این روزها سخن از آغاز مجدد تحریم ها بار دیگر بر
سر زبان ها افتاده است. از یک طرف جریانی تندرو بی اعتنا به موازین بین المللی بر دستگاه
های مهم تصمیم گیری آمریکا مستولی شده است و از این سو در کشور شاهد انواع چالش ها
و بحران های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مرتبط با سوء مدیریت و بی کفایتی مسئولان
هستیم. جریان موسوم به اپوزیسیون (اگرچه معتقدم این عبارت برای این گروه ها رسا نیست
و این گروه ها بیشتر پوزیسیون هستند چون این گروه ها بیشتر از آنکه واجد گفتمانی درجهت
منافع مردم باشند بیشتر نقطه مقابل حاکمیت اند) نیز در نوعی سطحی نگری و عوام گرایی
مفرط گرفتار است. در کل، امر سیاسی در جهان به نوعی ابتذال دچار شده است که بسیاری
از نظریه پردازان علوم سیاسی آن را رویگردانی از چپ و راست و زمینه ساز برآمدن چهره
های پوپولیست و هنجارشکن می دانند بااین همه سخن من درباره وضعیت خودمان و مسیری است
که سوی آن می رویم.
1- این روزها سخنان بیشماری از مسئولان می
شنویم که در آن دایما از اتحاد و همدلی و امید مردم سخن یا وعده روزهای روشن را می
دهند . هیچکس هوادار انتشار بذر ناامیدی نیست اما باید دانست که امید دادن غیر مبتنی
بر واقعیت ها و امکانات درشرایطی که حتا اراده ای برای تغییر دیده نمی شود، خود “ضد
امید” و مسبب بی اعتنا یی و بی ثمری این گونه سخنان است.
لازمه کارگر افتادن این سخنان آن است که فاصله منحنی
خواست و نیازهای طبقات مختلف مردم با منحنی اقدام یا اراده وبرنامه جهت اقدام از سوی
حکومت، نسبت یا فاصله ای متعارف داشته باشد . این اصلا کار سختی نیست که به مدد آمار
یا حتا مشاهدات میدانی و بدون قصد و غرض، فهرستی واقعی از نیازها و انتظارات طبیعی
مردم را فراهم کرد و در همان حال میزان تلاش های صورت گرفته و یا حتا باور به اولویت
رسیدگی به آن از سوی حکومت (اعم از دولت و ..) را هم فهرست کرد تا مشخص شود مثلا در
بازه زمانی پنج ساله چه میزان برنامه ریزی یا اقدام کارآمد برای رفع آن صورت گرفته
است؟ اگر در پاسخ این پرسش هزاران توجیه یا برچسب یا گرفتن انگشت اتهام به سوی این
و آن مطرح یا گرفته شود بازهم می توان با برشمردن چند شاخص مشخص و امار مرتبط با آن
نشان داد که این پاسخ ها قانع کننده نیست..
2- ناکارآمدی هر سیستم اقتصادی یا اجتماعی،
گواهی بر ضعف نارسایی فلسفه و دستگاه ذهنی است که آن سیستم برآن مبتنی است. مادامیکه
ضعف سیستم پذیرفته نشود ونسبت به هشدارها هم فوبیایی مزمن وجود داشته باشد این مشکلات
رفع نخواهد شد حتا اگر در قدرتمندترین تریبون ها به شکل آمرانه این هشدارها نقض یا
منکوب شود.
در آخرین روزهای مهرماه گذشته همایش دو روزه «
«پرسش از امر دینی در عصر حاضر» با همکاریِ انجمن جامعه شناسی ایران و پژوهشگاه علوم
انسانی و مطالعات فرهنگی و با مقالات چهره های شاخص در فلسفه و جامعه شناسی از نحله
ها و جریان های مختلف موافق یا منتقد قرائت رسمی حاکم بر کشور برگزار شد که متاسفانه
محتوای آن کوچکترین توجهی را در رسانه ها برنیانگیخت.
فحوای کلی مقالات و سخنرانی های این همایش نشان
میداد که قاطبه متفکرین و نظریه پردازان سپهر اندیشه کشوربا گرایش های مختلف تلویحا
به ناکارآمدی دستگاه های فکری که در دهه های شصت و هفتاد، در مقوله «امر دینی و قدسی»و
نسبت آن با «مدرنیت و توسعه» بنا نهاده شده بود اذعان دارند، و نقطه شروع اصلاح فکری
و به تبع آن سیاسی ازاین خاستگاه را بی ثمر و غیر مرتبط با جریان عمومی اجتماع می دانند.
در این همایش حتا شخصی چون دکتر داوری اردکانی که
نظریاتش مورد وثوق نهادهای رسمی و محل ارجاع در نفی تئوریهای منتقدانه بود نیز از نگاه
حداکثری و خوش بینانه خود دست شسته است و حتا ان دسته از نظریات مورد هجمه که الگوهای
نواندیشانه دینی را جایگزین قرائت حاکم میکردند نیز متواضعانه از ادعاهای به اصطلاح
نوگرایانه خود در گذشته رویگردان شده بودند.
این سخن به معنای نفی دین یا متن مقدس نیست بلکه
تردیدی آشکار در راهگشا بودن آن باالزمات جهان مدرن و مشکلات آن و نیز نقش گفتمان سیاسی
مبتین بر مفاهیم سنتی دینی در حل مشکلات عینی جامعه امروز ایران است.
3- از مضامین مهم این همایش روایت بیژن عبدالکریمی
از استیلای کامل نیهیلیسم قدیم و جدید بر روح ایرانی امروز بود. در اینجا فرصت آن نیست
که به شکل فلسفی از سابقه نیهلیسم (پوچ گرایی)یا انواع آن سخن بگویم. همچنین قصد ندارم
برای متصدیان امر به تفصیل بیان کنم که در جامعه مذهبی ما چه مسایلی باعث شده است که
علیرغم برخی جلوه های مذهبی، ساحت قدسی مذهب -به عنوان عرصه زیست اخلاقی و ارتباط قدسی
که قوام بنیادهای اجتماعی و سیاسی باشد- از میان رفته است و آن را در نظر مردم به ابزاری
سیاسی تبدیل کرده است اما می توان به روشنی گستره نهیلیسم وجودی و سیاسی را درجامعه
امروز ایران ردیابی کرد.
سرگردانی، تشویش،روی آوردن به نحله های صوفیانه
و عرفانی به عنوان راهکاری برای گریختن از وضعیت نابسامان(که مورد اعتراض حکومت و فقیهان
نیز قرار گرفته است)، به ابتذال و شوخی گرفتن مسایل مهم و تمرکز افراطی بر مسایل بی
اهمیت، تغییرجهت در گروه های مرجع مردم به سمت چهره های ناشناخته، سلبریتی ها و چهره
های هنجارشکن یا افراطی، بی اعتنایی به مضامین مذهبی (که وجود آن در انذارها، سیاست
های مبتنی بر رویارویی و قهر و غلبه و خشم متولیان دینی هویداست) و عدم پایبندی خود
متولیان دین به آموزه های اخلاقی و دینی که مبلغ آن بوده اند نشانه های این نهیلیسم
وجودی است.
نیهلیسم سیاسی ناشی از ناامیدی سیاسی است و رابطه
مستقیمی با نارضایتی ازثمربخش بودن روش های سیاسی یا راهکار های جریان های سیاسی موجود
دارد. نیهلیسم سیاسی محصول استمرار چندپارگی های اجتماعی و فرهنگی نیز هست. وقتی درمورد
شیوه اعمال حاکمیت، اهداف قدرت سیاسی و اطمینان به کارآمدی آن میان طبقات مختلف جامعه
یا قومیت ها اتفاق نظری وجود نداشته باشد، نظام سیاسی و نهادهای آن بی تاثیر و به تدریج
منزوی و غیرمقبول خواهند شد. این مساله هزینه های اعمال قدرت را بالا می برد و به تمرکز
منابع قدرت منجر خواهد شد. تمرکز و انحصار قدرت خود موجب ابهام و فساد بیشتر خواهد
شد و مجموع این عوامل شکاف ها و چندپارگی های منجر به نیهلیسم سیاسی را بیشتر و بیشتر
خواهد کرد. بنابراین از یک سو شاهد تعمیق این شکاف ها و از سوی دیگر افزایش نیهلیسم
سیاسی خواهیم بود.
اولین تجلی نیهلیسم سیاسی در این وضعیت چوبین شدن
استدلال مراجع واجد صلاحیت امر سیاسی و منطق سیاسی است در نتیجه به جای غلبه توصیه
هایی که دعوت به نهادمندسازی سیاسی، عقلانیت، گفتگو و کاستن از اجبار می کنند، گفتمان
هایی که جامعه را به افراط، هنجارشکنی و شورش دعوت میکنند و با روشی مستبدانه مشغول
بازتولید همان شیوه های استبدادی حاکم اند، قویدست و ذینفوذ ترند. نکته جالب تر در
این وضعیت آن است که کوچکترین تلاش برای عادی سازی وایجاد توازن و عقلانیت در چنین
شرایطی سه مانع عمده دارد اول مردمی که دچار نیهلیسم وجودی و سیاسی شده اند، دوم حکومت
که خود مسبب این وضعیت است و سوم گروه هایی که در این وضعیت مورد اقبال جامعه قرار
گرفته اند.
4- وضعیت امروز ایران وضعیت مناسبی نیست اما
همین گزاره کوتاه از سوی دستگاه عریض و طویل حاکم نفی و از سوی جبهه مخالف این دستگاه
به عنوان چاشنی تشدید تعارض و آشفتگی مورد استفاده قرار می گیرد. این وضعیت که در دوسوی
آن تفکر مطلق انگارانه و غیرقابل انعطافی قرار گرفته است هیچ دورنمای امیدبخشی را نشان
نمی دهد و شوربختی آنجاست که جریان به اصطلاح «اصلاح طلبی» که زمانی مدعی ارایه راهی
میانه بود بیش از درک رسالت خود در نسب میان خود و جامعه چشم به قدرت دوخته است در
این میان یا بدون در نظر داشتن تجارب گذشته باید امیدوار “به خودآمدن قدرت”بود که البته
نشانه ای از آن وجود ندارد( اگرچه مفهوم نهیلیسم در بعد فلسفی یا آنتولوژیک آن معضلی
جهانی و غیرقابل حل می نمایاند اما دست کم نیهلیسم سیاسی را تا حدی می توان مرتفع کرد)..
، یا مصداق”کاشکی اسکندری پیدا شود” چشم به عامل
خارجی داشت که در تعارض با تجربه های تاریخی و در تعارض با نیت درونی این قدرتهاست
یا به نوعی خودآگاهی جمعی و خردمندانه اجتماعی و مردمی دل بست که ورای خشونت و هیجان
روش بومی شده ای را برای تحقق مطالبات خود در پیش بگیرد با این همه باید اذعان کرد
که همه امیدها در مواجهه با سیر شتابان نیهلیسم و عوامل بازتولید آن عملا رنگ می بازند.
سهند ایرانمهر