سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است



سخن گفتن از قرآن و دین و احادیث در جامعه ایی که دائما به صورت ابزاری از آنها برای تعمیق شکافهای اجتماعی استفاده می شود کار بسیار دشواری است. اما اگر قدرت اجتهاد داشته باشی و بتوانی قرآن و احادیث را با تکیه بر نگاه انتقادی بخوانی، آنگاه بارقه های امیدبخش و امکان های بیشمار پیش روی آدمی گشوده می شود. به عنوان مثال، وقتی با سد سکندر ناامیدی فزاینده مواجه هستی قرآن تلنگری بر جان آدمی می زند و تو را یادآور می شود که الیس صبح بقریب؟ آیا صبح نزدیک نیست؟ این ظلمت و جهل و نادانی و ندانم کاری ها شاید همه جا را تیره و تاریک کرده باشند ولی تو فراموش نکن که صبح بیداری دور نیست. هیچ نیرویی بالاتر از امید در حیات بشری و تاریخ جوامع انسانی نبوده است و این سنت الهی بوده است. امید به فردایی که روشنایی را به همراه خواهد داشت به انسان قدرت تحمل و شکیبایی داده است و خواهد داد. امید رهایی بخش است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۸
سیدجواد

مطمئنم هر کدام از شما نظری درباره این موضوع دارید و هر کس از منظری به این مسئله می نگرد و شاید پاسخ درست این است که تمامی منظرها را در یک چارچوب نظام مند و جامع گردآوریم تا برای عبور از مشکلات از آنها بهره گیریم. اما به نظر من یکی از بنیادی ترین مشکلات این کشور "حلقه مشاوران" در حاکمیت و مدیریت کشور در تمامی اضلاعش است. پرسشی که می توان مطرح نمود این است که حلقه مشاوران چگونه در نظام ایران شکل می گیرد؟ برای فهم این پرسش ما نیازمند درک ذهنیت علماء هستیم. زیرا در نظام علمایی مهمترین مولفه "اعتماد" است و این اعتماد بر اساس "ارتباط" شکل می گیرد که خود مبتنی بر یک مکانیسمی کار می کند و آن "سفارش" است. به سخن دیگر، برخلاف عقلانیت بروکراتیک که مبتنی بر ساز و کارهای شایسته سالاری کار می کند در ذهنیت حوزوی اعتماد و سفارش نقش اول را بازی می کند. البته برای مدیریت بیوت این چارچوب در طی تاریخ تشیع بسیار کارساز بوده است ولی برای مدیریت دستگاه ملت-دولت این سیستم بسیار ناکارآمد بوده است و خود تبدیل به معضله ای گردیده است. به تعبیر دیگر، در این چهار دهه، از یک سو مناسبات حوزوی حکومتی شده است ولی از سوی دیگر، مناسبات حکومتی نیز حوزوی شده است و حال زمان بازنگری در نسبت و جایگاه این نسبت ها آمده است. به عبارت دیگر، آیا اعتماد و سفارش می تواند جای منطق بروکراسی را بگیرد و کماکان کارآمد باشد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۷
سیدجواد

درباره شیخ بهایی سخن بسیار گفته شده است اما در باب نگاه باطنی او به معنویت و فهم او از دین و راه رهایی از ریا و جهل در جامعه ایرانی کمتر بحثی به میان آمده است. شاید با خوانشی انتقادی و نگاهی نقادانه بتوان بخش هایی از الهیات رهایی بخش او را باز-جست. مثلا نگاهی به شعر ذیل بیاندازید:
 
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما

درهم شده خلقی ، ز پریشانی ما

بت در بغل و به سجده پیشانی ما

کافر زده خنده بر مسلمانی ما ...

 در این ابیات شیخ بهایی به نوعی شیوه ی متداول از دیانت را مایه شرمساری و "تخلف" می خواند و عدم التفات ما به عقل را دلیل سیطره جهل و پریشانی "وضع موجود" می داند. به نظرم نگاهی دوباره به شیخ بهایی از منظر الهیات رهایی بخش لازم باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۶
سیدجواد

یکی از اتفاق های بسیار قابل مطالعه در جامعه کنونی ایران ظهور "کافه ها" در سطح شهر است که به انحاء گوناگون بار ضیق فضاهای گذران اوقات فراغت را به خوبی دارند می کشند. البته این فضاها در همه کلانشهرهای ایران بصورت متوازن وجود ندارند و شاید از این جهت تهران و چند شهر دیگر دارای چنین فضاهایی هستند و این خود نیز دلیل دیگری بر تمرکزگرایی -نه تنها سرمایه و قدرت در مرکز بل- سرمایه نمادین نیز هست که به صورت عادلانه در کشور، ما نمی توانیم اوقات فراغت خویش را سپری کنیم. باری به هر جهت، تهران در این چند ساله اخیر، بالاخص بعد از سالهای نود شاهد رشد فضاهای کافه-محور شده است و شاید یکی از دلایل عمده آن عدم حضور "ماموران اماکن" و ایجاد نوعی احساس امنیت هم برای مدیران و هم برای مشتریان است که میتوانند با سبک های مختلف زندگی در فضای این کافه ها اوقات فراغت خویش را بگذرانند. کافه هایی که من در این مدت به آنها به صورت حرفه ای رفته ام یکی از ویژگی های اساسی آنها حضور پر رنگ موسیقی در سبک های مختلف در فضای آنها است و این حالت موسیقایی به نوعی اضطراب های موجود در شهر و در فضای کشور را برای مدت کوتاهی هم که شده التیام می دهد و به نوعی "موسیقی درمانی صامت" در کافه ها رخ می دهد. در فضای کافه های تهران البته کمتر نشانی از بحث های روشنفکری دهه های ۴۰ شمسی یا دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی قرن بیستم وجود دارد ولی هر از گاهی اینجا و آنجا می توانید گفتگوهایی در باب امور سیاسی و جاری کشور ببینید که برخی جوانان در آن ها شرکت می کنند. یک نکته قابل تامل دیگر چیدمان و معماری برخی کافه ها در تهران است که رنگ و بوی دهه های پیشین را دارد و به محض قرار گرفتن در فضای آنها احساسی از تداوم، در این شهری که معماریش دائما گسست را به تو القاء می کند، به تو دست میدهد و حس میکنی با گذشته مرتبطی و در حال نشستی و به آینده با چشمی امیدوار نظاره میکنی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۴
سیدجواد

ولادیمیر سوولویف فیلسوف شهیر روسی بود که اندیشه هایش بر برخی متفکران اگزیستانسیالیست همچون نیکولای بردایف غیر قابل انکار است. البته یکی دیگر از متفکرانی که متاثر از سولوویف است الکساندر کوژو می باشد که تا حدودی در ایران شناخته شده است.آثار سولوویف در ایران هنوز ترجمه نشده است و فیلسوفان ایرانی او را به درستی نمیشناسند. یکی از محورهای اندیشه او مفهوم "سوفیا" است که اشاره به تجلی انوثی در حکمت باطنی الهیات مسیحی ارتدوکس دارد. در کتاب "علیه پوزیتیویست ها" سولوویف از موضع "فهم شهودیِ نوئتیک" رویکرد تحصلی را نقد و رد می کند. در نگاه او، آگاهی امری اینتگرال (در روسی با مفهوم (sobornost بیان میشود) است که مبتنی بر فنومن (که توسط دیانونیا یا همان تفکر مفهومی تایید میشود) و نومن (که توسط شهود یا علم حضوری درک می گردد) است. تفکر پوزیتویستی صرفا به ساحت فنومنال توجه می کند و ساحت شهودی را انکار می کند و بدینسان نیمی از ابعاد آگاهی انسان را نادیده می انگارد. کتاب معنای عشق به گونه ای بحث های فلسفی او را نشان می دهد و تلاشی است برای تفسیر عشق و نسبتش با "سکس". او می گوید معنی و ارزش عشق به عنوان احساس، این است که ما را واقعا با تمام وجودمان مجبور میکند که برای "دیگری" همان اهمیت مطلق را به رسمیت بشناسیم که به سبب قدرت خودخواهی، تنها در خودمان از وجودش آگاه هستیم. عشق مهم است نه تنها به عنوان یکی از احساسات ما بلکه به عنوان منقل-کننده همه علاقه ما به زندگی از خودمان به دیگری، به عنوان تغییر محور بنیادین زندگی ما ... . شاید اغراق نباشد بگوییم تفسیر سولوویف از سکسوالیته به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای رقیب در برابر تفسیر های فرویدی و نو-فرویدی ها می تواند محسوب گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۳
سیدجواد

شکوفایی یکی از مفاهیم بسیار کلیدی در گفتمان پداگوژی انتقادی است که در برابر مفهوم الیناسیون به عنوان یکی از محورهای نقد عقلانیت ابزاری قرار میگیرد. به زبان آبراهام مازلو، خود-شکوفایی یکی از مهمترین ساحات اگزیستانس انسان است و هر رویه ای که منجر به سرکوب خود-شکوفایی انسان گردد یقیننا آدمی را، به زبان اریک فروم، به ورطه "زندگی نکروفیلیک" دچار خواهد کرد. حال می توان به حضور "مربی پرورشی" در گفتمان آموزش و پرورش ایران از این منظر پرداخت که ایده مربی پرورشی بر چه چارچوب تئوریک مبتنی است؟ آیا صرف اینکه فردی دروس حوزوی خوانده باشد یا زی طلبگی داشته باشد و یا در کسوت روحانیت باشد می تواند حائز شرایط کافی برای این پست باشد؟ به نظر من، در گفتمان آموزش و پرورش رسمی در ایران ما با نوعی ساده انگاری نظری روبرو هستیم و فکر می کنیم صرف داشتن سواد حوزوی مربی می تواند نقش "مربی پرورشی" را برای شکوفایی دانش آموزان بازی کند و این رویکرد از منظر پداگوژی انتقادی کاملا مردود است. زیرا موضوع الیناسیون در بستر عقلانیت ابزاری پدیداری بسیار پیچیده و متنوع الاضلاع می باشد و صرف رویکرد فقهی/حوزوی یا تشبث به ظواهر مذهبی نمی تواند "تاخیر تئوریک" را جبران کند بل خودِ این رویکرد ظاهرگرایانه میتواند به مثابه "اسب تروا" عمل کند و مفاهیم دینی را تبدیل به مفاهیم ابزاری کند که ظاهری دینی دارند ولی دارای منطقی ضد دینی هستند. به عنوان مثال، در مدارس اعیاد و ایام عزا و مناسبتهای دینی و مذهبی یکی از حوزه هایی است که ذیل حوزه پرورشی تعریف شده اند و مربی پرورشی باید این حوزه دینی را مطمح نظر خود قرار دهد و برای آن برنامه ریزی کند تا دانش آموزان در نسبت با فضای دینی به خودآگاهی دینی برسند و از این طریق پرورش یابند. اما به دلیل رویکرد ظاهرگرایانه نهاد آموزش و پرورش به مسئله "امر پرورشی"، اعیاد و ایام عزا به صورت کمی محاسبه میشود و مدارس به جای خلق نسبت "من -تو" نوعی از تلقی "تومنی" را تعبیه می کنند که در آن واحد علاقه به ائمه و انبیاء و ایام مذهبی با مفاهیمی همچون "چه میزان" یا "چه مقدار" که برآمده از رویکرد کمیت گرا است اندازه گیری می گردد و طنز تلخ این است که این سیطره کمیت گرایی به نام تکریم ایام مذهبی و در نسبت با مفاهیم دینی مطرح می گردد و همگی ذیل ایده پرورش در گفتمان تعلیم و تربیت رسمی کشور قرار می گیرد. حال پرسش اینجاست که این کژی از کجا نشات گرفته است؟ آیا راه برون رفتی از این مغاک وجود دارد؟ یقیننا مادامیکه ما برای پدیدارهای پیچیده و چند وجهی رویکردهای ساده انگارانه با لعاب مذهبی تعبیه کنیم، هیج مفری وجود نخواهد داشت ولی اگر تن به لوازم پداگوژی انتقادی بدهیم و بپذیریم صرف گذراندن دروس حوزوی و یا واحدهای درسی معارف نمی تواند پاسخگوی چالشهای پرورشی انسان ایرانی در بستر معاصر آموزشی باشد، آنگاه شاید بتوان امر پرورش را متعلق تفکر قرار داد و این مسئله ای است که امروز در مدارس ایرانی دچار غیبت کبری شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۲
سیدجواد

سخنان ترامپ و روحانی و تحرکات هر دو تیم دیپلماتیک را از اخبار مختلف رصد کردم و پیامی را که من توانستم رمزگشایی کنم (برخلاف توئیت ها و سخنان شورانگیز بسیاری از تحلیلگران داخلی از طیفهای گوناگون سیاسی ... مثلا آقای ابطحی ...) این بود که ترامپ به هدفی جز "تسلیم نظام سیاسی" ایران نمی اندیشد و یقیننا هیچ نظام سیاسی نمی تواند به این درخواست تن دهد زیرا این مساوی با مرگ سیاسی خواهد بود. بنابراین راه حل چه می تواند باشد؟ من تلاش می کنم راه حلی را که به نظرم در این شرایط صائب و شدنی است را به زبان ساده بیان کنم. مدیریت کلان نظام باید در دو سطح دست به اقدامات جدی بزند: سطح ملی و سطح جهانی. در سطح ملی باید گامهای سریع به سوی شنیدن اراده ملی (نه صرفا و انحصارا اراده اصلاح طلبان و اصولگرایان) به معنای وسیع کلمه بردارد و در سطح جهانی نیاز به "بازبینی" موضع ایران نسبت به اسرائیل داریم و این بازبینی فضایی ایجاد خواهد کرد که ائتلاف اعراب به رهبری عربستان علیه ایران شکسته شود و از سوی دیگر با این حرکت ایران لابی کارتلهای یهودی در آمریکا فشار خود علیه ایران را کاهش خواهند داد و نظام وارد فضای تنفسی جدیدی خواهد شد که در آن ائتلاف عبری-عربی-غربی بدینوسیله شکسته میگردد. سیاست عرصه ایجاد فضاهای غیر مترقبه است و حاکمیت نباید برای حل معضلات خود صرفا به کنش دول اروپایی یا چین و روسیه دل ببندد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۰
سیدجواد

✍️ دکتر پویا ناظران

ژنرال هِیدِن ۹ سال پیش بازنشسته شد و سال گذشته کتابی منتشر کرد. وجه تمایز ژنرال هیدن در ساختار سیاسی آمریکا اینه که در تاریخ آمریکا تنها کسیه که
هم رییس CIA بوده و هم رییس NSA.

سازمان CIA یا سیا، معرف حضور همگی هست. سازمان اطلاعاتی و امنیتی آمریکاست که به جاسوسی، ضدجاسوسی، و انجام عملیات مخفی فراسرزمینی مشغوله. یکی از دسته گلهای معروفش کودتا علیه دولت مصدق بوده.
سازمان NSA وظیفه شنود داره. انواع مکالمات تلفنی، رادیویی، و اینترنتی رو شنود می‌کنه، رمز شکنی می‌کنه، دسته بندی می‌کنه و در اختیار سازمانهای اطلاعاتی آمریکا قرار می‌ده.

طبعا تجربه ریاست بر هر دو این سازمانها، تجربه آموزنده‌ایه.


فروردین سال گذشته، وقتی ژنرال هیدن بازنشسته در حال معرفی کتابش بود، در یکی از برنامه‌های تلویزیونی آمریکا نکته ۲۰ ثانیه‌ای قابل تاملی گفت.

در اشاره به انتخاب شدن ترامپ، مجری برنامه از ژنرال هیدن می‌پرسه که آیا فکر می‌کنید روسیه موفق شده در دموکراسی آمریکا مداخله کنه؟
 
ژنرال هیدن دخالت روسیه رو تصدیق می‌کنه اما بعد تاکید می‌کنه که: «بعنوان سازمانی که شاید در گذشته مداخلات مخفیانه در امور داخلی کشورها داشته * خنده حضار در واکنش به گفتن «شاید» * [تجربه به ما آموخته که] شما نمی‌تونید تو یه جامعه تَرَک ایجاد کنید. مداخله مخفیانه زمانی اثر گذاره که توی جامعه هدف، تَرَک وجود داشته باشه و بعد شما دیلم رو در ترکهای موجود فرو کنید تا تبدیل به شکاف‌های اجتماعی عمیق بشن. از این جهت باید به روسها دست مریزاد گفت که ترکهای جامعه ما رو بهتر از خودمون شناسایی کردن.»


نکته ژنرال هیدن برای ایران امروز قابل تامله. بر هیچکس مخفی نیست که چند کشور دشمن داریم که از هر فرصتی برای صدمه به ایران استفاده می‌کنند. اما کسی که چندین سال کارش هدایت مداخلات مخفی آمریکا در کشورها بوده، داره میگه جامعه‌ای که تَرَک نداشته باشه رو نمی‌شه از هم پاشوند.

ترکهای هر کشور توسط عوامل داخلی ایجاد می‌شن:
- وقتی اقتصاد کشور رانت توزیع کنه ولی رشد نکنه، بین فقرا و اغنیای جامعه یک تَرَک شکل می‌گیره.
- وقتی زنان جامعه صداشون شنیده نشه و مزایای اجتماعی متناسب با مردان نگیرند، بین زنان و مردان جامعه ترک ایجاد می‌شه.
- وقتی منابع بودجه بیشتر در مرکز کشور و مراکز استانهای بزرگ توزیع بشه و پیرامون کشور از مزایای توسعه برخوردار نشه، بین مرکز و پیرامون کشور تَرَک ایجاد می‌شه.
- وقتی یک اقتصاددان مطرح جامعه بخاطر سُنی بودن فرصت معاونت بانک مرکزی رو از دست بده، یا وقتی یک پیروز انتخابات شورای شهر، بخاطر زرتشتی بودن عضویتش رو از دست بده، بین مذاهب و ادیان کشور تَرَک ایجاد می‌شه.
- وقتی آب کارون به کرمان برده بشه تا نخلستانها از شوری آب بسوزند، و یا وقتی پالایشگاهها محیط‌زیست محلی رو آلوده کنند، تو جامعه تَرَک ایجاد میشه.

همونطور که از این مثالها برمیاد، خودمون با بی‌تدبیری در سیاستگذاری و ناکارآیی در حکمرانی، جامعه رو تَرَک تَرَک کردیم.

بعدا تک تک این ترکها برای یک عده معاند و متخاصم موقعیتی فراهم می‌کنند تا دیلمهاشون رو فرو کنند، اهرم کنند، و جامعه ایران رو تکه تکه کنند.

بقول حضرت حافظ:
 من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد.


در جهت حفظ تمامیت کشور، راحتتر و کم هزینه‌تر از مبارزه با دشمنان خارجی، تَرَک تَرَک نکردن جامعه‌ست.

  تدبیری کنیم تا ترکهای موجود دوباره بسته بشن.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۶:۵۹
سیدجواد

در باب ریشه واژهuniversity که معادل فارسیش دانشگاه هست بحثهای بیشماری وجود دارد ولی شاید یکی از مهمترین بحثها این باشد که واژه یونیورسیتی با مفاهیم universal جهانشمول و کلی و universe   عالّم مرتبط و همریشه است. اگر این تعابیر درست باشد آنگاه باید اینگونه استدلال کرد که دانشگاه مکانی است که محقق به فهمی کلی از عالّم میتواند دست یابد. به عبارت دیگر، انسان دانشگاهی تیپ خاصی از آدم است که با انواع دیگر و تیپهای دیگر اجتماعی فرق میکند و مثلا دنبال قدرت و ثروت و شهرت و ... نیست بل در درجه نخست باید بتواند در شهر علم (یونیورسیتی) به درک کلیات عالّم و عوالم مرتبط با اصول جهانشمول دست یابد. اما او چگونه میتواند به این مقام "ارتقاء" پیدا کند؟ او به محض ورود در دانشگاه باید طالب سختکوش شود یعنیstudent و تلاش کند به قدرت تجرد و ساحت انتزاع نزدیک شود، آنگاه در سلسله مراتب علم به او پس از مدتی که قدرت تجرد و انتزاع را پیدا کرد "اجازه تجرد یا مقام انتزاع" را اعطاء میکنند و نام این مقام bachelor degree  یا درجه تجرد و انتزاع است که در فارسی بدون هیچ فهم نظام معنایی میگویند مدرک کارشناسی که فقط مدرک است بدون هیچ مدرِک. در نظام شهر علم یا یونیورسیتی طالب باید سختکوشانه بسمت درجه بالاتری برود تا در درک کلیات به مقام master degree یعنی به درجه تحت کنترل درآوردن بیشتر قدرت تجرد و انتزاع برسد و این مقام باز در فارسی به کارشناسی ارشد ترجمه شده است که تهی از جهان معنایی یونیورسیتی است و باز یک مدرک در کنار مدارک بیمسمای دیگر است. اما در نظام معنایی یونیورسیتاد یا شهر علم طالب سختکوش (student)پس از این مقام پای در وادی re-search باز-یابی در کسوت یکresearcher جستجو کننده میگذارد تا به مقام معلمی یعنی doctorبرسد و بتواند راه ارتقاء بسوی کلیات و عبور از فهمهای جزیی به چارچوبهای جهانشمول را به دیگران تعلیم دهد و آنگاه از سوی هیئت ژوری عالمان به او اجازه اجتهاد میدهند. این فرد که اجازه اجتهاد گرفته است میشود دکتر و او راههای رسیدن به مقام و درجه "کلی" را میداند و کرسی در اختیار میگیرد تا به متعلمین سبیلِ علم قدرت انتزاع و تجرد فکری را بیاموزد. البته علم در طی قرنها توسعه یافته است و اِعمال قدرت انتزاع فقط محدود در حوزه فلسفه و الهیات و طب و ریاضیات نیست بل جهانهای بیشماری را فرا گرفته است. البته ممکن است در ذهن شما این پرسش نقش ببندد که این مقوله چه ربطی به مسئله باز-اندیشی دانشگاه ایرانی دارد؟ قدرت تجرد یا قوه ی انتزاع در بستر بینش آکادمیک که مبتنی بر خرد انتقادی است، در طی قرن ها شیوه های گوناگونی برای سنجش ارتقاء قوه ی انتزاعی انسان آکادمیک خلق کرده است که برای فهم آنها ما نیازمند بازخوانی مقوله ی "ارتقاء" در معنای اپیستمیک آن هستیم. به سخن دیگر، چون اغلب کسانیکه در حوزه آکادمی ایرانی هستند فقط مدرک گرفته اند بدون اینکه عوالم علم را درنوردند، از این روی بروکراتهای سازمان علم در ایران که فهمی از شهر علم ندارند و اساسا اجازه رشد اجتماع علمی را در دانشگاهها و پژوهشگاههای کشور نمیدهند تلاش میکنند که امر بروکراتیک را بر منطق دانش تحمیل کنند آنگاه در چنین وضعیت فاجعه آمیزی از بودجه ملی استفاده میکنند تا "تکنیکهای ارتقاء علمی" اساتید را به آنها یاد دهند و حضور "اساتید" در این کلاسها را هم با دادن گواهی تشویق میکنند. این یعنی مضحکه و تمسخر جهان معنایی که من با عنوان یونیورسیتی تشریح کردم. جهان دانشگاه در ایران مضمحل شده است و اصلا مدیران بروکرات آکادمیک در ایران متوجه نیستند که ارتقاء با تکنیک پر کردن فرمهای ارتقاء ممکن نمیگردد بل محقق باید شبکه های علمی خویش را در حوزهای تحقیقی خویش در سطح ملی و جهانی ارتقاء دهد و ارتقاء اهل علم توسط اجتماع علمی رخ میدهد و نه توسط یک عده بیسواد و راکبین پستهای تکنوکراتیک. از درون دانشگاه کنونی در بهترین حالت ما شبکه های کارمندوارگی تولید میکنیم و این کارمندان علوم با خرد انتقادی و مدارج مشکک فهم هیچ نسبت ارگانیکی نمیتوانند برقرار کنند و در چنین فضایی سخن از "گاهِ معرفتی ایرانی" بیهوده خواهد بود. بنابراین باید در چنین وضعیتی بجای پرسش های تجربی از امکان تجربه ی پرسش در بستر ایرانی پرسید و مقصودم این است که باید نخست به این مسئله ملتفت گردیم که در کجا هستیم و چگونه در این مغاک افتاده ایم و راه های عبور از مغاک را بیاندیشیم. به نظرم ما در وضعیت مغاک گونه گرفتاریم و شاید این سخن فردوسی توصیف زیبایی از وضعیت مغاک گونه ی معاصر ما باشد که میگوید:

از ایران برآرم یکی تیره خاک
                    بلندی ندانند باز از مغاک

ما در وضعیت مغاک گونه امکان فهم فرای عادات را از دست داده ایم و نمیتوانیم تمایز بین "بلندی" از "مغاک" را درک و سپس راهی برای برون رفت را مفهومسازی کنیم. نخست باید بدانیم مغاک ایران چیست؟ چرا ایران در وضعیت مغاک گونه گرفتار شده است؟ این موضع مغاکی چه مولفه هایی دارد و اساسا "بلندی" در بستر ایران با توجه به تحولات جهانی چه مقامی است؟ آیا "بلندی ایران" توسعه است و اگر هست چرا رخ نمیدهد؟ آیا توسعه بدون ترقی ممکن است و اگر هست چرا ما در مغاکیم؟ در کجا بایستیم و این پرسشها را طرح کنیم؟ در متن باشیم و انقلاب کنیم یا در حاشیه باشیم و توجیه کنیم یا هیچکدام؟ به عبارت دیگر، برای فهم مغاک در کجا سکنی گزینیم؟ به نظرم انسان آکادمیک باید در کرانه بایستد و نوعی از نقد را سازمان دهد که مبتنی بر عادات کارمندوارگی نباشد بل برآمده از نوعی عرف (عقل متعارف) باشد که فهمی از خرد آکادمیک در زیست جهان انسان پسا-کشاورزی در درون خویش داشته باشد. به تعبیر رساتر، به جای پرسش از مسائل و بحران های ایران باید پرسش از ایران کرد. به عبارت دیگر، ایران کجاست؟ ایران را چگونه دریابیم؟ آیا ایران امکان تداوم دارد؟ آیا سوژه ایرانی به حد کافی تناورده است که در جهان پرتلاطم امروز خویشتن خویش را بر صورت "ما"یی نیرومند و هوشمند و کارآمد بازسازی کند؟ آیا پرداختن به این پرسشها در ذیل دوگانه های دینی و سکولار ممکن است؟ آیا میتوان با طرحواره های کهن و مندرس ایران را باز-مفهومسازی کرد؟ پاسخ به هر کدام از این پرسشها نظم ذهنی دگرواره ای را میطلبد که بتواند آینده جهان پسا-مدرن را از منظر مفهومی صورتبندی کند ولی این صورتبندی از "منظر ایران" باشد نه از منظر دیگری. اما پرسش اینجاست که کدام "گاه" ظرفیت پرداختن به این پرسشهای نپرداخته را دارد؟ حوزه؟ دانشگاه؟ اتاق های فکر در اندرونی حاکمیت؟ همه یا هیچکدام؟ در مستوایی که هر کدام در حال بازنمایی خویش هستند قادر به پرداختن و بازخوانی ایران و بحرانهای آن نیستند ولی "نظم آکادمیک" -نه دانشگاه کنونی ایرانی- قادر به مفهومسازی ایران هست. زیرا بینش آکادمیک مبتنی بر انقیاد نیست بل نگاه انتقادی از ملزومات و مقومات شبکه دانایی آکادمیک است و اگر رهایی از فروپاشی سوژه ایرانی قابل تصور باشد این رهایی از بند انقیاد و انحطاط از دل بینش انتقادی در "گاهِ دانایی" ممکن است. اما گاه دانایی را چگونه برسازیم؟ این پرسشی است که کمتر به آن اندیشیده ایم و شاید یک دلیل عمده آن این باشد که دانشگاه به مثابه یک دال چه در سازه قاجاری آن یعنی دارالفنون و چه در سازه پهلوی آن یعنی دانشگاه و چه حتی در سازه جمهوری اسلامی آن یعنی دانشگاه اسلامی در سطح انگاره های ذهنی موقع و مقام ایرانی را نقطه عزیمت خویش قرار نداده است و این سخن به این معناست که "ذهن ایرانی" در هندسه معرفت غایب بوده است و این غیبت من ایرانی را له کرده است و در جای آن تصویری از دیگری ها را گذاشته است که هیچ ربط ارگانیکی با "ذهن ایرانی" ندارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۶:۵۶
سیدجواد

علی زمانیان


نوشته‌ی حاضر، به پروسه‌ی جاری در آموزش و پرورش و به نتیجه و برون داد ساختار آموزش و پرورش می‌پردازد. تلاش می‌کند کاستی‌ها و ضعف‌هایی را در ناحیه‌ی فرایند و محصول آموزش و پرورش برجسته کند. البته مدعی نیست که می‌تواند حق مطلب را ادا کند، بلکه برخی از نکات را برجسته می‌نماید.

🔻به نحو اجمال برخی از ضعف‌ها، سستی‌ها و اشکالات وارده بر آموزش و پرورش به قرار زیر است:

❗️1- آموزش حفظیات
به جای تفکر به حفظیات و انباشت اطلاعات (که بعضا بی‌فایده و بلااستفاده است)، تاکید می‌گردد. دانش آموزان را به از بر کردن ماشین‌وار محتوای نقل وامی‌دارد. از این بدتر، آنان را به ظرف‌ها و مخزن‌هایی مبدل می‌کند که باید به وسیله‌ی معلم پر شود. هر قدر این ظرف‌ها با فروتنی بیشتری اجازه دهند که پرشان کنند، دانش آموزان بهتری خواهند بود."

❗️ 2- آموزش سکوت
نقش دانش آموز ایرانی در فرایند آموزش و پرورش، صرفا آموختن و فرا گرفتن و سکوت در برابر معلم است. جایگاه و موقعیت معلم، چنان رفیع و دست نایافتنی می‌شود و چنان قدسیتی به آن داده می‌شود، و از سوی دیگر، رعب‌انگیز و ترس‌آلود می‌شود که دانش‌آموز چاره‌ای جز سکوت در برابر آن نمی‌یابد. نظام آموزش و پروش غیردموکراتیک، میوه‌ی ترس و سکوت را در دهان فرهنگ می‌نهد.

❗️ 3- آموزش تقلید و پیروی
در آموزش مبتنی بر سلطه، معلم می‌گوید و دانش آموز صرفا مجاز است که سخنان مربی‌اش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوه‌ی آموزش، معلم، تماما زبان است و دانش آموز، تماما گوش. معلم، کارساز است و دانش آموز، کارپذیر. معلم، به منزله‌ی مراد است و دانش آموز به منزله‌ی مرید. در آموزش تقلیدی، پرسش و نقد ممنوع است. روحیه‌ی پرسشگری از آن آموزش آزاد مبتنی بر تعامل است. در حالی که در پیروی، انفعال و خمودگی رشد می کند.

❗️ 4- آموزش عدم مدارا
یکی دیگر از کارکردهای اساسی آموزش و پرورش توسعه یافته، پرورش شخصیت‌های مداراگر است.
اما نتیجه‌ی آموزش و پرورش در ایران، دامن زدن به کم تحملی و عدم مدارا با کسانی است که اندیشه‌ی دگر دارند. هر صبحگاه، مدارس چونان پادگان‌های نظامی، از جلو نظام می‌دهند و مرگ بر این و بر آن بر زبان دانش آموزانش جاری شده و کینه توزی‌های تاریخی دامن زده می‌شود، چگونه می‌تواند شهروندانی مداراجو و صبور تربیت کند؟

❗️ 5- جای خالی هنر
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن نیست. هنر، شیوه ای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیبایی‌های درون و پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک می کند و راه‌هایی برای تحمل رنج‌ها در اختیار آدمی می‌نهد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش، عمیقا احساس می‌شود. از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دل آزار است. روح‌های زمخت، نشان می‌دهد که از ظرافت‌های هنر و زیبایی موسیقی، بی‌بهره‌اند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزده‌اند.

❗️  6-  تربیت، نه برای اکنون
نظام آموزش و پرورش، شاگردانش را برای زندگی در جهان کنونی پرورش نمی‌دهد. زندگی "اکنونی و این جایی".  شاگردانش را برای بنا نهادن ساختار دموکراتیک پرورش نمی‌دهد. ساختار غیر دموکراتیک آموزش و پررورش در ایران، ماحصلی جز شخصیت های غیر دموکراتیک نیست. رابطه ی دانش آموز با معلم غیر دموکراتیک است. گفت و گو به منزله ی فضیلتی انسانی و اخلاقی ، چندان مجال بروز و ظهور نمی یابد.

❗️ 7- جای خالی شادکامی
تلخ زیستن و تلخ کامی بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه می کند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد. مناسک و شعایر تاریخی سوگ و برخی برنامه های حزین، به آسانی و در طول سال، در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در می آید، اما چندان خبری از جشن های شادی بخش در میان نیست.


❗️ 8- ناکارآمدی
ناکارآمدی آموزش و پرروش، سبب شده است که اهداف آموزشی که برای وصول به آن برنامه ریزی می شود، نافرجام باقی بماند. از این رو است که حدود شش سال (در مقطع راهنمایی و دبیرستان)، زبان انگلیسی تدریس می شود، اما فارغ التحصیلان این نظام آموزشی حتی از بیان جمله ی ساده انگلیسی عاجز اند. همین گونه است ریاضیات، فیزیک، شیمی و دیگر دروس. ناکارآمدی آموزش و پرورش سبب شده است که جریان غیر رسمی آموزش در آموزشگاه ها و تجارت خانه هایی دیگر رشد کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۱۱:۰۵
سیدجواد