سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۶۴ مطلب با موضوع «ایران» ثبت شده است

وقتی بحثی در حوزه عمومی درمی گیرد باید به بنیان های بحث توجه کرد والا بحث ها بصورت آشفته و مشوش رها میشود. ببینید برخی از اصلاح طلبان مانند دکتر جلایی پور تلاش می کنند بحث خویش را صبغه "جامعه شناسی" بدهند و با این حربه بر سر مطالبات شهروندی مردم ایران بکوبند و آنها را به صورت مفهومی سرکوب و منکوب و مرعوب کنند. واقع امر این است که رقبای سیاسی اصلاح طلبان از موضع دیگری بر سر ملت می کوبند و میگویند که "آزادی" یک حق "غربی" است و با موازین فقهی ما نمیخواند. اصلاح طلبان با خوانش ضد حقوق شهروندی که اتخاذ کرده اند تلاش می کنند حق زبان مادری و تدریس زبان های ملی ایران را در مدارس و دانشگاه های ایران را یک عمل "ضد ملی" وانمود کنند در حالیکه این خوانش از مفهوم ملی یک خوانش غیر دینی و غیر حقوق بشری و غیر ایرانی است. اما پرسش اینجاست که چرا اصلاح طلبان ضد تنوع و ضد زبان مادری در حوزه نهادهای ملی (مدرسه و دانشگاه ...) هستند؟ یکی از دلایل بنیادین این گرایش این است که اصلاح طلبان مفاهیم مدرن را با مقولات کهن خوانش می کنند و نوعی استبداد کهن در جهانبینی و جهاندینی آنها وجود دارد. این نگرش استبدادی باعث میشود آنها دائما در حال ائتلاف بی مبنا با گرایشهای گوناگون باشند و امروز نزدیکترین گرایش به اصلاح طلبان در حوزه "حق زبان مادری" نو-باستانگرایان شوونیسم هستند که ایرانیت را به فارسیت تقلیل می دهند و جالب اینجاست که این تقلیل گرایی در زبان استاد جلایی پور به عنوان "دفاع از ملیت ایرانی" مفهومینه می گردد. پرسش اینجاست که "ملیت" چیست؟‌ شریعتی در مفهومسازی خویش از ملیت از آن به عنوان "شخصیت فرهنگی" یاد می کند ولی جلایی پور و تئوریسین های اصلاح طلب عادت دارند اول گیدنز بخوانند و سپس به ایران نظر کنند و از این روی ملیت را یوروسنتریک تحدید می کنند. اگر ملیت را شخصیت فرهنگی بدانیم، آنگاه چه اشکالی دارد که شخص دارای چند زبان و آشنا با مجموعه ای از فرهنگها باشد و شهروند ایرانی بتواند کردی و ارمنی و گرجی و ترکی و عربی و بلوچی را به دلخواه خود در مدارس و دانشگاه های کشور فرا گیرد؟ آیا شخصیت فرهنگی ایرانی زمانی ایرانی خواهد بود که صرفا یک زبان بداند؟ این فهم تنگ و محدود از شخصیت فرهنگی (ملیت)‌ ریشه در تکساحتی دیدن انسان ایرانی دارد که ما به ازاء سیاسی (سیاست یک بعدی) و اقتصادی(اقتصاد تک محصولی) و اجتماعی (نظم اجتماعی یکپارچه) نیز دارد. حال جالب است مدعیان اصلاح طلبی در صف اول سرکوب مطالبات مدنی و حقوق شهروندی آنهم در حوزه نرمی چون زبان قرار گرفته اند و زبان را به بن سلمان در عربستان و ترامپ در آمریکا ربط می دهند!!! به کجا چنین شتابان!
19 جولای 2018

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

ایران در پنج روایت: بازخوانی روایت شریعتی، مطهری، آل احمد، زرین کوب و مسکوب درباره هویت ملی، تنوع زبانی، زبان مادری و مسئله زبان ترکی در ایران


ایران در پنج روایت نام کتاب جدیدم هست که دارای پنج فصل و یک پیشگفتار و یک مقدمه است که توسط انتشارات نقد فرهنگ به چاپ می رسد. در این اثر جدید تلاش کرده ام به پرسش های نوین در باب هویت ملی و جامعه ایرانی و نسبت آن با خوانش های متفکران ایرانی معاصر بیاندیشم. مثلا در فصل نخست زبان و هویت ملی را در نگاه شریعتی و فهم "طبقاتی" او از زبان و نسبتش با زبان مادری و مفهوم ملیت به مثابه شخصیت فرهنگی مورد بحث قرار داده ام. در فصل دوم به بازخوانی انتقادی روایت مطهری از "ناسیونالیسم ایرانی" پرداخته ام و بحث تنوع زبانی و ربط آن به پان ها را مورد واخوانی قرار داده ام. در فصل سوم بازخوانی روایت جلال آل احمد از هویت ایرانی را مفهومینه کرده ام و از ربط "زبان ترکی و مسئله آذربایجان" سخن رانده ام و راهکار آل احمد را در بستر معاصر بازسازی کرده ام. در فصل چهارم به روایت عبدالحسین زرین کوب از ایرانیت پرداخته ام و موضع نظری او را واخوانی انتقادی کرده ام و مولفه های بنیادین در "فهمِ ایران" از منظر زرین کوب را باز-بینی نموده ام. در فصل پنجم که آخرین فصل این کتاب است به روایت شاهرخ مسکوب از هویت ایرانی و زبان فارسی پرداخته ام و تلاش نموده ام ایده ملیت و زبان-ماوایی مسکوب را مورد بازخوانی قرار دهم. البته در دفتر دوم این کتاب به کسروی و نابدل و نفیسی و آشوری و خانلری و محمد رضا باطنی در نسبت زبان و مسئله آذربایجان و زبان فارسی خواهم پرداخت. دفتر اول توسط انتشارات نقد فرهنگ در مرداد ۱۳۹۷ به بازار خواهد رفت.

17 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۰
سیدجواد

رای عبور از تکصدایی در امر سیاسی در ایران، روشنفکر ایرانی هیچ راهی جز نقد واسازانه گفتمان اصلاح طلبی ندارد. زیرا این گفتمان بزرگترین مانع توسعه در فهم معاصرت در ایران است.

اگر بگویید پس گفتمان اصولگرایی چه میشود؟ پاسخ من این است که اصولگرایی، یک گفتمان نیست بل سایه گفتمان اصلاح طلبی است و بی آن "سایه" وجود نخواهد داشت.

به سخن دیگر، برای تحول بنیادین جامعه ایرانی، روشنفکران باید عبور از سنگلاخ اصلاح طلبی (که عکس برگردان ترجمه ای مدرنیته است) را سرلوحه نقد خویش قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۶
سیدجواد

بحث جدی در ایران بین پانترکیسم و پانکردیسم و پانعربیسم و ناسیونالیسم نیست. زیرا همگی نوعی ایدیولوژی های سرکوبگر و ضد امر متنوع هستند و به انحاء مختلف "دیگری" را نفی می کنند و تا "تو" به شکل "من" درنیایی از حق حیات اجتماعی برخوردار نیستی و اوج این ایسم ها فاشیسم و نازیسم و راسیسم در جهان معاصر است.

باید به معنای واقعی در گفتمان علوم انسانی مخاطرات این ایسم های انسان سوز بحث و مفهومینه گردد. اما آنچه به جامعه قوام می دهد و صورتی انسانی از حیات اجتماعی به دست می دهد و ضد دیگری هم نیست مفهوم "حب وطن" یا میهن دوستی و پاتریوتیسم است که در این گرایش میهن به منزله "خانه" و در امتداد حس غریزی انسان نسبت به کاشانه خویش قرار می گیرد. در این یک سده مفاهیم پاتریوتیسم و ناسیونالیسم و گرایشهای فاشیستی و علقه های راسیستی در گفتمان ملی در جامعه ایرانی بسیار خلط شده است و ما در گفتگو با یکدیگر دچار مغالطه "اشتراک لفظی" گردیده ایم.

ایران به مثابه خانه ایرانیان، کاشانه همه ایرانیان است و فرهنگ ها و دین ها و زبان ها و نژادهای تمامی ایرانیان جزء لاینفک ایرانیت میباشد و سرکوب یک جزء به بهانه جزء دیگر موجبات از بین رفتن "امر سرکوب شده" نمی گردد بل در صورتی مهیب تر سر برخواهد آورد. به سخن دیگر، ما نیازمند بازخوانی برساخت ناسیونالیسم ایرانی و احیای گفتمان "میهن دوستی" در ایران هستیم. زیرا در گفتمان میهن دوستی امکان جمع تکثرها و قاعده مند کردن امر متنوع بر اساس مطالبات حقوق شهروندی هستیم و این گفتمان ربطی به اسطوره سازی "بوز قورد" یا اسطوره سازی "فره وش" یا ... ندارد بل بر اساس گفتگو در عرصه عمومی بین شهروندان آزاد رخ می دهد.

به زبان روشن بگویم، برخی ممکن است بگویند که توجه و پرداختن به ریشه و خواستگاه و عواملی که سبب تقویت این گرایشات تند روانه می شود مهم تر از بروزات این گرایشات فکری و سیاسی هست ولی در پاسخ به این اشکال باید بگویم که پرداختن به ریشه نباید ما را از غرس کردن شاخه های زائد غافل کند. کوروش بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ بوزقورد بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ کاوه بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ ناسیونالیسم نژادی انحراف است؛ باید نقد شود. بنابراین به اصل میهن دوستی، باز-گشت لازم است و این پیام من است: میهن را دوست بداریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۴
سیدجواد

اگر کسی با ادبیات علوم اجتماعی اندکی آشنایی داشته باشد به سادگی درمی یابد که جلایی پور دست به یک مغالطه زده است تا مطالبات مدنی جامعه ایرانی در باب "زبان مادری" را به پان ها نسبت دهد تا از این طریق بتواند راهی به سوی چرخشی که در جامعه ایرانی از کلان گفتمان اسلامیسم به سمت ناسیونالیسم می رود را ذیل گفتمان سیاسی اصلاح طلبی سوق دهد و از این طریق برای انتخابات ۱۴۰۰ سهم خواهی نماید. البته جلایی پور و گفتمان اصلاح طلبی در ایران می تواند چنین چرخشهایی بنماید (مثلا از استکبار ستیزی و آمریکا ستیزی و بازار تعاونی تا لیبرالیسم و بازار کاپیتالیسمی) و دال های خود را دائما با منطق قدرت تنظیم کند ولی بسیار خطا خواهد بود اگر نام این چرخش ها را با مفهوم "جامعه شناسی تجربی" تحدید کنیم. نکته بعدی که دال مرکزی نقد من بر یادداشت جلایی پور است، این موضوع است که ما باید بین دو مفهوم وطن دوستی و ناسیونالیسم
Patriotism و Nationalism
تمایز قائل گردیم و هرگونه نقد بر گفتمان ناسیونالیسم را "ضدیت با وطن" و دشمنی با میهن معرفی نکنیم. آنچه که مورد نقد است خوانشی از وطن است که مبتنی بر ایدیولوژی های قرن نوزدهمی اروپایی است که در ایران با عنوان ناسیونالیسم باستانگرایانه برساخت شده است و از قضا انقلاب ۱۳۵۷ پایانی بر گفتمان ناسیونالیستی باستانگرایانه بود و ظهور مفهوم "زبان فارسی" به مثابه "زبان رسمی" در قانون اساسی یکی از نمودهای آن بود. گفتمان میهن دوستی در بین تمامی اقوام و مردم و ملت ایران ذیل مفهوم "حب وطن" قدمتی طولانی تر از گفتمان ناسیونالیستی سرکوبگر و یکپارچه گرایِ تمامیت خواهِ ضد امر متنوع داشت و از قضا بر مولفه "زبان" با "نژاد" مبتنی نبود- بلکه بر روی ایده وطن به مثابه خانه و کاشانه مبتنی است. به سخن دیگر، ظهور پان ها در ایران را باید دوقلوی گفتمان پانیستی حاکمیت تلقی نمود که با حذف ایده "حب وطن" به مثابه الفت-دهنده ایرانیان، تلاش نمود یک برساخت یوروسنتریکی را بر جامعه ایران تحمیل نماید و جامعه متکثر هم در برابر آن مقاومت کرد و ۱۳۵۷ پایان آن گفتمان پان-ناسیونالیستی بود. حال جلایی پور بدون توجه به این چرخش و در تقابل آشکار با "گفتمان انقلابی" به اصلاح طلبان می گوید که از "ملیت ایرانی" باید دفاع کنیم و ارکان آن را ایرانیت و اسلامیت و مدرنیت برمیشمارد ولی غافل از آنکه این ارکان نیازمند واکاوی دارند: کدام خوانش از ایران؟ کدام خوانش از اسلام؟ کدام خوانش از مدرنیته؟ البته او یک سرنخی می دهد و می گوید "زبان فارسی" به عنوان زبان ملی ولی مشکل اینجاست که اگر کسی با خوانش او از ربط زبان فارسی و مفهوم "ملی" مخالف بود به صورت اتوماتیک میشود "پان" و اگر کسی با خوانش او از " اسلامیت" مخالف بود میشود "مرتجع" و اگر کسی با خوانش او از مدرنیته مخالف بود میشود "ضد توسعه"!!! نکته اینجاست که با برشمردن سه رکن فرهنگ کنونی ایران، ما سخنی رهگشا نگفته ایم بل ایده ای گنگ را مطرح کرده ایم که نیاز به مفهومپردازی دارد. من در کتاب "تاملی درباره ایران" به تفصیل به مفهوم "ملی" پرداخته ام و استدلال کردم که ملی و رسمی دو مفهوم متمایز هستند و بی توجهی به این تمایز ما را دچار همین ذهنیت سلبی می کند که استاد جلایی پور گرفتارش شده اند یعنی هر تقابل با تعریف ایشان مترادف با پانگرایی است. این بحث اگر صرف آکادمیک بود زیاد اهمیت نداشت چون بی بنیانی مفهومی آن آشکار است ولی خطر این یادداشت از آنجا آشکار میشود که او این بحث را به دامنه سیاستگذاری کشانده است و اصلاح طلبان را ترغیب می کند که به گرایش های افراطی در جامعه اقبال نشان دهند چون رای های آینده در آنجاست. جلایی پور آگاه نیست که حتی در اروپا احزاب ناسیونالیستی به عنوان احزاب دست راستی و افراطی شناخته می شوند ولی احزاب غالب دغدغه عدالت و آزادی و توزیع عدالت و فقرزدایی و صیانت از حقوق اقلیت ها را دارند و وا-دادن امر سیاسی در اروپا به ایدیولوژی های ناسیونالسیتی در جهان پسامدرن امروز مساوی با ظهور جریانهای فاشیستی و اقتدارگرا در عرصه مدیریت جوامع اروپایی و آمریکا و حتی هندوستان است و عجیب است که یک اصلاح طلب بعد از ۲۱ سال گفتمان اصلاح طلبی، اصلاح طلبان را به اقتدارطلبی فرا می خواند و تکثر و تنوع زا نفی می کند. این فراخوان در شرایط امروز جامعه یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که اصلاح طلبان، گفتمان اعتدال روحانی شکست خورده و رای ها در ۱۴۰۰ در گرایش های ناسیونالیستی و ضد گفتمان اسلامیستی قرار دارد و "ما" باید به آن سمت برویم. اما پرسش اینجاست که آیا در فضای اقتدارگرایی میتوان صندوقی داشت؟



اصلاح‌طلبی و اهمیت دفاع از ملیت ایرانی

حمیدرضا جلائی‌پور
▪️اصلاح‌طلبان مخالف تبعیض فرهنگی- قومی در ایران هستند. ولی زیستگاه فرهنگ‌ها و اقوام ایران در «چارچوب ایران تاریخی، فرهنگی و جفرافیایی» است. متاسفانه «پان‌ها» 👆آشکار وپنهان ملاحظات ملی را نادیده می‌گیرند و شایسته است که هشیار بود.

▪️فرهنگ کنونی ایران تغذیه کننده از سه منبع ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت است. و نادیدن ملاحظات «ملی» درست مثل نادیدن گرفتن ملاحظات «اسلامی» و «مدرنیته» است.

▪️متاسفانه اصلاح‌طلبان  در ابراز تاکید بر ملاحظات ملی قوی عمل نمی‌کنند.

▪️به نظر من اصلاح طلبان ضمن دفاع از عدالت فرهنگی-قومی، شایسته است که در مواجهه‌ با «واگرایی‌های» فرهنگی و قومی یک مرزبندی بندی روشن با «پان‌ها» داشته باشند.

▪️چه اشکالی دارد اصلاح طلبان در هر تشکل سیاسی و یا مدنی که فعال‌اند یک مرامنامه یا آیین نامه ای تدوین کنند و هر فعال اصلاح‌جویی وقتی وارد جبهه و جریان اصلاح طلبی (چه اصلاح‌طلبی دولت‌محور و چه اصلاح‌طلبی جامعه‌محور) میشود، چه در تهران و چه در شهرهای دیگر، ملزم به رعایت این چارچوب باشد. حداقل پنج ملاحظه می‌تواند تعهد به این چارچوب ملی را معین کند.

۱-باور و التزام به تلاش برای حفظ «تمامیت ارضی ایران» بدون هیچ کم و کاستی.

۲-باور و التزام به تلاش برای حفظ و تعمیق جایگاه زبان ملی و مشترک ایرانیان (فارسی) در کنار احترام و ارتقای زبان مادری در جامعه مدنی.

۳-باور و التزام به حفظ منافع ملی ایران. یعنی گام برداشتن در راه و مسیرهایی که سود بیشینه ملت ایران را برآورده می کند نه یک قوم و تیره خاص را.

۴-باور و سوگند به پاسداری از "ملیت ایرانی" به عنوان یکی از ستون‌های اصلی نگهدارنده همبستکی و اتحاد ملی. البته ملیت ایرانی با همه الزامات و پیشینه و جزییاتش که در خود همزیستی عادلانه فرهنگی و قومی را داشته باشد.

۵-باور به پاسداری انتقادی از میراث تاریخی ایران از تاریخ باستان تا دوره اسلامی و تا امروز یا دوره مدرن و معاصر.

▪️غفلت از مولفه‌های ملی با بی نظمی و تضادی که بر سر حفظ منافع ملی در برابر پدیده «پان ها» در ایران وجود دارد؛ واقعا ضعیف کردن بعد «هویت ملی اصلاح‌طلبان» است. در اصل اهمیت جریان اصلاح‌طلبی بخاطر این است که در ایران این جریان از همزیستی عناصر اصلی میراث ملی، اسلامی و مدرن دفاع می‌کند. بنابراین اصلاح‌طلبان نباید در دفاع از عناصر ملی مثل «شرمنده‌ها» عمل کنند.

▪️این توجه به عناصر ملی توجه به «ناسیونالیسم مدنی ایران» است و هیچ فصل مشترکی با ملی‌گرایی و ناسیونالیسم «شوینیستی»، «نژاد‌پرستانه» و «عظمت‌طلبانه» و ضدیت با دیگر ملت‌ها ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۲
سیدجواد

تحولات زبان و شکلگیری فرم های زبانی در تاریخ اجتماعی یک سرزمین و ربط زبان ها با ادیان مختلف در تاریخ تمدن ها و فرهنگ های بشری از موضوعات بسیار مهم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است. یکی از بحث های بسیار جدی در این یک سده اخیر در حوزه علوم اجتماعی بحث "Disenchantment"
یا "Entzauberung" است که وبر در جامعه شناسی و "Demythologization" که متالهین در الهیات معاصر مطرح می کنند و در هر دو این بحث ها، محور گفتگو بر این امر شکل گرفته است که مدرنیته جهان را از امر سِحر آفرین به درآورده است و فهم معاصر از امور به سمت نوعی اسطوره زدایی حرکت کرده است. حال، با چنین عقبه نظری که علوم اجتماعی بر آن مبتنی گردیده است، سخنان پورجوادی در حوزه زبان بسیار عجیب و پیشا-مدرن می نماید و این نظر با انتقادهایی که گاه و بیگاه از او در یادداشت های فیسبوکیش انتشار می یابد در تضاد جدی است. زیرا در این یادداشت ها، او دائما از وضع موجود نظم سیاسی نالان است ولی در اینجا فهم انسان ایرانی از جایگاه زبان فارسی در ایران معاصر را با استعارات عرفانی درمیآمیزد و در اموری که نیازمند نقد و واکاوی هستیم "هاله تقدس" می بافد. از قضا حکمت و عرفان و تصوف و ادب ایرانی با تمامی دلبستگی که به آن دارم باید از موضع روشنفکری این را بگویم که عمیقا دارای سویه های ضد مدرن و ضد عقلانیت نوین می باشد و یکی از ترمزهای جدی ذهن ایرانی مواجهه غیر نقادانه با این میراث گهنبار و کهنبار است که شدیدا تحت تاثیر خوانش های کربّنی نوعی سرمستی کاذب در اهل اندیشه ایرانی ایجاد کرد و ضدیت اسلامیستی با جهان مدرن را نوعی "تقدس حِکّمی" نیز بخشید. به سخن دیگر، فاش گویم که این خوانش پورجوادی از قدسیت زبان فارسی بخشی از همان پروژه ضد توسعه و تعامل با مدرنیته است که امروز از خانه فقه به خانه حکمت و خانه زبان نقل مکان کرده است. برای عبور از این روان- پریشی جلوه های گوناگون این قدسی کردن را در هر جا و هر صورتی باید به زیر تیغ نقد کشاند تا عرصه عمومی دچار خودشیفتگی و تقدس مابی نگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۲۹
سیدجواد

واژه "ملیت" از مفاهیم حدیث در ادبیات سیاسی و حقوقی فارسی می باشد که به دلیل مدرن بودن، دارای معانی بعضا متضاد در گفتمان های علوم اجتماعی بوده است. شاید یک دلیل عمده این پریشان مفهومی ها این باشد که خلق واژهای نوین در مرزهای نظام کهن و نظام مدرن در دستان اندیشمندانی قرار گرفت که فهم جامعی از نظم نوین مدرنیته نداشتند و بعضا بر اساس داشته های ذهنی کهن به تفسیر پدیدارهای جهان مدرن دست می زدند. به عنوان مثال، بهار و دهخدا و معین "ملیت" را با قومیت یکی انگاشته اند و تلاش نموده اند این مفهوم نوین را که در نسبت با سوژه -و نه رعیت- و واحد سیاسی ملت-دولت -و نه امپراتوری- قابل تبیین است در چارچوب نظم پیشا-مدرن مفهومسازی کنند؛ در حالیکه "ملیت" با مفهوم ناسیونالیته و نه اتنیسیته در ارتباط است که ربط وثیقی با مفهوم "دولتِ با مرزهای مشخص" (Territorialized State) دارد که ربطی با سرزمین برآمده از مفهوم قومی ندارد. به سخن دیگر، این پریشان مفهومی که در روایت های متجددین متقدم ایرانی وجود داشت، در روایت مسکوب از ایرانیت نیز به چشم می خورد. در "هویت ایرانی و زبان فارسی" مسکوب می گوید

"... ناگهان تبِ شاهنامه، تبِ حماسه و تاریخ، رجوع به اصل و بازگشت به گذشته و چنگ زدن در ریشه ی ملیت همه را فرا می گیرد، همه در خراسان و همه به فارسی" (۱۳۹۴. ۱۴).

یکی از اشکالات متدولوژیک در روایت مسکوب نادیده گرفتن منطق فهم تاریخ و نسبت آن با بستر وقایع تاریخی است و مقصود من این است که او متوجه این تمایز نیست که "ملیت" مفهومی مدرن است و در بستر تاریخی "عقلانیت روشنگری" معنا و ماواء می یابد و نمی توان مفهوم ملیت که ترجمه واژه "ناسیونالیته" است را از چارچوب معنایی قرن نوزدهم میلادی به بستر تاریخی قرن چهارم هجری "انتقال" داد و بر روی مفهوم "قوم" سوار نمود و سپس قوم را که مفهومی غیر از ناسیون است را مترادف پنداشت و آنگاه تاریخنگاری "ایرانیت" را بر این پریشان-مفهومی ها سوار نمود. به سخن دیگر، آیا مفهوم "ملیت" یعنی "رجوع به اصل"، "بازگشت به گذشته" و "چنگ زدن در ریشه"؟ به نظرم این برساخت از "ملیت" در روایت مسکوب نه تنها مبتنی بر بازخوانی تاریخ ماضی ایران نیست بل برآمده از نگاهی رمانتیک از مفهوم ناسیونالیسم در ایران است که ریشه در گفتمان های باستانگرایانه ی اواخر عصر ناصری و اوائل عصر پهلوی دارد. به عبارت دیگر، برای فهم تاریخ گذشته ایران و جایگاه "زبان فارسی" در تکوین هویت ایرانی، ما نباید ایرانیت را بر پایه یکپارچگی قومی-که مفهومی معاصر است- تحدید کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۰
سیدجواد


شاهرخ مسکوب و ایده "استثناء بودن ایران"

شاهرخ مسکوب نخستین کسی نیست که در مطالعات علوم انسانی برای فهم پدیدارهای فرهنگی به ایده "استثنایی بودن" تشبث نموده است. ماکس وبر شاید یکی از بزرگترین نظریه پردازان در حوزه جامعه شناسی است که برای تبیین وضعیت اروپا، ایده "استثناء بودن" اروپا را مطرح می کند و تلاش می کند با مقایسه اروپا با چین و هند و ایران و جهان اسلام سیر تحولات تاریخی اروپا را به گونه ایی "استثنایی" تبیین کند. البته "روایت های استثناء گونه" صرفا به رویکردهای وبری منحصر نمی گردد بل بسیاری از متفکران حوزه علوم اجتماعی گرفتار این "بینش استثناگرا" (Exceptionalism) شده اند و نقدهای جدیی نیز شامل حال حامیان این ایده گردیده است. پیش از آنکه موضوع را بسط دهیم، اجازه دهید لّختی بر مفهوم "استثاگرایی" تامل کنیم. این مفهوم در علوم اجتماعی مبتنی بر این ایده است که "شرایط" یک مقوله از وضعیت "نرمال" متفاوت است. البته این ایده در برخی از گفتمان های علوم انسانی نیز مفهومپردازی شده است و در نسبت با تحولات برخی ملت ها و نظام ها نیز مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال، "استثناگرایی آمریکایی" یکی از این مدل های تبیین هژمونی ایالات متحده آمریکا است. در چارچوب این ایدئولوژی است که برخی نظریه پردازان ایالات متحده را به عنوان یک نمونه منحصر به فرد بین ملت ها در نظر می گیرند و با توجه به دیدگاه های خود درباره دموکراسی و آزادی فردی مأموریت منحصر به فرد برای تبدیل جهان برای آمریکا قائل می گردند. البته نظریه استثناگرایی به دلیل نسبت های وثیقی که با رویکردهای نژادپرستی و برتری جویهای فرهنگی و هژمونی های قوم-محورانه و یوروسنتریک دارد، امروزه از اعتبار والایی در حوزه آکادمیک برخوردار نیست. اما به نظر می آید روایت مسکوب از ایرانیت دارای سویه های قوی "استثناگرایی" می باشد و این امر موجب گردیده است که او فهم دقیقی از ایرانیت و لایه های متکثر آن نداشته باشد. مسکوب در روایت خویش از ایرانیت به دو ساحت "تاریخ" و "زبان" توجه ویژه ای مبذول می دارد و می گوید

"پس از گرویدن به اسلام، ... ایرانی ها مثل همه مسلمان بودند اما تاریخ و زبان دیگری داشتند؛ در قرن چهارم که اولین دولتهای محلی خود را تشکیل دادند و همزمان با آن به زبان خودشان نوشتند و شعر گفتند به عنوان قوم یا ملت، مردمی بودند جدا از دیگران، مستقل، و این را می دانستند، به این امر آگاهی داشتند. پس از ۴۰۰ سال، وقتی که همه راهها و کوششهای دیگر برای جدا شدن از تسلط عرب - که بعضی از این کوششها هدفش جدا شدن از اسلام هم بود- بی نتیجه ماند، به تاریخ خودشان برگشتند و در پایگاه زبانشان ایستادند؛ درست در همان دو چیزی که با مسلمانان دیگر متفاوت بودند" (۱۳۹۴. ۱۳).

شاید اغراق نباشد اگر ادعا کنم تز اصلی مسکوب از هویت ملی در همین یک پاراگراف خلاصه شده است و تمامی آثار مسکوب به گونه ای شرح و جرح و تبیین این ایده اصلی است. اما اشکال عمده این تز چیست؟ اجازه دهید نخست به برخی مفردات شاذ در نگاه مسکوب اشاره ای داشته باشم و سپس نقد اصلی خود را بیان کنم. او می گوید ایرانی ها بر خلاف دیگر مسلمان ها "زبان" متمایزی داشتند. نکته اینجاست که ایرانی ها در قرون اولیه پس از ورود اسلام به گواه روایت عبدالحسین زرین کوب بیش از صد زبان داشتند ولی غلبه "فهم امروزین" مسکوب از ایرانیت موجب گردیده است که او نتواند پراکندگی زبانی ایران را در بستر تاریخی قرون یکم تا چهارم هجری را به درستی درک کند و این اشکال عمیقی در روایت او از تاریخ ایران ایجاد نموده است. نکته دوم، به نظر من از بعد مفهومی و بنیاد نظری روایت مسکوب است که مربوط به دو مفهوم "قوم" و "ملت" است. او می گوید ایرانی ها به عنوان قوم "یا" ملت مردمی بودند جدا از دیگران؛ اما پرسش اصلی این است که قوم از منظر بنیان نظری ساحتی بسیار متفاوت از "برساخت" ملت دارد که در عصر مدرن ظهور یافته است و دارای بنیان های فلسفی نوین است که با مفهوم قوم که عنصری پیشا-ملت است تمایزات جدی دارد و مسکوب به این تمایزات مفهومی هیچ عنایت نظری ندارد. اما بحث اصلی من با مسکوب مربوط به این مفردات شاذ نمی گردد، بل موضوع کلیدی در روایت مسکوب، ایده استثناگرایی است که به نظر من هم از منظر نظری و هم از بعد تطبیقی قابل مناقشه است. شاهرخ مسکوب دو مولفه "زبان" و "تاریخ" را به مثابه دو عنصر متمایز کننده ایرانیت از "مسلمانان دیگر" برساخت می کند. اما پرسش اینجاست که آیا "دیگری مسلمان" فقط "عرب مسلمان" است که تاریخش و زبانش با ایرانی متفاوت است و این تمایز موجب گردیده است که ایرانیت مبتنی بر خودآگاهی قومی متفاوتی بنا گردد؟ با یک نگاه اتنوگرافیک به اطلس جهان اسلام می توان سستی این "برساخت ذهنی" -مبتنی بر ایده استثناگرایی- مسکوب را آشکار نمود و بی بنیان بودن روایت او از هویت ملی در نسبت با زبان فارسی را نشان داد. به عنوان مثال، در مجاورت ایران، قومی با قدمت تاریخی تا به امروز وجود دارد که در ادبیات ایرانی با مفهوم "بلغار" شناخته می گردد و در سفرنامه ابن فضلان در قرن ۱۰ میلادی به آنها اشاره شده است. این مردم به اسلام گرویده اند ولی زبان خویش را هنوز حفظ کرده اند؛ مثال دیگر چچن ها و اینگوش ها و چرکس ها هستند که هم به اسلام گرویده اند و هم زبان های خویش را نگه داشته اند؛ مثالی حتی از اروپا می توان زد درباره اقوام اسلاو بوسنی و آلبانیایی که هم تاریخ و اسطوره متفاوت از اعراب دارند و هم زبان خویش را نگه داشته اند؛ ترک ها هم که همسایه ایران هستند و هم مسلمان شده اند و هم زبان خویش را پاس داشته اند؛ مثال بارز دیگر می تواند شبه قاره هند باشد که هم زبان های خویش را پاس داشته اند و هم مسلمان هستند؛ مثال دیگر شرق و جنوب شرقی جهان اسلام است که زبان های باهاسا و مالایی و مینداناوی در کنار مسلمانی به زیست تاریخی خویش ادامه داده اند. به سخن دیگر، روایت استثناگرایانه مسکوب از ایرانیت "دال تهی" است که با واقعیات تاریخی گذشته و معاصر همخوانی ندارد. به عبارت دیگر، آن دو چیزی (زبان و تاریخ) که ایرانیت را در نگاه مسکوب به صورت "متمایز برساخته" است وجه عامی است که اکثر مسلمانان غیر عرب در آن شریک هستند و بهمین دلیل نمی توان آن را وجه "تمایز" ایران پنداشت و اگر وجه تمایزی وجود دارد، آنرا در ساحاتی دیگر باید جستجو کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۹
سیدجواد

مطمئن هستم درباره سید محمد امین قانعی راد بیشتر خواهیم خواند و نوشت و مرگ او دفتری نوین پیش روی جامعه شناسی ایران باز خواهد کرد. اما در این مقال کوتاه، من می خواهم به ساحتی از وجود قانعی راد اشاره کنم که در این چند روز کمتر به آن پرداخته شده است و آن رویکرد احیاگری است که در زندگی او موج می زد. مقصودم از احیاگری چیست؟ پس از ترجمه کتاب علامه اقبال لاهوری توسط احمد آرام به فارسی واژه احیاگری برای متفکرانی در جهان اسلام استفاده می شد که به دنبال احیاء نقش سیاسی اسلام در مناسبات اجتماعی بودند و بعدها با عناوینی چون اسلام سیاسی و اسلامگرایی معروف شدند ولی مفهوم احیاء در ادبیات ایرانی و تفکر اسلامی ریشه های عمیقتری دارد و نمی توان آن را محدود در این قالب کرد. در ادعیه شیعی و بویژه زیارت عاشورا فرازی وجود دارد با عنوان "اللهم اجعل محیای محیای محمد و آل محمد" که درباره "زندگی پسندیده" است و بسیاری از علمای دینی در باب مختصات زیست طیبه و حیات معقول سخن ها گفته اند. به سخن دیگر، احیاگری معنای وسیع تری در تفکر ایرانی دارد که در عرفان و تصوف و حکمت و فلسفه درباره اش نکته ها گفته اند. اما نسبت قانعی راد با این مفهوم چیست؟ اجازه دهید برای تبیین این نسبت مثالی بزنم تا منظورم روشن تر بشود. روزی قانعی راد به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آمده بود و طبق عادت همیشگی اش که بنده نوازی می کرد به اتاق من آمد و گپ و گفتی داشتیم. هنگامیکه می خواست دفتر را ترک کند رو کرد به من و گفت: بیا یک برنامه برای دکتر سید بیوک محمدی بگذاریم در دفتر انجمن و کارهایش را معرفی و بررسی و نقد کنیم. برای من جالب بود که او مانند یک صیاد تیزبین به دنبال خلق لحظه های جدید بود تا از قِبّل آنها کسانی را که جامعه علمی به بوته فراموشی سپرده بود، احیاء کند. البته خود شما گواهی می دهید که هستند بسیاری که تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا خودشان را مطرح کنند و حتی دیگران را امحاء کنند ولی قانعی راد این صفت را نداشت بل به دنبال احیاء دیگران گام برمی داشت و این صفتی "پیامبر گونه" است و ما در ادعیه سفارش به تخلق یافتن به این صفت (احیاگری و نه امحاگری) شده ایم. به عبارت دیگر، تلاش برای احیاء کردن یک نفر یعنی تلاش برای احیاء کردن کل جامعه انسانی و قانعی راد یکی از احیاگران معاصر ایران بود که دغدغه محیای پسندیده و زندگی نیکو برای ایران داشت. روحش شاد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۹:۱۸
سیدجواد

روایت مسکوب از "ربط" هویت ایرانی به زبان فارسی یکی از عمیق ترین انگاره های ایدیولوژیک در سنت فکری ناسیونالیستی در ایرانِ پسا-مشروطه است. به عبارت دیگر، سخن گفتن از روایت مسکوب صرفا یک تتبع ادبی نیست، بل بازخوانی انتقادی یک "برساخت معاصر" می باشد که ناخودآگاه به تمامی ساحات تاریخی ایران در گذر پر حوادث تاریخ تعمیم داده شده است. حال، پرسش اینجاست که آن انگاره متداول که چارچوب نظری روایت شاهرخ مسکوب بر آن بنا شده است، چیست؟ من از برساخت سخن به میان آوردم و این مفهوم را در خوانش خود از کلاسیک های معاصر عمدا برجسته مینمایم تا مخاطبان را به یک نکته مهم حساس کنم و آن فهم سوسیولوژیکال از هویت به مثابه یک مقوله است. زیرا در روایت ناسیونالیستی از ایرانیت نه تنها نوعی فهم ازلی و جوهری از هویت ایرانی وجود دارد، بل مولفه های مقوم ایرانیت نیز "جوهری" تفسیر می گردند. اول اجازه دهید "مفروضات ضمنی" مسکوب در روایت خویش از ایرانیت و ربطش به "زبان فارسی" را تقریر کنم و سپس به نقد آن بپردازم. شاهرخ مسکوب در فصل اول کتاب "هویت ایرانی و زبان فارسی" درباره ملیت ایرانی و رابطه آن با زبان میگوید

"ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جان پناهِ زبان فارسی نگه داشتیم با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی و ترک. ایران و بویژه خراسانِ آن روزگار از جهتی بی شباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمه دوم قرن نوزدهم نبود. در همه ی این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توام با اختلاف در حکومت، وجود داشت؛ وحدتِ فرهنگی بدون وحدتِ سیاسی، یگانگی در ریشه، و پراکندگی در شاخ و برگ" (۱۳۹۴. ۱۰).

یکی از نکات مهم در بحث مسکوب عدم تعریف مشخص او از کلیدی ترین مفهومش یعنی "ملیت" است. آیا ملیت همان هویت ملی است یا با آن تفاوت هایی دارد و اگر دارد تمایز اصلی بین هویت ملی و ملیت چیست؟ اگر این دو با هم متمایز هستند پس نسبت هر یک از این مفاهیم با مفهوم "ایرانیت" چیست؟ آیا هر یک از این مفاهیم اشاره به برشی از تاریخ ایران دارند؟ به عبارت دبگر، آیا ملیت مفهومی مدرن و هویت ملی مفهومی منطبق بر تاریخ اسلامی ایران و ایرانیت مفهومی در نسبت با دوران بنیادین شکلگیری و تکوین "بودِ باستانی" ایران است؟ اگر اینطور است پس چرا مسکوب بدون هیچ پردازش مفهومی، این مفاهیم را در کنار هم چیده است؟ البته مسکوب وقتی تفکر متالهان معاصر ایرانی همچون مرتضی مطهری (مسکوب، ۱۳۹۴. ۱۴۰-۱۴۲) را مورد نقد قرار می دهد، به صراحت نشان می دهد که فهم دقیقی از این مفاهیم و تمایزات کلیدی آنها از هم ندارد. زیرا او مطهری را متهم می کند که مانند غزالی و علامه مجلسی ضدیت با مفهوم "ملیت" دارد و این مقوله را مغفول می گذارد که آیا ملیت در زمان غزالی یا حتی مجلسی به معنای ناسیونالیته وجود داشته است؟ اگر بتوانیم از این "شلختگی مفهومی"  بگذریم به بحث "مفروضات ضمنی" در روایت مسکوب از هویت ایرانی و زبان فارسی میرسیم و آن "وحدت زبانی" در ایران در هر جهار ساحت باستانی و اسلامی و شیعی و معاصر هستیم که مسکوب به هیچ وجه آن را پروبلماتیزه نمی کند بل آن را "امری بدیهی" در تاریخ ایران می گیرد و حتی با یونان -که یک استان از ایران باستان محسوب میشد- و یا آلمان و ایتالیا -که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند- مقایسه می کند و نتیجه ای می گیرد که بسیار نادرست است. زیرا ایران را با رم یا هندوستان و چین می توان مقابسه کرد و این قیاس مع الفارق موجب گردیده است که مسکوب و بسیاری از راویان معاصر "هویت ایرانی" به جای پرداختن به "پیوست فرهنگی" به مثابه عنصر بنیادین ایرانیت، به نادرستی زبان فارسی را "جان پناهِ" هویت ایرانی تحدید کنند. به نظر من، شاید درست تر این باشد که بگوییم زبان فارسی جان پناهِ ناسیونالیسم ایرانی است ولی اگر بخواهیم ایران به مثابه قاره فرهنگی در اعصار مختلف را مورد مفهومسازی قرار دهیم، باید به مولفه های دیگری غیر از زبان فارسی بپردازیم و حتی در کنار زبان فارسی زبان های دیگر و تعیینات متکثر فرهنگی و دینی و تمدنی دیگر را نیز در نظر بگیریم. به سخن دیگر، روایت مسکوب از ایرانیت، روایتی ناسیونالیستی معاصر از اکنون ما است که به صورتی غیر-تاریخی به کلیت ایران به مثابه موجودیتی تمدنی/تاریخی تعمیم داده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۹:۱۵
سیدجواد