سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها


حسن محدثی

حج تا آنجایی که من می‌دانم و شناخته‌ام، یکی از معنوی‌ترین مناسک دینی دنیا است و در حج تمتع تجربه کرده‌ام که آنچه ذاتی حج است، هجوم معانی گوناگون است. حاجی در لحظه‌لحظه حج تحت هجوم معنوی قرار دارد. من نیز پیشاپیش گمان می‌کردم که حج چنین باشد و به همین خاطر مشتاق این تجربه بودم. اگر حاجی اندکی تربیت اسلامی داشته باشد و از اسلام چیزی بفهمد، هر قسمت حج و هر مفهوم و عملی از حج، نمادین است و به حاجی پیام می‌دهد و درگیرش می‌کند. برآنم که انسان مسلمان در حج اسلام را بهتر می‌فهمد، زیرا طی قرون متمادی‌چنان به اسلام افزوده‌اند و چنان بدان «برگ‌وساز» بسته‌اند و چنان مسلمان بودن را دشوار کرده‌اند و از ابعاد انسانی‌اش دور ساخته‌اند که درون‌مایه‌های اسلام در زیر آنها گم شده است. به بیانی که منسوب به نظامی است:

دین تو را در پی آرایشند / در پی آرایش و ویرایشند

بس که ببستند بر او برگ و ساز / گر تو ببینی نشناسیش باز

در حج انبوهی از معانی بر حاجی هجوم می‌آورند و گریبان او را سخت می‌گیرند. نخستین موردش پرهیز از خشونت با انسان‌ها و طبیعت و حیوانات است. حاجی، مهربانی و عدم خشونت را بارها و بارها تمرین می‌کند. درس دیگر حج، صبوری در دشواری و سختی و استقامت است. این مهم‌ترین معنایی است که در سعی صفا و مروه به تو منتقل می‌شود. همه اینها قرار است از تو انسانی حلیم بسازد و انسان حلیم، انسان مطلوب اسلام است و چقدر دشوار است حلیم بودن و چقدر بزرگ است انسان حلیم؛ حلم در برابر جهل. در حج تمتع باید صبورانه استقامت کنی و پایدار باشی و مجاهدت نمایی. در حج تمتع درمی‌یابی که امتیازات اجتماعی و مالی که به خود بسته‌ای عاریتی‌اند. با خود زمزمه می‌کنی:

کاریز درون جان تو می‌باید / کز عاریه‌ها تو را دری نگشاید

یک چشمه آب از درون خانه / به زان جویی کز برون می‌آید

درس بزرگ دیگر حج به درآمدن از خویشتن و توجه به دیگری و گشودگی به دیگر انسان‌هاست. در حج می‌آموزی که جهان از طایفه و قبیله و قوم و نژاد و جامعه تو بس فراخ‌تر است و تو ذره‌ای کوچک در این دریای عظیم انسانی هستی. حج فرصت ارتباط تو و فرصت گشودن چشم و دل تو روی دیگران و به سوی دیگران است؛ مجالی برای بزرگ‌تر شدن و وسیع‌تر شدن. حج به حاجی می‌آموزد که نگاه خاص‌گرایانه را رها کند؛ همچنان که خدای تو الله به همه یکسان می‌نگرد. به قول انجیل، خدا همچون آفتابی است که بر همه می‌تابد و همچون بارانی است که بر همه می‌بارد. حج همچنین می‌آموزد جنسیت نباید تو را از هم‌نوع دیگرگونه‌ات جدا کند؛ زن را از مرد و مرد را از زن. حج می‌گوید عینک جنسیتی را که جامعه بر چشمت زده است بردار. نگاهت معیوب است. بعد از طواف باید به جایی پشت مقام ابراهیم بروی و در اولین جای خالی نماز کنی. من چنین کردم. در اولین جای خالی ایستادم و نماز گزاردم. وقتی نمازم تمام شد، دیدم که در جلو، چپ، راست و پشت من زنانی به نماز ایستاده‌اند. حج تمتع، عینک جنسیتی را که جامعه طی ده‌ها سال- از کودکی تا بزرگسالی- بر چشمم زده بود و خواهی نخواهی، بخشی از نگاهم شده بود، درآورد و نگاه معیوبم را اصلاح کرد. در نزد خدا زن و مرد تفاوتی ندارند. عند اکرمکم عندالله اتقیکم. نه اینکه این را نمی‌دانستم. در حج دگرباره آموختم و این تذکری بنیادی بود. اما در همین حال دیدم که چطور پیرمرد مسلمان می‌کوشد زانوی مرد و زنی را که معلوم نبود چه نسبتی با هم دارند جدا کند تا خدایی ناکرده زانوها به هم نسایند!


این مطلب را می‌توانید به‌صورت کامل در لینک روزنامه‌ی "اعتماد" امروز پیدا کنید:
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1071&pageno=7
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1071&pageno=7

حسن محدثی گیلوایی / 30 مرداد 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۰
سیدجواد

جامعه شناسی ورزش یکی از مهمترین شاخه های بینش جامعه شناسی است و در این میان، فوتبال نقش بی بدیلی در تحکیم همبستگی ملی بازی می کند. تیمهای موجود در لیگ برتر ایران هر کدام کارکردی و حوزه نفوذی دارند که قابل مطالعه است ولی یکی از تیمهایی که بسیار از منظر جامعه شناسی فوتبال قابل مطالعه است تیم تراکتورسازی تبریز (یا تراختور در زبان ترکی) است که توانسته به نوعی معادلات مرکز-پیرامون را تحت الشعاع قرار دهد. البته در این یک دهه اخیر در عرصه عمومی معمولا نقاط سلبی طرفداران این تیم محبوب مورد گفتگو قرار گرفته است ولی شاید وقت آن رسیده است که جامعه شناسان به ابعاد ایجابی این تیم نیز بپردازند و نقش سمبولیک آنرا در توسعه آذربایجان مورد مطالعه قرار دهند. به عنوان مثال، حس همبستگی منطقه ایی که این تیم توانسته ایجاد کند یکی از موضوعات قابل طرح از منظر سوسیولوژیک است که در بستر توسعه "غیر متمرکز" از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نکته دیگر، حس رقابت کارآمد که این تیم و طرفداران تراختور می توانند بیاآفرینند و نقشی که مدیران این تیم در سرمایه گذاریهای خود برای ارتقاء آموزش نیروهای محلی می توانند بازی کنند ... و عرصه های دیگر که در سایه درآمدزایی های تراختور می تواند حتی الگو برای دیگر مناطق ایران زمین باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۸
سیدجواد

وقتی به آرایش احزاب در انگلستان یا آمریکا نگاه می کنیم یک نکته جالب توجهی به چشم می خورد که با مقایسه با وضعیت دو حزب اصلاح طلب و اصولگرا در چارچوب جمهوری اسلامی می تواند فهمی از وضعیت سیاسی آینده ایران به ما دهد. در انگلستان معمولا احزاب یک عقبه اجتماعی قوی دارند و حزبی مانند حزب محافظه کار طرفدارانش غالبا از نجباء و طبقات ثروتمند و کسانیکه به نوعی با "تجارت های بزرگ" در ارتباط هستند، می باشند و حزب کارگر بلعکس از شهروندانی هستند که یا از طبقه کارگر یا "خرده بیزنس ها" می باشند و گفتمان "حزب کارگر" مثلا در "countryside" یا دهکده ها که غالبا از نجباء و اشراف هستند، طرفداران جدی ندارد. حال پس از این مقدمه کوتاه میخواهم نکته ای درباره "وضعیت دولت آینده" بگویم و از نقش تخریبی گفتمان حاکم اصلاح طلبی در آینده سیاسی ایران. با تغییرات و نوسانات و شلختگی ارزی و نابسامانی اقتصادی که مثل موریانه در حال ورشکست کردن خرده بیزنس ها (نه مگامالها و دلالان و کاسبان رانتی) هستند، یقیننا دولت بعدی-اگر پستی با عنوان ریاست جمهوری برپا باشد- یک دولت اصلاح طلب نخواهد بود بل جامعه با ظهور گفتمانی روبرو خواهد گشت که بتواند "لشکر گرسنگان" را مدیریت کند و سپهر سیاست ایران نه تدبیری خواهد دید و نه امیدی بل به دنبال یک راهبر پوپولیست که وعده نان خواهد داد، به راه خواهد افتاد. به سخن دیگر، جامعه ۱۴۰۰ ایران نه عدالت-محور خواهد بود و نه آزادی-محور بل "نان" بزرگترین دغدغه اش خواهد گشت و جالب است که اصلاح طلبان حرفه ایی در تخریب جایگاه خویش در بین اقشار جامعه فعالانه شرکت کرده اند و به هیچوجه حاضر به تغییر مسیر نیستند و به گونه ای "تسلیم تقدیر" گشته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۷
سیدجواد

حسن رحیم پور ازغدی از اندیشه ورزان مهم در چارچوب خوانش حاکمیتی از اسلام سیاسی با گرایش فقاهتی است. امروز از او سخنرانی دیدم با این مضمون که برخی علماء و مراجع قم که دروس خارج تدریس می کنند به جای "تئوریزه کردن تمدن دینی" فقه را "سکولار" می کنند. کاش او این سخن را نمی گفت زیرا این خود نشان می دهد که جناب رحیم پور ازغدی تا چه پایه از "جهاندینی اسلام" و "جهانبینی تشیع" دور شده است و از "منظر کاتولیکی" سنت حوزوی ایران را مفهومینه می کند. مفهوم سکولار در بستر اندیشه اسلامی محلی از اِعراب ندارد و علمایی که از این دیدگاه جناب رحیم پور ازغدی فاصله میگیرند به واقع به جهاندینی اسلامی و روح مدنی و تمدنی شیعه نزدیکترند تا نگاه کاتولیکی (تمایز بین قدسی و سکولار) آقای ازغدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۷
سیدجواد

سیدجواد میری با بیان اینکه تفکر فلسفی در ایران دچار نوعی اشعری‌گری شده است، بیان کرد: آنهایی که خود را صدرایی و نوصدرایی می‌دانند، باید توجه کنند آن چیزی که امروز می‌تواند به درد ما بخورد و می‌تواند برای ما به عنوان انسان ایرانی در افق قرن بیست و یکم ما را به تکاپو وا بدارد نسبت ملاصدرا با امروز ما است.به گزارش ایکنا؛ دو بخش از گفت‌‌وگوی تفصیلی به سیدجواد میری دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیترهای «فلسفه در جهان ایرانی در خدمت شریعت است نه طلایه‌دار اندیشه» و «بدون نگاه فلسفی و صورت‌بندی عقلانی تحول بنیادین ممکن نیست» منتشر شد، در ادامه بخش سوم و پایانی این گفت‌وگو که در بردارنده نکاتی در زمینه اهمت تعقل کما هو تعقل و دلایل عدم تحقق این مسئله در جامعه امروز ایران و همچنین نحوه مواجهه با میراث فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا است تقدیم می‌شودş

لینک مصاحبه

http://iqna.ir/fa/news/3731782

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۵
سیدجواد

اخیرا دکتر سید جواد میری گفتگویی با مجله فرهنگ جامعه در تبریز در مورد بررسی علل عدم شرکت آذربایجان در تظاهرات اخیر داشته که فایل صوتی آن در فضای مجازی قرار داده شده است.
حداقل در این گفتار دکتر میری نشان داده که آشنایی کامل و ریشه داری با مسئله قومیتی- حداقل در آذربایجان- نداشته و بر همین اساس تحلیلهای وی نیز از انحراف خاصی برخوردار بوده و گاه نگاه تقلیل گرایانه ای به مسئله هویت گرایی داشته است.
از آنجا که این گفتار به صورت نوشتاری نبوده بنابر این نیازی به نقد موشکافانه در آن احساس نمی شود. بر همین اساس مواردی به صورت خلاصه ارائه می گردد و در فرصت های آتی- در صورت نیاز- مطالب به صورت مستدل تر ارائه می گردد.
البته در این گفتگو مصاحبه گر- شهرام زمانی، مدیر مسئول مجله فرهنگ جامعه- سوالات خود را به صورت دقیق مطرح می نماید ولی متاسفانه به نظر می رسد- همانگونه که ذکر گردید- جوابهای ارائه شده توسط دکتر میری نشانی از تحلیلهای عمیق و کالبدشکافانه ندارد.
ما در اینجا فایل این گفتگو را به همراه همین نقد بازنشر می کنیم و انتظار داریم که دکتر میری نظرات خود را در موارد مطروحه به صورت نوشتاری-جهت استفاده بیشتر- در این زمینه ارائه دهند. ما در همینجا امادگی خود را برای انتشار نظرات دکتر میری در مجله "غروب" اعلام می داریم.

- و اما نگاهی به موارد مطروحه:
1. دکتر میری در ابتدای گفتگو از دو قطبی شدن جامعه به مدرنیزم و سنتگرایی سخن گفته و طیف مدرنیزم جامعه را در قالب سلطنت طلبی و باستانگرایی قرار داده که به نظر می رسد چنین نگاهی نیاز به بازنگری داشته باشد.
2. دکتر میری پیدایش جریانات قومیتی را پس از پایان جنگ و اغاز توسعه سیاسی و به روی کار آمدن دولت خاتمی می داند که بر اساس ان شعارهای آزادی- عدالت- برابری- حقوق شهروندی و... پدید آمدند که ما هر چه از مرکز و از مراکز استانها به سوی حاشیه می رویم این شعارها رنگ و بوی محلی گرفته و خواسته های قومی- جنسی- مذهبی بر آن اضافه می شوند.
برای استحضار بیشتر لازم به ذکر است که جریانات هویت طلبی- حداقل در آذربایجان- ریشه در سالیان دوری دارد و زائیده جریان اصلاح طلبی در ایران نیست که تازه از آن تحت عنوان ناسیونالیسم قومی نام ببریم. در این زمینه بهتر است فعالیتهای روشنفکران نسل قبلی آذربایجان نظیر دکتر هیئت- پروفسور ذهتابی- دکتر فرزانه- پروفسور محمد زاده و... در زمینه مطالبات هویت گرایانه مد نظر قرار گیرد. در قبل از این نسل، باید  منظومه حیدربابای استاد شهریار و همچنین بولود قاراچورلو را نیز در ذیل همین مسئله هویت خواهی- منتهی در ژانرهای متفاوت- جستجو کرد. در قبل از آن ماجراهای سال 1324 هم در چنین بستری باید مورد بررسی قرار گیرد. بنابر این تقلیل خواست هویت طلبی در اذربایجان به حقوق شهروندی آن هم نهایت در یک دهه اخیر توسط دکتر میری قابل تامل و تدبر است و نیاز به بازنگری دارد.
3. دکتر میری در مورد علل عدم شرکت اذربایجان توسط مصاحبه گر می گوید که برخی از عوامل و فاکتورهایی وجود دارد که به گونه ای می خواهد آذربایجان را از مرکز جدا کند که البته خوب هم این امر را مدیریت کرده اند.
دکتر میری اشاره ای به این عوامل نمی کند که آیا عوامل داخلی هستند یا خارجی؟ بهتر است نقش این عوامل در گریزپذیر کردن اذربایجان از مرکز توسط دکتر میری ارائه گردد.
4. دکتر میری علل عدم شرکت مردم آذربایجان را در تظاهرات اخیر ناشی از این امر می داند که مردم آذربایجان تحت تاثیر همین عوامل!!! نیروهای تظاهر کننده در ایران را سلطنت طلب می دانند که چون مردم آذربایجان مخالف باستانگرایی هستند پس خواهان تداوم وضع موجود هستند.
برای آشنایی بیشتر دکتر میری با حرکت هویت طلبی در آذربایجان لازم به ذکر است که مردم آذربایجان حرکات اعتراضی مردم ایران را تماما ذیل سلطنت طلبی قرار نمی دهد و ریشه عدم شرکت در اعتراضات هم چنین امری نیست. علت عدم شرکت مردم اذربایجان در اعتراضات گرچه ناشی از نگرش گریز از مرکزی آن می باشد ولی این نگرش گریز مرکزی قبل از کارآمدی هر عواملی! ناشی از عدم پاسخگویی نیروهای اعتراضی موجود به اعتراض مردم اذربایجان در سال 85 بود. جناب اقای میری، مردم آذربایجان نه در دو اعتراض اخیر که در اعتراضات سال 88 هم شرکت نکردند. عدم شرکت مردم اذربایجان در اعتراضات و گریز پذیری آن از مرکز را بایستی بر گردن همان نیروهایی انداخت که خواهان توسعه سیاسی- اما بیشتر برای طیف خود- بودند نه عوامل دیگر.
5. دکتر میری حرکت هویت طلبی آذربایجان را بیشتر غیر مذهبی دانسته و می خواهد که این حرکت را تحت عنوان ناسیونالیسم قومی به جناح راست پیوند زند.  دکتر میری برای ادله خود می گوید که کدام روحانی اصلاح طلب در اذربایجان دم از زبان مادری می زند در حالیکه روحانیت اصولگرا و ائمه جمعه و نمایندگان ولی فقیه در آذربایجان همگی تمام قد در پشت زبان مادری هستند.
البته برای اگاهی بیشتر لازم به ذکر است که حرکت هویت طلبی آذربایجان یک گفتمان مستقلی است که نمی خواهد تحت گفتمان اصلاح طلبی و اصول گرایی تعبیر و تفسیر گردد. اما این گفتمان در خواسته های خود با دو گفتمان دیگر هم قرابت دارد. او دین طلبی خود را- برخلاف نظر دکتر میری که این حرکت را غیر دینی می داند- از اصولگرایی و در دموکراسی خواهی خود را با اصلاح طلبی نزدیک می داند اما این نزدیکی به هر کدام از این نیروها در حکم آویختگی به آنها نیست. این حرکت هویت طلبی دوست ندارد و البته نمیخواهد که ذیل گفتمانهای داخلی و خارجی دیگری تعبیر و تفسیر گردد.

البته طبیعی است که اگر این گفتار دکتر میری به صورت نوشتاری ارائه می گردید نقدپذیری ان نیز مستدل تر و کامل تر قابل ارائه بود ولی اکنون به نظر می رسد که ذکر همین چند نقطه به صورت خلاصه برای این گفتار کفایت کند.
در خاتمه لازم به ذکر است که ما در این زمینه اماده شنیدن و درج نظرات مختلف هستیم.

نویسنده:

علی حامد ایمان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۱
سیدجواد

امروز پنجشنبه ۲۵ مرداد فرصتی دست داد که با برخی اهالی فرهنگ و دانش تبریز به همراه دکتر سید بیوک محمدی دیداری داشته باشیم. جلسات هفتگی در کتابفروشی سپهر هر پنجشنبه از ساعت ۱۱ تا ۱۳ برگزار می گردد و مسائل مهم فرهنگی شهر و استان و ملی مورد بحث و گفتگو قرار می گیرد. من هم این فرصت را داشتم که درباره کتاب "تاملی درباره ایران: واکاوی هویت ملیت ایرانیت و سیاستگذریهای زبانی" قدری توضیح دهم و به پرسشهای دوستان پاسخی بدهم. نکته جالب توجه در این جمع فرهیخته "دغدغه های ملی" و راههای گذر به "وضعیت دموکراتیک" و فهم "زبان ترکی" به مثابه کنشی مدنی و نه به مثابه تجزیه طلبی یا حرکتهای واگرایانه بود. بحث های واگرایانه به نظر من موضوعی حاشیه ای است و تبریز نقش مهمی در مدیریت افکار عمومی آذربایجان می تواند بازی کند به شرطی که اجازه بالندگی به نخبگان تبریز داده شود و سختگیری های سلیقه-محور برداشته شود. در نگاه نخبگان تبریزی حرکتهای تند و واگرایانه ریشه در "محدود سازی انجمن های نخبگانی" دارد و این موضوع قابل توجهی است در باب فهم ظهور ناسیونالیسم قومی. به زبانی ظهور قومیتگرایی به نوعی شورش "حاشیه بر متن" در آذربایجان است؛ متن تبریز و حاشیه روستا و شهرهای حاشیه ای و شاید تکه تکه کردن آذربایجان و استان کردن قصبه ها و شهرهای کوچک خود نقشی در شورش حاشیه بر متن داشته است. در این باب در آینده بیشتر خواهم نوشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۸
سیدجواد

هرگاه به تبریز میآیم، احساس می کنم ایران را از منظری دیگر می بینم. تبریز زادگاه آباء و اجدادی من است و تمامی ریشه های خانوادگی مان در تاروپود این شهر تنیده است. از دوچی تا دانشسرا و از دانشسرا تا سلاب ملا زینال و ششگلان ... بخشهایی از خاطره های خاندان حسینی است که در دل مشروطه و فرقه دموکرات و دفاع مقدس ... ریشه دوانده است. در این یک هفته که در تبریز و خیابان های آن قدم می زنم، هم خاطرات دوران کودکی زنده می شود و هم افق های آینده ایران که یقینا تبریز در آن نقش پر رنگی خواهد داشت. در این باب بیشتر خواهم نوشت.


پ.ن. شهرت خانوادگی من حسینی است که در سالهای پس از دهه بیست به میری تغییر کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۷
سیدجواد

در این سه سالی که من در عرصه عمومی به مباحث قومیت و زبان پرداخته ام بسیاری از منتقدین توجه جدی به گفتمان مطروحه نداشته اند بل از ظن خود به سخنان من حمله کرده اند. سخن اصلی من این است که مسئله قومیت را باید به مثابه یکی از مولفه های هویت در کنار دین و مذهب و منزلت و درآمد و جنسیت و ملیت و زبان و شهرنشینی/روستانشینی/عشایری مورد مطالعه قرار داد. در حال حاضر مسئله قومیت در ایران یا از منظر سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای مورد بحث قرار گرفته و هر سه این رویکردها محتوم به شکست است. زیرا هویت مفهومی چند ضلعی است که تقلیل آن به یک شاخصه ماهیت گفتمانی آنرا بر هم میزند. از این منظر اگر بخواهیم به مقوله فوتبال و قومیت در نسبت با تیم تراکتور (تراختور) صحبت کنیم نیازمند یک رویکرد جامعه شناختی هستیم که در ارتباط با مولفه های مذکور در هندسه ترسیم شده در بالا قابل تحلیل است. به عنوان مثال، در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی بسیاری از اهالی تبریز به یکی از دو تیم پایتخت اقبال داشتند ولی با برآمدن تیمهای استانی آرام آرام خواسته های عاطفی و مطالبات اجتماعی و سیاسی خود را در پس تیمهای شهرهای خویش پنهان میکردند که این خود نوعی از رشد شهرهای استانی و توسعه سیاسی گروههای اجتماعی در ایران را نشان میداد و از این تحول باید استقبال نمود چون نشانه هایی از بلوغ سیاسی غیر مرکز گرا را در ایران شاهد هستیم. حال پرسش اینجاست که آیا در پس شعارهای طرفداران تیمهای فوتبال نوعی تجزیه طلبی و نفوذ بیگانگان وجود دارد یا این شعارها علائمی برای فهم مطالبات اجتماعی هستند؟ کسانیکه از منظر سیاسی و امنیتی و اسطوره ای به جنبشهای اجتماعی و خیزشهای شهری مینگرند دچار سوء فهم و تقلیلگرایی میگردند و شعارها را سوء تفسیر میکنند. اما من به این شعارها به مثابه علائم رانندگی در جاده نگاه میکنم که به واقعیاتی بیرون از میدان علائم اشارت دارند و این جامعه شناس است که باید این علائم را تفسیر کند و نه اینکه خود علائم را واقعیت بنمایاند. در نگاه من، یکی از مطالبات مسئله تدریس زبانهای غیر فارسی (و از همه پر رنگتر زبان ترکی و و عربی و بلوچی ..) در ایران است که تبدیل به یک مطالبه اجتماعی گردیده است ولی بحث این است که این مطالبه را چگونه باید مطرح کرد و چگونه باید مدیریت کرد. اگر مطرح نمودنش در قالب سیاسی یا امنیتی و یا اسطوره ای باشد، آنگاه دچار خطای استراتژیک شده ایم ولی اگر در چارچوب حقوق شهروندی مطرح گردد آنوقت هم مدیریت آن معین میگردد و هم طرح آن قابلیت عملیاتی شدن پیدا میکند و این بحثی است که نه ربطی به نفوذ دارد و نه پای عاملان بیگانه بل نشان از بی تدبیری ما دارد که فهمی از امر متکثر اجتماعی و قاعده مند کردن این امر متکثر به سیاستگذاری امر متنوع نداریم.

 دکتر سید جواد میری
دانشیار جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۶
سیدجواد


در ایران نیچه به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمانی شناخته می شود و ایده نیهیلیسم به گونه ای به فلسفه نیچه گره خورده است ولی نکته ایی که در گفتمانهای فلسفی و جامعه شناسی کمتر به آن پرداخته می شود، جایگاه داستایوفسکی و تاثیر آن بر نیچه و اهمیت ژانر داستایوفسکی برای اندیشه فلسفی و بینش جامعه شناختی است. این به نظر من نکته ای است که در حوزه علوم انسانی در ایران از آن غفلت شده است و متفکری چون داستایوفسکی را صرفا در حالت کلیشه ای فهم می کنیم و او را در قامت یک رمان نویس میبینیم بی آنکه ابعاد نظری گفتمانش را مجتهدانه مورد بحث و گفتگوی نظری قرار دهیم. جالب است بدانیم ایده ی "اراده معطوف به قدرت" در فلسفه نیچه شباهت عمیقی به "راسکولنیکوف" در "جنایت و مکافات" داستایوفسکی دارد. نیچه "یادداشت های زیرزمینی" داستایوفسکی را دقیقا خوانده بود و در نامه ای که به دوست خودش فرانز اووربک (Franz Overbeck) در ۱۲ فوریه ۱۸۸۷ می نویسد درباره آثار داستایوفسکی سخن می گوید و او را "روانشناس" بزرگی معرفی می کند و میگوید او یکی از نادرترین اندیشمندان است که از او آموختم. به سخن دیگر، چرا امروز در ایران در حوزه جامعه شناسی و سوشیال تئوری اثری از داستایوفسکی نیست و آثار او صرفا به عنوان "ادبیات روسی" شناخته می شود در حالیکه نیچه او را یک روانشناس می پنداشت؟ به تعبیر دیگر، نشانه های زیادی وجود دارد که داستایوفسکی نه تنها ادیب بود و روانشناس بل فیلسوف و نظریه پرداز مهمی در حوزه جامعه شناسی (البته نه به معنای محدودی که این مفهوم در ایران دارد بل به معنای سوسیولوژی و سوشیال تئوری) است که نیاز به بازخوانی نوین دارد. البته می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا نیچه روسی می دانست یا او آثار داستایوفسکی را به زبان دیگری خوانده است؟ جامعه شناسان و فیلسوفان ایرانی در این حوزه ورود نکرده اند و صرفا بر آراء نیچه در سنت آلمانی تکیه می کنند در حالیکه نشانه های بیشماری وجود دارد که نه تنها نیچه بل ماکس وبر هم متاثر از سنت فکری روسیه و مشخصا داستایوفسکی و تولستوی بوده اند. داستایوفسکی  در ۱۸۲۱ به دنیا آمد و در ۱۸۸۱ دارفانی را وداع گفت و نیچه در ۱۸۴۴ یعنی ۲۳ سال پس از داستایوفسکی پا به عرصه وجود گذاشت و هنگامیکه نیچه ۳۷ سال بیش نداشت، داستایوفسکی چشم از جهان فروبسته بود. به عبارت دیگر، آثار داستایوفسکی یقیننا در کتابخانه شخصی نیچه وجود داشته است و فهم او از نیهیلیسم به نوعی در ارتباط با داستایوفسکی میباشد. به عنوان مثال، کتاب تسخیرشدگان (Бесы) در سال ۱۸۷۱-۱۸۷۲ برای نخستین بار منتشر میگردد و این کتاب یکی از آثار مهم در باب نیهیلیسم است و در هنگام نشر آن نیچه ۲۷ ساله است و او چون فرانسه می دانسته است به احتمال قوی از طریق این زبان با آثار داستایوفسکی آشنایی پیدا کرده است. داستایوفسکی در فرازی در کتاب تسخیرشدگان (به فارسی شیاطین ترجمه شده است) به نکته ای اشاره می کند و می گوید

"امروز صاحبان فکر اصیل بسیار کمند" (۱۳۹۱. ۵۶۶).

یکی از دغدغه های فلسفی در سنت قاره ای همین مفهوم "تفکر اصیل" است که هم نیچه و هم هایدگر برای عبور از نیهیلیسم در باب آن سخن گفته اند و جالب است که در گفتگوهای داستایوفسکی در Бесы این دغدغه به زبانی گویا ترسیم شده است ولی ما کمتر به آن پرداخته ایم. برای بازیابی جایگاه داستایوفسکی در سپهر اندیشه در ایران نیاز به شکستن انگاره داستایوفسکی ادیب داریم تا بتوانیم مانند نیچه یا زیگموند باومن با داستایوفسکی مواجهه پیدا کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۴
سیدجواد