سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

امروز یک یادداشت از جناب جواد اطاعت خواندم که اصلاح طلبی را به "سوسیال دموکراسی" تشبیه کرده بود و یادداشت دیگر از جناب قوچانی خواندم با عنوان "لیبرالیسم در برابر امپریالیسم" و مدعی شده بود که روحانی یک لیبرال است و ترامپ یک امپریالیست و الان این دولت لیبرالیستی روحانی است که در برابر دولت امپریالیستی ترامپ قرار گرفته است. البته نکته ای در بحث جناب قوچانی بود که مهم است و آن اجماع ملی در برابر دشمن خارجی و این موضوع باید مد نظر بازیگران سیاسی قرار گیرد و از تضعیف بنیه ملی جلوگیری گردد. اما بحث من به کارگیری مفاهیم در ادبیات سیاسی است که در یادداشت های اطاعت و قوچانی به چشم میآید و آن "شلختگی مفهومی" است که توجه ندارد اصلا فلسفه لیبرالیسم در نظام جمهوری اسلامی "مطرود" و "غیر قابل ظهور" است و به کار گیری این مفاهیم مانند اصلاح طلبی مترادف با سوسیال دموکراسی یا اعتدال روحانی مساوی با لیبرالیسم در ایجابی ترین فرم ممکن یک "اشتراک لفظی" است و در واقع بینانه ترین حالت "سخن بی بنیان" است که موجبات شلختگی مفهومی بیشتر و سردرگمی راهبردی عمیقتر میگردد. ما در ایران در سطح نیروهای سیاسی چپ و راست و بالا و پایین در چارچوب حاکمیت نه دموکرات داریم و نه سوسیالیست و نه جمع آنها و نه لیبرال و نه لیبرالیسم مقتدر و نه منفعل بل ما ذیل ولایت فقه و در نسبت با مصلحت واجد ایدیولوژی اسلامگرایی هستیم که مبتنی بر اقتصاد نفتی توانسته است مدیریت جامعه را در چهار دهه به دست داشته باشد. اگر نام پدیده ها را عوض کنیم ماهیتشان دگرگون نمیشود و این کاری است که هم اطاعت و هم قوچانی در حال انجام دادن آن هستند. البته این به معنای نفی برساخت اجماع ملی در برابر ترامپ نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۱۰
سیدجواد

اصلاح طلبان به کدام مکتب اقتصادی نزدیک ترند؟ این پرسشی است که جواد اطاعت طرح نموده است و در پایان به این نتیجه رسیده است که "اصلاح طلبی" در ایران به سوسیال دموکراسی قرابت و شباهت دارد. به نظرم یا آقای اطاعت توجه کافی به سوسیال دموکراسی و نظام های موجود در سوئد و اسکاندیناوی ندارد یا لطیفه تعریف میکند. واقعا ربط سوسیال دموکراسی و بنیانهای فلسفی و نظری این سنت فکری چه ربطی به اصلاح طلبی در ذیل بینش فقهی ولایی دارد؟ به سخن دیگر، اصلا معیار "قرابت" و "شباهت" در پژوهش جناب اطاعت چیست؟ مفهوم دموکراسی ریشه در جهانبینی دارد که در آن اضلاع خدا و طبیعت و انسان در آن با جهانبینی دینی متفاوت است. نمیشود هر چیزی را خوشتان آمد بگید اصلاح طلبی آن است! اصلا اصلاح طلبی در ایران ربطی به نظام سوسیال دموکراسی در نظام های موجود ندارد. این مقارنه دارای اشکالات بنیادی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۹
سیدجواد

محمدعلی مرادی متولد سال ١٣٣٨ و از فعالان پرجنب و جوش جنبش چپ بود. او در دهه شصت و با این اعتقاد که فعالیت سیاسی بدون بنیاد و چشم‌انداز فکری راه به جایی نمی‌برد، به آلمان مهاجرت کرد. از نگاه او تا زمانی که پژوهشگر، فلسفه و زبان آلمانی را نیاموخته باشد نمی‌تواند فلسفه غرب را بشناسد.

مرادی معتقد بود فلسفه آلمانی برای ما بسیار مفید است، زیرا شباهت‌هایی میان این فلسفه با سنت عرفانی ایران وجود دارد. در آلمان این پژوهشگر از پایه شروع به آموختن فلسفه از لیسانس تا دکتری کرد و در رساله خود موضوع آگاهی و خودآگاهی نزد فیخته (فیلسوف آلمانی) را مورد بررسی قرار داد. نگاه مرادی به فلسفه انضمامی بود؛ یعنی به موسیقی، انسان‌شناسی، ‌فیلم، ‌تئاتر، ‌جامعه‌شناسی و فرهنگ نیز نظر و توجه داشت و اساسا نوع نگاه خود را آنتروپلوژیکال می‌دانست. از او پرسیده بودند هجرت از اصفهان به آلمان چه تاثیری بر زندگی او داشته است و مرادی همواره پاسخ می‌داد که این هجرت شخصیت و اندیشه او را تغییر داده است. مانند بسیاری از انسان‌های بزرگ که معمولا هجرتی در حوزه‌های آفاقی یا انفسی دارند، ‌مرادی هجرتی در هر دو زمینه داشت و به تعبیر خودش متدویک اندیشیدن را با این هجرت آموخت.

مرادی برخلاف بسیاری از هم نسلان خود همسر، ‌خانه یا ثروتی نداشت اما دلی پرسودا همواره با او بود و تمام زندگی خود را صرف عشق، آرمان و شور انقلابی خود کرد. به اعتقاد این پژوهشگر، ‌فلسفه آنجا آغاز می‌شود که انقلاب و پیکار و کنش‌های سیاسی پایان می‌گیرد. از این رو باید گفت‌وگوی مفهومی را معیار قرار داده و اندیشه‌های خود را بفلسفیم و به دنبال این نباشیم که نگاه‌های دیگران نسبت به خود را تبیین کنیم. بلکه باید دست به خوانشی از منظر ایرانی بزنیم. او در همین زمینه جمله معروفی داشت که می‌گفت «ما نیز مردمانی هستیم».

در همین رابطه زمانی که به آلمان رفت از قضا به سنت فکری و فلسفی و عرفانی ایران و جهان اسلام بیشتر متمایل شد و می‌گفت که در آنجا سنتی‌تر شده است.

او از این دوره تا زمان حاضر به متون اصلی بسیار مراجعه می‌کرد و درباره ابن رشد، ابن سینا، فارابی و ملاصدرا بسیار مطالعه و سخنرانی کرد و در این اواخر در حال بازخوانی ملاصدرا بود.

اما مرادی که من فراتر از اندیشه و فلسفه می‌شناختم، مردی رئوف و مهربان در حوزه شخصی بود. در مقابل زمانی که مساله به حوزه عمومی و منافع ملی بازمی گشت بسیار جنگنده می‌شد، با کسی رودربایستی نداشت و نقدهای خود را مطرح می‌کرد.

او در نقدهای خود بسیار دقیق بود و فلسفه را به مثابه مجموعه‌ای از محفوظات نمی‌دید. او فلسفه را زندگی می‌کرد. به این معنا، زمانی که از هایدگر، ‌نیچه، ‌کانت، ‌هگل، ‌چرخش کپرنیکی سخن می‌گفت قصد نداشت آنها را به عنوان مجموعه‌ای از محفوظات به جامعه روشنفکری و دانشجویان خود منتقل کند. بلکه تلاش می‌کرد نوع نگاه خود را به عنوان یک ایرانی به این مباحث گره بزند و باور داشت برای فهم جامعه ایرانی امروز نیاز داریم نگاه خود را به کانت یا هگل به عنوان متفکران غربی تغییر دهیم. از نظر او نوشته‌های این فیلسوفان آثار کلاسیکی هستند که متعلق به جامعه بشری است. با این تفاوت که مواجهه سو‍ژه ایرانی با کانت باید متفاوت از سوژه فرانسوی یا آلمانی باشد. او صاحب علم و حلم بود؛ به زبان علامه اقبال لاهوری متفکران یا صاحب قلمند یا صاحب قدم و مرادی هم صاحب قدم و هم صاحب قلم بود.


منبع روزنامه اعتماد
23 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۸
سیدجواد

دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ضمن تبیین جایگاه فلسفه در جهان ایرانی بیان کرد: فلسفه در جهان ایرانی در خدمت شریعت است نه این که فلسفه کماهو فلسفه طلایه‌دار اندیشیدن باشد؛ این فلسفه است که یک صورت‌بندی دینی یافته کرده و جالب این که از صورت‌بندی دینی نیز یک صورت‌بندی کلی فقهی پیدا کرده است.به گزارش ایکنا؛ در زمینه فلسفه، کارکردهای آن، فلسفه و مدرنیته و نسبت آن با تفکر فلسفی در ایران امروز با سیدجواد میری، دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه مشروح بخش اول این مصاحبه تفصیلی تقدیم می‌شود.

لینک مصاحبه در ایکنا:

http://iqna.ir/fa/news/3730847

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۲
سیدجواد

وقتی سخن از انقلاب به میان میآید اغلب به انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه و انقلاب چین و انقلاب کوبا در کنار انقلاب اسلامی ایران می اندیشند ولی واقع امر این است که دو انقلاب بزرگ دیگر نیز در تاریخ مدرن رخ داده است؛ یکی انقلاب "باشکوه" انگلیس در ۱۶۸۸ و دیگری انقلاب آمریکا بود که در ۱۷۸۳ به پیروزی نشست. اما نکته اینجاست که انقلاب روسیه و انقلاب کوبا به شکست انجامید و انقلاب چین کماکان در حوزه "آزادی" با چالشهای بنیادینی روبرو است که زمان نشان خواهد داد که آیا با شکست مواجهه خواهد گشت و یا محور آزادی را در کنار توسعه اقتصادی و تقویت بنیه نظامی در ساختار خود درونی خواهد کرد. اما چرا سه انقلاب فرانسه و انگلیس و آمریکا دچار بن بست نشدند و توانستند به برخی از اهداف انقلاب دست یابند و راه را برای بازسازی بخش هایی که به آن دست نیافتند باز بگذارند؟ به نظر من، یکی از عوامل تداوم انقلاب در این سه کشور این است که آنها دائما به انقلاب "باز-گشت" می کنند و این بدین معناست که هر نسلی نسبت خویش با انقلاب را تفسیری نو می کند. به سخن دیگر، تجربیات نسل انقلاب معیار انقلابی بودن نیست و نگرش انقلابیون مقدس و منزه تحدید نمیگردد بل هر نسلی از چشم انداز تاریخی خویش با انقلاب نسبت برقرار می کند و در این حالت سخن از "برگشت" به نقطه تاریخی انقلاب نیست بل باز-یافتن نسبت ما با رخداد انقلاب است و این رویکرد موجب شده است که انقلاب به اهداف خودش تا جاییکه ممکن است برسد. اما در ایران تفسیر و باز-تفسیر از رخداد انقلاب هنوز ممکن نشده است و این رخداد به مثابه یک واقعه تاریخی در ۱۳۵۷ با تفاسیر آن دوران به عنوان معیار مبنا قرار گرفته است و هر از گاهی نیروهای به اصطلاح انقلابی درصدد "برگشت" به پارادایم انقلاب هستند و این برگشت به معنای حذف رشد و تحول جامعه از سال ۱۳۵۷ به این سو تعبیر میگردد. اما سنت سیاسی اصلاح طلبی تفسیر از انقلاب را پس از ۴ دهه هنوز مفهومینه نکرده است و این باعث شده است که ظرفیت مفهومی از تحولات اجتماعی ایران در این ۴ دهه متولد نگردد و گفتمان اصلاح طلبی چیزی جز "سکولاریسم" در عمل و نظر نباشد. زیرا بنیانهای فکری و مفهومی تفاسیر موجود اصلاح طلبی چیزی جز بحث های گیدنز و رورتی و هابرماس نیست و با این چارچوب مفهومی نمیتوان سنت فقهی حاکم بر انقلاب اسلامی را باز-تفسیر نمود. برای دچار نشدن به نمونه روسیه و کوبا باید دست به باز-تفسیر انقلاب اسلامی، نه از منظر انقلابیون ۴۰ سال پیش بل از چشم انداز اکنون و اینجا، زد. البته اگر به سنت اصلاح طلبی خرده بگیریم، می گویند اگر ما نقدهای جدی وارد کنیم، آنگاه از دایره قدرت اجرایی کنار گذاشته میشویم و نمی توانیم سهمی در شکلدهی به چارچوب ساختارهای قدرت داشته باشیم. این سخن نابجایی است. زیرا ما میتوانیم بین قدرت و نفوذ یکی را انتخاب کنیم و لازم نیست جامعه را در یک دور باطل نگه داریم. به سخن دیگر، اصلاحات واقعی زمانی رخ خواهد داد که جامعه را از خوانش های انقلابی سال ۱۳۵۷ رها سازیم و تفاسیر نوین با مقتضیات امروزی و از منظر اینجایی برسازیم تا بتوانیم در افق امروز و فردا -و نه دیروز- حرکت کنیم. اما اصلاح طلبی حرفه ایی به دلیل دلبستگی به قدرت چارچوب مفهومی برای باز-تفسیر انقلاب را ندارد و به این دلیل است که من معتقدم بزرگترین ترمز در برابر تحول امر اجتماعی و توسعه جامعه ایران سنت موسوم به دوم خردادی است که ظرفیت های بازآفرینی تفاسیر نوین از پارادایم انقلاب را مسدود کرده است و راضی به نوعی خویشاوندسالاری در امر سیاسی گشته است. شاید وقت آن رسیده باشد دانشگاه دست به بازخوانی سه انقلاب انگلیس و فرانسه و آمریکا در مقایسه با انقلاب روسیه و در نسبت با روندهای موجود در جامعه ایران بزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۰
سیدجواد

دوستداران و شاگردان دکتر سید محمد امین قانعی راد مستندی برای او تهیه کرده اند و مرا هم شریک در این کار فرهنگی با ارزش نمودند و من متنی کوتاه در باب اهمیت مستند سازی به مثابه "قصه" نوشتم و تلاش کردم متنی دلی باشد. البته می دانم تحفه درویشی است در رثای دوستی مهربان:



دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید



زندگی یک قصه است ولی قصه گویی هنری نیست که هر کس آن را بداند. زیباترین رویدادها در تاریخ بشر به صورت قصه ها و داستان ها به دست ما رسیده است و از خلال این داستان ها، انسان می تواند به مرزهای امکان نزدیک شود. یکی از راه های قصه گویی در دوران معاصر سینما و فیلم است که جای نقاله گویان قدیم را گرفته است و از طریق این هنر است که ما می توانیم با میراث خویش ارتباط برقرار کنیم و در این میان یکی از قویترین فرم های ارتباط سینماتیک ژانر فیلم مستند است. اما پرسش اینجاست که راوی چه شرایطی باید داشته باشد تا این ژانر هم مانا باشد و هم تاثیرگذار و هم با سوژه ربط وجودی و نه فقط ثبت و ضبط صوری داشته باشد؟ راوی بابد قوه ی خیال قویی داشته باشد و با افق های باز در تماس باشد و اصلا خودش افق جدید باشد تا بتواند روایت گشودگی کند. به سخن دیگر، اگر ما بخواهیم روایتی از زندگی جامعه شناسی داشته باشیم که هم مستند باشد یعنی قابل اِستناد باشد و هم سندی باشد که دارای روح و سرزندگی و نوید دهنده افق های روشن، باید فهمی همدلانه از حیات فرد داشته باشیم تا بتوانیم زوایای حیات او را ترسیم کنیم. حال اگر روایت مبتنی بر قصه ای باشد که خودِ فرد راوی آن است به نظرم واجد جذابیت هایی است که ممکن است در حالات دیگر ممکن نباشد. البته هیچگاه نباید فراموش کنیم که هر مستندی هر چند مستند باشد مبتنی بر چشم اندازی است که هم راوی و هم کارگردان دست در دست هم آن را برمیسازند و این مخاطب است که این مستند را از چشم انداز خویش باز-سازی می کند و سندی برای زیست خویش در جهان پرتلاطم برمیسازد و تفسیری که او از این "واقعه" می تافد با خود واقعه و مستند سازی از واقعه فاصله ها دارد. اما نکته اینجاست که "من" دائما در تلاشم تا "تو" را بیابم و این کشش و کوشش است که "ما" را میسازد و از خاکستر ما نغمه ای میسراید تا نسل های پس از ما خاطره ای از خویشتنِ تاریخی خود داشته باشند. جهان برهوتی است که به برکت انسان های مهربان و کنجکاو تبدیل به پردیسی می گردد که قابل تحمل می گردد. شاید مستند کردن دردهای بزرگان رنج های ما را تحمل پذیرتر کند و ما را به این خودآگاهی برساند که هرگاه برای دیگران و در خدمت دیگران قدم برداریم، آنگاه امکان سعادتمندی برایمان فراهم خواهد شد. سید محمد امین قانعی راد یکی از آن روح های مهربان بود که برای التیام دردهای دیگران دائما قدم برمی داشت و حتی زمانیکه دردهایش عمیق بود و جان را به ستوه آورده بود از پای ننشست. او زیبا زیست و ایستاده مرد. خدا نگه دار رفیق!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۶
سیدجواد

وقتی بحثی در حوزه عمومی درمی گیرد باید به بنیان های بحث توجه کرد والا بحث ها بصورت آشفته و مشوش رها میشود. ببینید برخی از اصلاح طلبان مانند دکتر جلایی پور تلاش می کنند بحث خویش را صبغه "جامعه شناسی" بدهند و با این حربه بر سر مطالبات شهروندی مردم ایران بکوبند و آنها را به صورت مفهومی سرکوب و منکوب و مرعوب کنند. واقع امر این است که رقبای سیاسی اصلاح طلبان از موضع دیگری بر سر ملت می کوبند و میگویند که "آزادی" یک حق "غربی" است و با موازین فقهی ما نمیخواند. اصلاح طلبان با خوانش ضد حقوق شهروندی که اتخاذ کرده اند تلاش می کنند حق زبان مادری و تدریس زبان های ملی ایران را در مدارس و دانشگاه های ایران را یک عمل "ضد ملی" وانمود کنند در حالیکه این خوانش از مفهوم ملی یک خوانش غیر دینی و غیر حقوق بشری و غیر ایرانی است. اما پرسش اینجاست که چرا اصلاح طلبان ضد تنوع و ضد زبان مادری در حوزه نهادهای ملی (مدرسه و دانشگاه ...) هستند؟ یکی از دلایل بنیادین این گرایش این است که اصلاح طلبان مفاهیم مدرن را با مقولات کهن خوانش می کنند و نوعی استبداد کهن در جهانبینی و جهاندینی آنها وجود دارد. این نگرش استبدادی باعث میشود آنها دائما در حال ائتلاف بی مبنا با گرایشهای گوناگون باشند و امروز نزدیکترین گرایش به اصلاح طلبان در حوزه "حق زبان مادری" نو-باستانگرایان شوونیسم هستند که ایرانیت را به فارسیت تقلیل می دهند و جالب اینجاست که این تقلیل گرایی در زبان استاد جلایی پور به عنوان "دفاع از ملیت ایرانی" مفهومینه می گردد. پرسش اینجاست که "ملیت" چیست؟‌ شریعتی در مفهومسازی خویش از ملیت از آن به عنوان "شخصیت فرهنگی" یاد می کند ولی جلایی پور و تئوریسین های اصلاح طلب عادت دارند اول گیدنز بخوانند و سپس به ایران نظر کنند و از این روی ملیت را یوروسنتریک تحدید می کنند. اگر ملیت را شخصیت فرهنگی بدانیم، آنگاه چه اشکالی دارد که شخص دارای چند زبان و آشنا با مجموعه ای از فرهنگها باشد و شهروند ایرانی بتواند کردی و ارمنی و گرجی و ترکی و عربی و بلوچی را به دلخواه خود در مدارس و دانشگاه های کشور فرا گیرد؟ آیا شخصیت فرهنگی ایرانی زمانی ایرانی خواهد بود که صرفا یک زبان بداند؟ این فهم تنگ و محدود از شخصیت فرهنگی (ملیت)‌ ریشه در تکساحتی دیدن انسان ایرانی دارد که ما به ازاء سیاسی (سیاست یک بعدی) و اقتصادی(اقتصاد تک محصولی) و اجتماعی (نظم اجتماعی یکپارچه) نیز دارد. حال جالب است مدعیان اصلاح طلبی در صف اول سرکوب مطالبات مدنی و حقوق شهروندی آنهم در حوزه نرمی چون زبان قرار گرفته اند و زبان را به بن سلمان در عربستان و ترامپ در آمریکا ربط می دهند!!! به کجا چنین شتابان!
19 جولای 2018

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

در گفتگویی که آقای خاتمی با روزنامه همشهری داشته است، در جایی اشاره کرده اند که "روز به روز امید مردم نسبت به ما کمتر شده است". در بحث هایی که با دکتر جلایی پور در "گروه جامعه شناسان" داشتم بارها به این نکته اشاره کرده بودم ولی نکته جالب این بود که این عزیزان اصلاح طلب میگفتند که باید "تجربی" نشان داد که مردم نسبت به جریان اصلاح طلب ناامید شده اند. اما امروز شاهد هستیم که یکی از فحول این جریان به صراحت اعلام کرده است که مردم از آنها قطع امید کرده اند. اما نکته ایی که آقای خاتمی به آن اشاره نکرده اند بحث از بنیان های اصلاح طلبی است که این "وضعیت ناامیدی" را در جامعه ایران ایجاد کرده است. به سخن دیگر، ایران چگونه دچار این وضعیت ناامیدانه شد؟ آیا باید برای فهم این ناامیدی در سطحی به دنبال علل گشت که "اصلاح طلبان سیاستورز" تا به امروز گشته اند یا نگاهی دوباره به بنیان های نظری فقهی ی که خوانش انقلابی بر آن ابتناء پیدا کرد و سپس در سالهای پس از جنگ "چرخش مبنایی" -از فقه پویا به سمت فلسفه پوپری و اندیشه های لیبرالی بدون نقد بنیان های فقهی که خود بر آن ایستاده اند- پیدا کرد؟ ناامیدی از امر سیاسی در ایران بحث جدیی است که اصلاح طلبان ظرفیت مفهومی ی برای مفهومینه کردن آن ندارند و دائما بحث ها را به سطح روزمرگی تقلیل می دهند. نقش فقه پویا در انقلاب اسلامی و محدودیت های نظری آن در مواجهه با معاصرت و بی-ربطی دستگاه فقه پویا و شبکه مفهومی آن با مفاهیم لیبرالیسم و نظام معنایی بازار آزاد و تلفیق بی-مبنای این دو نظام معنایی در گفتمان اصلاح طلبی، آشوب مفهومی بنیادینی ایجاد کرد که از درون دموکراسی، مفهوم مردمسالاری دینی با "امتیاز ویژه" برای طبقه روحانیت ایجاد شد و سرآخر نوزادی به نام "خویشاوندسالاری دینی" متولد گشته است که به هیچ اصولی پایبند نیست و این دستپخت مفهومسازی بی بنیان جریان اصلاح طلبی در ایران است که کماکان بی پاسخ مانده و ناامیدی را در این ساحت باید نخست جستجو کرد.

18 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

ایران در پنج روایت: بازخوانی روایت شریعتی، مطهری، آل احمد، زرین کوب و مسکوب درباره هویت ملی، تنوع زبانی، زبان مادری و مسئله زبان ترکی در ایران


ایران در پنج روایت نام کتاب جدیدم هست که دارای پنج فصل و یک پیشگفتار و یک مقدمه است که توسط انتشارات نقد فرهنگ به چاپ می رسد. در این اثر جدید تلاش کرده ام به پرسش های نوین در باب هویت ملی و جامعه ایرانی و نسبت آن با خوانش های متفکران ایرانی معاصر بیاندیشم. مثلا در فصل نخست زبان و هویت ملی را در نگاه شریعتی و فهم "طبقاتی" او از زبان و نسبتش با زبان مادری و مفهوم ملیت به مثابه شخصیت فرهنگی مورد بحث قرار داده ام. در فصل دوم به بازخوانی انتقادی روایت مطهری از "ناسیونالیسم ایرانی" پرداخته ام و بحث تنوع زبانی و ربط آن به پان ها را مورد واخوانی قرار داده ام. در فصل سوم بازخوانی روایت جلال آل احمد از هویت ایرانی را مفهومینه کرده ام و از ربط "زبان ترکی و مسئله آذربایجان" سخن رانده ام و راهکار آل احمد را در بستر معاصر بازسازی کرده ام. در فصل چهارم به روایت عبدالحسین زرین کوب از ایرانیت پرداخته ام و موضع نظری او را واخوانی انتقادی کرده ام و مولفه های بنیادین در "فهمِ ایران" از منظر زرین کوب را باز-بینی نموده ام. در فصل پنجم که آخرین فصل این کتاب است به روایت شاهرخ مسکوب از هویت ایرانی و زبان فارسی پرداخته ام و تلاش نموده ام ایده ملیت و زبان-ماوایی مسکوب را مورد بازخوانی قرار دهم. البته در دفتر دوم این کتاب به کسروی و نابدل و نفیسی و آشوری و خانلری و محمد رضا باطنی در نسبت زبان و مسئله آذربایجان و زبان فارسی خواهم پرداخت. دفتر اول توسط انتشارات نقد فرهنگ در مرداد ۱۳۹۷ به بازار خواهد رفت.

17 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۰
سیدجواد

اقتصاد علمی بسیار پیچیده است و اظهار نظر در این حوزه نیاز به بینش و تخصص آکادمیک دارد. این نکته ظریفی بود که در ایران به آن هیچ توجهی از بدو تاسیس جمهوری اسلامی نشد و علل متعددی را می توان بر این بی التفاتی برشمرد. یکی از علل مهم در عدم پذیرش اصالت اقتصاد، رویکرد اسلامیستی بنیانگذاران جمهوری اسلامی است که اصالت اقتصاد را بر مبنای عقیدتی رد میکنند و اصالت فقه را بر اصالت اقتصاد ترجیح می دهند. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم "اقتصاد" در جهان معاصر صرفا یک شاخه از علم به معنای متعارف کلمه نیست بل "دین جهان معاصر" است و پیامبران ویژه خود و سنت مخصوص به خود را نیز دارد و از این منظر نزاع بین اصالت اقتصاد و اصالت دین، به نوعی منازعه دو جهاندینی نیز هست که البته در خوانش کاتولیکی از دین (که بر ذهن انسان اسلامیستی سیطره یافته) مشهود است و من با آن مخالفم ولی دلالیل خویش در این مورد را در جایی دیگر مبسوط بحث نموده ام. اما بحث من در این مقال معطوف به روند آتی اقتصادی در ایران است که از منظر یک جامعه شناس میباشد و مبتنی بر تجربه تطبیقی خود-اتنوگرافیک است. به سخن دیگر، من از تجربه زیسته خود در اقتصادهای گوناگون (سوئد و چین و مالزی و انگلیس و تایوان و روسیه) و مقایسه آن با تجربه دهساله خویش در نظام اقتصادی ایران سخن می گویم و داده های من مبتنی بر این تجربه زیسته خود-اتنوگرافیک است. در سال ۱۳۸۷ حقوق دریافتی من در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یک میلیون تومان بود. این مبلغ با احتساب دلار ۹۲۰ تومان معادل ۱۰۸۰ دلار بود و امروز حقوق دریافتی من چهار میلیون و ششصد هزار تومان است که با دلار ۸۲۰۰ تومان معادل ۵۶۰ دلار می شود و اگر تورم امروز را هم به این معادله بیافزاییم، آنگاه متوجه میشویم که من نسبت به وضعیت خودم در ده سال پیش درآمدم نصف شده است و قدرت خریدم چندین برابر نسبت به وضعیت خودم در ایران تضعیف شده است. به سخن دیگر، امروز ما امکان مقایسه با کشورهای اروپایی را که نداریم و در مقایسه با کشورهای همسایه همچون ترکیه و عربستان و امارات و قطر هم در موقعیتی نیستیم که دست به مقایسه برنیم و از آن مهم تر، حتی نسبت به وضعیت خودِ ایران در ده سال قبل هم در وضع شکننده تری قرار گرفته ایم. تحلیل محتوای این وضعیت مبتنی بر تجربه زیسته و در قالب مطالعاتی اتو-اتنوگرافی انتقادی ما را به این مسئله رهنمون می گردد که در چارچوب نظام درک دقیقی از "وضع اقتصادی" وجود ندارد و پاشنه آشیل اقتصاد به تنهایی با فرمولهای اقتصادی قابل حل نیست بل نیازمند بازبینی مبنایی هستیم که بتواند اصالت اقتصاد را در مبانی ملحوظ کند ولی پرسش اینجاست که آیا امکان چنین بازبینی در مبانی ذیل پارادایم "اصالت فقه" وجود دارد؟ اگر این بازبینی صورت نگیرد یقیننا ابعاد مهمی از "نظم اجتماعی" دستخوش تحولات عمیقی خواهد گشت که مدیریت آنها کاری بس دشوار خواهد بود. به عبارت دیگر، اقتصاد در آینده نزدیک در ایران به یک شاخصه امنیتی بدل خواهد شد و این روندی سلبی محسوب می گردد که نیاز به بازخوانی دارد.

16 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۹
سیدجواد