیت آن از سیاست اقتصادی ایشان اگر بمراتب بیشتر نباشد بهیچوجه کمتر نیست" (اقبال آشتیانی، ۱۳۲۴. ۱).

به سخن دیگر، همانگونه که برای بسط شبکه اقتصادی ما نیازمند سیاستگذاریهای معقول هستیم به همان صورت و حتی دقیقتر باید در حوزه مسائل فرهنگی سیاستگذاریهای معقولی اتخاذ کنیم و در این میان باید به مسئله زبان به عنوان "گنجینه فرهنگی" اهتمام ویژه ای داشته باشیم و از این روست که آشتیانی می گوید

"این همه محبت و تعصبی که ما در اروپائیان نسبت به یونان و روم قدیم یا در میان مستشرقین نسبت به ایران میبینیم همه از این بابت است که این مردم از راه فرا گرفتن زبان و آشنایی با معنویات و ادبیات سه قوم متمدن باستانی مذکور قلبا فریفته استعداد و ذوق ایشان شده ... و در حمایت و دفاع از آنان نیز به جان و دل کوشیده اند. وسیله ی انتشار و نفوذ معنویات و ذوقیات ملل زبان ایشان است. السنه مختلفه اقوام در میان ملل بیگانه عینا مانند کالاهای اقتصادی در بازارهای فروش دنیا گرفتار معارضه و همچشمی با یکدیگر میشوند. بنابراین مقدمات اگر مملکت ما هم بخواهد زنده بماند و در میدان مبارزه ی سیاست زبان لااقل از خود دفاع کند ناچار باید یک <<سیاست زبان>> داشته باشد" (۱۳۲۴. ۲-۳).

در اینجا باید به یک نکته در باب مفهوم کلیدی اقبال آشتیانی اشاره ای کنم و آن مفهوم "سیاست زبان" است که او در گفتمان خویش از آن استفاده می کند. اگر روایت او را از سیاست زبان همانگونه که در مقاله مجله یادگار به چاپ رسیده است مورد واکاوی قرار دهیم به یک نکته مهم در روایت او از مسئله زبان پی خواهیم برد و آن این است که وقتی اقبال آشتیانی درباره زبان فارسی در رقابت با زبانهای دیگری در جهان و بیرون از حوزه سیاسی ایران سخن می گوید، مقصود او از "سیاست" مفهوم "سیاستگذاری" است که متصف به صفتی چون معقولیت است ولی هنگامیکه از نسبت زبان فارسی و دیگر زبانها (بویژه ترکی و عربی) در داخل ایران سیاسی سخن می گوید مقصود او از "سیاست" همان "سیاست کردن" است که دارای وجوهی از سرکوب و خشونت می باشد. به عبارت دیگر، به نظر می آید ما با دو عباس اقبال آشتیانی روبرو هستیم؛ یکی به دنبال گفتگو با دیگریِ خارجی و یکی به دنبال سرکوب دیگریِ هموطن. در مقاله "سیاست زبان" او می گوید

"... اگر مملکت ما بخواهد زنده بماند و در میدان مبارزه ی سیاست زبان لااقل از خود دفاع کند ناچار باید یک سیاست زبان داشته باشد و برای این کار نقشه ای معقول طرح نماید و آنرا با عزمی جزم توام با تدبیر و حزم مجری دارد تا در این میدان مغلوب نگردد چه اگر خدای نخواسته در این مرحله شکست یافت و در ایران زبانی دیگر بر فارسی غالب شد فاتحه ی ایران و ایرانی خوانده شده است" (۱۳۲۴. ۳).

به سخن دیگر، مفهوم "سیاست" در اندیشه اقبال آشتیانی به دو معنای سیاستگذاری و سرکوب بکار رفته است و او مفهوم ایرانیت را به غلبه زبان فارسی گره می زند و می گوید احیای لهجه های محلی بعنوان زبان رسمی مترادف با نابودی ایران است. اشکال نخستی که می توان بر روایت او از نسبت زبان فارسی و زبانهای دیگر در ایران وارد کرد این است که عربی یا ارمنی یا گرجی یا ترکی "لهجه محلی" نیستند بل زبان به معنای اخص کلمه هستند؛ اشکال دوم که می توان به اقبال آشتیانی وارد کرد صورتبندی مسئله تنوع زبانی در ایران است که قرار نیست زبان فارسی از رسمی بودن بیفتد و زبان دیگری جای آن را بگیرد. به نظر من، یکی از سیاستکاریهایی که متفکران ناسیونالیست باستانگرا در قبال امر تنوع زبانی در این ۹۰ سال مرتکب شده اند این است که اولا مسئله زبان را به "تحریکات بیگانگان" وصل کرده اند و ثانیا آموزش زبان مادری را به عنوان رقیبی در برابر زبان فارسی معرفی می کنند و ثالثا بحث زبان مادری را با امر "رسمی بودن زبان" خّلط می کنند و از این کژ-روایت نتیجه نادرستی می گیرند و آن "فاتحه ایران و [ایرانیت] ..." (۱۳۲۴.۳) است که به شدت آن را القاء می کنند تا کسی جرات تامل درباره امر تنوع زبانی در ایران را نداشته باشد. البته رویکرد اقبال آشتیانی درباره سیاست زبانی، همانگونه که گفتم، دو لبه دارد؛ یکی در سطح جهان است و دیگری "سیاست زبانی که دولت باید در داخله ی ایران معمول و مجری دارد" (۱۳۲۴. ۵). در بخش بعدی رویکرد اقبال آشتیانی در مورد سیاست زبانی در داخل ایران را بیشتر مورد نقد و واخوانی قرار خواهم داد.


یکی دیگر از نکات جالب هم در گفتمان اقبال آشتیانی و هم در نوشته های جواد شیخ الاسلامی -بر خلاف برخی از دولتمردان کنونی جمهوری اسلامی و جامعه شناسان امروزی و فعالین در عرصه ژورنالیسم فعلی- بحثی در باب آذری بودن یا تاتی بودن نیست بلکه زبان مردم آذربایجان را "ترکی" می نامند و نشانی از "ژیمناستیک زبانی" در آثار متفکران کلاسیک معاصر وجود ندارد. اما با تمامی سعه صدری که اقبال آشتیانی از خود نشان می دهد ولی اثری از گشودگی به امر متنوع در دستگاه فکری او وجود ندارد و قرینه هایی جدیی وجود دارد که او گرچه "موجبات جغرافیایی و تاریخی" (۱۳۲۴. ۵) در تکوین تکثر زبانی در ایران را میشناسد ولی بدنبال راهی متمدنانه برای "اطفال ایرانی ... که بر اثر حوادث تاریخی اجبارا به عربی و ترکی متکلم شده اند" (۱۳۲۴. ۷) می گردد تا "مردم خود بتدریج اطفال خویش را به ترک این زبانهای بیگانه وادارند و کم کم آب رفته به جوی باز آید" (۱۳۲۴. ۷). به سخن دیگر، قرینه هایی در متن اقبال آشتیانی وجود دارد که نیاز به واکاوی جدی دارد و یکی از مفاهیم بسیار مبهم در گفتمان او "روح ایرانی" است که با زبان ترکی و زبان عربی در تضاد است و این موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد که این چه فرمی از روح است که با ترکیت و عربیت در بیگانگی متافیزیکی قرار دارد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۴۸
سیدجواد

با اکتشافات جدیدی که در هند توسط باستانشاسان رخ داده است، "نظریه هجوم آریایی ها" به عنوان یک تئوری مردود اعلام شده است. مقاله زیر در این باب و ارتباط ایدیولوژی و باستانشناسی و ردپای نظریه های استعماری در جعل تاریخ های باستانی در منطقه ... بحث های جالبی مطرح کرده است.


https://www.indiatoday.in/amp/magazine/cover-story/story/20180910-rakhigarhi-dna-study-findings-indus-valley-civilisation-1327247-2018-08-31

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۴۶
سیدجواد

ملت چیست؟ مولفه های ملیت چه هستند؟ نقش زبان در تکوین وجدان اجتماعی چیست؟ آیا بحث زبان بصورت انحصاری در گفتمان علوم سیاسی قابل طرح است یا موضوع زبان یک مقوله "متنوع الدیسیپلینه" است؟ آیا برای ورود به مقوله زبان فهم شناختی از این موضوع برای سیاستگذاریهای کلان کشوری لازم نیست؟ با نگاهی به رویکرد جواد شیخ الاسلامی درمی یابیم که این موضوع دارای ابعاد گسترده ای است که او به هیچ روی به آنها توجه نکرده است و ارجاعات بیشمار شیخ الاسلامی به محمود افشار نشان می دهد که چارچوب نظری او نتوانسته فراتر از افشار برود بل دائما در ذیل نگاه محمود افشار قرار گرفته است. به عنوان مثال، داشتن زبان مشترک برای آحاد یک ملت، موضوعی بدیهی است و به هیچ عنوان نمی توان آن را نقض کرد ولی از این گزاره نمی توان نتیجه گرفت که باید زبان مادری را تبدیل به زبان ثانوی کرد و زبان فارسی را به جای زبان مادری نشاند و در پاسخ به این پرسش که چرا باید دست به چنین سیاستگذاری نادرستی زد در پاسخ بگوییم که با توجه به

"... حروف، صداها و تلفظات ویژه ای که در ترکی آذربایجانی هست و در زبان فارسی نیست - نظیر u و eu اولی بعنوان مثال در کلمه <<سوت>> (شیر نوشیدنی) و دومی در کلمه <<گوزل>> (قشنگ و زیبا)-  آن عده از برادران آذربایجانی ما، یا فرق نمی کند ترکی زبانان زنجان، که زبان فارسی را در سنوات بعدی عمر فرا می گیرند بندرت قادر به تصحیح لهجه خود یا استعمال کلمات فارسی در جاهای صحیح و مناسب می شوند و سوء تفاهمات ناشی از فرق لهجه، یا فرق در استعمال کلمات ... ... ... مرتکب خطاهائی می شوند که برای تصحیح آنها صرف دوران دیگری از عمر لازم است" (۱۳۶۶. ۲۳۵-۲۳۶)

به سخن دیگر، به جای آنکه سیستم آموزشی و آموزش زبان را در ایران ارتقاء دهیم، بیاییم زبان های مادری در ایران را سرکوب کنیم تا به هدف نادرستی که محمود افشار تحدید کرده است برسیم. هدفی که افشار برای ایران مطلوب خود ترسیم کرده بود و مورد تایید شیخ الاسلامی نیز هست، این است که

 "نیاموختن زبان فارسی به همه افراد این کشور [زیانبخش است ... زیرا] یکی به کردی، دیگری به بلوچی، سومی به عربی، چهارمی به ترکی، و پنجمی به ترکمنی حرف می زنند ولی زبان فارسی را همه نمی دانند و در نتیجه چون بهم می رسند احساس بیگانگی می کنند" (۱۳۶۶. ۲۴۳).


اما پرسش اینجاست که نمی توان برای اینکه احساس یگانگی با دیگری ایجاد کنیم، فرد را به از خود بیگانگی بکشانیم تا با دیگری احساس یگانگی کند. به عبارت دیگر، مسئله تعلیم زبان فارسی به عنوان زبان مشترک در ایران نیازمند سرکوب دیگر زبانها نیست ولی در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا امر متنوع مترادف با امر مطرود است و به هر صورتی باید آنرا انکار و سرکوب کرد. برای روشن تر شدن موضوع اجازه دهید به فهم شیخ الاسلامی از "مولفه های ملیت" اشاره کنم که به صورت مبرهنی تصویر جامعی از مفروضات ضمنی گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا به دست می دهد. در کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" شیخ الاسلامی به میرزا محمد خان قزوینی ارجاع می دهد و تفسیر او از ملیت و مولفه های آنرا بیان و تایید می کند. البته در مقاله "زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی" شیخ الاسلامی به پیروی از میرزا محمد قزوینی "زبان فارسی را یکی از ارکان مهم ملیت ایرانی [می خواند و] ... تجاوز به حریم مقدس ... زبان فارسی را نوعی ذنب لایغفر [می شمارد] ..." (۱۳۶۶. ۲۴۲). ملیت از مولفه هایی تشکیل شده است و شیخ الاسلامی بالتبع میرزا محمد قزوینی عوامل ملیت را در پنج ساحت تعریف می کند؛ زبان، مذهب، عادات، منقولات و افسانه ها. (۱۳۶۶. ۲۴۲) اما نکته جالب اینجاست که سخنی در باب تمایز بین مذهب و دین و تکثر مذهبی و دینی در بستر ایران نمی زند و حتی در برخی نوشته ها و کتب که در چارچوب گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا نگاشته شده است مولفه های زرتشیگری (به جای اسلام و تشیع) بسیار برجسته گردیده است و بدون ارائه استدلال تنوع زبانی به عنوان یک معضل پروبلماتیزه شده است و هرگونه نقدی به این خوانش از ملیت که مبتنی بر "ایده فارسیت" و "ایده باستانگرایی" وارد شود، آنرا مترادف با تجاوز به حریم مقدس و ذنب لایغفر مفهومینه می کنند. به سخن دیگر، فهم شیخ الاسلامی از مولفه های ملیت متکی بر مدل یک زبان و یک ملت است که برآمده از واقعیات تاریخی و اجتماعی و تجربه زیسته ایرانیان نبوده و نیست و شاید بواقع در هیچ جای این کره خاکی چنین فرمی از ملت وجود خارجی نداشته است ولی مانند هر ایدیولوژیی، پیروان ناسیونالیسم باستانگرایی هم به جای عزیمت از واقعیت به مقولات ذهنی، از ذهنیات به سمت واقعیت حرکت می کنند و بهمین دلیل تلاش در حذف واقعیات یا قلب واقعیات دارند و به عنوان مثال فارسی صحبت کردن با لهجه ترکی یا عربی را معضلی برای امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور تحدید می کنند. حال آنکه لهجه ها و گویش ها و سخن گفتن با لهجه های گوناگون بخشی از پدیدارهای زندگی جمعی در جامعه ایرانی است که در آموزش و پرورش ما باید تلاش کنیم نوع مواجهه با "دیگری" را یاد بدهیم تا افراد در مواجهه با دیگری دست به تمسخر و توهین نزنند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۴۵
سیدجواد

 میری معتقد است که طریقت و تصوف صورت سازمانی و نهادی تصوف است اما تنها طریق سلوک معنوی تصوف نیست. از نظر او طریقت‌ها شریعت را قبول دارند اما برای طی طریق معنوی و حرکت باطنی طریقت را پیش می‌گیرند.

به گزارش ایکنا؛ طریقت‌های عرفانی با مخالفت‌ها و موافقت‌هایی در میان مسلمانان مواجه‌ بوده‌اند اما بی‌تردید بخشی قابل توجه از تمدن اسلامی را در بر می‌گیرند. بحث در خصوص طریقت‌ها از بحث در خصوص عرفان جدا نیست. تاثیر جهان مدرن بر مدرنیته، فرم‌های اجتماعی طریقت‌ها و نیز تفکیک‌ آن با مذهب، فرازهای مصاحبه ایکنا با سیدجواد میری در این خصوص است.

لینک مصاحبه:
http://iqna.ir/fa/news/3743141

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۴۲
سیدجواد

امید به آینده یکی از مولفه های مهم زندگی است و حیات اجتماعی هم از این قاعده مستثنی نیست. حاکمیت نسبت به ناامیدی مردم باید عاجلا التفات کند. تمامی ارکان نظام هر کاری دارند زمین بگذارند و فکری به حال این ناامیدی جمعی در بین مردم کنند. هر کجا امروز رفتم مردم کوچه و برزن از "فردا" پرسیدند و نگران روزهای آینده هستند. مردم را دریابید! من به سهم کوچک خود امیدواری می دهم ولی معیشت مردم معلق شده است و جامعه در حال تعلیق قرار گرفته است. کاری باید!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۳۹
سیدجواد

همانطور که پیشتر اشاره کردم، زبان در ذهن و نگاه شیخ الاسلامی امری سیاسی است که سویه های شناختی پدیده زبان به هیچوجه مورد تامل جامع او قرار نگرفته است. به عنوان مثال، هنگامیکه شیخ الاسلامی از گسترش زبان فارسی در "عمق شهرها و روستاهای آذربایجان و زنجان و [خوزستان] ... [به مثابه یک] مشکل ملی و سیاسی" (۱۳۶۶. ۲۲۸) سخن می گوید، ناگهان متوجه این نکته می گردد که رویکرد او نوعی از مولفه های خطرناک "کشتار زبانی" (Linguistic Genocide) را در دل خود دارد و بهمین دلیل تلاش می کند خشونت کلامی خویش را با تشبث به قید و صفت ایجابی بپوشاند. به عنوان یک نمونه می توان به بحث او در باب "تعمیم زبان فارسی" اشاره کرد که شیخ الاسلامی می گوید منظورش از "رخنه دادن [زبان فارسی] به عمق ... آذربایجان و زنجان ... ابدا به این مفهوم نیست که زبان ترکی به عنوان یک زبان بومی و محلی ... و [برای] مکالمه تفننی ... پاک از بین برود" (۱۳۶۶. ۲۲۸-۲۲۹).

به سخن دیگر، ثقل رویکرد شیخ الاسلامی نسبت به "امر تنوع زبانی" محل اشکال است؛ یعنی او می خواهد زبان ترکی "پاک" از بین نرود ولی به یک زبان "بومی"، "محلی" و "تفننی" تقلیل پیدا کند و با یک "برنامه ریزی دقیق" (۱۳۶۶. ۲۲۹) می توان به این هدف رسید. آیا شیخ الاسلامی راهکاری برای "دگرگونی زبانی" در ایران (بویژه در مناطقی که به ترکی و عربی سخن می گویند) دارد؟ پاسخ به این پرسش چندان دشوار نیست زیرا شیخ الاسلامی در بخش سوم کتاب گرانسنگ خویش "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" به تفصیل به راهکارها و مدل های اجرایی کردن سیاستگذاریهای زبانی برای حل "مشکل ملی و سیاسی ... تعمیم زبان فارسی" (۱۳۶۶. ۲۲۸) پرداخته است که من به گوشه های از این سیاستگذاریها اشاره می کنم تا به عمق فاجعه یکسانسازی زبانی در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا پی ببریم. شیخ الاسلامی می گوید

"... برای حل نهائی آن [یعنی بومی کردن و محلی کردن و تفننی کردن زبان های غیر فارسی و بویژه ترکی و عربی] ... باید فکر اساسی [برنامه ریزی دقیق به مدت نیم قرن] ... بشود. در جزء وسایلی که برای کامیابی در این زمینه می توان بکار برد تاسیس کودکستانهای مجانی و یاد دادن زبان فارسی (به عنوان زبان نخست) به کودکان شهرنشین و روستائی استانهای آذربایجان و زنجان و خوزستان است چون زبانی که از بچگی در ذهن اطفال ملکه شد دیگر به این زودی مغلوب زبانهای محلی نخواهد شد" (۱۳۶۶. ۲۲۹).

به عبارت دیگر، زبان ترکی یا عربی در ایران یک مشکلی است در سطح ملی که کودکان غیر فارسی زبان باید طی یک دوره برنامه ریزی دقیق "واکسینه زبانی" بشوند تا "مشکل ملی و سیاسی ... برای همیشه حل" (۱۳۶۶. ۲۲۸) بشود و خطر بالقوه که با غیر بومی بودن و غیر محلی بودن و غیر تفننی بودن زبان ترکی ایران را فرا گرفته است برطرف گردد. البته این "نگاه پارانویایی" شیخ الاسلامی به مسئله زبان نیاز به یک آسیب شناسی جدی دارد که امکان های شناختی/زبانی یک کودک ایرانی را تا این حد به یک امر ژئوپلیتیکی و نظامی/امنیتی مربوط کرده است ولی در اینجا فرصت این بحث نیست زیرا هنوز قسمت دیگر راهکارهای شیخ الاسلامی برای "مغلوب [کردن] زبانهای محلی" (۱۳۶۶. ۲۲۹) را معرفی نکرده ام. او در ادامه سیاستگذاریهای تغلب زبانی خویش به ساحت دیگری اشاره می کند که حکاست از نوعی "جا-به-جایی دموگرافیک" برای "گسترش و رخنه دادن [زبان فارسی] به عمق شهرها و روستاهای آذربایجان و زنجان" (۱۳۶۶. ۲۲۸) دارد. شیخ الاسلامی می گوید

"می توان جوانان کم سال آذربایجانی و زنجانی و خوزستانی (اعم از دختر و پسر) را به سیستم مبادله جوانان که در اروپا مرسوم است برای یکب دو سال در خانواده های محترم فارسی زبان که زبان متداولشان فارسی باشد به عنوان مهمان پذیرفت و از این راه به ترویج و تحکیم زبان فارسی میان این گروه سنی (۱۲ تا ۱۶ سال) کمک کرد" (۱۳۶۶. ۲۲۹).

نکته جالب در رویکرد شیخ الاسلامی این است که او الگوی تبادل دانشجو در اروپا را مطرح می کند ولی این الگو در بین کشورهای اروپایی مطرح است و برای توسعه همه جانبه و همکاریهای علمی و فرهنگی و اقتصادی است و فراگیری زبان در برنامه هایی مانند " برنامه سقراط" یا "برنامه اِراسموس" از منظر شناختی است و نه از منظر امحاء زبانی برای اهداف ایدیولوژیک و امنیتی. به سخن دیگر، اگر نگاه شیخ الاسلامی برآمده از یک رویکرد فرهنگی و مبتنی بر یک متدولوژی اتنوگرافیک بود به جای فرستادن جوانان کم سال آذربایجانی و زنجانی و خوزستانی برای "یکی دو سال در خانوادهدهای محترم فارسی زبان ... تهران، مشهد، اصفهان، یزد، شیراز، کرمان ..." (۱۳۶۶. ۲۲۹) برنامه مبادله جوانان و نوجوانان ایرانی را به گونه ای تعبیه می کرد که مانند اروپا فارسی زبانان هم برای یکی دو سال در خانواده های محترم ارمنی زبان، گرجی زبان، بلوچی زبان، ترکی زبان و عربی زبان به عنوان مهمان پذیرفته می شدند و از این راه به ترویج و تحکیم نه تنها زبان فارسی بل تنوع فرهنگی و مذهبی و دینی ایرانیان کمک می کردند و نوعی خودآگاهی واقعی به ایران در ذهن و زبان آنها پیدا میشد و همچنین زبانهای بیشماری را نیز یاد می گرفتند و از این "اتیسم فرهنگی" رهایی پیدا می کردیم. متاسفانه شیخ الاسلامی ادعا می کند که "در این تبلیغی که برای توسعه و گسترش زبان فارسی در سراسر ایالات ایران می کنم تحت تاثیر احساسات ملی نیستم و بلکه به حکم منطق به این نتیجه رسیده ام" (۱۳۶۶. ۲۳۰) ولی بحث اینجاست این کدام "فرم از منطق" است که تنوع زبانی را به موضوعی امنیتی و سیاسی تحویل می دهد؟ پیش از آنکه به فکر اسکان کودکان و نوجوانان آذربایجانی و خوزستانی در خانواده های محترم یزدی و اصفهانی و تهرانی باشیم، بایسته تر بود که موضوع زبان را در بستر زبانشناسی مطرح می کردیم که آیا زبان مادری واقعا مشکل سیاسی و ملی ایجاد می کند یا شیوه فهم ما از مفهوم "ملی" و بنیانهای نظری سیاستگذاری ما در قبال امر متنوع زبانی است که نیاز به آسیبشناسی دارد؟ به سخن دیگر، آیا نباید به آشفتگی مفهومی در اندیشه شیخ الاسلامی اشکال وارد کرد که فهم دقیقی از "زبان مشترک" و "زبان ملی" و "لسان قومیت" ندارد و آنگاه برای تعمیم زبان فارسی می خواهد برنامه ریزی کند؟ آیا با این رویکرد تخریبی می توان به یک زبان مشترک در سطح ملی در عین حفظ تنوع فرهنگی و تکثر زبانی دست یافت؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۱۹
سیدجواد