سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها


آیا بین مفهوم چرخش و گردش تفاوتی وجود دارد؟ من مفهوم چرخش را به این معنا میگیرم که فرد وقتی به پست مدیریتی برگزیده میشود پس از اتمام دوره ی خویش از مدیریت در پست های حکومتی  کنار میرود و به کارهای عام المنفعه دیگر در حوزه های گوناگون جامعه میپردازد. اما گردش مدیریتی را به این معنا درک میکنم که فرد در کسوت مدیریتی از این پست به آن پست در حال گردش است و هیچگاه ظرفیت مدیریتیش به پایان نمیرسد. در نظام جمهوری اسلامی ما با چرخش روبرو نیستیم بل با گردش مدیران روبرو هستیم ولی در گفتمان رسمی از آن به عنوان چرخش نخبگان یاد میگردد. البته هر حاکمیتی برای مشروعیت بخشیدن به استراتژیهای خویش نیازمند دستگاه توجیه است و این فی نفسه معضل بزرگی محسوب نمیشود ولی بحران آنجا رخ میدهد که پرده توجیه برای افکار عمومی آشکار میشود و آن سوی پرده نمایان میگردد. به عبارت دیگر، چپ و راست و اعتدالی چنان در پارادایم گردش مدیران گرفتار شده اند که افکار عمومی را به هیچ وجه ناظر بر رفتارهای سیاسی خود نمی بینند و این آفت بزرگی برای سیاست ورزی به حساب میآید که در آن سیاستمداران افکار عمومی را ناپخته فرض میکنند و باور ندارند که افکار عمومی رفتار آنها را مورد ارزیابی قرار میدهد و در فرصت مقتضی نارضایتی خویش را بیان میکند. اما در اینجا بحث ما جنبه اخلاقی یا روانشناختی ندارد بل این پرسش مطرح است که چرا چپ و راست و میانه الگوی مدیریتیشان در تقسیم پست های مدیریتی مشابه هم هستند؟ و دیگر اینکه چنین روشهای قبیله ای در زمین سیاستورزی نظام چه تاثیری بر حس تعلق شهروندان دارد؟ پاسخ به هر دو پرسش بسیار مهم و بنیادین است ولی من در اینجا به صورت موجز نظر خویش را بیان خواهم داشت. به نظر من، نبود لایه ی سیاستگذاری به مثابه حلقه واسط بین سیاستمداران و شهروندان آسیب های جدی به شاکله مدیریت جامعه ایران وارد کرده است و این تصور که لایه سیاستگذاری همان امتداد نخبگان سیاسی در نهادهای انتصابی حکومت هستند مانع بزرگی بر سر راه برون رفت از گردش مدیران و ظهور زمینه های چرخش مدیران در نظام جمهوری اسلامی ایران است و من فکر نمیکنم این امری باشد که مدیریت گردشی کشور قادر به مفهومسازی آن باشد بل در این زمینه نیازمند ورود اصحاب علوم انسانی در بستر عرصه عمومی کشور هستیم تا در مرحله نخست پرسشهای بنیادین مطرح گردد و باتلاقها ترسیم گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۳۳
سیدجواد

تنها سخن من به آقای طایفی این است که من ۲۰ سال نیست که به ایران آمده ام بل ۱۰ سال است. حال الباقی بحث های ایشان را به مخاطبان واگذار می کنم.


سید جواد میری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۳۲
سیدجواد


علی طایفی

⁉️اگرچه بارها درباره شیوع لمپنیزم حکومتی بویژه با بازیابی رگه های آن در‌ جامعه شناسی در ایران نگاشته ام، در کنار رشد روزافزون این مسیله در علوم اجتماعی، پرداختن بدان را همچنان ضرری می دانم. نگاهی به برخی آثار کسانی که بنام جامعه شناس، موعظه روز عاشورا کرده و صحرای کربلا می روند و در ذهن مشوش خود و ساختار ناهمگون و بیسامان علم جامعه شناسی همچنان در رسانه های ملی جولان می دهند یکی از عمده تلاش هایی است که بدان اهتمام داشته ام تا پرده از رخ پلشتی این علم و‌ جامعه شناسی دروغین برکشم.

👁اگر گفتگوی اخیر سید جواد میری در خصوص یک شخصیت دینی که در زیر آمده را بدون توجه به گوینده نظرات مطالعه کنید تفاوتی میان آن با نظرات یک طلبه یا ملای رده چندم در حوزه علمیه نمی یابید!! رویکرد و باور دینی افراد اگرچه امری خصوصی است و قابل احترام، ولی ورود به مباحث دینی از منظر یک جامعه شناس که محل رفرنس و مرجع مخاطبان عام است، بشدت محل نقد و نقب است.
@alitayefi1
🔍میری که گویا در طی ۲۰ سال تلاش خود در نهادهای آکادمیک ایرانی قریب ۵۰ کتاب! با هر کیفتی نوشته است، چنان در حوزه دین و بنام جامعه شناسی دین وارد نگارش و ‌تحلیل در این حوزه می شود که بسختی می توان محصول آثار او‌ را از آثار شیوخ مراکز دینی تمییز داد. گفتگوی کوتاه وی درباب یکی از امامان شیعه در زیر و تحلیل های درازگویانه و بی اساس او در معرفی محمدتقی جعفری، شریعتی، مطهری و‌ طباطبایی بعنوان جامعه شناس و‌ تلاش برای استخراج نظریه اجتماعی از مبهمات این افراد! در قالب چندین کتاب چنان است که نمی توان بعنوان یک اثر علمی جامعه شناختی از آن نام برد. از همین روست که کتب او‌ در این زمینه به زبان انگلیسی نیز مرجع منابع دیگر علمی نبوده و نیست.

👽در مصاحبه دیگری که همراه با حضرت شیخ ابراهیم فیاض به سخیف کردن امر اجتماعی و تحلیل اجتماعی اهتمام کرده اند، جامعه شناسی خوانده های حکومتی چنان عرصه کم دانشی و‌ عدم تعهد علمی و عملی را در می نوردند که نقطه نظرات آنان در مصاحبه هایی از این دست اساسا محلی برای نقد جامعه شناختی نیز باقی نمی گذارد. بنظر می رسد با فربه شدن و میدانداری افرادی از این دست در مراکز دانشگاهی و پژوهشگاهی، علم و جامعه شناسی دروغین و دروغ های جامعه شناختی روزیروز گسترش یافته و جامعه شناس متعهد و جامعه شناسی واقع گرا-علمی بیشتر به حاشیه رانده می شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۳۱
سیدجواد



یکی از افتضاحاتی که جریان اصلاح طلبی در این دوره بر جامعه ایرانی تحمیل کرده است فقیر کردن جامعه و توزیع مستمر و کمرشکن فقر بر پیکر جامعه است. برخلاف گفته بسیاری از بازیگران کلیدی اصلاح طلب که ترامپ و بن سلمان دولت روحانی را زمینگیر کرده اند به نظر من بنوعی ناخواسته آنها منجی دولت روحانی و طیف وسیعی از اصلاح طلبان شده اند و بدین نحو "سرپوشی" بر بی برنامگی دولت و اتاق اصلاح طلبان گذاشته اند. به سخن دیگر، اصلاح طلبان هیچ نقد مبنایی بر فاجعه ملی (کاهش ۵ برابری درآمد مردم) و بی افقی مملکت ارائه نداده اند و جامعه را در حالت تعلیق قرار داده اند. این تعلیق کشنده جامعه را به سمت بی روحی و نا امیدی کشانده است اما من هنوز سخن مبنایی از روسای اصلاحات نشنیده ام که چه افقی شما برای ایران آینده و آینده ایران از منظر نظری ترسیم می کنید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۳۰
سیدجواد

پریسا صالحی، خبرنگار انصاف نیوز: پس از آنکه امیرحسین مقصودلو مشهور به امیر تتلو در صفحه‌ی اینستاگرام خود اقدام به تبلیغ خشونت علیه زنان کرد، موجی برای ریپورت این صفحه به راه افتاد که به حذف پیج این خواننده منجر شد. سیدجواد میری و مجید یونسیان در گفت‌وگو با انصاف نیوز به تحلیل این موضوع پرداختند. میری با تاکید بر ایجاد خودآگاهی فمنیستی در ایران معتقد است زنانگی به مثابه یک سلاح سیاسی، اجتماعی و دینی شده است و زن‌ستیزی از هرتریبونی واکنش مردم را در پی دارد‌. یونسیان نیز گفت این واکنش مردم یک خودکنترلی اجتماعی بود و بخاطر حساس شدن مردم به خشونت علیه زنان ایجاد شده است.

سیدجواد میری: جامعه ایرانی به خودآگاهی فمنیستی رسیده است

سیدجواد میری با تاکید بر اهمیت واکنش جامعه نسبت به زن‌ستیزی ‌می‌گوید: «موضوع امیر تتلو فی‌نفسه ن‌می‌تواند موضوع مهمی تلقی شود، اما اینکه زن‌ستیزی و تحقیر زنان و سرکوب امر فمنیستی از هر تریبون که باشد یک واکنش از سوی جامعه دارد مهم است؛ ما روی یک نمونه نمی‌توانیم بگوییم که جامعه‌ی ایرانی در حوزه‌ی فضای مجازی به یک بلوغی رسیده است، اما می‌توانیم بگوییم که به نظر ‌می‌رسد چه در فضای مجازی، چه در فضای واقعی و چه در حوزه‌های سیاست و دیانت و بطور کلی در فضای جامعه‌ی ایرانی امروز، خودآگاهی فمنیستی به مثابه یک مطالبه مطرح است. سیاست‌گذاران و سیاستمداران و کسانی که در حوزه‌ی عمومی هستند یا این امر را سرکوب ‌می‌کنند که به صورت شدیدتری به خودشان بازمی‌گردد، یا دنبال راهکارهایی می‌گردند که این امر فمنیستی را به رسمیت بشناسند.»

میری در توضیح اهمیت امر زنانه در ایران معاصر ‌می‌گوید: «این پست‌ها سویه‌ی زن‌ستیزانه داشت. واقعیتی که وجود دارد این است که در جامعه‌ی ایران در این چهار دهه یا حتی ‌می‌شود گفت از اواخر دوره‌ی ناصری آرام آرام مساله‌ی زنانگی و حضور زن در ساحت اجتماعی، جایگاه ویژه‌ای در ذهن و خاطره‌ی جمعی ایرانیان پیدا ‌‌می‌کند. زمانی که مدارس جدید ساخته ‌می‌شود و دختران به مدرسه می‌روند بسیاری از علما و نیروهای سنتی آن زمان با این مدارس ضدیت پیدا کرده و تلاش ‌می‌کنند زنان را از تحصیل بازدارند.

در بسیاری از روستاها تا همین چند سال پیش هم خانواده‌ها اجازه نمی‌دادند دخترانشان به مدرسه بروند. در شهرهای بزرگ هم فقط تحصیلات ابتدایی را برای دخترانشان مناسب می‌دانستند. وقتی گفتمان انقلاب از دهه‌ی چهل با مشارکت گروه‌های دینی و چپ و مجاهدین و دیگر گروه‌ها شکل می‌گیرد تا سال‌های نزدیک به ۵۷ که تظاهرات‌ها شکل می‌گیرد زنان حضور بسیار گسترده‌ای داشته‌اند. به گونه‌ای که زنانی که اسلام برایشان یک هویت سیاسی بود با چادر و روسری حضور داشتند و آیت‌الله خمینی تاکید می‌کرد که زنان باید حضور داشته باشند. بعد از انقلاب در سالهای جنگ ما شاهد حضور جدی زنان بودیم.»

میری در مورد تأثیرات حضور جدی زنان در جامعه و واکنش‌ها به آن توضیح می‌دهد: «حضور زنان در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، اجتماعی و دینی فضایی را ایجاد کرده که ما می‌توانیم از نوعی فمنیسم در چشم‌انداز ایرانی صحبت کنیم. زنانگی به مثابه یک سلاح مبارزه‌ی اجتماعی و گاهی سیاسی یا حتی دینی محسوب ‌می‌شود. درواقع نوعی خودآگاهی فمنیسیتی در فضای اجتماعی ایران شکل گرفته است و امر زنانه و زنانگی به یک مؤلفه‌ی بسیار مهم در مناسبات اجتماعی تبدیل شده است. در این چهاردهه ابتدا زنان را وارد عرصه‌ی اجتماعی کردند اما در اواخر دهه‌ی شصت چرخش کردند و از گفتمان انقلابی فاصله گرفتند و خواستند گفتمان محافظه‌کارانه را به‌نام انقلاب به جامعه تحمیل کنند، این باعث شد با واکنشی منفی از جامعه و به خصوص جامعه‌ی زنان مواجه شوند، زنان احساس کردند که برای پیشبرد اهداف انقلاب باید می‌آمدند و در صفوف انقلابیون قرار می‌گرفتند، حالا که انقلاب و جنگ تمام شده است زنان باید دوباره به خانه بازگردند؛ درحالیکه خودآگاهی فمنیستی سطح مطالبات زنان را افزایش داده است و آنها حق خود را در حد بالا می‌خواهند. باید دید چقدر موفق می‌شوند و چقدر حاکمیت عقب می‌نشیند‌ و یک اجماع ملی در مورد زنان در حوزه‌ی کار و دیانت و سیاست و حقوق اجتماعی ایجاد ‌می‌شود.»

نیروهای اجتماعی که زنان را با اعمال تخریب‌گرایانه مثل اسیدپاشی منکوب کنند، به صورت جدی از طرف افکار عمومی طرد می‌شوند؛ اما نیروهایی که تلاش ‌می‌کنند به صورت مدنی این مطالبات را رهبری کنند در آینده‌ی نزدیک دست بالا را در جامعه‌ی ایران ‌می‌گیرند. من به شما نوید می‌دهم که به نظرم درآینده‌ی نزدیک در جامعه‌ی ایران، یکی از نیروهای پیشرو و مترقی در پیشبرد اهداف اجتماعی، زنان و مطالباتی هستند که به نوعی با امر زنانه ارتباط دارند.

او در ادامه می‌افزاید: «سیاسیون این رفتار‌ها و عکس العمل‌ها را می‌بینند و رصد ‌می‌کنند اما به جای اینکه به امر اجتماعی گردن نهند و آن را بپذیرند، به خاطر ملاحظات فقهی با آن مخالفت ‌می‌کنند. از قضا این ملاحظات برآمده از نوعی نگاه سنتی به فقه است و با آن نگاه از فقه که گفتمان انقلاب را شکل داد و در آثار و نوشته‌های آیت الله خمینی و مبلغین فقه پویا آمده است، مخالف دارد. اگر بپذیریم که فقه ‌می‌تواند جامعه را مدیریت کند، فقه پویا می‌توانسته اینکار را انجام دهد که یکی از پارامترهای مهم آن توجه به مقتضیات زمان و مکان بوده است نه فقه سنتی که فقه عزلت بوده است.

روح فقه سنتی در دستگاه‌های حکومتی و اجرایی کشور سیطره پیدا کرده است. این موضوع به نظر من خطری برای بقای سیستم و تداوم نظام است. نظام اگر ‌می‌خواهد پیش برود و بالنده باشد و بتواند خود را توسعه ده باید تغییر و تحولاتی را که در حوزه‌ی امر زنانه و خودآگاهی فمینیستی در جامعه‌ی ایران، به خصوص در میان زنان جوان طبقه‌ی متوسط و شهرنشین، حتی در طبقه‌ی کارگر و حاشیه‌ی شهر پیدا شده است را ببیند و به آن توجه کند.»

جواد میری با تاکید بر اینکه عموم مردم در مقابل فمنیسم و امر زنانه موضع مخالف ندارند ‌می‌گوید: « در ایران وقتی ‌می‌گوییم فمنیسم انگار فحش ‌می‌دهیم اما در واقع فمنیسم یعنی حق برابری زنان در حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دینی. یعنی اگر زن و مردی شایستگی‌های برابری داشتند نمیتوانید به خطر زن بودن یکی را کنار بگذارید یا حقوق کمتری به او بدهید. فمنیسم یعنی رویکردی که امر زنانه را همانگونه که امر مردانه و دغدغه‌های مردانه مهم است امر زنانه و دغدغه‌های زنانه هم مهم است. مثلا اگر قانون کاری تصویب شود که به تفاوت فیزیولوژی زن و مرد توجه نکند و مثلا برای دوره بارداری مرخصی قائل نباشد یا در این دوره حقوق زن را ندهد مورد نقد قرار میگیرد که باید این حق داده شود. از نظر تمدنی هم چون بدن زنانه تولید مثل ‌‌می‌کند باید حقوق بیشتری داشته باشد؛ فقه سنتی هم ‌می‌گوید حقوق زن باید بیشتر باشد اما این در لفظ و کلام است و در قوانین ما حقوق زن در همه جا پایین‌تر و کمتر است مثل دیه یا شهادت در دادگاه. فمنیسم ‌می‌گوید باید در برابر این تبعیض‌ها مقاومت کرد. این تبعیض‌های اجتماعی برخلاف آنچه گفته ‌می‌شود یک نظم کهکشانی و خدایی نیست بلکه مناسبات اجتماعی ناعادلانه است که باید با حرکت‌های مدنی تغییر کند. در طول تاریخ هم جوامع توانسته‌اند آرام آرام تغییر کنند. در واقع مردم نسبت به فمنیسم و پرداختن به امر زنانه موضع ندارند، اما فمنیسم را در صداوسیما و افکار عمومی ما به گونه‌ای القا کرده‌اند که گویی چیز بد یا ضد دین و ضد ارزشی است. درحالی که بحث این است که زن با مرد باید برابر باشد و تبعیض عجیبی وجود نداشته باشد.»

او در پاسخ به سؤالی مبنی بر وجود بستری در فضای مجازی برای تأثیر مستقیم و نسبت آن با خودکنترلی افکار عمومی که در واقعیت با چنین بستری مواجه نیست، ‌می‌گوید: « در فضای واقعی اگر بخواهند کسی را به سکوت وادارند مکانیسم‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانند اینکار را بکنند. در فضای مجازی فقط افکار عمومی است که کنترل ‌‌می‌کند اما در واقعیت علاوه بر افکار عمومی نهادهای سیاسی و امنیتی و نظامی و دیگر مولفه‌‌ها و برآیند همه‌ی این مولفه‌ها تعیین کننده هستند. در واقع شبکه‌های اجتماعی بهره‌ای از واقعیت دارند و منعکس کننده و تشدیدکننده‌ی واقعیت هستند ، تاآنجا که شاید بتوان گفت این فضا دیگر مجازی نیست، گاهی حتی از امر واقعی هم واقعی‌تر است. شاید بتوان گفت جهان پیش‌روی ما جهانی است که فضای مجازی بر آنچه ما به آن فضای واقعی ‌می‌گوییم سیطره پیدا ‌‌می‌کند. فضای مجازی هم فضای بی‌طرفی نیست، همانقدر که ظرفیت دارد چالش‌های بنیادین هم برای انسان معاصر ایجاد کرده است که بسیاری از متفکران در مورد این موضوع صحبت کرده‌اند.»

او در پایان می‌گوید: «امیر تتلو یک سلبریتی است که به خاطر تغییر موضعی که در انتخابات گذشته داشت حساسیت زیادی روی او ایجاد شد. مصاحبه با بی‌بی‌سی هم دوباره توجه افکار عمومی را به او جلب کرد. او در مورد موضوعاتی صحبت ‌‌می‌کند که تخصصی در آن ندارد. وقتی کسی معروف ‌می‌شود به این معنا نیست که آدم معقولی است یا همه‌ی حرف‌هایش مورد تامل قرار گرفته است؛ ممکن است او هم مثل بعضی سلبریتی‌ها که در افت و خیز قرار ‌می‌گیرند، همانقدر که محبوبیت پیدا کرده معقولیت هم پیدا کند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۹
سیدجواد




گفت و گوهای دکتر میری و دکتر جلایی پور  را می خواندم. به عنوان یک عاشق جامعه شناسی (از مباحث دلالت طبعی است و می تواند برای فرد بدیهی باشد.)فارغ از جبهه گیری های سیاسی، به جست و جوی نحوه گفت و گو و هم چنین وفاداری به قواعد جامعه شناسی در استدلال های این دو استاد بزرگوار پرداختم.
زیرا معتقدم، موضع گیری سیاسی اگر روش مندانه نباشد، به افت مصلحت جویی و منفعت طلبی دچار خواهد شد و به هیچ وجه گره گشا نیست. به نظر بنده رعایت پای بندی به قواعد روش شناسی و داشتن نگاهی انتقادی (در معنای اعم ان) در تفکر، بسیار بنیانی تر و مهم تر از مباحث سیاسی و جناحی است. برای حفظ نگاه انتقادی است که به هیچ حزب و گروهی وابستگی ندارم.
جناب اقای دکتر جلایی پور در نوشته اولشان به این موضوع پرداختند که به سه دلیل جواب میری را نمی دهد.
دلیل اول را عدم اطلاع از رشته و مدرک دکتر میری ذکر کردند.
در ادامه همان نوشته به عدم درک هابرماس و گیدنز  نیز اشاره نموده اند.
 در حالی که هابرماس و گیدنز  در نظراتشان  به گفت و گو و شرایط ان به طور جدی پرداخته اند. و صحبت های اقای دکتر جلایی پور مانع شکل گیری گفت و گوست.
و تعجب اور این که ایشان از رشته تحصیلی سیوال کرده اند، در حالی که نوشته ها و موضع گیری اقای دکتر میری مشخص است. باید بر اساس ان نوشته ها، افکار و مواضیع دکتر میری را نقد نمود نه رشته تحصیلی.
 
ایا این است تفکر انتقادی؟ ( دکتر جلایی پور خودش را معتقد به تفکر انتقادی می داند)
پوپر و هابرماس و گیدنز از این نحوه گفت و گو بسیار متعجب خواهند شد.
ایا پوپر و ویتگنشتاین، در گفت و گو هایشان، از مدرک تحصیلی یکدیگر سیوال کردند؟ یا  مکتوبات و گفته های یکدیگر را مبنای بحث قرار دادند؟

حال جناب اقای دکتر جلائی پور تا چه حد تفکر انتقادی را در این استدلال لحاظ کرده است؟
حسین حجت پناه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۷
سیدجواد




نقد ادبی فرهنگی در ایران جایگاه بی قدری دارد تا جایی که به دلیل این فقر مطلق، سخن گفتن از متفکران تاریخ یکصدساله ما، نقد ایده‌های گاها عجیب و غریب و گاه نژادپرستانه و شوونیستی آنها برای استادان دانشگاه و فرهیختگان شوک آور ظاهر می شود.
این مقدمه برای آن بود که چند روزی است بحثی میان دکتر جواد میری مینق جامعه شناس و عضو هیات علمی پژوهشکده علوم انسانی از یک سو و دکتر حمید رضا جلایی پور استاد جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بر سر هویت ملی و زبان فارسی در گرفته است. گذشته از اتهاماتی که جلایی پور به میری می زند و او را پان تورک معرفی می کند اما عدم شناخت جلایی پور از برخی تفکرات شوونیست معاصر در ایران شوکه کننده است. یکی از بحث ها درباره جایگاه محمود افشار است که جلایی پور او را از خادمان فرهنگ ایرانی می شناساند. او محمود افشار را می شناسد و رویکرد سرکوبگرانه او را به زبانهای غیر فارسی خصوصا تورکی می شناسد اما رویکردش با رویکرد شووینیستی محمود افشار یکی است برای همین حاضر به نقد او نیست.
محمود افشار از کسانی است که تمام تلاشش را کرد تا زبانهای دیگر در ایران تا حد ممکن نابود شوند. او حتی برای این منظور شعر هم گفته است و تورک ها و تورکمن ها را نژاد کینه توز و تنگ چشم و زرد پوست و سست عهد و بی وفا و ظالم و پیمان شکن و فتنه و مار دو سر و غیره لقب داده است.
اینجا بحث ما درباره محمود افشار یا رویکرد شوونیستی جلایی پور نیست که آنچنان امر آشکاری است که تنها باید منفعت سیاسی کسی در چیزی دیگر باشد یا  اساسا باور کرده باشد که چیزی به نام نژاد هنوز اعتبار دارد و از آن بدتر نژاد آریایی  که رویکردش را اصلاح نکند.
بحث بر سر این است که شما کمتر نویسنده و روشنفکری را در صد سال تاریخ گذشته ما پیدا می کنید که رویکرد نژادپرستانه و شوونیستی نداشته باشد، از صادق هدایت تا اخوان ثالث.
حتی علی شریعتی از این بیماری در امان نبوده است با اینکه بیشتر از دیگران علایق مذهبی داشته است تا ملی با این حال او هم به این دام افتاد. در چند تصویری که از مجموعه آثار شماره ۲۷ با عنوان «بازشناسی هویت ایرانی اسلامی » او در ادامه منتشر می کنیم به روشنی می توانید ببینید که بی اطلاعی عمیق علی شریعتی تا چه اندازه برخی از نوشته های او را مضحک کرده است.
با این حال موضوع باز هم این نیست. هر متفکری می تواند دیدگاههای مضحکی داشته باشد، می تواند در بخش هایی نژادپرست بوده باشد، اما اصرار بازماندگان این متفکران و یا متفکران و محققان امروزی بر اینکه نه آنها اشتباه نکردند و یا تلاش برای جمع و جور کردن اشتباهات آنهاست که موضوع  به غایت عجیب و قابل مطالعه ایست.

دانشجوی دکتری از فرانسه

@GoftandNO


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۵
سیدجواد


👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سلام دکتر جان.ممنون از پیگیری های دلسوزانه شما.بنده در این مناقشات فرمایشات آقای دکتر میری عزیز را که خدمتشان ارادت دارم ناشی از دغدغه مندی و نکته سنجی می دانم وبه شخصه با توجه به شناختی که از ایام سابق شخصا از دکترجلایی پور داشتم حدس می زدم که زود از کوره در خواهند رفت و روحیات ایدئولوژی زده دهه شصت ایشان با کمترین فشار وتکانه ای از پوسته و لفافه ظریف و فریبنده دموکراسی خواهی ایشان بیرون خواهد زد وکار را به برچسب زنی واتهام پراکنی وتهدید وارعاب وجو سازی خواهند کشاند.
نگرانی بنده همان است که عرض کردم که متاسفانه پیش آمد.یعنی آقای جلایی پور نتواند تفکیکی که لازم است مابین جایگاه ایشان بعنوان چهره شناخته شده حزب اتحاد ملت وجریان اصلاحات دارند و نقشی که بعنوان یک آکادمسین میخواهند ایفا کنند به درستی لحاظ کنند و مابین اجتهادات نظری وتتبعات فکری خود در حوزه جامعه شناختی و رویکردشان بعنوان کنشگری سیاسی برجسته خلط کنند.حاصل این خلط نقش ها وکارکردها باعث می شود که دکتر میری عزیز خواسته یا ناخواسته نقد خود را از دیدگاه های شخص جلایی پور متوجه جریان اصلاحات کنند و اصلاحاتی که اینهمه برایش هزینه شده در مقابل هویت گرایی های قومی قرار دهند که بطور حتم نتیجه این چنین مناقشه ای هر چه باشد متضرر اصلی آن اصلاحاتی است که جایگاه ومنزلت وخاستگاهش به مراتب فربه تر از تفکرات و ظرفیت امثال دکتر جلایی پور است.
بنده پیشنهادم این بود که دکتر میری عزیز حداقل این پناه گرفتن موذیانه دکترجلایی پور را پشت مفاهیم ارزشمندی چون ملیت وایرانیت ودموکراسی خواهی در نظر بگیرند وایشان را وادار کنند شجاعت به خرج داده ونظرات خود را بعنوان مانیفست اصلاحات خرج نکند.

امیر عباس سلطانپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۴
سیدجواد



✅ در تکاپوی یافتن کلیدهای صفحه‌کلید، انگشتهایم نه از چشم، که از ذهنم کمک می‌گیرند و ذهنم علاوه براین،به کار القای واژگان در جهت تولید یک متن نیز مشغول است و در انجام آن،  واژگان را از انبار اطلاعات در خودآگاه و ناخودآگاهم بر میچیند و به مغز میدهد تا سیستم عصبی  ام بتواند انگشتهایم  را بر کلیدهای  حروف ، جهت ساخت کلمات و جملات و پاراگراف و در نهایت یک متن کوتاه و کامل، به حرکت در آورد. ذهنم سوار بر ظرف بی ظرفی و زمانی، از نوک انگشتان تا به دور دستها آمد و شد میکند تا این نوشته  را بسازد و در معرض دید مخاطب قرار دهد. تکاپوی یافتن و فشردن کلیدها و نقش بستن کلمات بر صفحه ی مانیتور و تکمیل شدن گام به گام یک متن ،فرایند عمدتا مکانیکی تولید است. فرایند تولید  اعم از مکانیک و ارگانیک ، در نوشته هایی که در گروه‌ها و کانالها بکار میبریم، البته به این سادگی نیست و پیچیدگی های دیگری نیز دارد.

✅ از فرایند تولید در قالب یک بازنمایی ساده و عینی  یعنی مکانیکی سخن به میان آوردم تا نشان دهم فرایند تولید یک متن و نوشته برای انتشار در یک کانال یا گروه در شبکه اجتماعی، امری مهم و قابل توجه است. ثمره ی این فرایند تولید، « پیام» و انتقال آن به مخاطب  است که در علوم ارتباطات از این پیام به « پیام نوشتاری» یاد میشود. پیام‌های نوشتاری ، تحلیل‌های زبانی و هرمنوتیک را موجب میشوند. به کتابت در آمدن هر چیزی، سه رابطه متن، نویسنده و مخاطب را بر مبنای « پیام » شکل میدهد. هر نوشته‌ای از هر نویسنده برای هر مخاطب ، پیامی دارد که فرض آن است که مؤلف در پی انتقال آن است اما نمی‌توان تضمین کرد که مخاطب همان پیام مورد نظر مؤلف را بی کم و کاست دریافت کند.

✅ پیام این نوشته چیست؟ من خودم در کشف پیام این نوشته‌ام در مانده ام!واقعا در پی انتقال چه چیزی انگشتهایم را ، به نوبت، بر صورت هر کلیدی از این صفحه کلید نواختم تا رنگی مجازی پس دهد و کلمه ی ساخته شود. من و صفحه‌کلید و ذهن  سه تایی دست در دست هم دادیم تا یک توهم بیافرینیم به نام یک نوشته که گویا پیامی را میخواهد منتقل کند! واقعاً کجا است پیامی که از این متن به شما منتقل شود!؟ تردید نکنید که این متن هیچ پیامی ندارد؛ دارد؟

✅ تراوش های ذهن و تکاپوهای انگشتان و بر ساختن کلمات از کلمه دان بی پایان این کامپیوتر، بسیاری را بر آن داشته است که چیزهایی بنویسند که هیچ پیامی جز بی پیامی به مخاطب منتقل نشود. سرگرمی‌ها به زیور« پیام نوشتاری» آراسته می‌شوند تا هم نویسنده را تخلیه کنند و هم وقتی از مخاطب بگیرند که وقت در این دیار بسیار ارزان است؛ بلکه رایگان و بی قیمت!.

✅ کانال‌ها و گروه‌ها با نشرو جابجایی « پیام‌های نوشتاری» و گفتاری و شنیداری و دیداری ، یارگیری میکنند و سؤال مهم این است که آیا این یاران همراه را با چه چیزی سرگرم یا مشغول و یا مشعوف و یا مستفیض میسازند و چه نفعی برای آنان دارند؟

✅برای نمونه، نزاعی که میان دو جامعه شناس ، آقایان دکترها جلایی پور و میری در گرفته است و « پیام نوشتاری» زیادی که با صدا دریافت پیام « نوتیفای » شده اند، چه چیزی را منتقل میکنند در زمانه ای که بسیاری به دلایل مختلف گزینه « میوت» را هم برای دهن خویش و هم بر صدای  دریافت پیام از عزیزان، فعال کرده اند!

✅ دو گرامی جامعه شناس ایرانی در حالی که همه جامعه شناسان از جمله خودشان در اینکه آیا اصولاً جامعه ایران یک « سوسایتی » است یا « کامیونیتی » مانده اند، به خود و خویش و خواهش و خانواده و خرابات و خرابه‌ و خروارها امور دیگر، پرداختند بدون اینکه بگویند آقا خط کشی های خیابان در این دیار چرا اینقدر بد است که به دلیل همین خط کشی های نادرست هم ترافیک داریم و هم کشتار . خط کشی کردن میان خودتان را به خیابان و مشکلات مردم بکشید عزیزان .

باقر طالبی دارابی
۱۳۹۷/۸/۱۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
سیدجواد

چه جالب تمامی سخنانی که حزب پان-ایرانیست و راویان باستانگرایی در این سه سال علیه من زدند این بار بصورت سفارشی تقدیم کردند به جناب جلایی پور تا از زبان اصلاح طلبان رفوزه در سپهر سیاست زده شود. البته من سال گذشته در نقد جناب طباطبایی گفته بودم که بخشهایی از حاکمیت به سوی ایرانشهری چرخش کرده اند و جایزه هم به عنوان سمبلیک در بالاترین سطوح رد و بدل شد. جناب جلایی پور پیوندتان مبارک و حالا اصلاح طلبی را باید از امروز  شعبه فرعی پان-ایرانیسم قلمداد کنیم. در این باب بیشتر خواهم نوشت.


صورت مسئله را درست طرح کنیم

جناب جلایی پور در یادداشت اخیر خود درباره "ننه جون" من از طریق دوستان پرس و جو کرده است ولی واقعا این اگر شعبده بازی نیست چیست! جناب جلایی پور بحث را دقیق صورتبندی کنید و بگویید چرا پول ملی اینچنین تنزل پیدا کرده است و مردم ایران چنین در این گنداب گرفتار شدند و دولت و "اصحاب تّکرار" هیچ توجیهی برای اقناع رای دهندگان ندارند. پرسش این است والا مادربزرگ من روس است و من چچنی و پانترک مسئله مردمانی که برای امرار معاش سر در زباله ها می کنند تا قوت لایموتی بدست آورند نگران "ننه جون" میری نیستند.


روایت های موازی در علوم انسانی

من برخلاف جناب جلایی پور که گفتگو را تبدیل به جنگ می کند معتقدم او در ذیل یک روایت از بیشمار روایت های موجود در حوزه علوم اجتماعی سخن می گوید اما پرسش اینجاست که آیا رویکرد جامعه شناسی جلایی پور خلاق هست یا نه؟ دال ها و نشانه های در همین چند متن ایشان وجود دارد که نشان میدهد او درک درستی از "بینش جامعه شناختی" و تخیل نظری در حوزه جامعه شناسی ندارد. او میگوید میری نمیداند که در تاریخ ایران قبیله وجود ندارد و میری اصلاح طلبان را یک قبیله نامیده است. "ذهنیت قبیله ای" Tribal Mentality یک مفهوم کلیدی در روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی گروه ها است و نیازی نیست که در تاریخ ایران قبیله وجود داشته باشد یا خیر بل این نوعی ذهنیت است که در آن فرد خود را ذیل یک گروه و حزب و اجتماعی تحدید میکند و از آن منظر "دیگری" را تهدید میکند. پس جناب جلایی پور من نسنجیده واژه ها را بکار نمیبرم و یادمان نرود افکار عمومی ما را رصد میکند و ما نباید به شعور جامعه توهین کنیم.
 بنابراین سنجیده سخن بگوییم. اما چرا فکر میکنم نوع جامعه شناسی ی که جلایی پور تدریس میکند گذشته است و جزیی از تاریخ اندیشه ایده های علوم اجتماعی است؟ زیرا او مفهوم "روایت" را درک نمیکند. او میگوید "این علاقه شفاف بیان شود و در پشت سخنان شریعتی و آل احمد سنگر گرفته نشود" (جلایی پور). من روایت شریعتی و آل احمد و مطهری و زرین کوب و مسکوب را بازخوانی کرده ام ولی جلایی پور این بازخوانی روایت را "پشت کسی سنگر گرفتن" می بیند. چرا؟ من برخلاف جلایی پور فکر نمیکنم مدرکش اشکال دارد یا با رانت رفته انگلستان درس خوانده بل معتقدم او جامعه شناسی خوانده ولی با پارادایم های جدید آشنا نیست و بازخوانی روایت را "سنگر" میبیند.


در باب پیشه وری

جناب جلایی پور مانند معلم اکابر مینویسد "کسی که در راه جدایی آذربایجان ... با کشور متخاصم روس فعالیت کرده به فعلش چه باید گفت؟!" (جلایی پور)

البته من میدانم ایشان در تاریخ سر رشته ندارند والا اینچنین آماتور با بحثهای علمی برخورد نمیکردند. چون گفتگوی من ۱ ساعت بود و من در این گفتگو بحثی را مطرح کردم مبنی بر اینکه برای فهم تاریخ معاصر ایران در پایان جنگ جهانی دوم و آستانه "جنگ سرد" نیازمند رجوع به آرشیوها به زبان روسی است که در مسکو و سنت پیترزبورگ هستند و گفتم مورخین ایرانی در بهترین حالت مسلط به انگلیسی هستند و این نقص بزرگی در روایت های موجود درباره این برهه حساس در تاریخ ایران است. اما جناب جلایی پور "گوش" خود را در اختیار چند مرکز و سایت (که گرایشهای ضد اسلامی و ضد ایرانی دارند) گذاشته است و دچار مغالطه شده است. توصیه برادرانه من به ایشان این است که فایل را کامل گوش کنند چون این روش در معرفی من همان روش چپ زدگی ایشان در دوران اویل انقلاب است که وقتی دیدند در نامه ای به امیر انتظام خطاب
Dear Amir Entezam
نگاشته شده است او را متهم به جاسوسی کردند! غافل از آنکه هر "عزیزمی" عزیز انگاشتن نیست.


Self-fullfilling Prophecy

در جامعه شناسی یک واژه ای است با این مضمون که یک خبر دروغ را اشاعه می دهیم و بعد به دنبال مستندات میگردیم تا ثابتش کنیم. رابرت کی مرتن در مقاله ای که با همین عنوان در نشریه "آنتیوک" در سال ۱۹۴۸ نوشت این مفهوم را اینگونه تعریف کرده است:


The self-fulfilling prophecy is, in the beginning, a false definition of the situation evoking a new behavior which makes the original false conception come true. This specious validity of the self-fulfilling prophecy perpetuates a reign of error. For the prophet will cite the actual course of events as proof that he was right from the very beginning.


گفتگوی اهل علم هم باید با گفتگوی عوام متفاوت باشد چون ما برای خودمان که نمینویسیم بل در عرصه عمومی مینگاریم. پس جناب جلایی پور باید کمی تعقل کنند و سخن مرتون را بخوانند و از خود بپرسند سید جواد میری کجا گفته است در "صد کشور جهان تجربه تحقیقات آکادمیک دارد"؟ حالا این نمونه نادرست را ایشان اِخبار میکنند و بعد به دنبال مستندات اِبطال آن میگردند و سپس نتیجه میگیرند میری شعبده بازی میکند! به سخن دیگر، توصیه میکنم جناب جلایی پور یکبار دیگر به رابرت کی مرتون رجوع کنند. من آدرس مقاله را هم در پانوشت گذاشتم.


تحصیلات دانشگاهی

من در سوئد به کومووکس (معادل کالج یا دبیرستان برای بزرگسالان) رفتم و دروس عمومی خواندم و سپس در دانشگاه یوتبوری مطالعات ادیان و تاریخ عمومی علم (Ide och lärdomshistoria) و زبان عربی خواندم و سپس با داشتن فوق لیسانس برای رشته جامعه شناسی ثبت نام کردم و پس از یکسال و نیم بورس یکساله گرفتم و به دانشگاه بریستول آمدم و دروس فلسفه و فلسفه علوم اجتماعی را گذراندم و در رشته جامعه شناسی زیر نظر پروفسور گرگور مکلننون دکتری خود را از دانشگاه بریستول دریافت کردم. مطالعات اسلامی آزاد خود را زیر نظر دو استاد به نامهای علی انجمی پور و شیخ حسین جمال الحق گذراندم. تقدیم به جناب جلایی پور که سخنان فرهنگ امروز را تّکرار میکند.


چرا دیالوگ شکل نمیگیرد؟

کاوه بیات در باب پیشه وری نکته ای میگوید که اگر اصلاح طلبان -روزگاری خط امام و پیشتر انقلابیون اسلامگرا که تمام قدرت را در این کشور به دست داشتند- کمی به آن می اندیشیدند ایران و جامعه ایرانی به چنین وضعی گرفتار نمیشد. کاوه بیات می نویسد:

"پیشه‌وری در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده اوّل تبریز انتخاب شد ولی در ۲۳ تیرماه ۱۳۲۳ اعتبارنامه وی علی‌رغم حمایت دکتر مصدق از وی به علت مخالفت نمایندگان محافظه کار به رهبری سیدضیاءالدین طباطبائی و حمایت بعضی از نمایندگان حزب توده از آن‌ها تصویب نشد" (بیات در دانشنامه جهان اسلام).

به نظر من این یکی از کلیدی ترین نقاط مهم تاریخ سیاسی معاصر ایران است که باعث انشقاق در جامعه ایران گردیده است و دائما هم تکرار میشود و قدرتهای جهانی نیز از آن علیه ایران استفاده میکنند. به سخن دیگر، سید ضباء طباطبایی و محافظه کاران در مجلس بر اساس کدام مصلحت وکالتنامه پیشه وری را باطل کردند و دکتر مصدق آیا اشتباه کرد از پیشه وری و ورودش به مجلس دفاع کرد؟ سخن گفتن درباره تاریخ و رویدادهای تاریخی با دوگانه خائن و خادم قابل تبیین نیست و اصلاح طلبانی همچون جناب جلایی پور امروز همین خطای استراتژیک را با مسئله تدریس زبانهای ایرانی در مدارس ایرانی مرتکب میشوند. به سخن دیگر، آیا سید ضیاء و سید جعفر پیشه وری و دکتر مصدق خائن بودند یا خادم؟ آیا در چارچوب تحقیقات تاریخی در بستر آکادمیک ما با این مبانی مفهومی به سراغ سوژه های مطالعاتی میرویم؟‌خیر! این رویکر خادم و خائن یک رویکرد ایدیولوژیک هست که برآمده از دگماتیسمی است که تاروپود به اصطلاح اصلاح طلبی را فرا گرفته و با این منطق نمیتوان جامعه متکثر ایران را مدیریت کرد. حال، جناب جلایی پور التفات ندارد ولی برای تنویر افکار عمومی مینویسم که چرخش از اصلاح طلبی ذیل بینش تجدید نظر طلبی از مبانی اسلامگرایی به سوی گرایش پان ایرانیسم باستانگرایی نمیتواند سبد رای ایجاد کند. زیرا جامعه ایرانی از گفتمان اصلاحطلبی و اصولگرایی عبور کرده است و اکنون باید به فکر این بود که چگونه تحول خواهی افکار عمومی را در سپهر آینده مدیریت کرد. البته نه تنها جناب جلایی پور نمی تواند در این راستا کاری کند بل رئیس حزب اصلاحات آقای خاتمی هم جز تّکرار گفتمان چپ حزب جمهوری اسلامی افقی برای عرصه سیاست ندارد.



پ.ن. درباره اسناد مدارک هم که اصل و فرعش در هنگام استخدام به وزارت علوم ارائه دادم. قابل استعلام هست.


زنده باد دیالوگ

بسیار خرسندم که جناب جلایی پور واقع بینی را جایگزین شعار کردند. البته توصیه میکنم ایشان مقدمه کتاب "زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی" به کوشش اینجانب که نظرات ۱۸ نفر از صاحبنظران ایرانی در حوزه های گوناگون علوم انسانی هستند را مطالعه کنند. زیرا در همان مقدمه تمایزی که من بین آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری و ارجاع به مدل تدریس زبان مادری در نظام آموزشی ایران که سابقه ۱۱۰ ساله دارد-اشاره مبسوط کرده ام و پانترک خواندن سید جواد میری بدون خواندن آثارش کاری به دور از اخلاق علمی است و مضاف بر این باید مفاهیم را تعریف کرد؛ مثلا تمایز بین پانترکیسم و پانتورانیسم و تمایز این هر دو با پان-آذربایجانیسم و تفاوتهایی که هر کدام از این مفاهیم در ادوار تاریخی حدیث داشته اند که این تمایز در آثار و اقوال جناب جلایی پور مفقود است.


در باب نقدها و گفتگوهای اخیرم با دوست و همکار گرامی ام جناب جلایی پور یک نکته را باید برای افکار عمومی روشن کنم. من در دو سطح ایشان را قابل نقد می دانم: یکی در سطح تعریف ایشان از اصلاح طلبی که در این ۲ دهه آسیب های جدیی به پروسه اصلاحات در ایران وارد کرده است و به نوعی در زمین بازی اصولگرایی بازی کرده است ولی افکار عمومی را فریب داده است که بازیگری مستقل است ولی واقعا نبوده است؛ اما من نقد دیگری به جناب جلایی پور داشته ام که مربوط به چرخش ایشان به سمت ناسیونالیسم اقتدارگرا -برای جذب سبد رای در ۱۴۰۰- داشته اند. این بعد از افکار چرخشی جناب جلایی پور بسیار قابل نقد است و من در یادداشتهای پیش روی بیشتر بر این جنبه تمرکز خواهم کرد. به عنوان مثال، سلطنت طلبی محمود افشار و ضدیت افشار با تنوع زبانی (بویژه ترکی و عربی* در ایران را نماد ایراندوستی دانستن هیچ مبنایی در اصلاح طلبیِ جمهوری اسلامی با گرایش اسلامگرایی (با خوانش فقاهتی) ندارد. به سخن دیگر، این چرخشها نیاز به مبانی دارد و جناب جلایی پور در هیچکدام از آثار مکتوبشان این چرخشها را مفهومینه نکرده اند.


دری و فارسی: چرا جناب جلایی پور مطالعه نمی کند!

در یادداشتی که جناب جلایی پور در ۶ بند نوشته بودند در بند پنجم آن، او میگوید


"۵-در پست شماره چهار در بالا 👆جناب میری به طرز عجیبی «میراث سعدی» را هم از زبان فارسی می‌گیرد! و به داریوش آشوری، خرمشاهی و دولت آبادی متذکر می‌شود که زبان فارسی را زبان دری بنامید. جناب میری به کسانی این آموزش را می‌دهد که فعالیت فرهنگی و علمی آنها تاثیرگذار و قلابی نیست" (جلایی پور).

سپس در یادداشتی دیگر خود را در قامت مدافع محمود افشار جا میزند بی آنکه نوشته های دکتر محمود افشار را بخواند و سپس دوگانه "آشوری-خرمشاهی-دولت آبادی علمی" و "میری قلابی" را میسازد. اما حال ببینیم دری خواندن زبان فارسی آیا میری را به سازمان جاسوسی ترکیه وصل می کند و برآمده از ذهن میری است یا ریشه در مطالعات زبانی در ایران و از جمله آثار گرانسنگ محمود افشار دارد؟ محمود افشار در مقاله "آذربایجان و وحدت ملی ایران" مینویسد

"اما چرا ... پیشنهاد ایشان را که عنوان (زبان ایرانی) باشد نمیپذیرم، بسبب اینست که در افغانستان و تاجیکستان ... دری لفظ بیطرفی میباشد. با وجود این در افغانستان و تاجیکستان هر سه عنوان (فارسی، دری و تاجیکی) بجای هم استعمال میشود. در ایران هم باید آزادانه کلمات دری و فارسی بجای هم استعمال شود ... کم کم استعمال کلمه دری جای کلمه فارسی را بگیرد" (افشار، ۱۳۵۹. ۴۸۷ مجله آینده).

بنابراین جناب جلایی پور بدون اینکه سابقه بحث درباره مفهوم دری را بداند پای در عرصه گذاشته و دوگانه سازی و پرونده سازی کرده است در حالیکه این بحث علمی ربطی به "سازمان جاسوسی ترکیه" ندارد بل در نوشته دکتر محمود افشار به آن اشاره شده است و شاید آشوری و خرمشاهی و دولت آبادی هم از آن بی خبر بوده اند. به سخن دیگر، حال مخاطبان خود قضاوت کنند میری با کلمات شعبده بازی می کند یا جناب جلایی پور بدون مطالعه منظومه فکری محمود افشار دست به مغلطه زده است؟


جامعه شناسی تجربی و دکتر جلایی پور (زید عزه)

به نظرم بحث با جناب جلایی پور به مرحله خوبی رسیده است. زیرا ایشان در ابتدای بحث تن به گفتگو نمیداد و بقول علماء "میری را قابل بحث نمیدانست" اما الان به اینجا رسیده ایم بدیل بن بست اصلاحات را از میری میطلبد و جایگاه میری را چنان رفیع میبیند که به "دولت پنهان" خط میدهد! بنابراین اگر میری در مقام خط دهنده به دولت پنهان ایران قرار دارد نمیتواند "سرباز" باشد و نمیتواند "ستون پنجم" و "طرفدار براندازی" در آنِ واحد باشد. به سخن دیگر، جدای از تناقضات بیشمار بین مفهوم سرباز و مفهوم خط دهنده، نکته حائز اهمیت این است که جناب جلایی پور به این آگاهی رسیده است که راهی جز گفتگو با میری ندارد ولی کماکان در این راه "شلتاق هایی" میاندازد که من بواسطه تنویر افکار عمومی با جان میپذیرم. البته من مانند جناب جلایی پور "خشونت کلامی" (برانداز، نویسنده دو نبش ...) بکار نمیبرم و او را به گفتگو دعوت میکنم و باور دارم که جامعه شناس حزبی ما به درستی هابرماس را نخوانده همانگونه که محمود افشار را نخوانده بل مواجهه او با متون "توریستی" است. اما مقصود من از "جامعه شناسی تجربی" چیست؟‌ جناب جلایی پور دائما خود را جامعه شناس تجربی معرفی میکند ولی همگی میدانیم که مفهوم تجربی در بستر جامعه شناسی ربطی به آزمایشگاه ندارد بل "بین الاذهانی" بودن مفهوم کلیدی در صورتبندی مفهوم تجربی در علوم اجتماعی است. نکته جالب توجه این است که در چرخش پارادایمی که در جامعه شناسی بعد از نقدهای لاکاتوش و فایربند رخ داد بحث تجربی بودن دیگر ذیل مفاهیم علوم طبیعی تحدید نمیگردد. به عبارت دیگر، جناب جلایی پور برای رد سخنان من در باب محمود افشار بدون رجوع به متون افشار ادله مرا "یک لقمه چرب کرد" و سپس برای تایید سخنان نادرست و غیرتجربی خود در باب مفهوم "دری" از نام بررگان ادبی زبان فارسی (خرمشاهی و آشوری و دولت آبادی) استفاده کرد و اینان را مرجع و میری را "قلابی" معرفی کرد. این به سادگی نشان میدهد که جناب جلایی پور مفهوم "جامعه شناسی تجربی" را درک نکرده و مفهوم "برهان" در فلسفه علوم اجتماعی را نمی داند بل از واژه جامعه شناسی تجربی به مثابه یک ابزار برای منکوب کردن بهره می برد. البته برای اهل فن آشکار و مبرهن است که ارجاع به بزرگان -به زبان فرانسیس بیکن بت های ذهنی- بدیل برهان نیست. اما در باب "گند اصلاح طلبان- بعدا خواهم نوشت.

دکتر جلایی پور و مفهوم "مسکو سنتریک"

یکی از ایراداتی که جناب جلایی پور به من میگیرد این است که "شعبده بازی با کلمات" می کنم. البته این مفهوم در جامعه شناسی به کار نمی رود و بیشتر جنبه تحقیرآمیز دارد که جناب جلایی پور درباره همکار خویش بکار می برد. شاید زیبنده تر بود از مفهوم "پردازش مفهومی" یا "عدم مفهومپردلزی" جناب جلایی پور استفاده میکرد. باری بهر جهت، مقصود جلایی پور این است که میری مفاهیم را مفهومینه نمی کند. من تلاش میکنم این نقیصه را جبران کنم. اما جناب جلایی پور از واژه "مسکو-سنتریک" برای توصیف من استفاده کرده است. در قاموس علوم اجتماعی اروپایی چنین مفهومی نداریم. به عنوان مثال، ما مفهوم "یوروسنتریک" داریم که در باب نگاهی است که تجربه تاریخی اروپای غربی را معیار فهم تحولات اجتماعی کل جوامع انسانی می داند. اما "مسکو-سنتریک" واژه نامانوسی است. البته در ادبیات فلسفی روسی ما دو مفهوم "اسلاوفیل" و "زاپادنییک" را داریم که اولی معتقد به راه اسلاوی برای خروج از بحرانهای روسیه بود و دومی نگاه به غرب را تنها راه معقول برای نجات روسیه می دانست. اما در ایران ما بحث اسلاوفیل و زاپادنیکها را نداریم بل مشروطه خواه و مشروعه خواه یا غربگرا و اسلامگرا ها را داریم. البته شاید یک دلیل دیگر نیز وجود دارد که جناب جلایی پور مرا منتسب به "مسکو-سنتریک" بودن کرده است و آن این است که همسر من روس است و این از دیدگاه ایشان ذنب لایغفر است. زیرا من در هیچ اثری و مصاحبه ای حتی یک خط در طرفداری از دولت روسیه چیزی ننوشتم ولی در عوض تک نگاری هایی در استراتژی نگاری از منظر ایرانی در برابر روسیه بسیار نوشته ام. حال "مسکو سنتریک" بودن من را ایشان توضیح دهند که چگونه از طریق جامعه شناسی تجربی شان به آن رسیده اند؟


واگرایی و همگرایی

برخی واژه ها و مفاهیم اگر مفهومینه نشوند غلط انداز خواهند بود و به صورت ابزاری برای منکوب و سرکوب "دیگری" بکار خواهند رفت. زیرا مفاهیم ابزاری هستند برای ترسیم صورتبندی انسان از واقعیات و حقایق هستی و وجود و پدیدارها. اما پرسش اینجاست که این "صورتبندی مفهومی" همواره در پسِ خویش یک "صورتگر" یا به زبان فلسفی "سوژه" دارد و این سوژه در خلاء شکل نگرفته است بل نتیجه یک فرآیند پیچیده تاریخی و فرهنگی و تمدنی و اجتماعی و دینی و سیاسی است که ایجاد یک روایت میکند و "من" و "تو" میشویم راوی آن. به سخن دیگر، هنگامیکه می خواهیم واگرایی و همگرایی را بسنجیم از نقطه ای آن را ارزیابی می کنیم و از منظری آن را اندازه گیری می کنیم و این "نقطه" مقدس نیست بل محصول پروسه های تاریخی و کمپلکس است که نقطه انطلاق "صورتگر" را میسازد. به سخن ساده، چه کسی و از کجا "واگرایی" و "همگرایی" را میسنجد؟ این پرسشی است که باید پرسید در باب واگرا بودن یا همگرا بودن. نکته من این است که برخی از طیف های اصلاحات (بخوان اصلاح طلبان و اعتدالیون) و برخی لایه های اصولگرایان (مثلا در فرهنگ امروز وجوهی از آن قابل رصد است) در تهران به وادی ناسیونالیست افراطی درغلتیده اند (اشارات جلایی پور به افشار و نزدیکی او به طیف های ضد آذربایجان و ضد تنوع فرهنگی و زبانی و سرکوب ترکیت ایرانیان حتی در لفظ با خطاب قرار دادن آنها به آذری که همان خط استحاله افشار و رفقا است)- و آنها این نقطه که بر آن ایستاده اند را "ایران" می دانند و بقیه نقاطی را که اصحاب تنوع فرهنگی و مذهبی و زبانی ایستاده اند را "انیران" میخوانند و واگرایی. البته درست است من از نقطه انطلاق آنها واگرا هستم ولی همگرایی من ایران است با تنوعاتش ولی نه آنگونه که این طیف بخصوصِ مرکز نشین اصلاحات و اصولگرایان مطرح می کنند. نکته دیگر این است که جلایی پور بحث جدیی درباره ایران مطرح نکرده است بل روایت جناب سید جواد طباطبایی را به صورت نازلتر و بدون پشتوانه مفهومی آن صورتبندی کرده است که من پیشتر آن روایت را مفصل نقد کرده بودم.


تبریک به جناب جلایی پور به مناسبت نشر اکاذیب در کانال وزین شان. البته بحث ما بر روی مبانی اصلاح طلبی و جامعه شناسی تجربی بود ولی هنوز پاسخی نگرفتم.


پ.ن. شعر "مار دو سر" در گفتار ادبی جلد ۲ ص ۱۱۵ انتشارات موقوفات افشار سال ۱۳۵۳ است.

سید جواد میری


ادب مرد بِه ز دولت اوست

در این لحظات که دست به قلم برده‌ام، از شدت عصبانیت برافروخته ام و به «ادب»، این گوهر گم‌شده در تعاملات امروز جامعه ایرانی فکر می‌کنم. ما بلد نیستیم چگونه با یکدیگر صحبت کنیم و به قول هابرماس، به گفتاردرمانی نیاز داریم. استادی پیشکسوت، انتقادات منتقدِ جوان‌تر نسبت به خود را پاسخ می‌گوید و با محبتی کم‌نظیر، او را فرزند خود خطاب می‌کند تا نشان دهد محبت و ادب چگونه می‌تواند چاشنی نقد و نقادی باشد اما دانش‌جو(یا دانش‌آموخته‌ای همچو من) می‌نویسد: لطفاً با هم فامیل نشویم!، آیا قرار است با چنین نفرت‌پراکنی‌ها که دانشجویی را نسبت به استاد، به توهین وا می‌دارد  و با ترویج چنین ادبیاتی، ایرانِ متکثر را حفظ کنید؟! ایران بزرگ، مردمانی با سلایق گوناگون را در خود جای داده و یکی از الزامات حفظ این همبستگی، بسط محبت و ادب نسبت به یکدیگر است؛ بخصوص نسبت به اساتید و بزرگترها.
ضمن اینکه نگارنده متن «خدمت جناب آقای میری، لطفا فامیل نشویم!» خود باید به سه نکته حتماً توجه کنند:
1-   من، یک جوان معمولی، مقاله «سیدجعفر جوادزاده»(پیشه‌وری) را در دانش‌نامه جهان اسلام خود به چشم خویشتن دیدم!، همین حالا به لینک http://rch.ac.ir بروید، مقاله را بخوانید و ببینید که جناب کاوه بیات، ماجرای عدم تصویب اعتبارنامه پیشه‌وری را قید کرده است!. حال سوال این است که جناب میری چه تحریفی کرده و چه انتساب ناروایی به مقاله بیات داده که نگارنده متن مذکور از میری طلب عذرخواهی می‌کند؟!
2-    نگارنده متن مذکور، خود بابت اشتباه درباره دانشگاه محل تحصیل دکتر میری، معذرت‌خواهی نکرده است!، او دقت نکرده بود که دانشگاه یوتبوری، عنوان دیگری هم دارد! میری در توضیح این موضوع گفت: من نام دانشگاه خود را نوشته بودم «دانشگاه یوتبوری (Göteborg Universitet)» ...
3-    نگارنده متن مذکور در متن دیگری گفته است میری به تحصیلات و جایگاه آکادمیک طرف مقابل حمله می‌کند، از قضا منش میری در سال‌های اخیر، بر خلاف بسیاری از مدعیان نشان می‌دهد که او از گفت‌وگو با هیچ قشری در محیط‌های گوناگون ابایی ندارد و این، اتفاقاً ویژگی منحصر به فرد اوست که فارغ از تحصیلات طرف مقابل، دیالوگ برقرار می‌کند و در هر سطحی که بحث میسر است، گفت‌وگو را بسط می‌دهد.  

از خداوند متعال، سلامت برای همه اساتید به خصوص استاد میری و استاد جلایی‌پور خواستارم.
یک جوان معمولی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۶
سیدجواد