سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از دیگران» ثبت شده است




گفت و گوهای دکتر میری و دکتر جلایی پور  را می خواندم. به عنوان یک عاشق جامعه شناسی (از مباحث دلالت طبعی است و می تواند برای فرد بدیهی باشد.)فارغ از جبهه گیری های سیاسی، به جست و جوی نحوه گفت و گو و هم چنین وفاداری به قواعد جامعه شناسی در استدلال های این دو استاد بزرگوار پرداختم.
زیرا معتقدم، موضع گیری سیاسی اگر روش مندانه نباشد، به افت مصلحت جویی و منفعت طلبی دچار خواهد شد و به هیچ وجه گره گشا نیست. به نظر بنده رعایت پای بندی به قواعد روش شناسی و داشتن نگاهی انتقادی (در معنای اعم ان) در تفکر، بسیار بنیانی تر و مهم تر از مباحث سیاسی و جناحی است. برای حفظ نگاه انتقادی است که به هیچ حزب و گروهی وابستگی ندارم.
جناب اقای دکتر جلایی پور در نوشته اولشان به این موضوع پرداختند که به سه دلیل جواب میری را نمی دهد.
دلیل اول را عدم اطلاع از رشته و مدرک دکتر میری ذکر کردند.
در ادامه همان نوشته به عدم درک هابرماس و گیدنز  نیز اشاره نموده اند.
 در حالی که هابرماس و گیدنز  در نظراتشان  به گفت و گو و شرایط ان به طور جدی پرداخته اند. و صحبت های اقای دکتر جلایی پور مانع شکل گیری گفت و گوست.
و تعجب اور این که ایشان از رشته تحصیلی سیوال کرده اند، در حالی که نوشته ها و موضع گیری اقای دکتر میری مشخص است. باید بر اساس ان نوشته ها، افکار و مواضیع دکتر میری را نقد نمود نه رشته تحصیلی.
 
ایا این است تفکر انتقادی؟ ( دکتر جلایی پور خودش را معتقد به تفکر انتقادی می داند)
پوپر و هابرماس و گیدنز از این نحوه گفت و گو بسیار متعجب خواهند شد.
ایا پوپر و ویتگنشتاین، در گفت و گو هایشان، از مدرک تحصیلی یکدیگر سیوال کردند؟ یا  مکتوبات و گفته های یکدیگر را مبنای بحث قرار دادند؟

حال جناب اقای دکتر جلائی پور تا چه حد تفکر انتقادی را در این استدلال لحاظ کرده است؟
حسین حجت پناه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۷
سیدجواد


👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سلام دکتر جان.ممنون از پیگیری های دلسوزانه شما.بنده در این مناقشات فرمایشات آقای دکتر میری عزیز را که خدمتشان ارادت دارم ناشی از دغدغه مندی و نکته سنجی می دانم وبه شخصه با توجه به شناختی که از ایام سابق شخصا از دکترجلایی پور داشتم حدس می زدم که زود از کوره در خواهند رفت و روحیات ایدئولوژی زده دهه شصت ایشان با کمترین فشار وتکانه ای از پوسته و لفافه ظریف و فریبنده دموکراسی خواهی ایشان بیرون خواهد زد وکار را به برچسب زنی واتهام پراکنی وتهدید وارعاب وجو سازی خواهند کشاند.
نگرانی بنده همان است که عرض کردم که متاسفانه پیش آمد.یعنی آقای جلایی پور نتواند تفکیکی که لازم است مابین جایگاه ایشان بعنوان چهره شناخته شده حزب اتحاد ملت وجریان اصلاحات دارند و نقشی که بعنوان یک آکادمسین میخواهند ایفا کنند به درستی لحاظ کنند و مابین اجتهادات نظری وتتبعات فکری خود در حوزه جامعه شناختی و رویکردشان بعنوان کنشگری سیاسی برجسته خلط کنند.حاصل این خلط نقش ها وکارکردها باعث می شود که دکتر میری عزیز خواسته یا ناخواسته نقد خود را از دیدگاه های شخص جلایی پور متوجه جریان اصلاحات کنند و اصلاحاتی که اینهمه برایش هزینه شده در مقابل هویت گرایی های قومی قرار دهند که بطور حتم نتیجه این چنین مناقشه ای هر چه باشد متضرر اصلی آن اصلاحاتی است که جایگاه ومنزلت وخاستگاهش به مراتب فربه تر از تفکرات و ظرفیت امثال دکتر جلایی پور است.
بنده پیشنهادم این بود که دکتر میری عزیز حداقل این پناه گرفتن موذیانه دکترجلایی پور را پشت مفاهیم ارزشمندی چون ملیت وایرانیت ودموکراسی خواهی در نظر بگیرند وایشان را وادار کنند شجاعت به خرج داده ونظرات خود را بعنوان مانیفست اصلاحات خرج نکند.

امیر عباس سلطانپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۴
سیدجواد



✅ در تکاپوی یافتن کلیدهای صفحه‌کلید، انگشتهایم نه از چشم، که از ذهنم کمک می‌گیرند و ذهنم علاوه براین،به کار القای واژگان در جهت تولید یک متن نیز مشغول است و در انجام آن،  واژگان را از انبار اطلاعات در خودآگاه و ناخودآگاهم بر میچیند و به مغز میدهد تا سیستم عصبی  ام بتواند انگشتهایم  را بر کلیدهای  حروف ، جهت ساخت کلمات و جملات و پاراگراف و در نهایت یک متن کوتاه و کامل، به حرکت در آورد. ذهنم سوار بر ظرف بی ظرفی و زمانی، از نوک انگشتان تا به دور دستها آمد و شد میکند تا این نوشته  را بسازد و در معرض دید مخاطب قرار دهد. تکاپوی یافتن و فشردن کلیدها و نقش بستن کلمات بر صفحه ی مانیتور و تکمیل شدن گام به گام یک متن ،فرایند عمدتا مکانیکی تولید است. فرایند تولید  اعم از مکانیک و ارگانیک ، در نوشته هایی که در گروه‌ها و کانالها بکار میبریم، البته به این سادگی نیست و پیچیدگی های دیگری نیز دارد.

✅ از فرایند تولید در قالب یک بازنمایی ساده و عینی  یعنی مکانیکی سخن به میان آوردم تا نشان دهم فرایند تولید یک متن و نوشته برای انتشار در یک کانال یا گروه در شبکه اجتماعی، امری مهم و قابل توجه است. ثمره ی این فرایند تولید، « پیام» و انتقال آن به مخاطب  است که در علوم ارتباطات از این پیام به « پیام نوشتاری» یاد میشود. پیام‌های نوشتاری ، تحلیل‌های زبانی و هرمنوتیک را موجب میشوند. به کتابت در آمدن هر چیزی، سه رابطه متن، نویسنده و مخاطب را بر مبنای « پیام » شکل میدهد. هر نوشته‌ای از هر نویسنده برای هر مخاطب ، پیامی دارد که فرض آن است که مؤلف در پی انتقال آن است اما نمی‌توان تضمین کرد که مخاطب همان پیام مورد نظر مؤلف را بی کم و کاست دریافت کند.

✅ پیام این نوشته چیست؟ من خودم در کشف پیام این نوشته‌ام در مانده ام!واقعا در پی انتقال چه چیزی انگشتهایم را ، به نوبت، بر صورت هر کلیدی از این صفحه کلید نواختم تا رنگی مجازی پس دهد و کلمه ی ساخته شود. من و صفحه‌کلید و ذهن  سه تایی دست در دست هم دادیم تا یک توهم بیافرینیم به نام یک نوشته که گویا پیامی را میخواهد منتقل کند! واقعاً کجا است پیامی که از این متن به شما منتقل شود!؟ تردید نکنید که این متن هیچ پیامی ندارد؛ دارد؟

✅ تراوش های ذهن و تکاپوهای انگشتان و بر ساختن کلمات از کلمه دان بی پایان این کامپیوتر، بسیاری را بر آن داشته است که چیزهایی بنویسند که هیچ پیامی جز بی پیامی به مخاطب منتقل نشود. سرگرمی‌ها به زیور« پیام نوشتاری» آراسته می‌شوند تا هم نویسنده را تخلیه کنند و هم وقتی از مخاطب بگیرند که وقت در این دیار بسیار ارزان است؛ بلکه رایگان و بی قیمت!.

✅ کانال‌ها و گروه‌ها با نشرو جابجایی « پیام‌های نوشتاری» و گفتاری و شنیداری و دیداری ، یارگیری میکنند و سؤال مهم این است که آیا این یاران همراه را با چه چیزی سرگرم یا مشغول و یا مشعوف و یا مستفیض میسازند و چه نفعی برای آنان دارند؟

✅برای نمونه، نزاعی که میان دو جامعه شناس ، آقایان دکترها جلایی پور و میری در گرفته است و « پیام نوشتاری» زیادی که با صدا دریافت پیام « نوتیفای » شده اند، چه چیزی را منتقل میکنند در زمانه ای که بسیاری به دلایل مختلف گزینه « میوت» را هم برای دهن خویش و هم بر صدای  دریافت پیام از عزیزان، فعال کرده اند!

✅ دو گرامی جامعه شناس ایرانی در حالی که همه جامعه شناسان از جمله خودشان در اینکه آیا اصولاً جامعه ایران یک « سوسایتی » است یا « کامیونیتی » مانده اند، به خود و خویش و خواهش و خانواده و خرابات و خرابه‌ و خروارها امور دیگر، پرداختند بدون اینکه بگویند آقا خط کشی های خیابان در این دیار چرا اینقدر بد است که به دلیل همین خط کشی های نادرست هم ترافیک داریم و هم کشتار . خط کشی کردن میان خودتان را به خیابان و مشکلات مردم بکشید عزیزان .

باقر طالبی دارابی
۱۳۹۷/۸/۱۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
سیدجواد



حمیدرضا جلائی‌پور
متاسفانه جناب میری همچنان با کلمات شعبده‌بازی می‌کند و روی هوا سخن می‌گوید. بعنوان مثال ایشان جبهه سیال و متنوع اصلاحات را با حزب آهنین و توتالیتر اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرد و برای ایشان توضیح دادم که چرا مستند سخن نمی‌گویید؟ و یا به دو دلیل اشاره کردم که چرا جناب میری یک پان‌ترک است. ولی ایشان بجای پاسخ موضوع را عوض کردند و نوشتند من «اصلاح‌طلب نمی‌بینم» و اصلاح‌طلبان را یک «قبیله» نامیدند. (در صورتیکه یک آشنای مبتدی با اصطلاحات علوم اجتماعی و یک آشنای مبتدی با جامعه و تاریخ ایران می‌داند که ما اساسا در ایران واقعیتی بنام «قبیله» نداشتیم و نداریم و در دوران پیشامدرن هم حتی عشایر ما قبیله نبودند ولی جناب میری همینطور نسنجیده واژه‌ها را مصرف می‌کند.)

اما من برخلاف ایشان موضوع را عوض نمی‌کنم و در راستای روشنگری درباره خطر واگرایی باز نشان می‌دهم چرا جناب میری یک پان‌ترک و یک «سرباز گفتمانی نیروهای واگرا» است-در زیر فقط به شش نشانه اشاره می‌کنم.

۱-ایشان همچنان برای اینکه روشن کند که پان‌ترک نیست زبانش می‌لرزد و بجای اینکه از کشور ایران یا همین دولت-ملت ایران سخن بگوید از «قاره فرهنگی ایران» سخن می‌گوید تا بر «ایران فعلی» تاکید نکرده باشد (به نوشته جناب میری تحت عنوان «اصلاحاتی نمی‌بینم» در کانالش مراجعه کنید).

۲-در پست شماره یک در بالا 👆پست فیسبوکی جناب میری را با پرچم ترکیه نشان می‌دهد، که آشکارا حاکی از علائق پانترکیستی بودن ایشان دارد. البته این حق هرکسی است که هر علاقه‌ای داشته باشد اما خوب است این علاقه شفاف بیان شود و در پشت سخنان شریعتی و آل‌احمد سنگر گرفته نشود.

۳-در پست شماره دو در بالا 👆 تبادل  پست و همکاری جناب میری با محمدرضا لوایی رهبر پانترک‌های ساکن ترکیه و همکار سازمان میت ترکیه را نشان می‌دهد. جناب لوایی صاحب و ادمین کانال واگرای "40میلیون تورک" نیز هست.

۴-در پست شماره سه در بالا 👆فایل صوتی مصاحبه جناب میری در تجلیل از پیشه وری واگرا (رئیس جمهور خودخوانده آذربایجان در دهه بیست) به اشتراک گذاشته شده است. فرقه پیشه وروی عامل بلا اراده استالین در روسیه شوروی شد. ولی خود جناب میری می‌فرمایند: «امروز چهارشنبه اول آذر ۱۳۹۶ از صدا و سیما برنامه ای ضبط کردند [...] به این موضوع پرداختم و رویکردهایی را که پیشه وری را "شریر بالفطره" از آغاز تا پایان معرفی میکردند نقد کردم».  خوب است جناب میری توضیح دهند به کسی که در راه جدایی آذربایجان ایران  تا انتها با کشور متخاصم (روس) فعالیت کرده به فعلش چه باید گفت؟!

۵-در پست شماره چهار در بالا 👆جناب میری به طرز عجیبی «میراث سعدی» را هم از زبان فارسی می‌گیرد! و به داریوش آشوری، خرمشاهی و دولت آبادی متذکر می‌شود که زبان فارسی را زبان دری بنامید. جناب میری به کسانی این آموزش را می‌دهد که فعالیت فرهنگی و علمی آنها تاثیرگذار و قلابی نیست.

۶-در پست شماره پنج در بالا 👆جناب میری در بیوگرافی اش خانواده خود را ترکی-روسی (Turkish-Russian)معرفی ‌می‌کند. در حالیکه جناب میری در ایران بدنیا آمده و آذربایجانی است.


جناب میری و تبرئه پیشه‌وری

حمیدرضا جلائی‌پور
۱-من در نوشته خود (تحت عنوان: نشانه‌های پان‌ترک بودن) از جناب میری این سوال را کردم: «کسی که در راه جدایی آذربایجان ... با کشور متخاصم روس فعالیت کرده به فعلش چه باید گفت؟! "ایشان بجای اینکه پاسخ سوال را بدهد فرمودند، که جلائی‌پور معلم اکابر و آماتور است و تاریخ نمی‌داند! من تا اینجا با ایشان مشکلی ندارم زیرا من خیلی چیزها از جمله تاریخ هم نمی‌دانم.

حالا شما ببینید جناب میری چگونه با کلمات نمایش علمی می‌دهد و با کلمات شعبده‌بازی می‌کند. به نظر من ایشان مقدمات اولیه یک تحقیق معمولی را هم رعایت نمی‌کند. بعنوان نمونه ایشان در ارزیابی همین اقدام بارز «واگرایانه» پیشه‌وری نمی داند که برای مسائل بغرنج و نامعلوم ما به تحقیقات بیشتر و به چند منبع و به چند زبان نیاز داریم، نه درباره مسائل روشن. مثلا تا چهار دهه پیش به روشنی معلوم نبود در کودتای بیست‌وهشت مرداد ۱۳۳۲ نقش انگلیس و آمریکا هرکدام چگونه بوده، عده‌ای آنرا بیشتر انگلیسی می‌دانستند؟ در پاسخ به این سوال ما هم به آرشیوهای انگلیس و هم آمریکا و حتی روسیه نیاز داریم. ولی جناب میری نمی‌داند که ما برای آگاهی از «خطای پیشه‌وری» در جدایی آذربایجان از ایران به منابع روسی احتیاج نداریم. همان آگاهی تاریخی ما از اقدام واگرایانه و جدایی‌طلبانه پیشه‌وری در سال ۱۳۲۵ در آذربایجان برای ما کافی است. ولی جناب میری از پاسخ به این سوال با یک نمایش علمی فرار می‌کند و می‌گوید: (نقل به مضمون) جلائی‌پور آماتور که هیچ، مورخین ایرانی هم اگر خیلی بدانند فقط به منابع انگلیسی دسترسی دارند در صورتیکه جناب میری ما در ارزیابی عمل پیشه‌وری به منابع روسی و زبان روسی دسترسی داشته است!! خب جناب میری بعدش چی؟ بالاخره شما جواب سوال را ندادید و نگفتید فعل واگرایانه و تجزیه‌طلبانه جناب پیشه‌وری را محکوم می‌کنید یا نه؟ و یا بنام زبان روسی پاسخ به این سوال را ماسمالی می‌کنید؟ من به این شیوه بحث جناب میری می‌گویم شعبده‌بازی با کلمات و انجام سربازی گفتمانی برای «واگرایان».

۲-در همین نوشته کوتاه جناب میری در کنار یک نمایش علمی یک دروغ بزرگ هم گفته است. و من را وصل کرده به قصه مرحوم امیر انتظام و بدین سان معجزه با کلمات را تکمیل کرده است. در صورتیکه اولا من نه در جریان اشغال سفارت آمریکا بودم و ثانیا اصلن اشغال سفارت یک کشور را قبول نداشتم و می‌گفتم اگر دیپلماتهای آمریکایی جاسوس‌اند دولت آنها را از ایران اخراج کند و نیاز به اشغال سفارت نیست و ثالثا من اصلن در جریان پرونده و محاکمه امیر‌انتظام نیستم.

۳-در اینجا بد نیست در نقض سخنان بی‌پایه جناب میری به یک خاطره از مرحوم امیر انتظام اشاره کنم. اولین بار که با دوستان توانستیم روزنامه جامعه را تاسیس کنیم کوشش داشتیم با تمام کسانی که حقوقشان در دهه شصت نقض شده در روزنامه مصاحبه کنیم. اتفاقا ابراهیم نبوی یک مصاحبه هشت ساعته اولین بار با امیر انتظام انجام داد و در روزنامه چاپ شد و بعد هم ما را دست‌گیر کردند و من نمی‌دانم آن موقع جناب میری در کدام مرکز تحقیقات جهانی مشغول تحقیق بودند! ولی حالا که در قافیه بحث پیشه‌وری گیر کرده‌اند از یک طرف من را ربط می‌دهد به قصه پر غصه‌ی مرحوم امیرانتظام و از طرف دیگر برای اینکه دولت پنهان را ناراضی نکند من را متهم می‌کند که به سایت‌های ضد اسلام و ضد ایران گوش می‌دهم! در حالی که جناب میری این واقعیت ساده را درک نمی‌کند که اگر من می‌خواستم از سایت‌های ضد ایران خط بگیرم که با نیروهای واگرا و تطهیر کننده پیشه‌وری وارد بحث نمی‌شدم.

بعد از اینکه مستندا (نه با ادعای لفظی و من عندی) آگاهی پیدا کردم که جناب میری در چه رشته‌ای و در چه دانشگاهی درس خواند‌ه‌اند، بحث‌ها درباره واگرایی را ادامه می‌دهم.


اصل مطلب فراموش نشود

حمیدرضا جلائی‌پور
متاسفانه واگرایان با اتهامات تکراری غیرمستند، شخصی، فکری و برچسب‌های پرشمار ناروا به من و سایر اصلاح‌طلبان بحث را به حاشیه بردند. برای گل‌آلود نشدن گفتگو یک بار به طور خلاصه مواضعی که بارها آشکارا بر آن تاکید کرده‌ام و امثال جناب میری خلاف آن را به من و اصلاح‌طلبان نسبت می‌دهند ذکر می‌کنم:

▪️طرفدار آموزش «زبان مادری»‌ در مدارس مناطقی از ایرانم که زبان مادری‌شان فارسی نیست‌‌، ولی نه به عنوان جایگزین آموزش زبان رسمی فارسی به همه‌ی ایرانیان، بلکه در کنار آن. به تعبیر دیگر طرفدار آموزش زبان مادری‌ام، ولی مخالف آموزش «به» زبان مادری‌ام.

▪️حامی ملی‌گرایی باستان‌گرا و نژادگرایانه نیستم ولی از ملی‌گراییِ مدنی، عادلانه، فراگیر و مبتنی بر اصول که در آن بر حقوق برابر همه‌ی ایرانیان تاکید می‌شود دفاع می‌کنم. دموکراسی مشارکتی را برای ایران اساسی و همبستگی‌زا می‌دانم. بدون تقویت دموکراسی، میهن‌دوستی مسولانه جامه عمل نمی‌پوشد. در توضیح میراث فرهنگی ایران سه مولفه آن را (اسلامیت، ایرانیت و مدرنیت) در برابر هم قرار نمی‌دهم.

▪️جریان‌های قوم‌گرای واگرا را که به جای تاکید بر لزوم توسعه‌یافتگیِ متوازن بیشتر و بسط دموکراسی و عدالت و آزادی در ایران و استیفای حقوق همه‌ی شهروندان و اقوام ایران، بر گرایش‌های هویتی واگرا که به آتش تجزیه‌طلبان و خشونت‌گرایان و اقتدارگرایان و نفرت‌پراکنان می‌دمند، تضعیف‌کننده‌ی همبستگی ملی، صلح، امنیت و دموکراسی در ایران می‌دانم.


گرایش سیاسی نویسنده «گند» اصلاحات؟
 

۱-جناب میری نوشته‌اند من به اصلاح‌طلبی جلائی‌پور نقد دارم و می‌‌گوید او:

«در این ۲ دهه آسیب های جدیی به پروسه اصلاحات در ایران وارد کرده است و به نوعی در زمین بازی اصولگرایی بازی کرده است ولی افکار عمومی را فریب داده است که بازیگری مستقل است ولی واقعا نبوده است»

چرا این سخن میری بی‌پایه است؟ به دو دلیل اشاره می‌کنم. دلیل اول اینکه چگونه فردی مثل جلائی‌پور می‌تواند بعنوان بازیگری مستقل افکار عمومی را فریب بدهد؟ میری توجه ندارد شتر‌سواری دولا دولا ممکن نیست. من بیست سال است بعنوان یک علاقمند به تحقیقات سیاسی-اجتماعی و یک عضو جبهه وسیع سیاسی اصلاح‌طلبان (عضو شورای مرکزی حزب مشارکت و حزب اتحاد) در رسانه‌ها نوشته‌ام و در صد‌ها محافل دانشجویی و مدنی از موضع اصلاح‌جویی سخنرانی کرده یا در گفت‌گو‌ها شرکت کرد‌ه‌ام (و در این زمینه‌ها هم پنج کتاب نوشته‌ام). من در هیچ‌ سخنرانی و در هیچ نوشته‌ای هویت سیاسی خود را پنهان نکرده‌ام، و حتی هیچ‌کدام از دعوت‌کنندگان من ناآگاه از هویت سیاسی من نبوده‌اند. دلیل دوم اینکه جناب میری چرا در این بیست سال به فریب‌کاری جلائی‌پور اشاره نکرده است و ناگهان بعد از فشار ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بن‌سلمان به تمامیت ایران (با سلاح تحریم) میری یاد اصلاح‌طلبان فریبکار افتاده است؟ بدین‌ترتیب نویسنده جلائی‌پور را بدون ارائه دلیلی به فریب‌افکار عمومی در ایفای «نقش بازیگری مستقل» متهم می‌کند. این نوع برچسب‌زنی به نظر می‌رسد از خصیصه‌های نیروهای‌ واگرا است.

۲-من در پستی از کاربران کانالم به نوشته‌ای از محمود افشار اشاره کردم 👆که چرا به راحتی میری به او «سرکوبگر» می‌گوید؟ بعد جناب میری بجای پاسخ به اتهامی که به افشار زده است چنین فرموده‌اند، که چرخش جلائی‌پور:
 
«به سمت ناسیونالیسم اقتدارگرا -برای جذب سبد رای در ۱۴۰۰- داشته اند.» «به عنوان مثال، سلطنت طلبی محمود افشار و ضدیت افشار با تنوع زبانی (بویژه ترکی و عربی* در ایران را نماد ایراندوستی دانستن هیچ مبنایی در اصلاح طلبیِ جمهوری اسلامی با گرایش اسلامگرایی (با خوانش فقاهتی) ندارد.»

در اینجا جناب میری حداقل دو خطای آشکار دارد. خطای اول اینکه گرایش سیاسی محققان دوره رضا‌شاه یا سلطنت طلبی‌ یا مشروطه‌خواهی یا چپ یا اسلام‌گرا بود‌ه است. اما میری به این نکته ساده توجه ندارد که بخاطر گرایش سیاسی یک محقق نمی‌توان او را «سرکوبگر» نامید! خطای دوم اینکه میری در ادعای فوق دارد به دولت پنهان خط می‌دهد که چه نشسته‌اید که جلائی‌پور در طراز «اصلاح‌طلبی جمهوری اسلامی با گرایش اسلام فقاهتی» نیست! یا جناب میری می‌خواهد آدرس بدهد کسی که می‌گوید به یک محقق بی‌دلیل سرکوبگر نگویید، سلطنت طلب یا اصول‌گرا است!

با این همه این خطای دوم میری نشان می‌دهد که او اصلن واقعیت جریان اصلاحات در بیست‌ساله اخیر را تشخیص نداده است. او نمی‌داند (یا قرار است که نداند) که خواستگاه این جریان اصلاح‌طلبی، در انقلاب اسلامی و در جریان دفاع از کشور در جنگ تحمیلی هشت‌ساله بوده است. او متوجه نیست این حاملان اصلاح‌جو برای تغییر ابعاد نامطلوب جامعه دنبال انقلاب دیگری نیستند بلکه در چارچوب همین سازوکارهای جمهوری اسلامی دنبال تغییرند. میری نمی‌داند اگر نیرویی ضد‌جمهوری اسلامی و برانداز باشد آن نیرو دیگر انقلابی است و نمی‌تواند اصلاح‌طلب باشد. او ظاهرا نمی‌داند که اصلاح‌طلب یعنی کسی که تغییرات در جامعه را از طریق سازو‌کارهای موجود و قانونی در چارچوب تمامیت ایران و نظام‌سیاسی آن پیگیری می‌کند. (البته یک تعارض دیگر در همین نوشته کوتاه میری هست که از یک طرف جلائی‌پور را بیرون اصلاح‌طلبی در جمهوری اسلامی می‌داند و  از طرفی دیگر جلائی‌پور را در زمین اصول‌گرایی می‌‌بیند!! چنین مواضع متعارضی بیشتر با شعبد‌ه‌بازی با کلمات ممکن می‌شود).

با این همه جالب است جناب میری توضیح‌ دهد که: وقتی ایشان بعنوان یک روس‌شناس، نگران ابعاد فقهی جمهوری اسلامی و اصلاح‌طلبان است! خود ایشان روشن کند که چه گرایش سیاسی دارد؟ تاکنون محقق مسکو سنتریک ما مواضع سیاسی خود را آشکارا ابراز نکرده است و فقط خود را محقق چندزبانه مستقل و جهانی می‌داند. بنابراین مفید است که نویسنده نوشته «گند» اصلاحات روشن کند آیا خود ایشان جمهوری اسلامی را قبول دارد یا نه؟ یا دنبال ایران چند پارچه است؟ او برای تحقق ایران چند‌پارچه دنبال چه راهبردی است؟ فعلا تا توضیح خود نویسنده، فرضیه من این‌است که از گفتار جناب میری می‌توان فهمید که او یک نویسنده دو نبش است. در نبش اول او گفتار واگرایی را تحت عنوان محقق چند‌زبانه و روسیه‌شناس فربه می‌کند. در نبش دوم به تخطئه اصلاحات (نه نقد اصلاحات) مشغول است. در این نبش دوم او هم می‌تواند طرفداران براندازی دو مرحله‌ای جمهوری اسلامی و هم طرفداران دولت پنهان را راضی کند.


سد ستبر آذربایجان

"با عرض سلام خدمت جناب جلایی پور گرامی
رضا نیک جوی تبریزی هستم . شاغل در شرکت پتروشیمی جم واقع در عسلویه. کارشناسی ارشدم با گسست از کارشناسی ام ، مهندسی الکترونیک ، علم سیاست است.
تبریزی هستم و ساکن شهر تبریز.
از سال 77 با اصلاح طلبی و اصلاح طلبانی چون شما استاد گرامی آشنا شدم.
اخیرا مواضع اصولی شما را در مقابل افرادی چون سیدجوادمیری در کانال تلگرامی تان مطالعه کردم و جائز ندانستم که مزاحمتان نشوم تا عرض تشکری داشته باشم
درود بی پایان بر شما که به مقابله با افرادی که خواسته یا ناخواسته در پی نظریه سازی برای نیروهای واگرا هستند ، همت گماشته اید
با آرزوی موفقیت های روزافزون برای شما."


من معتقدم مهمترین مانع در برابر نیروهای واگرا در آذربایجان خود مردم آذربایجان هستند. همه می‌دانیم فرقه پیشه‌وری در ۱۳۲۵ را خود مردم تبریز شکست دادند. و این قصه ادامه داشته و دارد.

بطور مثال همین روزها من وقتی نویسندگانی را که عمل تجزیه‌طلبانه پیشه‌وری را در جدایی آذربایجان از ایران توجیه می‌کردند، نقد کردم، ده‌ها پست تلگرامی تشکر آمیز از جوانان آذربایجان دریافت کردم و همینجا از همه آنها متقابلا تشکر می‌کنم. بخاطر اینکه حمل برخودستایی نشود فقط در بالا 👆برای نمونه یکی از آن پست‌ها را به اشتراک می‌گذارم.


بد نیست قبل از زدن حرف‌های بزرگ (ناسیونالیسم باستانگرا)  و چسباندن این حرف‌ها به این و آن (به روش چسب و قیچی) خوب است اول مسائل اولیه اخلاق پژوهشگری روشن شود.👇
...............................


خدمت جناب آقای میری،لطفا فامیل نشویم!

نوشته: سهراب اهرابی
ظاهرا علاوه بر تحریف و مقاله سازی یکی دیگر از تکنیک‌های جنگ روانی آقای میری سکوت در میانه بحث  و ندیده گرفتن ایرادها است.

من در یادداشتی از آقای میری خواستم:
1.  دلیل تحریف مقاله کاوه بیات در ذیل مدخل پیشه وری در دانشنامه جهان اسلام را به ما بگویند تا ما هم بدانیم چطور موفق شده اند چیزی که در مرجع اصلی وجود ندارد را به صورت نقل قول مستقیم و مقدمه یک بحث آورده و سپس از آن نتیجه بگیرند! تصور میکنم حداقل وظیفه جناب میری در این جا عذرخواهی باشد والا به بقیه ارجاعات و نقل قول ها نیز اطمینانی نیست و زین پس باید همه آنها یک به یک کنترل شوند.

2. اینکه ایشان عجالتا پاسخ دهند که چگونه در نوامبر 2006 مجله London Academy of Iranian Studies, بیش از ده مقاله از ایشان را در یک شماره چاپ کرده است؟ مگر نه اینکه هر فصلنامه علمی فقط یک مقاله از هر فرد را منتشر میکند؟ پس چطور ایشان ادعا میکند که London Academy of Iranian Studies, در هر شماره 14 مقاله  از او منتشر کرده است؟ و اگر کرده است، چرا حتی یک مورد از این مقالات در فهرست مقالات علمی ایندکس نشده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۵
سیدجواد

 

این روزها سخن از آغاز مجدد تحریم ها بار دیگر بر سر زبان ها افتاده است. از یک طرف جریانی تندرو بی اعتنا به موازین بین المللی بر دستگاه های مهم تصمیم گیری آمریکا مستولی شده است و از این سو در کشور شاهد انواع چالش ها و بحران های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مرتبط با سوء مدیریت و بی کفایتی مسئولان هستیم. جریان موسوم به اپوزیسیون (اگرچه معتقدم این عبارت برای این گروه ها رسا نیست و این گروه ها بیشتر پوزیسیون هستند چون این گروه ها بیشتر از آنکه واجد گفتمانی درجهت منافع مردم باشند بیشتر نقطه مقابل حاکمیت اند) نیز در نوعی سطحی نگری و عوام گرایی مفرط گرفتار است. در کل، امر سیاسی در جهان به نوعی ابتذال دچار شده است که بسیاری از نظریه پردازان علوم سیاسی آن را رویگردانی از چپ و راست و زمینه ساز برآمدن چهره های پوپولیست و هنجارشکن می دانند بااین همه سخن من درباره وضعیت خودمان و مسیری است که سوی آن می رویم.

 

1- این روزها سخنان بیشماری از مسئولان می شنویم که در آن دایما از اتحاد و همدلی و امید مردم سخن یا وعده روزهای روشن را می دهند . هیچکس هوادار انتشار بذر ناامیدی نیست اما باید دانست که امید دادن غیر مبتنی بر واقعیت ها و امکانات درشرایطی که حتا اراده ای برای تغییر دیده نمی شود، خود “ضد امید” و مسبب بی اعتنا یی و بی ثمری این گونه سخنان است.

 

لازمه کارگر افتادن این سخنان آن است که فاصله منحنی خواست و نیازهای طبقات مختلف مردم با منحنی اقدام یا اراده وبرنامه جهت اقدام از سوی حکومت، نسبت یا فاصله ای متعارف داشته باشد . این اصلا کار سختی نیست که به مدد آمار یا حتا مشاهدات میدانی و بدون قصد و غرض، فهرستی واقعی از نیازها و انتظارات طبیعی مردم را فراهم کرد و در همان حال میزان تلاش های صورت گرفته و یا حتا باور به اولویت رسیدگی به آن از سوی حکومت (اعم از دولت و ..) را هم فهرست کرد تا مشخص شود مثلا در بازه زمانی پنج ساله چه میزان برنامه ریزی یا اقدام کارآمد برای رفع آن صورت گرفته است؟ اگر در پاسخ این پرسش هزاران توجیه یا برچسب یا گرفتن انگشت اتهام به سوی این و آن مطرح یا گرفته شود بازهم می توان با برشمردن چند شاخص مشخص و امار مرتبط با آن نشان داد که این پاسخ ها قانع کننده نیست..

 

2- ناکارآمدی هر سیستم اقتصادی یا اجتماعی، گواهی بر ضعف نارسایی فلسفه و دستگاه ذهنی است که آن سیستم برآن مبتنی است. مادامیکه ضعف سیستم پذیرفته نشود ونسبت به هشدارها هم فوبیایی مزمن وجود داشته باشد این مشکلات رفع نخواهد شد حتا اگر در قدرتمندترین تریبون ها به شکل آمرانه این هشدارها نقض یا منکوب شود.

 

در آخرین روزهای مهرماه گذشته همایش دو روزه « «پرسش از امر دینی در عصر حاضر» با همکاریِ انجمن جامعه شناسی ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با مقالات چهره های شاخص در فلسفه و جامعه شناسی از نحله ها و جریان های مختلف موافق یا منتقد قرائت رسمی حاکم بر کشور برگزار شد که متاسفانه محتوای آن کوچکترین توجهی را در رسانه ها برنیانگیخت.

 

فحوای کلی مقالات و سخنرانی های این همایش نشان میداد که قاطبه متفکرین و نظریه پردازان سپهر اندیشه کشوربا گرایش های مختلف تلویحا به ناکارآمدی دستگاه های فکری که در دهه های شصت و هفتاد، در مقوله «امر دینی و قدسی»و نسبت آن با «مدرنیت و توسعه» بنا نهاده شده بود اذعان دارند، و نقطه شروع اصلاح فکری و به تبع آن سیاسی ازاین خاستگاه را بی ثمر و غیر مرتبط با جریان عمومی اجتماع می دانند.

 

در این همایش حتا شخصی چون دکتر داوری اردکانی که نظریاتش مورد وثوق نهادهای رسمی و محل ارجاع در نفی تئوریهای منتقدانه بود نیز از نگاه حداکثری و خوش بینانه خود دست شسته است و حتا ان دسته از نظریات مورد هجمه که الگوهای نواندیشانه دینی را جایگزین قرائت حاکم میکردند نیز متواضعانه از ادعاهای به اصطلاح نوگرایانه خود در گذشته رویگردان شده بودند.

 

این سخن به معنای نفی دین یا متن مقدس نیست بلکه تردیدی آشکار در راهگشا بودن آن باالزمات جهان مدرن و مشکلات آن و نیز نقش گفتمان سیاسی مبتین بر مفاهیم سنتی دینی در حل مشکلات عینی جامعه امروز ایران است.

 

3- از مضامین مهم این همایش روایت بیژن عبدالکریمی از استیلای کامل نیهیلیسم قدیم و جدید بر روح ایرانی امروز بود. در اینجا فرصت آن نیست که به شکل فلسفی از سابقه نیهلیسم (پوچ گرایی)یا انواع آن سخن بگویم. همچنین قصد ندارم برای متصدیان امر به تفصیل بیان کنم که در جامعه مذهبی ما چه مسایلی باعث شده است که علیرغم برخی جلوه های مذهبی، ساحت قدسی مذهب -به عنوان عرصه زیست اخلاقی و ارتباط قدسی که قوام بنیادهای اجتماعی و سیاسی باشد- از میان رفته است و آن را در نظر مردم به ابزاری سیاسی تبدیل کرده است اما می توان به روشنی گستره نهیلیسم وجودی و سیاسی را درجامعه امروز ایران ردیابی کرد.

 

سرگردانی، تشویش،روی آوردن به نحله های صوفیانه و عرفانی به عنوان راهکاری برای گریختن از وضعیت نابسامان(که مورد اعتراض حکومت و فقیهان نیز قرار گرفته است)، به ابتذال و شوخی گرفتن مسایل مهم و تمرکز افراطی بر مسایل بی اهمیت، تغییرجهت در گروه های مرجع مردم به سمت چهره های ناشناخته، سلبریتی ها و چهره های هنجارشکن یا افراطی، بی اعتنایی به مضامین مذهبی (که وجود آن در انذارها، سیاست های مبتنی بر رویارویی و قهر و غلبه و خشم متولیان دینی هویداست) و عدم پایبندی خود متولیان دین به آموزه های اخلاقی و دینی که مبلغ آن بوده اند نشانه های این نهیلیسم وجودی است.

 

نیهلیسم سیاسی ناشی از ناامیدی سیاسی است و رابطه مستقیمی با نارضایتی ازثمربخش بودن روش های سیاسی یا راهکار های جریان های سیاسی موجود دارد. نیهلیسم سیاسی محصول استمرار چندپارگی های اجتماعی و فرهنگی نیز هست. وقتی درمورد شیوه اعمال حاکمیت، اهداف قدرت سیاسی و اطمینان به کارآمدی آن میان طبقات مختلف جامعه یا قومیت ها اتفاق نظری وجود نداشته باشد، نظام سیاسی و نهادهای آن بی تاثیر و به تدریج منزوی و غیرمقبول خواهند شد. این مساله هزینه های اعمال قدرت را بالا می برد و به تمرکز منابع قدرت منجر خواهد شد. تمرکز و انحصار قدرت خود موجب ابهام و فساد بیشتر خواهد شد و مجموع این عوامل شکاف ها و چندپارگی های منجر به نیهلیسم سیاسی را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. بنابراین از یک سو شاهد تعمیق این شکاف ها و از سوی دیگر افزایش نیهلیسم سیاسی خواهیم بود.

 

اولین تجلی نیهلیسم سیاسی در این وضعیت چوبین شدن استدلال مراجع واجد صلاحیت امر سیاسی و منطق سیاسی است در نتیجه به جای غلبه توصیه هایی که دعوت به نهادمندسازی سیاسی، عقلانیت، گفتگو و کاستن از اجبار می کنند، گفتمان هایی که جامعه را به افراط، هنجارشکنی و شورش دعوت میکنند و با روشی مستبدانه مشغول بازتولید همان شیوه های استبدادی حاکم اند، قویدست و ذینفوذ ترند. نکته جالب تر در این وضعیت آن است که کوچکترین تلاش برای عادی سازی وایجاد توازن و عقلانیت در چنین شرایطی سه مانع عمده دارد اول مردمی که دچار نیهلیسم وجودی و سیاسی شده اند، دوم حکومت که خود مسبب این وضعیت است و سوم گروه هایی که در این وضعیت مورد اقبال جامعه قرار گرفته اند.

 

4- وضعیت امروز ایران وضعیت مناسبی نیست اما همین گزاره کوتاه از سوی دستگاه عریض و طویل حاکم نفی و از سوی جبهه مخالف این دستگاه به عنوان چاشنی تشدید تعارض و آشفتگی مورد استفاده قرار می گیرد. این وضعیت که در دوسوی آن تفکر مطلق انگارانه و غیرقابل انعطافی قرار گرفته است هیچ دورنمای امیدبخشی را نشان نمی دهد و شوربختی آنجاست که جریان به اصطلاح «اصلاح طلبی» که زمانی مدعی ارایه راهی میانه بود بیش از درک رسالت خود در نسب میان خود و جامعه چشم به قدرت دوخته است در این میان یا بدون در نظر داشتن تجارب گذشته باید امیدوار “به خودآمدن قدرت”بود که البته نشانه ای از آن وجود ندارد( اگرچه مفهوم نهیلیسم در بعد فلسفی یا آنتولوژیک آن معضلی جهانی و غیرقابل حل می نمایاند اما دست کم نیهلیسم سیاسی را تا حدی می توان مرتفع کرد)..

 

، یا مصداق”کاشکی اسکندری پیدا شود” چشم به عامل خارجی داشت که در تعارض با تجربه های تاریخی و در تعارض با نیت درونی این قدرتهاست یا به نوعی خودآگاهی جمعی و خردمندانه اجتماعی و مردمی دل بست که ورای خشونت و هیجان روش بومی شده ای را برای تحقق مطالبات خود در پیش بگیرد با این همه باید اذعان کرد که همه امیدها در مواجهه با سیر شتابان نیهلیسم و عوامل بازتولید آن عملا رنگ می بازند.

 سهند ایرانمهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۳
سیدجواد




وقتی به واقعیت رجوع می کنیم می بینیم که مردم معلوم نیست که دیگر قبول کنند که همیشه باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند و اگر امکان این را ندارند که بین گزینه مطلوب و نامطلوب یکی را برگزینند احتمالا انتخابات بسیار بی روحی خواهیم داشت مخصوصا در شهرهایی که پیشانی سیاسی کشور هستند.

بحث جدی در بین اصلاح طلبان وجود دارد که اگر قرار است اصلاح طلبان واقعا مسوولیت پذیر باشند چرا باید همه تخم مرغ های خود را در سبد فرد یا افرادی بگذارند که یا هیچ گونه پاسخگویی نسبت به مطالبات اصلاح طلبان ندارند و حتی به مطالبات اصلاح طلبان حداقل توجه لازم را ندارند.

اصلاح طلبان برای چه باید این کار را انجام دهند وقتی مملکت روال خودش را طی می کند و کسانی که باید تصمیم بگیرند تصمیم می گیرند و آنهایی که باید آن تصمیمات را اجرا کنند اجرا می کنند. بنابراین دیگر چه نیازی به حضور اصلاح طلبان در ساختار قدرت است؟

البته ما اصلاح طلبان معتقدیم می شود مملکت را اصلاح کرد مشروط بر اینکه سیاست خارجه مان اصلاح شود و سیاست خارجه مان وقتی اصلاح خواهد شد که سیاست داخلی مان اصلاح شود. اگر شفافیت و پاسخگویی و تناسب بین اختیار و مسوولیت وجود داشته باشد می شود چنین کرد. چرا ما باید در مجلسی حضور داشته باشیم که نه تنها در راس امور بلکه در ذیل هیچ امری نیست؟ اگر قرار است دلمان به این خوش باشد که هرازچندگاهی چند نماینده اصلاح طلب در تریبون مجلس سخنرانی می کنند که این سخنرانی ها را می توان از ده ها تریبون دیگرهم انجام داد هر چند هزینه اش بیشتر باشد.

اگر ما می خواهیم به مجلس برویم برای این است که بتوانیم برعملکرد همه دستگاهها و نهادها نظارت و قوانین را به نفع ملت اصلاح کنیم ولی وقتی چنین امکانی مهیا نیست، چرا اصلا باید این همه در انتخابات هزینه کنیم؟ چه بسا اگر حکومت یکدست شود تکلیف مردم روشن تر می شود.
معتقدم اگر به جای آقای روحانی مثلا آقای حدادعادل هم رییس جمهور شده بود معاهده برجام با کمی بالا و پایین بسته می شد. شاید کمی موضع عزت یا ذلتمان کم و زیاد می شد. ولی در هرصورت برجام پیش می رفت.

یک مشکل اساسی در کشور وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. این مشکل رنج بردن مملکت از ناکارآمدی مزمن است. دلیلش هم این است که نگذاشته اند هیچ شایسته ای به عرصه حکومت راه یابد.
الان شهرداری تهران را ببینید. لیست اصلاح طلبان انتخابات شورای شهر را برده و حقش این است که شهردار را خود تعیین کند. ما اصلاح طلبان آدم مدیر، مدبر، کاردان و ورزیده کم نداریم تا به عنوان شهردار انتخاب کنیم ولی اجازه نمی دهند.

وقتی می گوییم نظارت استصوابی منظورمان فقط نظارت استصوابی شورای نگهبان که نیست. این هم یک جور نظارت استصوابی است. تا پیگیر می شویم یک مدیرشایسته اصلاح طلب را شهردار کنیم از این سو و آن سو احضارش می کنند و برایش پرونده تشکیل می دهند و او را تهدید به بازداشت و بردن، افشاگری و غیره می کنند.
مشکل اصلی مملکت این است که آدم های شایسته را حذف می کنند و اجازه روی کار آمدن آنها را نمی دهند. طبیعی است وقتی ما اصلاح طلبان هم با نیروی رده چندم خود سرکار بیاییم نمی توانیم کاری برای مملکت کنیم.

برای اصلاح کشور نیاز به افراد شجاع، با تجریه و چیزفهم است. اما هیچ کدام از این ها را شورای نگهبان اجازه نمی دهد وارد مجلس شوند یا رییس جمهور شوند. پس چرا ما باید هزینه نظام را زیاد کنیم؟ چرا باید در امری که در آن اختیار لازم را نداریم پاسخگو باشیم؟
حتی این ها هم مهم نیست و مسئله بسیار مهم این است مردم چه فکری درباره ما و کل نظام می کنند؟

وقتی به ما می گویند شما که دو دور پشت سرهم یعنی در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و انتخابات مجلس دهم وشورای شهر پنجم فرصت اصلاح مملکت را داشتید اما چه کار کردید؟! نتیجه آن هم شعار«اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» می شود.

اگر امروز یک اقلیت خاصی این شعار را می دهند فردا این فراگیر خواهد شد و مردم هم می گویند این مملکت را دست اصولگرایان دادیم فایده ای نکرد دست اصلاح طلبان هم دادیم سودی نکرد پس باید اصل نظام تغییر کند. نگرانی ما این است.

بنابراین نظر شخصی خود من این است که اگر واقعا نتوانیم با نیروهای اصلی اصلاح طلب وارد میدان شویم پس بهتر است کناره بگیریم. این بحث درون جریان اصلاحات به طور مفصل در حال انجام است ولی نمی دانم به کجا برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۹
سیدجواد



 کارشناسان ضمن اذعان به برتری توان ذهنی و زبانی افراد دو زبانه، معتقدند که تکلم به زبان مادری قدرت یادگیری کودکان را بالا می‌برد.

به گزارش عصر ایران به نقل از کردپرس، کارشناس مشکلات ویژه یادگیری و رفتاری آموزش و پرورش استثنایی استان ایلام اظهار داشت: کودکانی که به زبانی غیر از زبان مادری سخن گفتن را آغاز کرده‌اند در مقطع پیش‌دبستان و دبستان با مشکلات فراوانی در یادگیری مواجه می‌شوند.

زهرا مرادپور گفت: زبان مادری کودک آن زبانی است که مادر به هنگام حاملگی به آن زبان صحبت می‌کند چون که در زمان حاملگی کودک به صدای مادر نزدیکی دارد و هجاها و حروف آن زبان را بیشتر دریافت می‌کند پس اگر بعد از تولدِ کودک، اقدام به صحبت کردن با او با زبانی دیگر کنید کودکِ خودتان را از یادگیریِ آسان محروم کرده‌اید.

وی با تأکید بر اینکه هرچه فرهنگ بالاتر و رفتارها پیچیده‌تر می‌شود فرهنگ مادری، مؤثرتر و مهم‌تر می‌شود، تصریح کرد: فرهنگ مادری یعنی تفکر و شناخت و اگر کسی نتواند به زبان مادری آموزش ببیند و به آن زبان، متن تولید کند، در پروسه شناخت، نقیصه ایجاد می‌شود؛ و اینجاست که اختلال هویت پیش می‌آید.

این نویسنده و پژوهشگر افزود: زبان مادری بخش مهمی از هویت جوهری خویشتنِ خویش انسان و جزو مقوله هویت و هنر و فرهنگ است علم نیست که تجربی و دو دو تا چهارتا باشد، فرهنگ با هیجان ارتباط دارد. در این حوزه، زبان مادری حرف نخست را می‌زند. در فرهنگ و هنر، زبان مادری در صدر نشسته است.

مرادپور معتقد است: کودکی که زبان مادری را یاد نگرفته‌، عمقی‌ترین فرآیند عاطفی و هیجانی را از دست می‌دهد انسان موجودی هیجانی است. اگر هیجان را از انسان بگیریم، دچار بیماری می‌شود. آموزش زبان دوم بدون آموزش زبان مادری، به مغز آسیب وارد می‌کند. زبان مادری با هیجانات اصیل ما سروکار دارد یعنی آغازگر هیجان انسان است.

 اهمیت آموزش زبان مادری در دوران پیش‌دبستانی سبب شده است که کنوانسیون‌ها و کنفرانس‌های بین‌المللی متعددی مانند کنوانسیون حقوق کودک در سال 1990، کنفرانس جهانی آموزش برای همه 1990 در جامتین و 1993 در دهلی‌نو برگزار شود و در دنیای کنونی مسئله زبان مادری از اولویت‌های دولت‌هاست.

منبع:
http://www.asriran.com/fa/news/638221

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۸
سیدجواد
کتاب «بحران های جمهوریت»
 نوشته هانا آرنت در دهه هفتاد میلادی است.
آرنت کتاب را با جمله ای به نقل از وزیر دفاع آمریکا در سال ۱۹۶۸ شروع می کند؛
«تصویر زیبایی نیست،تصویر بزرگترین ابرقدرت جهان که در هفته هزاران غیر نظامی را می کشد و مجروح می کند ،صرفا برای این که ملتی ضعیف را در هم بکوبد و مجبور به تسلیم شان کند و همه اینها را برای موضوعی انجام می دهد که صحت آن هنوز محل مناقشه است ».
 او در فصل اول کتاب, عملکرد آمریکا در ویتنام را تحت عناوینی هم چون دروغگویی در سیاست و ...به شدت مورد انتقاد قرار می دهد ؛ و اذعان می کند : عملکرد آمریکا بدون تفکر بوده است .
دلیل او این است که حمله به ویتنام را متخصصان روابط عمومی و حلالان _ مسائل طراحی کرده بودند ،کسانی که به پشتوانه عقلانیتی که از هر گونه رخداد و حادث شدنی بیزار بود ، دست به عمل می زدند، و ابزارشان زبان شبه ریاضی و یکسان سازی بود تا که تمام وقایع جهان انسانی را پیش بینی کنند.که البته چنین اتفاقی محقق نشد. 
او با ظرافت خاصی به نقد دیدگاه حل مسأله ای در علوم انسانی و رویکردهای پراگماتیستی صرف می پردازد, و به ولع و حرص متخصصان، برای نظریه پردازی ( همانند عالمان علوم طبیعی ) می تازد. و در پایان نشان می دهد که چگونه پیش بینی ها و دستاوردهای عقل اعداد اندیش و ماتریس ساز به خطا رفته و می رود.

او در فصل دوم بحث« نافرمانی مدنی »و «حق بر تشکیل انجمن » را مطرح می کند و این که نافرمانی مدنی چیست ، چه ویژگی هایی دارد و در کجا می توان گفت نافرمانی مدنی رخ داده است!؟ آرنت در این فصل حق بر نافرمانی مدنی و تثبیت آن در نهادهای سیاسی را مطرح می کند. حقی که به واسطه آن امکان جبران قصور دادگاه در بررسی اعمال دستگاه اجرایی، رقم می خورد.
 نویسنده در فصل سوم به بحث از خشونت می پردازد و این که خشونت ، قدرت ،اتوریتی یا اقتدار و زور چه تفاوت ها و شباهت هایی با هم دارند . و نهایتا این که برای حکومت داری به خشونت نیاز است یا قدرت ؟ و یا امری دیگر..

فلورا عسکری زاده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۶
سیدجواد



همین چند روز پیش بود که در باب پتانسیل اجتماعی ارزش‌مند ورزش و فوتبال و استادیوم‌های فوتبال نوشتم و شور زنده‌گی و همبسته‌گی اجتماعی و برادری در میان تماشاگران گفتم. برخی از مخاطبان به من اعتراض کردند و یکی از مخاطبان حتا نوشت که "فوتبال ابزاری برای تحمیق مردم به‌ویژه جوانان است".

🔻البته ایشان راضی نشد تا نوشته‌شان را منتشر کنم. این فرصتی بود که بحثی جدی دربگیرد. من با نظریه‌ای که فوتبال را صرفاً ابزاری برای تحمیق مردم می‌داند، مخالف‌ام. شاید روزی در این باره بنویسم.

🔻اما حالا اتفاق بسیار جالبی روی داده است. طرف‌داران تیم تبریزی تراکتورسازی، نوعی کنش جمعی تحول‌جویانه را در جهت دفاع از حقوق قشری از جامعه انجام داده است که از برخی از حقوق اجتماعی خود محروم‌اند. مردان تبریزی به دفاع از زنان پرداخته‌اند و یک‌صدا خواهان استیفای حق زنان برای ورود آنان به ورزش‌‌گاه فوتبال شده‌اند.

🔻یکی از مخاطبان محترم، ضمن ارسال فیلمی از این رفتار جمعی تحول‌خواهانه که بیان‌گر شعور بالای تماشاگران تراختوری است، نوشته است:

🔸دیروز مشاهدات یکی از دوستان تان از جو ورزشگاه آزادی  را به اشتراک گذاشته گذاشته بودید.
امروز ویدئویی از حمایت مردان آذری از حق حضور زنان در ورزشگاه منتشر شده است.
ویدئویی که اگرچه تلخی واقعیت جامعه مان در به رسمیت نشناختن حق طبیعی زنان را در کام مان زنده می کند؛ اما اینکه این حق از زبان تعدادی از  مردان  آنهم با آن حس جمعی گفته میشود باعث خوشحالی ما زنان شد.
ضمن سپاس از این  کردار انسانهای باشعور، امیدوارم با انتشار چنین اعمالی، شاهد جامعه ای با آزادی و برابری، برای تمامی افراد انسانی باشیم.🔸

🔻مشاهده‌ی چنین رفتارهایی در میان تماشاگران فوتبال نشانه‌ی خوبی است از تحول‌خواهی مطلوب در میان بخشی از مردم ایران. چنین الگوهایی شایسته‌ی توجه و تقدیر است و بروز رفتارهایی از این دست از تماشاگران فوتبال، غرورآمیز و افتخارآمیز است.

🔻ملاحظه کنید که طرف‌داران تراختور چه‌طور به‌نحو مدنی اعتراض خود را بروز داده‌اند و از حقوق زنان دفاع کرده‌اند👇. می‌توانیم شعور اجتماعی را از این مردم بیاموزیم.

حسن محدثی گیلوایی / 5 آبان 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۳
سیدجواد

🔻در گذشته چندبار به استادیوم فوتبال رفته‌ام. استادیوم آزادی را فقط یک بار رفته‌ام. خیلی سال پیش بود. ملوان بازی داشت با پرسپولیس و من هم هر دو تیم را دوست داشتم و دوست دارم. قایقران کاپیتان ملوان بود. در آن سال‌ها ملوان خیلی قوی بود. یکی از خاطراتی که از آن روز در ذهن‌ام مانده این است: ملوان‌ها در یک سمت ورزش‌گاه نشسته بودند و شعار می‌دادند: "ملوان شیره". پرسپولیسی‌ها در طرف دیگر با ادای لهجه‌ی گیلکی پاسخ می‌دادند: "پاکتی‌، پاکتی"!

🔻حالا دوست‌ عزیزاَم آقای صادق عسکری رفته ورزش‌گاه آزادی و بازی پرسپولیس-السد را مستقیم دیده و از شور و هیجان و آزادمنشی و برادری تماشاگران ایرانی برایم تعریف کرده و انسجام و هم‌بسته‌گی جالب‌شان را توصیف کرده و تصاویر و فیلم‌هایی از این صحنه‌های هیجان‌انگیز برایم ارسال کرده است.

🔻او مشاهده کرده که فحش‌های ناموسی کم‌تر شده و فضا مناسب‌تر از گذشته است. او یاداَش نرفته بگوید یکی در حال لیزراندازی بوده که بقیه بر سر وی ریختند و حسابی کتک‌اش زده‌اند. ظاهراً طرف استقلالی بوده! (مسؤولیت‌اش بر عهده‌ی راوی).

🔻این صحنه‌های هوس‌انگیز، هوس رفتن دوباره به ورزش‌گاه آزادی را در سراَم پخته است. شاید برای بازی فینال به آزادی بروم. دوست‌ام دعوت‌ام کرد به آزادی و می‌گفت که باید کلاه‌شاپو قرمز بگذارم و در بوق بدمم. چه شود!

🔻اما از همه جالب‌تر رفتارهای اخلاقی ارزش‌مند برخی از تماشاگران در ورزش‌گاه بوده است. آن‌ها به هم کمک می‌کرده‌اند و به هم جا می‌داده‌اند. کاش این هم‌راهی و یاری‌رسانی در همه‌ی لحظات در زنده‌گی اجتماعی ما وجود داشته باشد.

🔻صادق می‌گفت یکی از هم‌وطنان ما از آذربایجان با دمپایی به ورزش‌گاه آمده بود. وقتی پرسیدم چه  جوری می‌شود؟ این جمله‌ی زیبا را گفت که "آز یاشا، آزاد یاشا!". درود بر این هم‌وطنان چیزفهم و شریف. از مردم در ورزش‌گاه آزادی هم می‌توان خیلی چیزها یاد گرفت؛ حتا فلسفه‌ی زنده‌گی را.

🔻نظر شما را به تصاویری که صادق برای من فرستاده است، جلب می‌کنم.

حسن محدثی گیلوایی / 3 آبان 1397

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۵
سیدجواد