سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

سفر دکتر ولایتی به روسیه و ملاقات پوتین و ترامپ در هلسینکی و تلاطمات بازار در ایران و خاموشی های پی در پی در سراسر ایران و سکوت مسئولان در قبال نگرانی مردم و پاسخگو نبودن حاکمیت در برابر تشویش عمومی ... همگی دست به دست هم داده اند و جامعه ایرانی را در وضعیت شکننده ای قرار داده اند. البته اینکه محتوای واقعی گفتگوهای ولایتی در مسکو چه بوده است یا امکان تفاهم واقعی بین ترامپ و پوتین و تاثیر یا عدم تاثیر آن بر موقعیت ایران در مدیترانه چه مقدار است و هزاران مسئله پیچیده که ایران امروز با آن درگیر است، یک طرف قضیه است ولی ابعاد مهم دیگر این قضایا این است که جامعه تصوراتی را میبافد که این تصورات "خیالبافی" به معنای مصطلح قضیه نیست بل این تصورات دقیقا خودِ جامعه است و این تصورات ممکن است با تصورات حاکمان مطابقت نکند و مشکل از آنجا شروع میشود که حاکمیت به جای فهم تصورات جامعه از خودش -که عینا خودِ جامعه است- تلاش می کند با تصورات جامعه "برخورد" کند، کما اینکه با اپلیکیشن های تلگرام و توئیتر و اینستاگرام و فیسبوک برخورد کرد و کما اینکه با "فهم زنانه" از بدن در عرصه عمومی برخورد می کند. اما نکته اینجاست که حاکمیت در "مقام حاکمیت" همانقدر که به "برخورد" باید اهتمام کند به همان مقدار و حتی بیشتر باید به "بازخورد" روشهای خویش التفات کند. زیرا حاکمیت مطلوب بدون توجه به تصورات جامعه از خودش -که عین جامعه است و با جامعه فقهی مومنین متفاوت است- ممکن نیست و در شرایط کنونی که دول متخاصم شریان حیاتی اقتصاد و امنیت ایران را هدف گرفته اند ما نیازمند یک "چرخش پارادایمی" از مفهوم "برخورد با جامعه" به سمت فهم "بازخورد روشهای حاکمیت در برابر جامعه" هستیم. این چرخش آنگاه زبان مفاهمه با جامعه را میآفریند و امکان گفتگو بین حاکمیت و جامعه را تسهیل می کند و بازار شایعات -یعنی تصوراتی که جامعه در برابر قدرت میبافد و عین جامعه مقابل حاکمیت میشود- را کاهش می دهد. به سخن دیگر، در مقام حاکمیت ما تنها مکلف در برابر وظیفه نیستیم که موجب گردد ما فقط "برخورد" کنیم بل موظف به فهم و پیگیری بازخوردهای جامعه در برابر سیاستگذاریها و حتی عدم سیاستگذاریهای خویش هستیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۸
سیدجواد

رای عبور از تکصدایی در امر سیاسی در ایران، روشنفکر ایرانی هیچ راهی جز نقد واسازانه گفتمان اصلاح طلبی ندارد. زیرا این گفتمان بزرگترین مانع توسعه در فهم معاصرت در ایران است.

اگر بگویید پس گفتمان اصولگرایی چه میشود؟ پاسخ من این است که اصولگرایی، یک گفتمان نیست بل سایه گفتمان اصلاح طلبی است و بی آن "سایه" وجود نخواهد داشت.

به سخن دیگر، برای تحول بنیادین جامعه ایرانی، روشنفکران باید عبور از سنگلاخ اصلاح طلبی (که عکس برگردان ترجمه ای مدرنیته است) را سرلوحه نقد خویش قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۶
سیدجواد

بحث جدی در ایران بین پانترکیسم و پانکردیسم و پانعربیسم و ناسیونالیسم نیست. زیرا همگی نوعی ایدیولوژی های سرکوبگر و ضد امر متنوع هستند و به انحاء مختلف "دیگری" را نفی می کنند و تا "تو" به شکل "من" درنیایی از حق حیات اجتماعی برخوردار نیستی و اوج این ایسم ها فاشیسم و نازیسم و راسیسم در جهان معاصر است.

باید به معنای واقعی در گفتمان علوم انسانی مخاطرات این ایسم های انسان سوز بحث و مفهومینه گردد. اما آنچه به جامعه قوام می دهد و صورتی انسانی از حیات اجتماعی به دست می دهد و ضد دیگری هم نیست مفهوم "حب وطن" یا میهن دوستی و پاتریوتیسم است که در این گرایش میهن به منزله "خانه" و در امتداد حس غریزی انسان نسبت به کاشانه خویش قرار می گیرد. در این یک سده مفاهیم پاتریوتیسم و ناسیونالیسم و گرایشهای فاشیستی و علقه های راسیستی در گفتمان ملی در جامعه ایرانی بسیار خلط شده است و ما در گفتگو با یکدیگر دچار مغالطه "اشتراک لفظی" گردیده ایم.

ایران به مثابه خانه ایرانیان، کاشانه همه ایرانیان است و فرهنگ ها و دین ها و زبان ها و نژادهای تمامی ایرانیان جزء لاینفک ایرانیت میباشد و سرکوب یک جزء به بهانه جزء دیگر موجبات از بین رفتن "امر سرکوب شده" نمی گردد بل در صورتی مهیب تر سر برخواهد آورد. به سخن دیگر، ما نیازمند بازخوانی برساخت ناسیونالیسم ایرانی و احیای گفتمان "میهن دوستی" در ایران هستیم. زیرا در گفتمان میهن دوستی امکان جمع تکثرها و قاعده مند کردن امر متنوع بر اساس مطالبات حقوق شهروندی هستیم و این گفتمان ربطی به اسطوره سازی "بوز قورد" یا اسطوره سازی "فره وش" یا ... ندارد بل بر اساس گفتگو در عرصه عمومی بین شهروندان آزاد رخ می دهد.

به زبان روشن بگویم، برخی ممکن است بگویند که توجه و پرداختن به ریشه و خواستگاه و عواملی که سبب تقویت این گرایشات تند روانه می شود مهم تر از بروزات این گرایشات فکری و سیاسی هست ولی در پاسخ به این اشکال باید بگویم که پرداختن به ریشه نباید ما را از غرس کردن شاخه های زائد غافل کند. کوروش بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ بوزقورد بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ کاوه بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ ناسیونالیسم نژادی انحراف است؛ باید نقد شود. بنابراین به اصل میهن دوستی، باز-گشت لازم است و این پیام من است: میهن را دوست بداریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۴
سیدجواد

اگر کسی با ادبیات علوم اجتماعی اندکی آشنایی داشته باشد به سادگی درمی یابد که جلایی پور دست به یک مغالطه زده است تا مطالبات مدنی جامعه ایرانی در باب "زبان مادری" را به پان ها نسبت دهد تا از این طریق بتواند راهی به سوی چرخشی که در جامعه ایرانی از کلان گفتمان اسلامیسم به سمت ناسیونالیسم می رود را ذیل گفتمان سیاسی اصلاح طلبی سوق دهد و از این طریق برای انتخابات ۱۴۰۰ سهم خواهی نماید. البته جلایی پور و گفتمان اصلاح طلبی در ایران می تواند چنین چرخشهایی بنماید (مثلا از استکبار ستیزی و آمریکا ستیزی و بازار تعاونی تا لیبرالیسم و بازار کاپیتالیسمی) و دال های خود را دائما با منطق قدرت تنظیم کند ولی بسیار خطا خواهد بود اگر نام این چرخش ها را با مفهوم "جامعه شناسی تجربی" تحدید کنیم. نکته بعدی که دال مرکزی نقد من بر یادداشت جلایی پور است، این موضوع است که ما باید بین دو مفهوم وطن دوستی و ناسیونالیسم
Patriotism و Nationalism
تمایز قائل گردیم و هرگونه نقد بر گفتمان ناسیونالیسم را "ضدیت با وطن" و دشمنی با میهن معرفی نکنیم. آنچه که مورد نقد است خوانشی از وطن است که مبتنی بر ایدیولوژی های قرن نوزدهمی اروپایی است که در ایران با عنوان ناسیونالیسم باستانگرایانه برساخت شده است و از قضا انقلاب ۱۳۵۷ پایانی بر گفتمان ناسیونالیستی باستانگرایانه بود و ظهور مفهوم "زبان فارسی" به مثابه "زبان رسمی" در قانون اساسی یکی از نمودهای آن بود. گفتمان میهن دوستی در بین تمامی اقوام و مردم و ملت ایران ذیل مفهوم "حب وطن" قدمتی طولانی تر از گفتمان ناسیونالیستی سرکوبگر و یکپارچه گرایِ تمامیت خواهِ ضد امر متنوع داشت و از قضا بر مولفه "زبان" با "نژاد" مبتنی نبود- بلکه بر روی ایده وطن به مثابه خانه و کاشانه مبتنی است. به سخن دیگر، ظهور پان ها در ایران را باید دوقلوی گفتمان پانیستی حاکمیت تلقی نمود که با حذف ایده "حب وطن" به مثابه الفت-دهنده ایرانیان، تلاش نمود یک برساخت یوروسنتریکی را بر جامعه ایران تحمیل نماید و جامعه متکثر هم در برابر آن مقاومت کرد و ۱۳۵۷ پایان آن گفتمان پان-ناسیونالیستی بود. حال جلایی پور بدون توجه به این چرخش و در تقابل آشکار با "گفتمان انقلابی" به اصلاح طلبان می گوید که از "ملیت ایرانی" باید دفاع کنیم و ارکان آن را ایرانیت و اسلامیت و مدرنیت برمیشمارد ولی غافل از آنکه این ارکان نیازمند واکاوی دارند: کدام خوانش از ایران؟ کدام خوانش از اسلام؟ کدام خوانش از مدرنیته؟ البته او یک سرنخی می دهد و می گوید "زبان فارسی" به عنوان زبان ملی ولی مشکل اینجاست که اگر کسی با خوانش او از ربط زبان فارسی و مفهوم "ملی" مخالف بود به صورت اتوماتیک میشود "پان" و اگر کسی با خوانش او از " اسلامیت" مخالف بود میشود "مرتجع" و اگر کسی با خوانش او از مدرنیته مخالف بود میشود "ضد توسعه"!!! نکته اینجاست که با برشمردن سه رکن فرهنگ کنونی ایران، ما سخنی رهگشا نگفته ایم بل ایده ای گنگ را مطرح کرده ایم که نیاز به مفهومپردازی دارد. من در کتاب "تاملی درباره ایران" به تفصیل به مفهوم "ملی" پرداخته ام و استدلال کردم که ملی و رسمی دو مفهوم متمایز هستند و بی توجهی به این تمایز ما را دچار همین ذهنیت سلبی می کند که استاد جلایی پور گرفتارش شده اند یعنی هر تقابل با تعریف ایشان مترادف با پانگرایی است. این بحث اگر صرف آکادمیک بود زیاد اهمیت نداشت چون بی بنیانی مفهومی آن آشکار است ولی خطر این یادداشت از آنجا آشکار میشود که او این بحث را به دامنه سیاستگذاری کشانده است و اصلاح طلبان را ترغیب می کند که به گرایش های افراطی در جامعه اقبال نشان دهند چون رای های آینده در آنجاست. جلایی پور آگاه نیست که حتی در اروپا احزاب ناسیونالیستی به عنوان احزاب دست راستی و افراطی شناخته می شوند ولی احزاب غالب دغدغه عدالت و آزادی و توزیع عدالت و فقرزدایی و صیانت از حقوق اقلیت ها را دارند و وا-دادن امر سیاسی در اروپا به ایدیولوژی های ناسیونالسیتی در جهان پسامدرن امروز مساوی با ظهور جریانهای فاشیستی و اقتدارگرا در عرصه مدیریت جوامع اروپایی و آمریکا و حتی هندوستان است و عجیب است که یک اصلاح طلب بعد از ۲۱ سال گفتمان اصلاح طلبی، اصلاح طلبان را به اقتدارطلبی فرا می خواند و تکثر و تنوع زا نفی می کند. این فراخوان در شرایط امروز جامعه یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که اصلاح طلبان، گفتمان اعتدال روحانی شکست خورده و رای ها در ۱۴۰۰ در گرایش های ناسیونالیستی و ضد گفتمان اسلامیستی قرار دارد و "ما" باید به آن سمت برویم. اما پرسش اینجاست که آیا در فضای اقتدارگرایی میتوان صندوقی داشت؟



اصلاح‌طلبی و اهمیت دفاع از ملیت ایرانی

حمیدرضا جلائی‌پور
▪️اصلاح‌طلبان مخالف تبعیض فرهنگی- قومی در ایران هستند. ولی زیستگاه فرهنگ‌ها و اقوام ایران در «چارچوب ایران تاریخی، فرهنگی و جفرافیایی» است. متاسفانه «پان‌ها» 👆آشکار وپنهان ملاحظات ملی را نادیده می‌گیرند و شایسته است که هشیار بود.

▪️فرهنگ کنونی ایران تغذیه کننده از سه منبع ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت است. و نادیدن ملاحظات «ملی» درست مثل نادیدن گرفتن ملاحظات «اسلامی» و «مدرنیته» است.

▪️متاسفانه اصلاح‌طلبان  در ابراز تاکید بر ملاحظات ملی قوی عمل نمی‌کنند.

▪️به نظر من اصلاح طلبان ضمن دفاع از عدالت فرهنگی-قومی، شایسته است که در مواجهه‌ با «واگرایی‌های» فرهنگی و قومی یک مرزبندی بندی روشن با «پان‌ها» داشته باشند.

▪️چه اشکالی دارد اصلاح طلبان در هر تشکل سیاسی و یا مدنی که فعال‌اند یک مرامنامه یا آیین نامه ای تدوین کنند و هر فعال اصلاح‌جویی وقتی وارد جبهه و جریان اصلاح طلبی (چه اصلاح‌طلبی دولت‌محور و چه اصلاح‌طلبی جامعه‌محور) میشود، چه در تهران و چه در شهرهای دیگر، ملزم به رعایت این چارچوب باشد. حداقل پنج ملاحظه می‌تواند تعهد به این چارچوب ملی را معین کند.

۱-باور و التزام به تلاش برای حفظ «تمامیت ارضی ایران» بدون هیچ کم و کاستی.

۲-باور و التزام به تلاش برای حفظ و تعمیق جایگاه زبان ملی و مشترک ایرانیان (فارسی) در کنار احترام و ارتقای زبان مادری در جامعه مدنی.

۳-باور و التزام به حفظ منافع ملی ایران. یعنی گام برداشتن در راه و مسیرهایی که سود بیشینه ملت ایران را برآورده می کند نه یک قوم و تیره خاص را.

۴-باور و سوگند به پاسداری از "ملیت ایرانی" به عنوان یکی از ستون‌های اصلی نگهدارنده همبستکی و اتحاد ملی. البته ملیت ایرانی با همه الزامات و پیشینه و جزییاتش که در خود همزیستی عادلانه فرهنگی و قومی را داشته باشد.

۵-باور به پاسداری انتقادی از میراث تاریخی ایران از تاریخ باستان تا دوره اسلامی و تا امروز یا دوره مدرن و معاصر.

▪️غفلت از مولفه‌های ملی با بی نظمی و تضادی که بر سر حفظ منافع ملی در برابر پدیده «پان ها» در ایران وجود دارد؛ واقعا ضعیف کردن بعد «هویت ملی اصلاح‌طلبان» است. در اصل اهمیت جریان اصلاح‌طلبی بخاطر این است که در ایران این جریان از همزیستی عناصر اصلی میراث ملی، اسلامی و مدرن دفاع می‌کند. بنابراین اصلاح‌طلبان نباید در دفاع از عناصر ملی مثل «شرمنده‌ها» عمل کنند.

▪️این توجه به عناصر ملی توجه به «ناسیونالیسم مدنی ایران» است و هیچ فصل مشترکی با ملی‌گرایی و ناسیونالیسم «شوینیستی»، «نژاد‌پرستانه» و «عظمت‌طلبانه» و ضدیت با دیگر ملت‌ها ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۲
سیدجواد

تحولات زبان و شکلگیری فرم های زبانی در تاریخ اجتماعی یک سرزمین و ربط زبان ها با ادیان مختلف در تاریخ تمدن ها و فرهنگ های بشری از موضوعات بسیار مهم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است. یکی از بحث های بسیار جدی در این یک سده اخیر در حوزه علوم اجتماعی بحث "Disenchantment"
یا "Entzauberung" است که وبر در جامعه شناسی و "Demythologization" که متالهین در الهیات معاصر مطرح می کنند و در هر دو این بحث ها، محور گفتگو بر این امر شکل گرفته است که مدرنیته جهان را از امر سِحر آفرین به درآورده است و فهم معاصر از امور به سمت نوعی اسطوره زدایی حرکت کرده است. حال، با چنین عقبه نظری که علوم اجتماعی بر آن مبتنی گردیده است، سخنان پورجوادی در حوزه زبان بسیار عجیب و پیشا-مدرن می نماید و این نظر با انتقادهایی که گاه و بیگاه از او در یادداشت های فیسبوکیش انتشار می یابد در تضاد جدی است. زیرا در این یادداشت ها، او دائما از وضع موجود نظم سیاسی نالان است ولی در اینجا فهم انسان ایرانی از جایگاه زبان فارسی در ایران معاصر را با استعارات عرفانی درمیآمیزد و در اموری که نیازمند نقد و واکاوی هستیم "هاله تقدس" می بافد. از قضا حکمت و عرفان و تصوف و ادب ایرانی با تمامی دلبستگی که به آن دارم باید از موضع روشنفکری این را بگویم که عمیقا دارای سویه های ضد مدرن و ضد عقلانیت نوین می باشد و یکی از ترمزهای جدی ذهن ایرانی مواجهه غیر نقادانه با این میراث گهنبار و کهنبار است که شدیدا تحت تاثیر خوانش های کربّنی نوعی سرمستی کاذب در اهل اندیشه ایرانی ایجاد کرد و ضدیت اسلامیستی با جهان مدرن را نوعی "تقدس حِکّمی" نیز بخشید. به سخن دیگر، فاش گویم که این خوانش پورجوادی از قدسیت زبان فارسی بخشی از همان پروژه ضد توسعه و تعامل با مدرنیته است که امروز از خانه فقه به خانه حکمت و خانه زبان نقل مکان کرده است. برای عبور از این روان- پریشی جلوه های گوناگون این قدسی کردن را در هر جا و هر صورتی باید به زیر تیغ نقد کشاند تا عرصه عمومی دچار خودشیفتگی و تقدس مابی نگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۲۹
سیدجواد

سکولاریزه شدن "ذهن اروپایی" در قرن نوزدهم نام کتابی است که اوون چادویک مورخ بریتانیایی در سال ۱۹۷۵ به چاپ رساند. این کتاب بر خلاف بسیاری از خوانش های فلسفی و جامعه شناختی ظهور سکولاریسم در ذهن اروپایی را در دگرگونی در بنیان های متافیزیکال جستجو نمی کند. چادویک با نگاهی به روندهای تاریخی در جامعه قرن نوزدهم انگلیس به این نتیجه میرسد که رفتارهای متولیان دینی در جامعه انگلیس موجب وهن دین گردید و نوعی اشمئزاز در ذهن و جان مردم ایجاد کرد و آرام آرام "بی تفاوتی" در برابر دین شکل گرفت و این بی تفاوتی با دین ستیزی فیلسوفان عصر روشنگری یا استدلال های روشنفکران قرن ۱۸ و ۱۹ اروپایی بسیار متفاوت بود. من این کتاب را ۳۰ سال پیش مطالعه کرده بودم و هر از گاهی که به آن مراجعه می کنم، نکته ای محوری این کتاب را در بستر ایران قابل مطالعه می بینم. به عنوان مثال، نوع برخورد متولیان دینی و مسئولان فرهنگی در کشور با امر متنوع و سبک های متکثر زندگی در "لوای صیانت از دین" به شدت به رشد بی تفاوتی (سکولاریسم در معنای چادویک) در جامعه ایران دامن می زند و این بحث نیاز به واکاوی جدی دارد که چرا کسانیکه فهمی درستی از امر دینی و امر متنوع در جامعه ایران معاصر ندارند قدرت تصمیم گیری بالایی در شکل دادن به "منطق قدرت" دارند بی آنکه بهره ای درستی از "قدرت منطق" داشته باشند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۲۸
سیدجواد

در ایران بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان مانند سروش و ملکیان و شبستری و حتی ساختار سیاسی امر واقع را به "قدسی/دینی" و "سکولار" تقسیم بندی می کنند و سپس بی محابا امر سکولار را مترادف "امر عرفی" میگیرند و این اشتباه فاحشی است. در گفتگوهایی که با دوست گرامی ام دکتر بیژن عبدالکریمی داشتم به این موضوع اشاره کردم و در چند سمینار و سخنرانی ملی و بین المللی گفته ام که امر سکولار مترادف "امر عرفی" نیست و عرف اساسا در ذیل مفهوم کاتولیکی "سکولار" قرار نمیگیرد و نظام مبتنی بر عرف ربطی به "ساحت سکولار" ندارد و عرف در نظام معنایی اسلام ذیل امر لائیک قرار نمیگیرد و به یک اعتبار اسلام دین سکولار است اگر شما می خواهید با دستگاه مفهومی کاتولیکی اسلام را مفهومینه کنید. خّلط های بنیادین در گفتمان روشنفکری و آکادمیک ایرانی موجب شده است سردرگمی مفهومی عمیقی ایجاد گردد و نظام سیاسی اسلامیستی برآمده از این فهم کاتولیکی از اسلام و عرف است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۲
سیدجواد

امروز عصر یک تاکسی اسنپ برایم گرفتن تا از جمهوری بیام پژوهشگاه در کردستان. راننده که جوانی سی و چند ساله بود پرسید تو درخواست ثبت اسنپ نوشته شما "دکتر" هستی. درسته؟ گفتم: بله. پرسید پزشک چی هستی؟ گفتم: پزشک نیستم بل دکتر جامعه شناسی و فلسفه ... طرف نگذاشت حرفم تمام شود ... گفت: هان! یعنی دکتر "چیز" هستید! مکالمه تمام شد. رفتم تو فکر. تمایز بین "دکتر-پزشک" و "دکتر-چیز"!!! انگاره های اسطوره ای و سیطره آنها بر ذهن جامعه امری نیست که به این سادگی تحول پیدا کند. انگاره طبیب و سیطره آن بر ذهن ایرانی و تجاری شدن پزشکی و بی دفاع بودن جامعه در برابر آن و به چالش کشیدن صنعت پزشکی توسط جامعه شناسی و بی توجهی جامعه در برابر واکاوی جامعه شناسانه و نو بودن این مباحث در حوزه عمومی ایران ... مسائلی است که اگر نگاه اتنوگرافیک به زندگی روزمره داشته باشیم "قابل صید" است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۵۱
سیدجواد



سید جواد میری، ‌دانشیار مطالعات ادیان و جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا؛ درباره تدریس کتاب قرآن کریم برای مقطع اول ابتدایی اظهار کرد: آموزش و پروش به مثابه یک نهاد و گفتمان در حال برساخت در جامعه کنونی ایران گرفتار فرمالیسم به ویژه در مواجهه با امر دینی و نسبت آن با آموزش شده است که این موضوع در تمام ارکان آن نفوذ کرده است.

http://iqna.ir/fa/news/3725957/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۹
سیدجواد


پیشتر اشاره کردم که مفهوم "زبان" در روایت مسکوب از منظر نظری و فلسفه زبان مبرهن نیست و او دقیقا در صورتبندی مقولات زبانی خویش به ما نمی گوید که وقتی از دوگانگی و ضدیت زبانی بین عربی و فارسی سخن می گوید، مفهوم زبان در این بستر در معنای عام آن است یا در معنای خاص آن؟ به عنوان مثال، زبان در نگاه سوسور به سه ساحت لانگاژ و لانگ و پارول تفکیک می گردد و ساختارگرایی سوسور یکی از مبناهای کلیدی در "چرخش زبانی" محسوب می گردد. به عبارت دیگر، سخن گفتن از زبان به مثابه یک مقوله و فهم تحولات زبان فارسی و تمایز آن با زبان عربی بدون مفهومینه کردن چرخش زبانی در بستر علوم انسانی کاری بسیار خطیر است که نه تنها فهم ما را از پیچیدگی های تحولات زبان فارسی ارتقاء نمی دهد بل مقوله زبان را در ایران بیش از پیش با مفروضات آریایگرایی و باستانگرایی گره خواهد زد. به تعبیر دیگر، تمایز بین زبان عربی و زبان فارسی در چه ساحتی در روایت مسکوب صورت گرفته است؟ آیا در نگاه مسکوب مفهوم زبان که در آن او بحث تمایز بین زبان عربی و فارسی را مطرح می کند ناظر به لانگاژ است یا لانگ یا پارول؟ زیرا یکی از تمایزات بنیادین بین زبان پارسی پهلوی و فارسی در این است که "جهاندینی" و "جهانبینی" به مثابه مولفه های بنیادین زیست-زبان فارسی را از پهلوی جدا کرد و ذیل زیست-جهان اسلامی صورتبندی نمود و در این ساحت زبان عربی در بعد نظام معنایی ام السان جهان اسلام شد و به طریق بسیار عمیقی زیست-زبان اقوام و ملت های مسلمان را از گذشته شان کند و این جدایی تا دوران معاصر ادامه داشت تا اینکه نهضت اورینتالیستی "گذشته پیشا-اسلامی" را برای بسیاری از مسلمانان برساخت تا پروژه استعماری اروپایی کردن جهان تسهیل گردد. به تعبیر رساتر، روایت مسکوب از زبان فارسی نه بنیاد نظری دارد و نه دارای بصیرت های پسا-استعماری می باشد بل تقلیل مفهوم زبان فارسی به امری ایدیولوژیک در برابر "دیگری" که در نگاه او "تازی" می باشد. اما در "هویت ایرانی و زبان فارسی" مسکوب اشاره کوتاهی به "زبان لاتین" و "جهان مسیحی" دارد که در نوع خود جالب است. زیرا برای فهم زبان فارسی و تقابلش با زبان عربی و تمایز زبان عربی در مقایسه با زبان لاتین و تفاوتش با لاتین به مثابه "زبان دین و فرهنگ" و زبان عربی به مثابه "زبان قوم" مسکوب ایده پردازی های می کند که نیلز به بازخوانی دارد. مسکوب می گوید

"زبانِ لاتین، زبان دین و فرهنگ بود. معمولا نقش زبان عربی را در امپراتوری اسلام، به زبان لاتین در اروپای قرون وسطا تشبیه می کنند. این مقایسه فقط تا اندازه ای پذیرفتنی است نه بیشتر، چون رابطه ی زبان لاتین با مسیحیت بکلی با پیوند زبان عربی و اسلام متفاوت است" (۱۳۹۴. ۲۱).

مسکوب برای تشریح تفاوت زبان لاتین و عربی در نسبت با دین اسلام و مسیحیت می گوید

"عربی، زبانِ قومی بود که دین تازه ای را با جهاد به سرزمین های دیگر برده بود. کتاب دین ... هم به همین زبان بودند به این ترتیب هر نوع استقلال ملی یا فرهنگی، هر نوع بیرون آمدن از سلطه ی مادی یا معنوی قوم غالب، ناچار مسئله ی زبان را مطرح می کرد" (۱۳۹۴. ۲۱).

در این روایت مسکوب چند مفروض وجود دارد که او بی هیچ پروبلماتیزه کردن، آنها را بدیهی انگاشته است و سپس دست به تعمیمات سترگی در باب نسبت دین و زبان و رابطه زبان لاتین و مسیحیت و زبان عربی و اسلام و از همه کلیدی تر مسئله "قوم-محور بودن" زبان عربی و "قوم-نامحور بودن" زبان لاتین است که مسکوب به سادگی از آن گذشته است و روایت دوگانه ساز خویش را بر آن بنیان نهاده است که چالش برانگیز است. پرسشی که می توان در اینجا مطرح کرد این است که آیا زبان لاتین زبان "قوم خاصی" نبود و به یکباره و بدون هیچ تطور و تحول خاصی در خدمت کلیسای کاتولیک و به عنوان زبان دین در جهان مسیحیت به مدت ۱۵۰۰ سال قرار گرفت؟ به سخن دیگر، اقوام گوناگون اروپایی در برابر زبان لاتین دچار "مسئله زبان" نشدند؟ آیا می توان زبانی را در جهان فرض کرد که زبان قومی نبوده است؟ این پرسش اخیر از آن جهت مهم است که برخی نظریه پردازان ادعا می کنند "زبان فارسی" زبان هیچ قومی نیست و در ایران قومیتی با عنوان "فارس" نداریم. اما صورتبندی بحث در این چارچوب درست نیست؛ زیرا فارسی معرب "پارس" است و این زبان از زیست-جهان و زیست-زبان پارس ها و اقوام و طوایف پارسی شکل گرفته است و تطورات و تحولات تاریخی عظیمی را پشت سر گذاشته و توانسته به نوعی "امر کلی" در شرق و جهان ایرانی برسد ولی این بدین معنا نیست که زبان فارسی زبان هیچ قومی نیست. اما نکته مهمتر در باب روایت مسکوب فهم نادرست او از "زبان لاتین" است. شاید بتوان ادعا کرد که تقریبا هر زبانی که انسان ها بدان سخن می گویند، در نسبت با یک مردمی نامگذاری شده است؛ از مصریان باستان گرفته تا زبان عبری و یونانی تا زبان های جدیدی همچون انگلیسی و آلمانی و چینی. حال زبان رومی های باستان که لاتین بود چرا به این نام شناخته شده است و به عنوان "زبان رومی" معروف نگشته است؟ مسکوب به گونه ای بحث زبان لاتین در برابر زبان عربی را مطرح می کند کانه یکی زبان فرهنگ است و ربطی به قومیتی ندارد ولی عربی زبان قومی است و دینی بودنش عّرّضی است و از این روی ایرانی ها زبان فارسی را در برابرش عّلّم کردند. اما نکته اینجاست که زبان لاتین، زبان مردمی است که در منطقه ای زندگی می کردند و این واژه بر آنها اطلاق میگردیده است. به سخن دیگر، لاتین، زبان "لاتیوم" (Latium) -یا لازیو (Lazio) در ایتالیای امروز- بوده است و نه زبان رم. مردمانی که در منطقه لاتیوم زندگی می کردند، به آنها میگفتند اهل لاتینی هستند و زبانشان (Lingua Latina) لاتینی هست. اما چرا به زبان امپراتوری روم  رمی نمیگفتند بل لاتین میگفتند این خود نیز جالب توجه است. زیرا رم در برابر لاتیوم در آنزمان دهی بیش نبود. به تعبیر دیگر، وقتی مسکوب نسبت قوم و زبان را در رابطه با زبان لاتینی مسکوت می گذارد ولی در نسبت با عرب و زبان عربی، آن را یکی از مهمترین دلایل ظهور هویت ایرانی مطرح می کند، نشان از خّلط مقولات جدی دارد که نیاز به پژوهش های بنیادین در فهم تحولات زبان در جهان مسیحیت کلاسیک و جهان کلاسیک اسلام و منطق تحولات و ظهور تاریخی زبان فارسی در ایران داریم که با رویکردهای مسکوب به درک آنها نائل نخواهیم گشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۸
سیدجواد