سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها


بازخوانی رویکرد "علمی" و "برنامه ریزی صحیح" استاد جواد شیخ الاسلامی برای جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی در ایران

جواد شیخ الاسلامی از متفکرین برجسته ایرانی است که در انگلستان و آلمان تحصیلات و تحقیقات سترگی به انجام رسانده است. پس از برگشت به ایران در سال ۱۳۴۶ به مدت ۲ سال در وزارت علوم مشغول به کار شد و سپس در دانشگاه تهران به عنوان استاد در حوزه های حقوق و تاریخ و دیپلماسی و سیاستگذاریهای زبانی در ایران آثار مهمی را خلق نمود. البته یکی از دغدغه های کلیدی شیخ الاسلامی "جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی ..." (۱۳۶۶. ۲۲۸) در ایران بود که او را واداشت در این باب دست به تحقیقات و بازاندیشی در حوزه زبانی بزند. به سخن دیگر، زبان ترکی در ایران برای او یک "مسئله سیاسی" شده بود و او که متفکری تیزبین بود و در آکسفورد و هایلدبرگ زیر نظر بزرگان فلسفه و حقوق جهان مطالعه نموده بود به این نتیجه رسیده بود که "اگر ... [ما] ... متکی به مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح [در حوزه سیاستگذاریهای زبانی باشیم] ... آن اندازه هم که در بادی امر به نظر میرسد [جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی] ... دشوار و لاینحل نیست" (۱۳۶۶. ۲۲۸).

به عبارت دیگر، شیخ الاسلامی تلاش می کند از متدهای "علمی" و متدولوژیهای "برنامه ریزی" برای عدم گسترش زبان ترکی (و زبان عربی) در ایران استفاده کند تا بتواند یک چشم انداز علمی پیش روی سیاستگذاران نظام جمهوری اسلامی قرار دهد. البته ممکن است این پرسش پیش بیایید که گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا ریشه در دوران اواخر قاجاری و دوران پهلوی دارد و ربطی به دوران جمهوری اسلامی که در آن ایده "امت" جایگزین ایده باستانگرایانه "ملت آریایی" ندارد ولی مسئله اینجاست که گفتمان ناسیونالیسم باستانگرا توانسته است رئوس کلی گفتمان خویش را در داخل نظم موجود باز-مفصلبندی کند. به سخن دیگر، رویکرد شیخ الاسلامی معطوف به "امر ماضی" نیست بل او تلاش می کند "امر آتی" در حوزه سیاست های زبانی جمهوری اسلامی را سیاستگذاری کند و از این روی هنگامیکه سخن از راهکار برای جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان ترکی می زند به متولیان سیاستگذار در حوزه زبانی (مانند شورایعالی انقلاب فرهنگی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، وزارت آموزش و پرورش و وزارت آموزش عالی ...) نقشه ی راهی تعبیه می کند و معتقد است اگر با برنامه ریزی صحیح و دقت و قاطعیت که متکی بر مطالعات علمی است پیش برویم "در عرض یک دوره پنجاه ساله [می توانیم از گسترش نامطلوب زبان ترکی در ایران جلوگیری کنیم و این رویه] ... عملی شدنی است" (۱۳۶۶. ۲۲۸).

پرسشی که اینجا مطرح می گردد این است که استاد جواد شیخ الاسلامی از کجا اینگونه مطمئن است که این نقشه راه عملی است و منجر به نابودی زبان ترکی در ایران خواهد شد؟‌ به سخن دیگر، آیا مبنای آینده پژوهی زبانی شیخ الاسلامی مبتنی بر همان شاخصهای خویش یعنی "مطالعات علمی" و "برنامه ریزی های صحیح" است یا متکی بر حدس و گمانهای ایدیولوژیک؟ من نمی خواهم در این خوانش انتقادی خویش از متن شیخ الاسلامی زیاد فاصله بگیرم و بر اساس طموحات و تمنییات خود نتیجه گیری کنم بل تمام تلاشم در این دفتر این خواهد بود که به متن نزدیک باشم و با "قرابت هرمنوتیکی" بحث را جلو ببرم. به تعبیر دیگر، من فکر می کنم، رویکرد شیخ الاسلامی دارای یک عقبه تئوریک است که باید آن را شناخت تا بتوان به درستی درک کرد که او چگونه به این نتیجه رسیده است که "زبان های دیگر" در ایران را سرکوب کند و از همه مهمتر با چه ابزاری می توان "زبان ترکی" در ایران را امحاء نمود. برای نشان دادن چارچوب نظری شیخ الاسلامی می توان به بخش سوم کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" رجوع کرد که در بحث از "زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی" او اشاره به سید احمد کسروی می کند و می گوید

"مرحوم کسروی نشان داده که زبان مردم آذربایجان تا دوران تسلط قره قوینلوها و آق قوینلوها زبان آذری بوده و در عرض هفتاد سال بعدی مغلوب و تحت الشعاع زبان ترکی (زبانی که امروزه در بیشتر نقاط آذربایجان معمول است) گردیده" (کسروی به نقل از شیخ الاسلامی، ۱۳۶۶. ۲۲۸).

البته بحث از کسروی در فصل دیگری از این دفتر دنبال شده است و من در اینجا آنرا تکرار نمی کنم ولی موضوعی را که شیخ الاسلامی در اینجا در باب قره و آق قوینلوها در مورد امحاء زبان آذری و زبان پهلوی مطرح می کند نکته بسیار قابل مطالعه ای هست که کمتر پژوهشگری در ایران بدین گونه که جواد شیخ الاسلامی مطرح نموده است، به آن پرداخته است. زیرا او در این مقاله تحقیقی از سیاستگذاران زبانی در ایران می خواهد که امر زبانی و مسئله زبان فارسی در ایران را به عنوان یک مسئله امنیتی و مهم در نسبت با تمامیت ارضی ایران در نظر بگیرند و آنگاه دو نمونه تاریخی قره قوینلوها و آق قوینلوها را به میان میکشد که چگونه در عرض هفتاد سال توانستند زبان آذری و زبان پهلوی را امحاء کنند و به جای آنها زبان ترکی را در این خطه تاریخی ایران مسلط کنند. البته او نکته ی دقیق دیگری را نیز یادآوری می کند که در امر سیاستگذاری های زبانی باید ملحوظ گردد والا زبان ترکی به گسترش نامطلوب خود ادامه خواهد داد و آن نکته دقیق بهره گیری از "مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح" (۱۳۶۶. ۲۲۸) است که می تواند در عرض یک دوره پنجاه ساله (یعنی در آستانه ۱۴۰۰) زبان فارسی را، همانگونه که قره و آق قوینلوها موفق شده بودند که ترکی را جانشین زبان آذری و زبان پهلوی کنند، در ایران نهادینه کنند. اما این رویکرد علمی شیخ الاسلامی که مبتنی بر شواهد باصطلاح تاریخی نیز هست دچار اشکالات عمده ای هست که من به یکی از آنها اشاره می کنم. اگر بپذریم که مبتنی بر مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح در قرن بیستم و آستانه قرن بیست و یکم ما نیازمند پنجاه سال زمان هستیم تا زبان بخشی از ایرانیان را از ترکی به فارسی تغییر بدهیم، آنگاه این پرسش پیش میآید که قره قوینلوها و آق قوینلوها چگونه توانستند در عرض ۷۰ سال بدون "مطالعات علمی و برنامه ریزی صحیح" زبان آذری و زبان پهلوی را از بین ببرند؟ آیا اساسا این مفروض شیخ الاسلامی که مبتنی بر ایده تاریخشناشی زبانی کسروی است از بن نادرست نیست؟‌ به سخن دیگر، اگر امروز با وسائل ارتباط جمعی کنونی ۵۰ سال زمان لازم است تا زبان ترکی را امحاء کنیم، آیا معقولتر نیست که فرض کنیم در قرن ۱۴ میلادی و با وسائل جمعی آن دوران حد اقل ۱۰۰۰ سال زمان لازم بود تا قره قوینلوها موفق شوند زبان یک منطقه ای را نابود کنند؟ به سخن دیگر، بحث "تبدیل زبانی" (Language Conversion) مانند موضوع "تغییر دینی و مذهبی" بسیار پیچیده تر از مدل پردازش کسروی و شیخ الاسلامی است که با رویکردی تقلیل گرایانه امر تحول زبانی در ایران را مفهومپردازی نموده اند و مبتنی بر این فرض نادرست نسخه های سیاستگذارانه ی زبانی برای آینده ایران پیچیده اند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۱۱
سیدجواد

برخی اوقات در حوزه سیاست اتفاقاتی روی می دهد که اگر آنها را در بستر تاریخی خویش ننشانیم، آنگاه امکان فهم صحیح رویدادها را از دست خواهیم داد. یکی از آن اتفاقات سیاسی که دارای عقبه تاریخی است رویکرد وزارت آموزش و پرورش در دوران جمهوری اسلامی نسبت به "مسئله آموزش زبان فارسی" در استان آذربایجان است که نیازمند بازخوانی و واکاوی تاریخی درباره آن هستیم. به عبارت دیگر، رویه وزیر کنونی آموزش و پرورش (یا حتی بحث های مشاور رئیس جمهور در حوزه اقوام درباره آذری بودن زبان ایرانیان در آذربایجان و مناطق ترک نشین دیگر ایران) نسبت به "زبان ترکی" نه تنها اتفاقی نیست بل دارای تاریخ و تاریخچه ی مشخصی است که ریشه در گفتمان فکری با سابقه ای در تاریخ معاصر ایران دارد که نیاز به شناخت آن داریم و از این منظر شاید بتوان گفت تفاوتی بین اواخر دوران قاجاری و دوران پهلوی و دوران اخیر جمهوری اسلامی در خصوص "سیاستگذاریهای زبانی" وجود نداشته باشد. به سخن دیگر، ما در تاریخ معاصر ایران با یک گفتمانی روبرو هستیم که علیرغم تفاوتهای مهم حاکمیتی در سه دوره قاجار (دوره آخر قاجار) و دوران پهلوی و دوره جمهوری اسلامی (از دهه ۷۰ شمسی به این سو) این گفتمان توانسته است مفصلبندی تئوریک خود را بازسازی و بر سیاستهای کلان کشوری در حوزه مدیریت "زبان" و "هویت جمعی" تحمیل کند. این گفتمان با نامهای گوناگونی شناخته می شود از قبیل گفتمان "پان-ایرانیسم" و "ناسیونالیسم باستانگرا" و "گوبینیسم" و "پانفارسیسم". البته حاملان نظری این گفتمان همواره تلاش کرده اند این عناوین را به انحاء مختلف رد و انکار کنند و گفتمان خویش را صرفا با عنوان "ایراندوستی" معرفی نمایند ولی در پس ایراندوستی سیاستگذاریهایی را مفهومینه می کنند که به حذف و سرکوب جمعیت کثیری از ایرانیان انجامیده است و تمامی این سیاستگذاریهای سرکوبگرانه را با تشبث به مفهوم "تمامیت ارضی ایران" توجیه نموده اند. یکی از نظریه پردازان گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه دکتر جواد شیخ الاسلامی است که انصافا نظرات بسیار مهمی برای مدیریت سیاستهای زبانی در دو منطقه آذربایجان و خوزستان در دوران جمهوری اسلامی نگاشته است. او در مقاله "زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی" به پیروی از محمود افشار سخن از "سرنوشت آتی زبان فارسی" در بعضی از استانهای ایران می زند و می گوید

"سرنوشت آتی زبان فارسی در بعضی از استانهای ایران حقیقتا مسئله ای است بسیار حاد که باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد. از آنجا که اصل موضوع خیلی حساس (و اگر توجه لازم به آن نشود خیلی خطرناک) است، برای مقابله با نفس خطر و طرق ریشه کن کردن آن، باید راههای صحیح و اساسی ارائه شود ... [تا] کسانیکه حقیقتا علاقه مند به حفظ تمامیت ارضی ایران هستند و خطرات ناشی از تفوق برخی زبانهای محلی را نیک تشخیص می دهند ... [راهکارهایی ارائه دهند تا] ... از گسترش نامطلوب زبان ترکی ... در [آذربایجان و زنجان] جلوگیری [گردد] ..." (شیخ الاسلامی، ۱۳۶۶. صص ۲۲۷-۲۲۸).

به سخن دیگر، مسئله زبان در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه صرفا یک مسئله شناختی نیست بلکه موضوعی امنیتی و سیاسی است که نباید نااهلان به آن ورود کنند. البته در بین زبانهای موجود در ایران (در نگاه باستانگرایان) نوعی "طبقه بندی امنیتی" وجود دارد که باید به آن توجه ویژه داشت و اینطور نباید پنداشت که مطالعات زبانی بر اساس پارامترهای زبانشناختی مفصلبندی تئوریک شده اند. به عنوان مثال، جواد شیخ الاسلامی چشم انداز بسیار مهمی را پیش روی ما می گشاید هنگامیکه درباره سرنوشت آینده زبان فارسی در ایران سخن می گوید به مفهوم "زبان محلی" اشاره می کند اما به هیچوجه این مفهوم را به صورت نظری نمی پردازد و مخاطب در یک خلا تئوریک رها می گردد و درنمی یابد که علت "محلی بودن" یک زبان بر چه پایه و اساسی مفهومینه شده است. به سخن دیگر، در این مفهومپردازی "مرکز" و "پیرامون" یا "سوژه" و "ابژه" چگونه مفصلبندی شده است؟ البته پرسشهای بیشماری در باب مفهوم "محلی" می توان مطرح نمود ولی به همین چند اشکال بستده می کنم و به موضوع طبقه بندی امنیتی زبان در گفتمان شیخ الاسلامی برمی گردم. او معتقد است از میان زبانهایی که می توانند بر سرنوشت آتی زبان فارسی تاثیر مخربی دارند دو زبان ترکی و عربی هستند. او صراحتا در کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" می گوید

"از میان اینگونه زبانهای محلی، گسترش بیش ازاندازه زبان ترکی در آذربایجان (ایالت همجوار کشور ترکیه) و توسعه نامعقول زبان عربی در خوزستان (ایالت همجوار ... عراق) دو خطر بسیار اساسی است که هرگز، و در هیچ مقطع زمانی، نباید دست کم گرفته شود. زیرا این دو زبان محلی، به عکس زبان کردی، در گذشته مورد سوء استفاده پان تورانیست ها و پان عربیست ها ... قرار گرفته است و در آتیه هم، اگر مسامحه شود، همیشه به عنوان حربه ای خطرناک علیه ما بکار خواهد رفت" (۱۳۶۶. ۲۲۷).

جواد شیخ الاسلامی به زیبایی نشان می دهد که بحث زبان در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه به هیچوجه مسئله آکادمیک نیست و در این سنت فکری زبان امری شناختی نیست بل حاکمیت باید سیاستگذاریهایی اتخاذ کند تا بتواند بر اساس شاخصه هایی که شیخ الاسلامی ارائه می دهد از "گسترش بیش ازاندازه زبان ترکی" و "توسعه نامعقول زبان عربی" جلوگیری کند تا سرنوشت آتی زبان فارسی تامین گردد. زیرا به زعم نظریه پردازان این گفتمان، با این رویکرد سرکوبگرایانه "تمامیت ارضی ایران" مصون خواهد ماند. البته باید از شیخ الاسلامی پرسید که "گسترش بیش ازاندازه" دقیقا به چه اندازه است؟ یا وقتیکه سخن از "توسعه نامعقول زبان عربی" می کند دقیقا با چه معیاری توسعه معقول را تحدید می کند؟ آیا برای این پرسشها در متن شیخ الاسلامی پاسخی معقول می توان یافت؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۰۸
سیدجواد

دکتر جواد شیخ الاسلامی فرزند شیخ فضل‌الله شیخ‌الاسلام زنجانی در سال ۱۳۰۰ شمسی در شهر زنجان به دنیا آمد. رشته تحصیلی او حقوق و علوم سیاسی بود که در ایران و انگلستان و آلمان انجام شد و تز دکترای او در دانشگاه هایدلبرگ با عنوان "تئوری انقلاب و نهضت مشروطیت ایران" بود که با نمره عالی از آنجا فارغ التحصیل شد. او آثار بسیاری در حوزه تاریخ سیاسی دوره قاجار و پهلوی به رشته تحریر درآورد اما اهمیت جواد شیخ الاسلامی برای من در نسبت با "زبان فارسی و مسئله ایرانیت" می باشد که در کتاب "قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر" در سال ۱۳۶۷ به چاپ رسیده است. البته تمامی مقالات این اثر گرانسنگ موضوع بحث من نیست بل بخش سوم کتاب با عنوان "مقالاتی درباره مسائل روز" ربط وثیقی به پروژه ام که درباره بازخوانی مسئله زبان و ایرانیت است، دارد. البته در بخش سوم کتاب، شیخ الاسلامی درباره دو موضوع مهم بحث می کند: یکی موضوع "توسعه بیسوادی در دانشگاههای ایران" است که کماکان موضوع روز است (و دکتر سید جواد طباطبایی نیز کماکان به آن می پردازد) و دومی مسئله "زبان فارسی" است که در خوانش جواد شیخ الاسلامی "نشان والای قومیت ایرانی" مفهومپردازی شده است. البته پیش از آنکه به ابعاد نظری اندیشه شیخ الاسلامی درباره مسئله زبان بپردازیم شاید خالی از لطف نباشد که به سنت فکری او اشاره ای داشته باشیم. شیخ الاسلامی برای ورود به بحث زبان و ایرانیت از چهار متفکر مهم یاد می کند که شناختن آنها تا حدودی می تواند ما را در فهم چارچوب نظری او قرار دهد. نخستین متفکری که شیخ الاسلامی از آن در باب مسئله زبان و ایرانیت یاد می کند "محمود افشار" است و مقاله "آذربایجان و وحدت ملی ایران" او را یکی از مهمترین آثار در فهم آینده ایران برمیشمارد. دومین اندیشمند مهمی که شیخ الاسلامی به آن ارجاع می دهد "ناصح ناطق" است که فرزند میرزا جواد ناصح زاده معروف به ناطق بود که از مبارزان مشروطه در تبریز به شمار میآمد. رساله ایی که جواد شیخ الاسلامی به آن ارجاع می دهد اثر مهمی است که ناصح ناطق با عنوان "آذربایجان و وحدت ملی ایران" به چاپ رسانده است و از قضا محمود افشار آنرا پسندیده بود و توسط انتشارات خویش به چاپ آن همت گمارده بود. سومین متفکری که جواد شیخ الاسلامی به او ارجاع می دهد "سید احمد کسروی" است که در نگاه شیخ الاسلامی جایگاه ویژه ای دارد. چهارمین نویسنده ای که شیخ الاسلامی به او ارجاع می دهد "سید حسن تقی زاده" است که به زعم شیخ الاسلامی دغدغه عمیقی نسبت به "زبان و فرهنگ ملی" داشته است. به سخن دیگر، جواد شیخ الاسلامی در خلا سخن نمی گوید بل در بستر یک سنت فکری مشخصِ معاصر به موضوع ایران می پردازد که بدون فهم این سنت فکری، سخن گفتن در باب درستی یا نادرستی اندیشه هایشان بیهوده خواهد بود. البته باید به یک نکته مهم نیز اشاره ای داشته باشم و آن این است که سنت جامعه شناسی در ایران "مسئله زبان فارسی" و "ایرانیت" را هنوز متعلق ذهن خود نگردانده است و از این روی است که هنگامیکه بحث های موجود در حول موضوعات مذکور را تبارشناسی و دنبال می کنیم با نوعی "آشفتگی مفهومی" و "تصلب فکری" مواجه می شویم. البته دلایل بیشماری را می توان برشمرد ولی نکته جالب توجه در این حوزه این است که اکثر اندیشمندانی که مفهوم ایران و مسئله زبان را مِلکِ طلق خویش کرده اند یا از اهالی حقوق بوده اند یا علوم سیاسی و ما هیچ جامعه شناس یا مردمشناسی را نمی بینیم که به ایران از منظر امر اجتماعی یا چارچوب امر فرهنگی پرداخته باشد و این نقص بسیار بزرگی است که دلایل عدیده ای دارد و یکی از مهمترین آنها این است که در سنت یوروسنتریکی علوم اجتماعی "ایران" و "زبان فارسی" موضوع مطالعه نبوده است و بالطبع ذهن جامعه شناس و مردمشناس ایرانی از آن غفلت کرده است. زیرا در متون محوری (Textbook) بخشی یا واحدی به این موضوعات تخصیص نیافته است و اهالی علوم اجتماعی ایرانی نیز معمولا مسائلی را موضوع خویش قرار می دهند که پیشتر در متون یوروسنتریکی به آنها پرداخته شده باشد. به تعبیر دیگر، حوزه ایران و مسئله زبان یکی از حوزه های بکر برای جامعه شناسان و مردمشناسان ایرانی است که بتوانند در این حوزه ورود کنند و انحصار حقوقدان ها و علوم سیاسیون را بشکنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۰۲
سیدجواد

گروه اندیشه ــ محمدعلی مرادی با اشاره به فلسفه اسلامی بیان کرد: حدود ۴۰۰ سال است که فلسفه اسلامی در خواب گران به سر می‌برد و مباحث تکراری را مطرح می‌کند و سؤال جدیدی نیز ندارد، لذا برای اصلاح این روند نیازمند بازسازی آن هستیم و باید از فلسفه غرب نیز کمک بگیریم.

به گزارش ایکنا؛ زنده‌یاد محمدعلی مرادی، پژوهشگر فلسفه ۳۱ تیرماه به دلیل بیماری به دیار باقی شتافت، اما قبل از این اتفاق با حضور در استودیو مبین خبرگزاری ایکنا به گفت‌وگو در زمینه فلسفه و کارکردهای آن پرداخته بود که بخش اول این گفت‌وگوی تفصیلی با تیتر «تکنولوژی بدون فلسفه توسعه و سازماندهی نمی‌یابد» منتشر شد.

http://iqna.ir/fa/news/3740541

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۰۱
سیدجواد


برخی معتقدند که روحانی در مجلس سخنانی توفانی خواهد زد و برخی دیگر از سکوت روحانی تعبیر به "سکوت مرموز" کرده اند و از او می خواهند که با ملت سخن صریح بگوید. به نظرم هر دو گروه نه روحانی را میشناسند و نه طبیعت سیاستورزی در جمهوری اسلامی را فارغ از تعلقات حزبی شان مورد مطالعه قرار داده اند. جمهوری اسلامی بر پایه ایده ولایت فقیه یک سازوکاری دارد که در ایران کمتر متعلق ذهن آکادمیک گردیده است و از این روی بسیاری از صاحبنظران که در عرصه عمومی در باب "حضور روحانی" در مجلس داد سخن می دهند بیشتر شعاری بحث می کنند تا متدویک. به عنوان مثال رویه حجه الاسلام خاتمی و دکتر احمدی نژاد را به یاد آورید که در طی ریاستشان هیچگاه با ملت "سخن" نگفتند بل دائما "گفتار درمانی" کردند و نهایتا گفتارهایشان به "حرف" ختم شدند و هنوز افکار عمومی به دنبال پاسخگویی آنها به انتظار نشسته اند ولی آنها قرار است به "تاریخ" در جغرافیایی دیگر پاسخ دهند. به سخن دیگر، دکتر روحانی هیچ سخنی در مجلس نخواهد گفت زیرا در بنیان تفکر غالب "رای مردم" ارزش "تقنینی" ندارد بل ارزش "تزئینی" دارد و برای اینکه تزئین بهم نخورد دکتر روحانی فردا هیچ سخن مهمی نخواهد زد زیرا در ایران سخنان مهم در جاهای مهم زده می شود و محضر افکار عمومی یقیننا یکی از جاهای مهم نیست تا اطلاع ثانوی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۹
سیدجواد

واقعا عجیب ملتی داریم. البته همگی عجیب نیستند ولی اکثریت قابل ملاحظه ایی وقتی با آنها درباره ایران و ایرانی صحبت می کنیم از عظمت ایران و فرهنگ والای ایرانی می گویند که به دست اسکندر و اعراب و مغول چنین شد و چنان شد ... اما در برابر شهر خودمان چنین لاابالی و بی اعتناء هستیم و می پنداریم دیگران باید از فضا بیایند و این شهرمان را تمیز و نظیف کنند. هر روز عکسهای شهرهای پاک کانادا و استرالیا و نیوزلند را در تلگرام برای هم فوروارد می کنیم و به حکومت ناسزا می دهیم که پولهای ایران را به یمن و ونزوئلا و سوریه و عراق میفرستد و به ایران توجهی ندارد ولی واقعا درباره کدام ایران داریم صحبت می کنیم؟ در رفتار مردم این شهر تهران من سالهاست دقیق شده ام و شیوه مواجهه شان با محیط زیست و خیابانها و کوچه هایش را رصد می کنم و کاری که این به اصطلاح شهروندان با محیط خودشان می کنند کمتر از هجوم اسکندر و اعراب و مغول نیست. غروبی رفتم از فروشگاه خرید کنم دیدم طرف تو ماشین نشسته و ساندویچ نوش جان کرده و زحمت به خودش نمی دهد که بطری آبش را به سطل اشغال بیاندازد. پنجره ماشینش کشیده پایین و درست وسط خیابان پرت می کند. با پسرم بودیم. رفتم از روی زمین برداشتم و به او محترمانه می گویم "پسر خوب این چه کاری است. اشفال را در سطل زباله بینداز!" آنگاه نگاه عاقل اندر سفیهی به من می کند و با دستش می گوید دور شو! واقعا این هم تقصیر امپریالیسم جهانی و حمله اعراب و هجوم مغول و تهاجم اسکندر است؟ نخیر آقا! این آخر بیشعوری ملتی است که مسئولیت نمی پذیرد و حواسش نیست که کثافات خودش را باید خودش جمع کند. ما را چه به فرهنگ و تاریخ و تفکر و فلسفه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۸
سیدجواد

برای انجام این طرح ۸ اندیشمند معاصر ایرانی را مورد بحث و مطالعه قرار داده ام که به ترتیب ذیل می باشند:

ابوالقاسم عارف قزوینی؛ محمود افشار؛ ناصح ناطق؛ عباس اقبال آشتیانی؛ پرویز ناتل خانلری؛ جواد شیخ الاسلامی؛ داریوش آشوری؛ و محمد رضا باطنی.

البته هر کدام از این نویسندگان آثار بیشماری داشته اند ولی من تلاش کرده ام بر روی آثاری از ایشان متمرکز گردم که در نسبت با مسئله وحدت ملی و زبان فارسی و امر تکثر زبانی (بویژه زبان ترکی و عربی) نوشته شده است. آثار مورد بحث من به شرح ذیل است:

خاطرات عارف قزوینی (به همراه اشعار چاپ نشده) به کوشش مهدی نور محمدی

قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر نوشته جواد شیخ الاسلامی

زبان شناسی و زبان فارسی نوشته پرویز ناتل خانلری

مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی به کوشش محمد دبیر سیاقی

زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران نگارش ناصح ناطق

مجموعه مجله آینده محمود افشار

بازاندیشی زبان فارسی نوشته داریوش آشوری

زبان و تفکر نوشته محمد رضا باطنی


بزودی نتیجه تحقیقات خویش در این زمینه را تقدیم شما می کنم.


سید جواد میری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۸
سیدجواد

بسیاری امروز به دلیل نابسامانی های سیاسی و اجتماعی در ایران و ناکارآمدیهای اقتصادی به دنبال طرح تصویری بی نقص و عیب از دوران پیشا-انقلاب هستند و حتی در گفتارهای اساتیدی همچون دکتر زیبا کلام می توان تصویری رمانتیک از رضا شاه دید. اما پرسش اینجاست که این تصویر و تصاویر بی آلایش از دوران پهلوی از کجا ظهور کرد؟ مطمئنا سیاست های سختگیرانه و عبوسانه در دوران پسا-پهلوی در ایجاد حس نوستالژی بی تاثیر نبوده است اما من فکر نمی کنم بتوان این چرخش پارادایمی را صرفا در این حوزه ها تعلیل نمود بل در جایی دیگر باید به دنبال پاسخ بود. من برای تحلیل این واقعه نظری دارم که با شما در میان می گذارم. به نظر من یکی از دلایل ظهور "رضا شاه" در گفتمان عمومی در جمهوری اسلامی ایران "انکار مطلق پهلوی" و توصیف گذشته ایران با مفهوم "طاغوت" بود. به سخن دیگر، هرگاه ما در تاریخنگاری مطلقیت را غالب کنیم یعنی "امر سرکوبگر" را مسلط کرده ایم و هر کجا امر اجتماعی در تمامی ابعاد پیچیده اش دچار سرکوب گردد یقیننا روزی از جایی دیگر ظهور خواهد کرد و فوران آن پایه های مطلقیت های من عندی را فرو خواهد ریخت. به عبارت دیگر، ظهور رضا شاه بیش از آنکه مدیون فردی به نام رضا شاه پهلوی باشد، متاثر از سیاه نمایی هایی است که در رسانه های جمعی و آموزش و پرورش (در کلاسها و صف های صبحگاهی ...) بعد از انقلاب در ایام ۲۲ بهمن و دهه فجر .... در این ۴ دهه برساخت شده است. البته هر انقلابی در دوران مدرن ظهور خویش را نوید بخش بک عصر بی بدیل تصور کرده است (حتی ظهور عصر روشنگری در برابر عصر تاریکی برساخت شده است حال آنکه امروزه می دانیم عصر پیش از روشنگری هر چه بوده "تاریک" نبوده است ولی انقلابیون همگی به دنبال دوگانه سازی های مطلق هستند) و انقلابیون ایران هم چنین تصویرسازیهایی کردند و سخن از "دوران طاغوت" در برابر "عصر انفجار نور" زدند. اما حال که آن شور دوران انقلاب فروکش کرده است و فاصله به نسل کنونی چشم اندازی تاریخی داده است، حال انسان ایرانی می تواند بین گذشته و حال تداوم و گسست هایی را ببیند و این خود موجب شده است که از مطلق های سیاسی و ایدیولوژیک گریزان باشد ولی در این بین دیسکورسهایی که به دنبال مطلق گرایی نوین از دوران پهلوی و رضا شاه هستند خود نیز به نوعی دیگر در تخدیر نسل کنونی شریک هستند و من از این "یاقوت سازی" در برابر "طاغوت سازی" نسل جوان را بر حذر می دارم. به عبارت دیگر، عصر تاریخنویسی حول "مرد بزرگ" گذشته است و ما امروز نیازمند فهم امر اجتماعی و پیچیدگیهای آن هستیم تا بتوانیم جامعه ایرانی را ارتقاء دهیم و این با طاغوت در برابر یاقوت ممکن نیست که دائما فقط جای طاغوت با یاقوت عوض می شود ولی اصل ماجرا همان دوگانه سازی های بی حاصل است که جایی برای خرد جمعی و ساخت نهادهای دموکراتیک را از "ما"ی ایرانی سلب می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۶
سیدجواد

خانم هانیه فکور مسئول مرکز آموزشی و توانبخشی اردبیل می گوید از هر ۵۹ کودک ایرانی یک کودک مبتلا به عارضه اتیسم هست و اگر یک ضرب و تقسیم ساده کنیم جمعیت اتیسمی ایران سر به ارقام بالایی می زند ولی جالب اینجاست که آموزش و پرورش هیچ فهمی از این فاجعه ندارد. نه تنها آموزش و پرورش به مثابه یک نهاد راهبر فهمی از این معضل ندارد، بل نهادهای زیر مجموعه آن نیز (مشاوران و مراکز و معاونت ها و مدیریت مدارس ها) به هیچوجه حاضر به همکاری با والدین در این خصوص نیستند. این کودکان "مجانین" نیستند بل نیاز به مراقبت بیشتر دارند ولی "اخلاق مراقبتی" هنوز در مدارس ایران به مثابه یک روش و منهج هنوز مفهومپردازی نشده است و مواجهه با نظامی چنین گنگ و خشن بسیار دردآور است و والدین احساس استیصال و درماندگی می کنند. مضاف بر این، اتیسم هزینه هم دارد ولی بیمه های درمانی به آن تعلق نمی گیرد و این خود این شائبه را ایجاد می کند که کودکان مبتلا به اتیسم "مجانین" هستند و این ربطی به بیمه ندارد و در این میان این خیل عظیم از فرزندان بدون هیچ سرپناهی زیر چرخ بی رحمی های نظام آموزشی خرد و خمیر می شوند. در این ۳ سال اخیر من مواجهه شخصی با این معضلات داشته ام و از نزدیک شاهد بی تدبیری ها و تهاجمات و فشارهای سیستماتیک علیه کودکان اتیسم بوده ام. به قول داستایوفسکی که می گفت:

برای سنجش یک تمدن بهترین کار این است که ببینیم آن نظام با مطرودان (زندانیان و مجانین ...) چگونه رفتار می کند.


حال از این جمله می توان الهام گرفت و گفت برای سنجش نظام آموزش و پرورش ایران باید دید این نظام با کودکان اتیسم و جمیع کسانیکه معلولیت دارند چگونه بیرحمانه رفتار می کند و این خشونت سیستماتیک چه آثار تلخی بر تن جامعه ایرانی می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۴
سیدجواد

خوجالی
اخیرا دو تا مطلب از آقای میری دیدم که مرا وادار کرد دست به قلم برده و چند سطری بنگارم ...
- ایشان فیلم مربوط به بازی اخیر تراکتور را زیر نویسی کرده و در این نوشته کلمه ی ایران را بجای آزربایجان مرقوم فرموده اند و یکی از دوستان که در پی وی به ایشان اعتراض کرده است که چرا این تحریف را انجام داده اند ایشان جواب داده اند که: من اگاهانه این تحریف را انجام دادم و این یک تحریف ایجابی ست و من با مصادره به مطلوب این شعار، دهن یاوه گویان را بسته ام !!!!
با رویت این بحث به دو مهم اندیشیدم:
۱- اقای دکتر اینقدر خطرناک هستند که از جایگاه یک دانشگاهی آشکارا و در مقابل میلیونها چشم چیزی را تحریف میکنند و به آن، اذعان نیز میکنند!!!!!
۲- دکتر وقتی بجای شعار "سن یاشا آزربایجان" جمله ی " همه ایران وطنم هست" را میگنجانند و خوشحال آن را مصادره به مطلوب نیز میدانند باز هم آدم خطرناکی هستند چون در صفوف ما وارد شده ولی از اهداف ما کاملا غافلند چرا که نمیدانند از نظر ما تحریف این شعار بدین صورت، مطلوب ما نیست تا کار ایشان نیز مصادره به مطلوب تلقی شود !!!!
- مطلب دوم از جناب میری " نگاهی نو به مسئله ی قومیت و تیم تراختور " میباشد...
جای امثال من  و جناب میری زمانی عوض شد که ما سیاسی!! شدیم و به استادی دانشگاه راهمان ندادند ولی ایشان غیرسیاسی شدند و به مشاغل دانشگاهی رسیدند و الان نام ایشان میتواند حتی بر مقالات بسیار علمی ما نیز سنگینی کند چرا که ایشان دانشیار جامعه شناسی و فلان و فلان میباشند..
 کاش دوستانمان بموقع میخواندند و دانشیار!!! میشدند...
بنده ماهها پیش با مطالعه ی یکی از مقالات دکتر میری به این نتیجه رسیدم که ایشان نمیتوانند یک مللتچی باشند و نهایت ده روز پیش نوشتم که :  به نظر می آید ایشان در پروسه ی مبارزاتی ما، ما را قوم در نظر میگیرند ... نهایت امروز ایشان در مقاله ی خود آن را به زبان آورده و نوشتند که: سخن اصلی من این است که مسئله ی قومیت را باید به مثابه  یکی از مولفه های هویت مورد مطالعه قرار داد... اری ایشان ما را قوم در نظر میگیرند و حقیر در جواب ایشان چند جمله از مقاله ی دهه ی ۷۰ خود را که در هفته نامه ی امید زنجان با عنوان " بیز میللتیک یوخسا قوم" چاپ شد جلب میکنم: برای داشتن عنوان ملت باید مولفه های زیر را داشته باشیم ۱- کثرت جمعیت ۲- تاریخ کهن ( نه به قطعیت) ۳- زبان مستقل و فرهنگ لازمه ی یک ملت ۴- جغرافیای زیستی ۵- مرزهای سیاسی ۶- اراده ی جمعی / بحث تکمیلی/

 نهایت مقاله به این ختم میشد که ما تمام مولفه های ملت شوندگی را داریم الا مرز سیاسی... حال یک سوال مطرح است: آیا زمانی که آلمان مرزهای سیاسی لهستان را از هم گسیخت واژه ی ملت از لهستانی ها سلب شد؟
و من از جناب میری میپرسم : اگر در جریان جنگهای آزربایجان و روس اگر ما هم، مثل جمهوری آزربایجان از ایران جدا میشدیم و اکنون سرنوشت آنها را داشتیم یک ملت بودیم یا قوم؟؟؟!!!!!!
اگر در آن صورت میشد ملت شویم همانگونه که امروزه انها( جمهوری آزربایجان) در صحنه ی بین الملل یک ملت محسوب میشوند چطور ما نمیتوانیم باشیم؟؟
🌺🌺نهایت من برای اثبات علمی این بحث جناب دکتر را به مناظره دعوت میکنم 🌺🌺

- ایشان در آغاز این مقاله حرکت ملی را به بیسوادی و "فقر فهم" متهم کرده و مینویسد: طی این سه سال گذشته که من به مباحث قومیت و زبان پرداخته ام منتقدین از ظن خود به سخنان من حمله کرده اند - اشاره به فقر فهم در بین فعالین - حال در این مورد، معکوس گفته ی حضرت مولانا را به کار میبرم که میگوید: هر کسی از ظن خود شد یار من... جناب دکتر هر کسی از ظن خود، خود را فهمیده و دانا تلقی میکند در صورتی که احتمال عکس آن میرود و این شما بودید که توان فهم مولفه های حرکت ملی ما را نداشتید و در نتیجه بیشتر از سه سال نتوانستید در بین ما حضور داشته باشید چون این شما بودید که از درک ' تعریف واژه ی قوم و ملت ' عاجز بودید ...
جناب دکتر نه تنها معنی واژه های ملت و قوم را به درستی درک نکرده اند بلکه از درک معنی کلمه ی ' هویت ' نیز عاجز هستند... ایشان در سطر پنجم همین مطلب، در امد و قومیت و ملیت و زبان و دین و مذهب و غیره را از مولفه های هویت میدانند!!!
جناب دکتر به پهنای جمله ی خود دقت نمیکنند که اگر در ایران بخواهیم هویت را تعریف کنیم بدلیل اینکه ملت ایران از اقوام مختلف!!!!! تشکیل شده است نمیتوانیم هم قومیت را از عناصر هویت فرض کنیم و هم ملیت را چرا که یکی از آنها دیگری را منسوخ میکند ولی از این مهمتر:

جناب دکتر میری در عدم دقت در معانی و یا عجز در یادگیری مفاهیم عبارات، پا را فراتر میگذارد و میگوید: سخن اصلی من این است که مسئله ی قومیت را باید به مثابه یکی از مولفه های هویت در کنار دین و درامد!!! و جنسیت و ملیت مورد مطالعه قرار داد!!! فریاد از جامعه ای که هر کسی هر چیزی دلش خواست نوشت ولو بی پایه؛ جناب دکتر باید دقت داشته باشند که خارج از عبارات کوچه بازاری که برای انسانها هویتهای مختلفی را تعریف میکند در دنیای علم "هویت به تمام داشته های لایتغیر یک شخص گفته میشود که تا زمان مرگ از او جدا نخواهد شد مثل جنسیت، مثل ملیت و غیره؛ آیا مذهب و دین نیز در تعاریف علمی جزئی از هویت انسان محسوب میشود؟ اگر یک مسیحی دین خود را تغییر داده و مسلمان شود هویت خود را نیز از دست داده است!!!! اگر یک مسیحی لبنانی الاصل مسلمان شد دیگر نمیتواند هویت لبنانی خود را به عنوان هویت ملی حفظ کند؟
ایشان در جای دیگر مقاله ی خود میگویند که : چون بحث قومیت در ایران از منظر امنیتی مورد بحث قرار گرفته محتوم به شکست است!!!! دکتر باید بدانند که از بدو تاریخ، تمامی جنگهای جهان بر اساس مباحث ملیتی بوده است و اکنون نیز همینطور است حتی جنگهایی که به ظاهر تماما دینی بوده اند و من حاضرم در مناظره این را ثابت کنم؛ حال کدام ملت جهت احقاق حقوق ملی خود جان خود را فدا نکرده است که ما هم نکنیم، مگر اینکه مثل خود آقای میری هویت ملی را در خود کشته باشی... جناب دکتر لازم به ذکر میدانم که بگویم تمامی جنگهای ملیتی در طول تاریخ به نتیجه رسیده است و شما نمیتوانید در عکس این مطلب حتی یک مورد نام ببرید؛ و ما نیز ....
آقای دکتر اشاره میکنند که : در دهه های ۶۰ و ۷۰ بسیاری از مردم تبریز به یکی از تیمهای پایتخت رغبت داشتند ولی با بالا آمدن تیمهای شهرستانی افراد خواسته های عاطفی و مطالبات سیاسی خود را در پس تیمهای شهرستانی پنهان میکردند.... تعجب میکنم از یک جامعه شناس که علت و معلول را اینگونه مظلومانه جابجا میکند... چقدر راحت جریانات بزرگی چون انقلاب ۵۷ و سرنگونی رژیم پهلوی و روی کار آمدن یک حکومت دیگر، گسست عناصر اجتماعی، جنگ اقوام و ملل ساکن در داخل ایران، بسته شدن احزاب و دانشگاهها، شروع جنگهای خیابانی، بحث صدور انقلاب و نا امنی های منطقه ای و شیوع بی حد و مرز شور انقلابی را در کشتن حس ملی ترکها نمیبینیم که بعد از فروکش نمودن این شور دوباره با شعور  جوانه زده است ولی در یک جمله این مطالبات را به عواطفی میبندیم که معتقدیم با پیدایش تراکتور پیدا شد!!!!
ای دریغا یک جامعه شناس باید بداند که این علتها شعور ملی را در ما سرکوب کرد و زمانی که شور فروکش کرد شعور جای آن را گرفت و ما ملتچی شدیم عین یک معادله ی علمی... جناب میری چطور همه چیز را در تیراختور میبیند و از این غافل میشود که اواخر دهه ی ۶۰ و اوایل دهه ی ۷۰ در ایران یک انقلاب دیگری بود!!! در این سالها مردم به این نتیجه میرسند که جنگ بیفایده است و آقای هاشمی در گزارش خود برای آیت الله خمینی مینویسد که: دیگر مردم به جبهه نمیروند... سران حکومت تن به صلح میدهند، نظریه پرداز تئوری ولایت فقیه - منتظری- نظرش ۱۸۰ درجه برمیگردد، هاشمی به جای سردار جنگ،  سردار سازندگی میشود، بجای شعار ' حزب فقط حزب الله' خود مسئولین ' حزب کارگزاران' را تاسیس میکنند و هزاران مهم دیگر نشان از این میدهد که در این سالها شور انقلابی دیگر در کل کشور فروکش میکند و در آزربایجان نیز که پدر من عاشق جبهه و جنگ هشت ساله بود و بارها گریه کرده بود که چرا شهید نشده است اسلحه اش را به زمین گذاشت و من فرزند او دیگر مثل هاشمی ایرانچی نشدم و به هویت خود اندیشیدم و شدم یک ملتچی تورک... جناب میری یک جامعه شناس تغییرات اجتماعی را اینگونه بررسی میکند نه اینکه بگوید " با امدن تراکتور عواطف قومی گل کرد "
جناب دکتر مطالبات ما را در حد زبان مادری کاهش میدهد عین آقای یونسی و وزیر آموزش و پرورش و روزنامه ی شرق و صد البته حق هم دارند از این، نقطه ضعف ما بچسبند چون دوستانم در دو سال گذشته فریادهای بی امان مرا نشنیدند که فریاد زدم: بحث زبان را ول کنید امروز زبان اولویت اول ما نیست...

جناب دکتر در سه سال گذشته ما سه جریان خطر ناک را از سر خود گذراندیم که من از آنها با عنوان " حرکت ملی و نفوذهای حساب شده" یاد میکنم: یکی جریان شما بود و دیگری جریان مهران باهارلی که بصورت موثر در درون افکار حرکت ملی نفوذ حساب شده داشتید و چند نفر دیگر که در داخل ما بودند ولی در مقایسه با شما بسیار ناچیز، حقیر و گمنام... حرکت ما اسمش حرکت ملی ست  و حداقل به قول شما از دهه ی ۶۰ بزرگان زیادی عمر خود را گذاشتند تا این حرکت بشود "حرکت ملی آزربایجان" ...
شما در قوم بودن ما تلاش کردید و مهران بر ' تورک ائلی' و در داخل ما بودند افرادی مثل شما ولی با سایزهای کوچکتر که در سخنرانی های خود هرگز از کلمه ی " حرکت ملی " استفاده نکردند و بجای آن از واژه های تازه تاسیس استفاده کردند  و ما اجازه دادیم تا در داخل گروههای ما اسبها بدوانند و من از اول با این سه جریان خوب نبودم چرا که هرکسی بخواهد نام این حرکت را عوض و یا اهداف آن را تقلیل دهد دارد با ثمره ی عمر ذهتابی ها و نطقی ها و هیات ها بازی میکند و حرکت ما را از انسجام می اندازد و ما باید با این افراد مقابله کنیم...

پایان

25/ مردادماه ۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۴
سیدجواد