بازخوانی رویکرد "علمی" و "برنامه ریزی صحیح" استاد جواد شیخ الاسلامی برای جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی در ایران
جواد شیخ الاسلامی از متفکرین برجسته ایرانی است که در انگلستان و آلمان تحصیلات و تحقیقات سترگی به انجام رسانده است. پس از برگشت به ایران در سال ۱۳۴۶ به مدت ۲ سال در وزارت علوم مشغول به کار شد و سپس در دانشگاه تهران به عنوان استاد در حوزه های حقوق و تاریخ و دیپلماسی و سیاستگذاریهای زبانی در ایران آثار مهمی را خلق نمود. البته یکی از دغدغه های کلیدی شیخ الاسلامی "جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی ..." (۱۳۶۶. ۲۲۸) در ایران بود که او را واداشت در این باب دست به تحقیقات و بازاندیشی در حوزه زبانی بزند. به سخن دیگر، زبان ترکی در ایران برای او یک "مسئله سیاسی" شده بود و او که متفکری تیزبین بود و در آکسفورد و هایلدبرگ زیر نظر بزرگان فلسفه و حقوق جهان مطالعه نموده بود به این نتیجه رسیده بود که "اگر ... [ما] ... متکی به مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح [در حوزه سیاستگذاریهای زبانی باشیم] ... آن اندازه هم که در بادی امر به نظر میرسد [جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی] ... دشوار و لاینحل نیست" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
به عبارت دیگر، شیخ الاسلامی تلاش می کند از متدهای "علمی" و متدولوژیهای "برنامه ریزی" برای عدم گسترش زبان ترکی (و زبان عربی) در ایران استفاده کند تا بتواند یک چشم انداز علمی پیش روی سیاستگذاران نظام جمهوری اسلامی قرار دهد. البته ممکن است این پرسش پیش بیایید که گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا ریشه در دوران اواخر قاجاری و دوران پهلوی دارد و ربطی به دوران جمهوری اسلامی که در آن ایده "امت" جایگزین ایده باستانگرایانه "ملت آریایی" ندارد ولی مسئله اینجاست که گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا توانسته است رئوس کلی گفتمان خویش را در داخل نظم موجود باز-مفصلبندی کند. به سخن دیگر، رویکرد شیخ الاسلامی معطوف به "امر ماضی" نیست بل او تلاش می کند "امر آتی" در حوزه سیاست های زبانی جمهوری اسلامی را سیاستگذاری کند و از این روی هنگامیکه سخن از راهکار برای جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی می زند به متولیان سیاستگذار در حوزه زبانی (مانند شورایعالی انقلاب فرهنگی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، وزارت آموزش و پرورش و وزارت آموزش عالی ...) نقشه ی راهی تعبیه می کند و معتقد است اگر با برنامه ریزی صحیح و دقت و قاطعیت که متکی بر مطالعات علمی است پیش برویم "در عرض یک دوره پنجاه ساله [می توانیم از گسترش نامطلوب زبان ترکی در ایران جلوگیری کنیم و این رویه] ... عملی شدنی است" (۱۳۶۶. ۲۲۸).
پرسشی که اینجا مطرح می گردد این است که استاد جواد شیخ الاسلامی از کجا اینگونه مطمئن است که این نقشه راه عملی است و منجر به نابودی زبان ترکی در ایران خواهد شد؟ به سخن دیگر، آیا مبنای آینده پژوهی زبانی شیخ الاسلامی مبتنی بر همان شاخصهای خویش یعنی "مطالعات علمی" و "برنامه ریزی های صحیح" است یا متکی بر حدس و گمانهای ایدیولوژیک؟ من نمی خواهم در این خوانش انتقادی خویش از متن شیخ الاسلامی زیاد فاصله بگیرم و بر اساس طموحات و تمنییات خود نتیجه گیری کنم بل تمام تلاشم در این دفتر این خواهد بود که به متن نزدیک باشم و با "قرابت هرمنوتیکی" بحث را جلو ببرم. به تعبیر دیگر، من فکر می کنم، رویکرد شیخ الاسلامی دارای یک عقبه تئوریک است که باید آن را شناخت تا بتوان به درستی درک کرد که او چگونه به این نتیجه رسیده است که "زبان های دیگر" در ایران را سرکوب کند و از همه مهمتر با چه ابزاری می توان "زبان ترکی" در ایران را امحاء نمود. برای نشان دادن چارچوب نظری شیخ الاسلامی می توان به بخش سوم کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" رجوع کرد که در بحث از "زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی" او اشاره به سید احمد کسروی می کند و می گوید
"مرحوم کسروی نشان داده که زبان مردم آذربایجان تا دوران تسلط قره قوینلوها و آق قوینلوها زبان آذری بوده و در عرض هفتاد سال بعدی مغلوب و تحت الشعاع زبان ترکی (زبانی که امروزه در بیشتر نقاط آذربایجان معمول است) گردیده" (کسروی به نقل از شیخ الاسلامی، ۱۳۶۶. ۲۲۸).
البته بحث از کسروی در فصل دیگری از این دفتر دنبال شده است و من در اینجا آنرا تکرار نمی کنم ولی موضوعی را که شیخ الاسلامی در اینجا در باب قره و آق قوینلوها در مورد امحاء زبان آذری و زبان پهلوی مطرح می کند نکته بسیار قابل مطالعه ای هست که کمتر پژوهشگری در ایران بدین گونه که جواد شیخ الاسلامی مطرح نموده است، به آن پرداخته است. زیرا او در این مقاله تحقیقی از سیاستگذاران زبانی در ایران می خواهد که امر زبانی و مسئله زبان فارسی در ایران را به عنوان یک مسئله امنیتی و مهم در نسبت با تمامیت ارضی ایران در نظر بگیرند و آنگاه دو نمونه تاریخی قره قوینلوها و آق قوینلوها را به میان میکشد که چگونه در عرض هفتاد سال توانستند زبان آذری و زبان پهلوی را امحاء کنند و به جای آنها زبان ترکی را در این خطه تاریخی ایران مسلط کنند. البته او نکته ی دقیق دیگری را نیز یادآوری می کند که در امر سیاستگذاری های زبانی باید ملحوظ گردد والا زبان ترکی به گسترش نامطلوب خود ادامه خواهد داد و آن نکته دقیق بهره گیری از "مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح" (۱۳۶۶. ۲۲۸) است که می تواند در عرض یک دوره پنجاه ساله (یعنی در آستانه ۱۴۰۰) زبان فارسی را، همانگونه که قره و آق قوینلوها موفق شده بودند که ترکی را جانشین زبان آذری و زبان پهلوی کنند، در ایران نهادینه کنند. اما این رویکرد علمی شیخ الاسلامی که مبتنی بر شواهد باصطلاح تاریخی نیز هست دچار اشکالات عمده ای هست که من به یکی از آنها اشاره می کنم. اگر بپذریم که مبتنی بر مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح در قرن بیستم و آستانه قرن بیست و یکم ما نیازمند پنجاه سال زمان هستیم تا زبان بخشی از ایرانیان را از ترکی به فارسی تغییر بدهیم، آنگاه این پرسش پیش میآید که قره قوینلوها و آق قوینلوها چگونه توانستند در عرض ۷۰ سال بدون "مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح" زبان آذری و زبان پهلوی را از بین ببرند؟ آیا اساسا این مفروض شیخ الاسلامی که مبتنی بر ایده تاریخشناشی زبانی کسروی است از بن نادرست نیست؟ به سخن دیگر، اگر امروز با وسائل ارتباط جمعی کنونی ۵۰ سال زمان لازم است تا زبان ترکی را امحاء کنیم، آیا معقولتر نیست که فرض کنیم در قرن ۱۴ میلادی و با وسائل جمعی آن دوران حد اقل ۱۰۰۰ سال زمان لازم بود تا قره قوینلوها موفق شوند زبان یک منطقه ای را نابود کنند؟ به سخن دیگر، بحث "تبدیل زبانی" (Language Conversion) مانند موضوع "تغییر دینی و مذهبی" بسیار پیچیده تر از مدل پردازش کسروی و شیخ الاسلامی است که با رویکردی تقلیل گرایانه امر تحول زبانی در ایران را مفهومپردازی نموده اند و مبتنی بر این فرض نادرست نسخه های سیاستگذارانه ی زبانی برای آینده ایران پیچیده اند.