سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۵۹ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است



از اینکه جناب جلایی پور از موضع خود عدول کرده اند و تن به دیالوگ داده اند خرسندم. به نظر من این یک گام به جلو است. اما در باب حزب اصلاحات باید بگویم من اصلاحاتی نمیبینم که بخواهم درباره اش شفاف موضعگیری کنم. من دوستان نیک و انسانهای فرهیخته ای را میبینم که قلبا دوستشان دارم ولی واقع امر این است که من اراده ای برای رفورم در بین احزاب چپ و راست جمهوری اسلامی نمیبینم. قبیله اصلاح طلبان را به وضوح میبینم که در میان خویش پستها و بانکها را تقسیم کرده اند ولی اراده معطوف به اصلاح نمیبینم. جناب جلایی پور زمین و آسمان و بن سلمان و ترامپ را بهم دوخته بود و دفاع از ایران را به چماقی بر سر تبدیل کرده بودند در یادداشت خویش و این را جزیی از دغدغه های جامعه شناسی سیاسی به خورد افکار عمومی می دهند ولی غافل از اینکه اینها همه معلول هستند و نه علت یا علل دوست گرامی. اگر ائتلافی هست به دلیل نبود اجماع ملی و احترام به اراده ملی در کشور است که اصلاح طلبان به مدت ۲۲ سال اجماع ملی را به نام اجماع نظام با اصلاح طلبان تفسیر کرد و به افکار عمومی خوراند و به انحاء گوناگون امر متنوع را سرکوب کرد. به تاریخ رجوع کنید همه امور را شفاف میبیند. و اما درباره پانترک بودن اینجانب؛ من یک جمله در تایید واگرایی در کشور نه گفته ام و نه نوشته ام بل تمامیت ارضی ایران و اهمیت قاره فرهنگی ایران را بارها در سخنرانی هایم و با دانشجویان و در عرصه عمومی گوشزد کرده ام ولی شما "منبع اخبار" خود را اگر تصحیح کنید آنگاه روشن تر خواهید دید که زبان فارسی طبق قانون جمهوری اسلامی زبان رسمی کشور است و در کنار آن زبانهای دیگر هم وجود دارد. البته به نظرم شما "التزام قلبی" و "قدسیت بخشیدن" به زبان فارسی را از من میخواهید که این خود نشانه "چرخش باستانگرایانه" شما است و من بیشتر از ملازمت برخی لایه های اصلاح طلبان و اعتدالیون به سمت این پروژه هشدار داده بودم. البته چرا این چرخش رخ داده است خود داستان مطولی است که ریشه در چرخش خط امام به اصلاح طلبی با خوانش سوبژکتیویستی سروش از دین که منتج به رها شدن از ایدیولوژی اسلام سیاسی و جایگزینی آن با به اصطلاح "سکولاریسم سیاسی" گردید که کانون اصلی این نیروهای انقلابی الان بی بی سی فارسی و وی او اِی در آمریکا است. اما آن دسته از اصلاح طلبی که در ایران باقی مانده است متوجه کاهش و از میان رفتن گفتمان اسلامگرایی در بین مردم شده است و درک کرده است که وطن تنها پایگاه قابل اتکاء است اما قادر به درونی کردن ناسیونالیسم ایرانی نیست ولی امکان ائتلاف با نیروهای پراکنده در سطح جامعه را دور از دسترس نمی داند. بحث من اتحاد ترکان جهان نیست که شما مرا به آن متهم می کنید بل نقد من این است که حال که از لاک خود بیرون آمدید صرفا جامعه ایرانی را تقلیل به یک روایت ناسیونالیستی و آن هم از نوع استبدادی و هتاکش نکنید بل چشمان خود را باز کنید و تنوع جامعه ایرانی را ببینید و مطالبات حقوق شهروندی را با انگ سرکوب نکنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۴
سیدجواد

 

این روزها سخن از آغاز مجدد تحریم ها بار دیگر بر سر زبان ها افتاده است. از یک طرف جریانی تندرو بی اعتنا به موازین بین المللی بر دستگاه های مهم تصمیم گیری آمریکا مستولی شده است و از این سو در کشور شاهد انواع چالش ها و بحران های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مرتبط با سوء مدیریت و بی کفایتی مسئولان هستیم. جریان موسوم به اپوزیسیون (اگرچه معتقدم این عبارت برای این گروه ها رسا نیست و این گروه ها بیشتر پوزیسیون هستند چون این گروه ها بیشتر از آنکه واجد گفتمانی درجهت منافع مردم باشند بیشتر نقطه مقابل حاکمیت اند) نیز در نوعی سطحی نگری و عوام گرایی مفرط گرفتار است. در کل، امر سیاسی در جهان به نوعی ابتذال دچار شده است که بسیاری از نظریه پردازان علوم سیاسی آن را رویگردانی از چپ و راست و زمینه ساز برآمدن چهره های پوپولیست و هنجارشکن می دانند بااین همه سخن من درباره وضعیت خودمان و مسیری است که سوی آن می رویم.

 

1- این روزها سخنان بیشماری از مسئولان می شنویم که در آن دایما از اتحاد و همدلی و امید مردم سخن یا وعده روزهای روشن را می دهند . هیچکس هوادار انتشار بذر ناامیدی نیست اما باید دانست که امید دادن غیر مبتنی بر واقعیت ها و امکانات درشرایطی که حتا اراده ای برای تغییر دیده نمی شود، خود “ضد امید” و مسبب بی اعتنا یی و بی ثمری این گونه سخنان است.

 

لازمه کارگر افتادن این سخنان آن است که فاصله منحنی خواست و نیازهای طبقات مختلف مردم با منحنی اقدام یا اراده وبرنامه جهت اقدام از سوی حکومت، نسبت یا فاصله ای متعارف داشته باشد . این اصلا کار سختی نیست که به مدد آمار یا حتا مشاهدات میدانی و بدون قصد و غرض، فهرستی واقعی از نیازها و انتظارات طبیعی مردم را فراهم کرد و در همان حال میزان تلاش های صورت گرفته و یا حتا باور به اولویت رسیدگی به آن از سوی حکومت (اعم از دولت و ..) را هم فهرست کرد تا مشخص شود مثلا در بازه زمانی پنج ساله چه میزان برنامه ریزی یا اقدام کارآمد برای رفع آن صورت گرفته است؟ اگر در پاسخ این پرسش هزاران توجیه یا برچسب یا گرفتن انگشت اتهام به سوی این و آن مطرح یا گرفته شود بازهم می توان با برشمردن چند شاخص مشخص و امار مرتبط با آن نشان داد که این پاسخ ها قانع کننده نیست..

 

2- ناکارآمدی هر سیستم اقتصادی یا اجتماعی، گواهی بر ضعف نارسایی فلسفه و دستگاه ذهنی است که آن سیستم برآن مبتنی است. مادامیکه ضعف سیستم پذیرفته نشود ونسبت به هشدارها هم فوبیایی مزمن وجود داشته باشد این مشکلات رفع نخواهد شد حتا اگر در قدرتمندترین تریبون ها به شکل آمرانه این هشدارها نقض یا منکوب شود.

 

در آخرین روزهای مهرماه گذشته همایش دو روزه « «پرسش از امر دینی در عصر حاضر» با همکاریِ انجمن جامعه شناسی ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با مقالات چهره های شاخص در فلسفه و جامعه شناسی از نحله ها و جریان های مختلف موافق یا منتقد قرائت رسمی حاکم بر کشور برگزار شد که متاسفانه محتوای آن کوچکترین توجهی را در رسانه ها برنیانگیخت.

 

فحوای کلی مقالات و سخنرانی های این همایش نشان میداد که قاطبه متفکرین و نظریه پردازان سپهر اندیشه کشوربا گرایش های مختلف تلویحا به ناکارآمدی دستگاه های فکری که در دهه های شصت و هفتاد، در مقوله «امر دینی و قدسی»و نسبت آن با «مدرنیت و توسعه» بنا نهاده شده بود اذعان دارند، و نقطه شروع اصلاح فکری و به تبع آن سیاسی ازاین خاستگاه را بی ثمر و غیر مرتبط با جریان عمومی اجتماع می دانند.

 

در این همایش حتا شخصی چون دکتر داوری اردکانی که نظریاتش مورد وثوق نهادهای رسمی و محل ارجاع در نفی تئوریهای منتقدانه بود نیز از نگاه حداکثری و خوش بینانه خود دست شسته است و حتا ان دسته از نظریات مورد هجمه که الگوهای نواندیشانه دینی را جایگزین قرائت حاکم میکردند نیز متواضعانه از ادعاهای به اصطلاح نوگرایانه خود در گذشته رویگردان شده بودند.

 

این سخن به معنای نفی دین یا متن مقدس نیست بلکه تردیدی آشکار در راهگشا بودن آن باالزمات جهان مدرن و مشکلات آن و نیز نقش گفتمان سیاسی مبتین بر مفاهیم سنتی دینی در حل مشکلات عینی جامعه امروز ایران است.

 

3- از مضامین مهم این همایش روایت بیژن عبدالکریمی از استیلای کامل نیهیلیسم قدیم و جدید بر روح ایرانی امروز بود. در اینجا فرصت آن نیست که به شکل فلسفی از سابقه نیهلیسم (پوچ گرایی)یا انواع آن سخن بگویم. همچنین قصد ندارم برای متصدیان امر به تفصیل بیان کنم که در جامعه مذهبی ما چه مسایلی باعث شده است که علیرغم برخی جلوه های مذهبی، ساحت قدسی مذهب -به عنوان عرصه زیست اخلاقی و ارتباط قدسی که قوام بنیادهای اجتماعی و سیاسی باشد- از میان رفته است و آن را در نظر مردم به ابزاری سیاسی تبدیل کرده است اما می توان به روشنی گستره نهیلیسم وجودی و سیاسی را درجامعه امروز ایران ردیابی کرد.

 

سرگردانی، تشویش،روی آوردن به نحله های صوفیانه و عرفانی به عنوان راهکاری برای گریختن از وضعیت نابسامان(که مورد اعتراض حکومت و فقیهان نیز قرار گرفته است)، به ابتذال و شوخی گرفتن مسایل مهم و تمرکز افراطی بر مسایل بی اهمیت، تغییرجهت در گروه های مرجع مردم به سمت چهره های ناشناخته، سلبریتی ها و چهره های هنجارشکن یا افراطی، بی اعتنایی به مضامین مذهبی (که وجود آن در انذارها، سیاست های مبتنی بر رویارویی و قهر و غلبه و خشم متولیان دینی هویداست) و عدم پایبندی خود متولیان دین به آموزه های اخلاقی و دینی که مبلغ آن بوده اند نشانه های این نهیلیسم وجودی است.

 

نیهلیسم سیاسی ناشی از ناامیدی سیاسی است و رابطه مستقیمی با نارضایتی ازثمربخش بودن روش های سیاسی یا راهکار های جریان های سیاسی موجود دارد. نیهلیسم سیاسی محصول استمرار چندپارگی های اجتماعی و فرهنگی نیز هست. وقتی درمورد شیوه اعمال حاکمیت، اهداف قدرت سیاسی و اطمینان به کارآمدی آن میان طبقات مختلف جامعه یا قومیت ها اتفاق نظری وجود نداشته باشد، نظام سیاسی و نهادهای آن بی تاثیر و به تدریج منزوی و غیرمقبول خواهند شد. این مساله هزینه های اعمال قدرت را بالا می برد و به تمرکز منابع قدرت منجر خواهد شد. تمرکز و انحصار قدرت خود موجب ابهام و فساد بیشتر خواهد شد و مجموع این عوامل شکاف ها و چندپارگی های منجر به نیهلیسم سیاسی را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. بنابراین از یک سو شاهد تعمیق این شکاف ها و از سوی دیگر افزایش نیهلیسم سیاسی خواهیم بود.

 

اولین تجلی نیهلیسم سیاسی در این وضعیت چوبین شدن استدلال مراجع واجد صلاحیت امر سیاسی و منطق سیاسی است در نتیجه به جای غلبه توصیه هایی که دعوت به نهادمندسازی سیاسی، عقلانیت، گفتگو و کاستن از اجبار می کنند، گفتمان هایی که جامعه را به افراط، هنجارشکنی و شورش دعوت میکنند و با روشی مستبدانه مشغول بازتولید همان شیوه های استبدادی حاکم اند، قویدست و ذینفوذ ترند. نکته جالب تر در این وضعیت آن است که کوچکترین تلاش برای عادی سازی وایجاد توازن و عقلانیت در چنین شرایطی سه مانع عمده دارد اول مردمی که دچار نیهلیسم وجودی و سیاسی شده اند، دوم حکومت که خود مسبب این وضعیت است و سوم گروه هایی که در این وضعیت مورد اقبال جامعه قرار گرفته اند.

 

4- وضعیت امروز ایران وضعیت مناسبی نیست اما همین گزاره کوتاه از سوی دستگاه عریض و طویل حاکم نفی و از سوی جبهه مخالف این دستگاه به عنوان چاشنی تشدید تعارض و آشفتگی مورد استفاده قرار می گیرد. این وضعیت که در دوسوی آن تفکر مطلق انگارانه و غیرقابل انعطافی قرار گرفته است هیچ دورنمای امیدبخشی را نشان نمی دهد و شوربختی آنجاست که جریان به اصطلاح «اصلاح طلبی» که زمانی مدعی ارایه راهی میانه بود بیش از درک رسالت خود در نسب میان خود و جامعه چشم به قدرت دوخته است در این میان یا بدون در نظر داشتن تجارب گذشته باید امیدوار “به خودآمدن قدرت”بود که البته نشانه ای از آن وجود ندارد( اگرچه مفهوم نهیلیسم در بعد فلسفی یا آنتولوژیک آن معضلی جهانی و غیرقابل حل می نمایاند اما دست کم نیهلیسم سیاسی را تا حدی می توان مرتفع کرد)..

 

، یا مصداق”کاشکی اسکندری پیدا شود” چشم به عامل خارجی داشت که در تعارض با تجربه های تاریخی و در تعارض با نیت درونی این قدرتهاست یا به نوعی خودآگاهی جمعی و خردمندانه اجتماعی و مردمی دل بست که ورای خشونت و هیجان روش بومی شده ای را برای تحقق مطالبات خود در پیش بگیرد با این همه باید اذعان کرد که همه امیدها در مواجهه با سیر شتابان نیهلیسم و عوامل بازتولید آن عملا رنگ می بازند.

 سهند ایرانمهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۳
سیدجواد

من واقعا نمی دانستم نقد جریانهای سیاسی از منظر آکادمیک اینقدر دوستان را ناراحت می کند که به دنبال کندوکاو در "سابقه" من بگردند و بیست دلیل بیاورند که من "پنهانی" با "دولت پنهان" نرد رفاقت می ریزم و از این روی قابل دیالوگ نیستم. وقتی پاسخ دوست گرامی ام جناب جلایی پور را خواندم یاد حکایتی از ابوسعید ابوالخیر افتادم که یادآوریش خالی از لطف نیست:

ابوالقاسم قشیری گفته بود من در خداشناسی پیلم و ابوسعید ابوالخیر پشه! این خبر را نزد ابوسعید بردند، گفت: به ایشان سلام برسانید و بگویید که آن پشه هم تویی ما هیچ نیستیم!

والسلام!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۴:۱۳
سیدجواد



خاطرم هست یکسال قبل در بحثی که در گروه جامعه شناسان که متعلق به مرحوم سید محمد امین قانعی راد بود با همکار گرامی ام آقای حمید رضا جلایی پور داشتم به بن بست "اصلاح طلبان حرفه ایی" اشاره کردم و چند یادداشت و مصاحبه هم انجام دادم و ادله خود را نیز بیان کردم اما با سفسطه گری عحیبی روبرو شدم. برخی اوقات حتی آدم تعجب می کند که بدیهیات زندگی روزمره توسط جامعه شناسان حزبی به صورت سیستماتیک انکار می شود. امروز که مصاحبه محمد رضا خاتمی را دیدم تازه فهمیدم که اصلاح طلبان تا سخنی از دفتر مرکزی حزب صادر نشود، آن را قبول نمی کنند. البته باید پذیرفت که در پس ذهن هر فعال سیاسی ایرانی نوعی چپ زدگی مارکسیستی-لنینیستی (از نوع پولیت بیرو) وجود دارد که سخت به سلسله مراتب ایمان دارد و هر نوع خدشه بر آن را نوعی "اثم" تلقی می کند. باری به هر جهت، حال که فرمان از پولیت بیرو اصلاح طلبان صادر گشته است که "آنچه در جوی می رود آب است" پس امیدوارم اکنون بتوان سخن از عبور از ذهنیت اصلاح طلبان را به طور جد در دانشگاه مطرح کرد و برای معضلات کشور طرح نویی افکند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۴:۱۰
سیدجواد




وقتی به واقعیت رجوع می کنیم می بینیم که مردم معلوم نیست که دیگر قبول کنند که همیشه باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند و اگر امکان این را ندارند که بین گزینه مطلوب و نامطلوب یکی را برگزینند احتمالا انتخابات بسیار بی روحی خواهیم داشت مخصوصا در شهرهایی که پیشانی سیاسی کشور هستند.

بحث جدی در بین اصلاح طلبان وجود دارد که اگر قرار است اصلاح طلبان واقعا مسوولیت پذیر باشند چرا باید همه تخم مرغ های خود را در سبد فرد یا افرادی بگذارند که یا هیچ گونه پاسخگویی نسبت به مطالبات اصلاح طلبان ندارند و حتی به مطالبات اصلاح طلبان حداقل توجه لازم را ندارند.

اصلاح طلبان برای چه باید این کار را انجام دهند وقتی مملکت روال خودش را طی می کند و کسانی که باید تصمیم بگیرند تصمیم می گیرند و آنهایی که باید آن تصمیمات را اجرا کنند اجرا می کنند. بنابراین دیگر چه نیازی به حضور اصلاح طلبان در ساختار قدرت است؟

البته ما اصلاح طلبان معتقدیم می شود مملکت را اصلاح کرد مشروط بر اینکه سیاست خارجه مان اصلاح شود و سیاست خارجه مان وقتی اصلاح خواهد شد که سیاست داخلی مان اصلاح شود. اگر شفافیت و پاسخگویی و تناسب بین اختیار و مسوولیت وجود داشته باشد می شود چنین کرد. چرا ما باید در مجلسی حضور داشته باشیم که نه تنها در راس امور بلکه در ذیل هیچ امری نیست؟ اگر قرار است دلمان به این خوش باشد که هرازچندگاهی چند نماینده اصلاح طلب در تریبون مجلس سخنرانی می کنند که این سخنرانی ها را می توان از ده ها تریبون دیگرهم انجام داد هر چند هزینه اش بیشتر باشد.

اگر ما می خواهیم به مجلس برویم برای این است که بتوانیم برعملکرد همه دستگاهها و نهادها نظارت و قوانین را به نفع ملت اصلاح کنیم ولی وقتی چنین امکانی مهیا نیست، چرا اصلا باید این همه در انتخابات هزینه کنیم؟ چه بسا اگر حکومت یکدست شود تکلیف مردم روشن تر می شود.
معتقدم اگر به جای آقای روحانی مثلا آقای حدادعادل هم رییس جمهور شده بود معاهده برجام با کمی بالا و پایین بسته می شد. شاید کمی موضع عزت یا ذلتمان کم و زیاد می شد. ولی در هرصورت برجام پیش می رفت.

یک مشکل اساسی در کشور وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. این مشکل رنج بردن مملکت از ناکارآمدی مزمن است. دلیلش هم این است که نگذاشته اند هیچ شایسته ای به عرصه حکومت راه یابد.
الان شهرداری تهران را ببینید. لیست اصلاح طلبان انتخابات شورای شهر را برده و حقش این است که شهردار را خود تعیین کند. ما اصلاح طلبان آدم مدیر، مدبر، کاردان و ورزیده کم نداریم تا به عنوان شهردار انتخاب کنیم ولی اجازه نمی دهند.

وقتی می گوییم نظارت استصوابی منظورمان فقط نظارت استصوابی شورای نگهبان که نیست. این هم یک جور نظارت استصوابی است. تا پیگیر می شویم یک مدیرشایسته اصلاح طلب را شهردار کنیم از این سو و آن سو احضارش می کنند و برایش پرونده تشکیل می دهند و او را تهدید به بازداشت و بردن، افشاگری و غیره می کنند.
مشکل اصلی مملکت این است که آدم های شایسته را حذف می کنند و اجازه روی کار آمدن آنها را نمی دهند. طبیعی است وقتی ما اصلاح طلبان هم با نیروی رده چندم خود سرکار بیاییم نمی توانیم کاری برای مملکت کنیم.

برای اصلاح کشور نیاز به افراد شجاع، با تجریه و چیزفهم است. اما هیچ کدام از این ها را شورای نگهبان اجازه نمی دهد وارد مجلس شوند یا رییس جمهور شوند. پس چرا ما باید هزینه نظام را زیاد کنیم؟ چرا باید در امری که در آن اختیار لازم را نداریم پاسخگو باشیم؟
حتی این ها هم مهم نیست و مسئله بسیار مهم این است مردم چه فکری درباره ما و کل نظام می کنند؟

وقتی به ما می گویند شما که دو دور پشت سرهم یعنی در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و انتخابات مجلس دهم وشورای شهر پنجم فرصت اصلاح مملکت را داشتید اما چه کار کردید؟! نتیجه آن هم شعار«اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» می شود.

اگر امروز یک اقلیت خاصی این شعار را می دهند فردا این فراگیر خواهد شد و مردم هم می گویند این مملکت را دست اصولگرایان دادیم فایده ای نکرد دست اصلاح طلبان هم دادیم سودی نکرد پس باید اصل نظام تغییر کند. نگرانی ما این است.

بنابراین نظر شخصی خود من این است که اگر واقعا نتوانیم با نیروهای اصلی اصلاح طلب وارد میدان شویم پس بهتر است کناره بگیریم. این بحث درون جریان اصلاحات به طور مفصل در حال انجام است ولی نمی دانم به کجا برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۹
سیدجواد



اتفاقی که آرام آرام در دولت روحانی در جامعه ایرانی در حال رخ دادن است، اینست که مردم حداقل ۵ برابر فقیرتر شده اند و این فقر بر در و دیوار و سفره های مردم به روشنی قابل وضوح است. اما اتفاق دیگری که قابل وضوح نیست و به صورت ناپیدا در حال روی دادن است ابعاد ضمنی تورم است که طبقه متوسط را بیکباره فقیرتر و ناتوانتر کرده است که در اقلام غذایی و کوچکتر شدن سفره ی آنها قابل مشاهده است و این تضعیف قدرت خرید به انحاء مختلف موجب کندتر شدن خرید و فروش کالا و عدم خرید اجناسی مانند البسه و پوشاک و ... شده است و این خود به بیکاری و تضعیف بازارهای جامعه ایرانی دامن میزند. سکوت اصلاح طلبان که بانی ظهور دولت روحانی بودند به هیچوجه قابل توجیه نیست. اصلاح طلبان همیشه بر اصولگرایان نقد می کردند -و به درستی چنین می کردند- که آنها آزادی را فدای امنیت می کنند و حال ما شاهدیم که اصلاح طلبان در کنار روحانی و اصولگرایان عدالت را فدای بقای خویش بر مسند قدرت کرده اند. من واقعا نمیدانم با افزایش قیمت سوخت چه بلایی بر سر جامعه فقیر ایرانی خواهد آمد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۳:۲۱
سیدجواد

فروش کارت ملی شاید برای برخی مسوولان و نهادها موضوع تازه و جدیدی باشد، اما اگر قدمی در کلانشهر تهران بزنیم به موارد بسیاری برمی خوریم که در آن شهروندان به فروش تفکر، دانش و حتی اعضای بدن خود روی آورده اند. نزدیک هر یک از بیمارستان های پایتخت که می شویم روی بدنه ایستگاه اتوبوس یا دیوارها، نوشته ای با خودکار یا قلم نازک می بینیم که در آن فرد پیشنهاد فروش کلیه یا سایر اجزای بدن خود را داده و شماره ای برای تماس نوشته تا نیازمندی سراغ او بیاید و نیازمندی او را با خرید اعضای بدنش تامین کند.

روی در و دیوار دانشگاه ها هم بارها به نوشته ای برخورده ایم که در آن نگارنده پیشنهاد خرید یا فروش مقاله می دهد و قصد دارد به دانشجویانی که پایان نامه خود را به اتمام نرسانده اند، کمک کند. راسته خیابان انقلاب بیش از پیش جولانگاه کسانی شده است که مقاله ISI، پایان نامه، تحقیق یا هر موضوع دیگری که به حوزه علم و دانش مربوط است، می فروشند و بازار بزرگی را در این زمینه شکل داده اند. این اواخر خرید و فروش معادل دکتری، فوق لیسانس و سایر دوره ها و مدارک دانشگاهی هم باب شده و مخاطبان فراوان خود را پیدا کرده است. اگر دقت کنیم، متوجه می شویم کسانی که مبادرت به فروش علم و دانش خود می کنند و زندگی خود را با پایان نامه نویسی و مقاله نویسی می گذرانند، کسانی هستند که نتوانسته اند با دانش خود شغلی پیدا کنند، از استفاده درست و قانونی از استعداد و تخصص خود بی بهره هستند و به دلیل بیکاری سراغ چنین شغل و حرفه عجیبی آمده اند. در مقابل این بیکارهای متخصص هم همیشه افرادی هستند که از سر یک اتفاق و برای ارتقای شغلی و افزایش حقوق به دانشگاه رسیده اند و حالا که به دانش خود نیاز دارند و باید مدرک بگیرند، این خدمات برای آنها بسیار مفید و لازم است.

حالا و با رسیدن خبر فروش شماره کدملی ممکن است در نگاه اول متعجب شویم، اما واقعیت این است که اتفاق تازه ای نیفتاده و فقط ظاهر این گونه فروش ها تغییر پیدا کرده. کارت ملی به عنوان کالایی که به هویت فرد مرتبط است و فروش آن ابعاد حقوقی دارد در حال حاضر موجب حساسیت شده است. اما فروش این کارت در کنار سایر موارد واقعیت های جامعه ماست. شکاف های طبقاتی، سیاست های نادرست اقتصادی، رویکردهای نادرست فرهنگی- اجتماعی، اقتصاد سیاسی و? منجر به این امر شده است که کشوری با منابع طبیعی و انسانی فراوان در چنین وضعیتی قرار گیرد. این در حالی است که ما می توانیم استفاده بهینه از این منابع داشته باشیم و مسیر خود را به شکلی ترسیم کنیم که در راستای توسعه یافتگی حرکت کند اما متاسفانه روندها به گونه ای است که شاهد چنین مدیریتی نیستیم.

ما در وضعیتی گرفتار شده ایم که منابع طبیعی با کمترین قیمت و خام فروشی از کشور خارج می شوند و منابع انسانی مدیریت نمی شوند. در این حالت فقر، شکاف های عمیق طبقاتی در کشور شکل گرفته است. برخی نهادها و موسسه ها بودجه های فراوانی دریافت می کنند در حالی که در موضوع فرهنگ و آموزش شاهد کمترین سرمایه گذاری ها هستیم. سال هاست دانشمندان، علما، روحانیان، متفکران در حوزه های مختلف عنوان می کنند روندهای در پیش گرفته شده رو به رشد و توسعه نیست اما این امر کمتر مورد توجه مدیران قرار می گیرد. تا زمانی که از علت العلل این مسائل غافل باشیم، نمی توان انتظار داشت افراد جامعه برای کسب درآمد به فروش کارت ملی، اعضای بدن و دانش خود روی نیاورند. باید بپذیریم که هیچ کس به اندازه یک فرد نگران هویت، اعضای بدن یا دانش کسب شده اش نیست و برای حل این مشکل باید ریشه مشکلات واقعی را حل کنیم.

منبع: روزنامه اعتماد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۹:۰۰
سیدجواد
 بنابراین همانقدر که اهمیت دارد زبانی مشترک را به عنوان زبان رسمی برگزینیم و آن را آموزش دهیم، مهم است که برای حفظ زبان‌های غیرفارسی موجود در ایران نیز سازوکاری بیندیشیم. دکتر سیدجواد میری، یکی از این سازوکارها را که به حفظ موجودیت زبان‌های غیرفارسی کمک می‌کند آموزش این زبان‌ها در مدارس در کنار دروس دیگر می‌داند. به زعم او گسستی که یک فرد ایرانی از زبان مادری به محض ورود به مدارس تجربه می‌کند تأثیرات شناختی و احساسی زیادی  روی او می‌گذارد و جامعه را نیز بتدریج ازظرفیت‌های زیاد زبان‌های غیرفارسی محروم می‌کند. در ادامه گفت‌و‌گویی که درباره سیاستگذاری در عرصه زبان با دکتر «سیدجواد میری مینق» به بهانه انتشار کتاب «زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی» انجام گرفته، می‌خوانید. سیدجواد میری جامعه شناس و دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است و در این گفت‌وگو سعی شده با عینکی متفاوت به مسأله زبان مادری در بستر گفتمان جامعه شناسی نگاه شود.
آقای دکتر میری، شما در چندین سال گذشته به مبحث زبان مادری به مثابه امری آکادمیک توجه ویژه‌ای داشته‌اید.بتازگی دو سمینار و یک کتاب هم که در آن جامعه‌شناسان، فلاسفه، روانشناسان اجتماعی و دیگر پژوهشگران زبان به مسأله زبان مادری پرداخته‌اند توسط شما تدوین و منتشر شده است. اساساً زبان مادری در دستگاه فکری شما چه اهمیتی دارد؟
زبان مادری را همان‌طور که اشاره کردید می‌توان از جنبه‌های مختلف مورد بحث قرار داد. اما چیزی که من می‌خواستم در این کتاب و به صورت کلی مجموعه پژوهش‌هایم در حوزه زبان مادری به آن بپردازم، تبدیل مسأله زبان به پدیده‌ای فرهنگی، اجتماعی و آکادمیک فارغ از پیوست‌های سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیک آن بود. به عبارت دیگر می‌خواستم زبان متعلق به ذهن قرار بگیرد و به این واسطه بگویم زبان به مثابه یک امر اجتماعی از ابعاد گوناگون می‌تواند مورد بحث و تحلیل قرار بگیرد. من فکر می‌کنم که در این صد سالی که آکادمی در ایران تأسیس شده است به زبان به مثابه یک امر آکادمیک نگاه نشده است. بله بسیاری از نظریه‌های حوزه زبان شناسی از چامسکی گرفته تا سوسور به فارسی ترجمه و در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شوند اما اینکه زبان به عنوان یک امر اجتماعی در بستر جامعه ایرانی چگونه مورد تأمل قرار گرفته - بدون اینکه به دعواهای سیاسی کشیده بشود - مطرح نشده است.
ایران کشوری است که در آن قومیت‌ها با زبان‌های متنوع و فرهنگ‌های خاص خودشان وجود دارند و همین تنوع فرهنگی یک ویژگی خاص و پر از ظرفیت‌های مطلوب برای این کشور است. چرا باید زبان مادری که محل انتقال اولیه فرهنگ و آداب و رسوم است در مقطعی به کلی گسسته شود؟ پشتوانه نظری ایجاد این جدایی زبان مادری از آموزش چیست؟
در کتاب « تأملی درباره ایران؛ واکاوی هویت ملیت ایرانیت و سیاستگذاری‌های زبانی» که بتازگی از من توسط انتشارات نقد و فرهنگ منتشر شده به این مسأله به صورت مفصل پرداخته‌ام. اما اگر بخواهم به صورت خلاصه توضیح دهم اولاً باید به رشد گفتمان‌هایی خاص درباره زبان پس از مشروطه اشاره کنم که یکی از شاخص‌ترین آنها ناسیونالیسم گوبینیستی (فاشیستی) بود. یعنی طرح‌واره‌های ذهنی‌ای که در اروپا حول محور ایجاد یک زبان، یک فرهنگ، یک ملت و یک دولت وجود داشت به ایران رسوخ کرده بود و پس از تأسیس سلسله پهلوی که جو روشنفکری‌اش بشدت تحث تأثیر فلسفه و ایدئولوژی ژرمنی بود بیش از هر دوره دیگر به عرصه عمومی و سیاستگذاری کشیده شد.
ثانیاً جالب است که بدانید ربط وثیقی بین گفتمان زبان و دیسیپلین باستان‌شناسی در ایران وجود دارد. بدین معنا که مستشرقین و باستان‌شناسان اروپایی و امریکایی، تاریخ ایران را در گسست بین یک دوران باستان باشکوه پیش از اسلام و یک دوران پس از اسلام قرائت کرده‌اند. می‌خواهم بگویم که اساساً ما با تاریخ مان به صورت تاریخ گسست مواجه شدیم. در این راستا از آن زمان تاکنون به ایران در یک گفتمان گسست اندیشه‌ایم. این مسأله به اضافه گفتمان روشنفکری که توسط افرادی مانند جواد شیخ‌الاسلام، عباس اقبال آشتیانی، محمود و ایرج افشار، ابراهیم پورداوود، احمد کسروی، پرویز ناتل خانلری و محمدرضا باطنی و... آبیاری می‌شد بتدریج مسأله زبان را به سمت و سویی برد که گویی تنوع زبانی در ایران مخل وحدت ملی است. ادبیات نظری آنها در حوزه زبان هژمونی گسترده‌ای بر سیاستگذاری در عرصه زبان ایجاد کرده که تأثیراتش امروز هم به چشم می‌خورد. آنها به گونه‌ای این گفتمان را مفهوم‌سازی می‌کنند که اگر کسی خارج از آن حرف بزند گویی ضد ایران و خائن است.
 به هر روی اگر بخواهیم به مسأله زبان نه از منظر سیاسی- ایدئولوژیک بلکه از منظر فرهنگی و اجتماعی نگاه کنیم- چیزی که مطلوب جریان فکری نزدیک به شماست- چه تغییری در وضعیت ایجاد می‌شود؟
در وهله اول به گمان من این چرخش گفتمانی کار راحت و آسانی نیست. به‌طور کلی مسأله زبان و زبان مادری محل مناقشه است و متولیان زیادی هم پیدا کرده است که شاید با هم اتفاق نظر هم نداشته باشند. گروهی هویت ایرانی و فارسی را ذیل زبان فارسی تعریف کرده‌اند و عده دیگری ذیل مذهب تشیع و اسلام. اما اگر فرض بگیریم آن چرخش گفتمانی بخواهد صورت بگیرد این پرسش مطرح می‌شود که در رویکرد فرهنگی غیرسیاسی به زبان مادری، آیا قرار است مجوز اینکه زبان‌هایی غیر از فارسی جای زبان فارسی را بگیرند ، صادر کنیم؟  اینجاست که باید تصریح کنم که زاویه نگاه غیرسیاسی به موضوع زبان مادری به معنای پذیرفتن این نیست که این زبان‌ها دشمن هم و جایگزین همدیگر شوند. برای توضیح بیشتر موضوع باید بین چهار مفهوم در اینجا تمایز قائل شوم: زبان به مثابه زبان مادری، زبان به مثابه زبان ملی، زبان به مثابه زبان رسمی و در نهایت زبان به مثابه زبان میانجی و مشترک. می‌توان گفت زبان به مثابه زبان مشترک در حداقل واحد سیاسی ایران - نه در فلات فرهنگی ایران که زمانی آسیای مرکزی و هند و... هم جزو آن بودند - زبان مشترک زبان فارسی است در حیطه زبان رسمی هم کمتر کسی شک دارد که زبان فارسی، زبان رسمی کشور است. اما محل بحث در تعریف زبان ملی است. اینجا باید به دو ساحت مفهوم ملی در ایران توجه کنیم. در دوره پیشامشروطه مفهوم ملی در گستره مفهوم دین تعریف می‌شده مثلاً از گفتن 
«ملت ابراهیم»، پیروان دین ابراهیم را مراد می‌کردند. ولی بعد از مشروطه به دلیل تغییر و تحولات فلسفی و متافیزیک که در دنیای معاصر شکل می‌گیرد، مفهوم ملی دیگر ساحت دینی ندارد و در این معنا منظور از ترکیب «ملت ایران» تمام شهروندانی هستند که در واحد سیاسی ایران زیست می‌کنند. این افراد به اعتبار همان که شهروند سیاسی ایران و جزو ملت ایران هستند، ایرانی‌اند و زبان، فرهنگ، آداب و رسوم‌شان ایرانی است. در این معنا یک شهروند که به زبان کردی یا ترکی حرف می‌زند از زبانی ضدملی و غیرملی استفاده نمی‌کند. ما در ایران زبان‌های ملی متعددی داریم در حالی که زبان رسمی و مشترک بین همه ما فارسی است. منظورم این است که همان هموطن کرد یا ترک و... برای مکاتبات و دروس دانشگاهی باید به زبان رسمی یعنی فارسی صحبت کند و این در قانون اساسی هم تصریح شده است.
اما متأسفانه این موضوع که در ایران تنوع فرهنگی وجود دارد بدرستی درک نشده و در بین سیاستگذاران این حوزه، زبان مادری امری مذموم و به عنوان دشمنی برای زبان ملی و رسمی قلمداد شده است. در صورتی که اگر به تجربه تاریخی خودمان نگاه کنیم در ایران همواره این زبان‌ها گویشگران خودشان را داشته‌اند و زبان فارسی هم به عنوان زبان رسمی و مشترک پاس داشته ‌شده. اتفاقاً اگر بخواهیم در لوای امر سیاسی و امنیتی تنوع را سرکوب کنیم به ضرر امنیت ملی، انسجام جامعه ایران، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران رفتار کرده‌ایم.
هر دستکاری در امر سیاستگذاری فرهنگی و شیفت پارادایمیک مسائلی را به همراه دارد. اگر همان‌طور که شما می‌گویید پیوند یک فرد با زبان‌ مادری‌اش در مدرسه قطع نشود به‌طور ملموس چه اتفاقی در عرصه فرهنگ و جامعه می‌افتد؟ منظورم کارکردی است که آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی در حیطه فردی و جمعی برای کشور ما به همراه دارد.
بخشی از کارکردهای آن را می‌توان در مسائل شناختی و روان شناختی افراد دنبال کرد که افرادی مانند دکتر حسن عشایری، عصب‌شناس و روان‌شناس، بسیار به آنها پرداخته‌اند. وقتی گسست به حالت امر تحمیلی بیرونی اتفاق می‌افتد ساختار احساسی و روانی فرد بهم می‌ریزد بنابراین اگر نگذاریم این گسست فرد از زبان مادری‌اش به این شکل اتفاق بیفتد حتماً افراد را از انواع سرخوردگی‌ها و ملالت‌های روانی رهانیده‌ایم.
کارکردهای دیگر آن هم مربوط به حقوق شهروندی و اجتماعی هستند. من گمان می‌کنم مطالبه‌ای که اکنون در زمینه حق آموزش زبان مادری در مدارس و مراکز آموزشی مطرح شده بیش از هر زمان دیگری به صورت یک گفتمان عمومی درآمده و حتماً باید پاسخ داده شود. پس حداقل کارکرد نگاه فرهنگی-اجتماعی داشتن و دوری گزیدن از نگاه سیاسی به زبان مادری و ایجاد زمینه‌ای برای احترام به کثرت زبانی در عین حفظ زبان فارسی به عنوان عنصر وحدت‌بخش ملی، پاسخگویی به مطالبه‌ای فراگیر و نیز تعدیل فضای اجتماعی کشور است. منظور من این است که به جای سرکوب این مطالبه که شاید به رفتارهای افراطی ختم شود، سازوکاری را باید تعریف کرد که ضمن پاسخ به این مطالبه، زبان فارسی به عنوان زبان ملی و مشترک صیانت شود، امنیت ملی حفظ شود و جلوی فدرالیسم گرفته شود.
در پاسخ به منتقدانی که می‌گویند ما نمی‌توانیم صحبت از وحدت ملی و مفاهیمی از این دست بکنیم در حالی که پارادایم‌های زبانی و هویتی‌مان مختلف است چه پاسخی دارید؟ برای مثال این گروه اعتقاد دارند اگر یک کودک ترک‌زبان در مدارس به زبان ترکی تحت آموزش قرار بگیرد و نه فارسی، او ممکن است از مفاهیمی مانند منافع عمومی و مصالح جمعی درکی پیدا نکند چون در جزیره‌ زبانی خودش زیست می‌کند.
دو مفهوم کاملاً متفاوت «آموزش به زبان مادری» و «آموزشِ زبان مادری» را در اینجا باید از هم تمیز دهیم. خلط این دو به همین نکته‌ای که شما از قول منتقدان اشاره کردید، ختم می‌شود و در نتیجه این خلط کردن سیاستگذاری‌های بعضاً اشتباهی را در حیطه زبان مادری شاهد هستیم. بحث آموزش زبان مادری همان آموزش همه دروس به زبان مادری نیست. یعنی قرار نیست از تدریس ریاضی، علوم و دیگر دروس فارسی‌زدایی صورت بگیرد و بخواهیم این دروس را به زبان کردی، ترکی یا بلوچی و... درس بدهیم. نه منظور این نیست. مراد و مطلوب ما جامعه‌شناسان، تدریس زبان مادری به عنوان یک سرفصل آموزشی در کنار دیگر دروس در مدارس یا مراکز آموزشی دیگر است.
اینجا پرسش از مدل به میان می‌آید. با چه مدلی باید با تنوع رو به‌رو بشویم که در عین حفظ وحدت زبان فارسی، به کثرت زبانی در ایران نیز احترام گذاشته باشیم؟
بسیاری از محققان این حوزه اعتقاد دارند باید از مدل‌های اروپایی و امریکایی گرته‌برداری کنیم و مدل خاص خودمان را انتزاع کنیم اما من موافق نیستم چون هر کشوری شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خاص خودش را دارد و باید درون همین فرهنگ کاوید و از این فضا مدلی را پیدا کرد. از نظر من نیازی نیست راه دوری برویم؛ خود ما یک مدل داریم که 110 سال قدمت دارد و جواب داده است. شهروندان ارمنی ایرانی از زمانی که نهاد آموزش و پرورش نوین توسط میرزا حسن رشدیه در ایران بنیانگذاری شد آموزش زبان ارمنی را در مدارس آغاز کردند و در کنار آن زبان فارسی را به عنوان مدیوم زبانی‌ برای تدریس دروس مدارس به دانش‌آموزان مانند همه مدارس دیگر ایران انتخاب کردند. بنابراین یک دانش‌آموز ارمنی در کنار یادگیری دروس به زبان فارسی، زبان ارمنی را که زبان مادری او به شمار می‌رود نیز در مدارس فرا می‌گیرد و علاوه به درک شفاهی زبان مادری‌، با قواعد، دستور، پیشینه، ادبیات، اشعار و... به صورت آکادمیک آشنا می‌شود.
بخشی از سختگیری‌های مربوط به زبان مادری به رفتارهای افراطی سخن‌گویان به زبان‌های غیرفارسی برمی‌گردد. می‌خواهم بگویم همین نگاه سیاسی که از طرف سیاستگذاران وجود دارد در بین عده‌ای از گروه‌های قومی و زبانی نیز وجود دارد. چطور می‌شود این موضوع را هم تعدیل کرد؟
بله کاملاً درست است. اینجا می‌خواهم این را برای آن دسته که نگاه پانیستی به زبان مادری دارند و شاید در این وضعیت خیلی هم رادیکال می‌شوند بگویم که زبان را نباید تبدیل به امری اسطوره‌ای بکنیم. به عبارت دیگر تبدیل‌کردن زبان به امر اسطوره‌ای می‌طلبد که فرد خودش را ضد دیگری تعریف کند. امر زبانی باید در چارچوب حقوق شهروندی مطرح شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۸:۵۶
سیدجواد



چند بار خواستم نگاه خود را با شما در میان بگذارم ولی حسی به من میگفت احتیاط کن و چیزی درباره فتف منویس. البته من در این مورد هیچ اطلاعات دقیقی ندارم ولی از نحوه شکلگیری مباحث در سطح بالای حاکمیت در تمامی ساحات آن و محتوای بحث ها و ورود و خروج آیات عظام و دولت و مجلس و بسیج و چرخش اطلاعات له و علیه این موضوع دچار شگفتی شدم و تعجبم هم از این بود که چرا بحث ها بجای کارشناسی تبدیل به پیکارهای سیاسی و سنگربندی های جناحی می شود و مفهوم مصالح عمومی و منافع ملی اصلا لحاظ نمیشود. اطلاعات من درباره FATF مبتنی بر یک گوگل کردن ساده است و من میخواستم بفهمم که این واژه مخفف چیست. کنکاش من در گوگل مرا به این نتیجه رساند که این واژه مخفف Financial Action Task Force یا گروه ویژه اقدام مالی است که در سال ۱۹۸۹ توسط هفت کشور صنعتی (کانادا و آمریکا و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ژاپن و بریتانیا) پایه گذاری شد تا در برابر پولشویی سیاستگذاریهای واحدی اتخاذ گردد و با آن مبارزه شود. البته در سال ۲۰۰۱ یک متممی هم به اصل فتف اضافه شد که شامل تامین مالی برای تروریسم نیز میگردد. فتف دارای دبیرخانه ای در پاریس است که از آنجا ارزیابی های خود را پیگیری می کند. با نگاهی به ۹ توصیه نامه که توسط نهاد فتف (گروه ویژه اقدام مالی) برای سی اف تی (مبارزه علیه تامین مالی تروریسم) انجام شده است ما متوجه می شویم که با یک پدیده جهانی و شبکه حقوقی جهانی شده روبرو هستیم که تمامی ساز و کارهای مالی کشورهای دنیا را به گونه ای تحت نظر ۷ کشور صنعتی جهان قرار داده است. فتف یا همان گروه ویژه اقدام مالی یک "لیست بدها" FATF Blaclist دارد که نام ایران بارها در آن ذکر شده است و جالب است بدانید در گامهای نخست چهار کشور اندونزی و ایران و عربستان سعودی و اسرائیل به عنوان اعضای ناظر قرار گرفته بودند. به سخن دیگر، من فکر می کنم هم موافقان راست می گویند و هم مخالفان درست می گویند و هم هر دو فهم درستی از موضوع ندارند و یا فهم درستی دارند و آب را گل آلود می کنند. زیرا بحث "فتف" یک موضوع مجزا از امر جهانی شدن نیست بل ساحتی از ساحات امر جهانی است که ایران هم جزیی از آن است. اگر قرار است موضوعی نفی شود باید بنیان آن نفی شود نه اینکه اصل را بپذیریم و در باب فروعش دعوای حیدری-نعمتی راه بیندازیم. یقیننا کسانیکه از ابعاد حقوق بین الملل به موضوع نگاه می کنند نظرات صائب تری نسبت به گفته های من دارند ولی قصد من این بود که بگویم نیازی نیست که دسترسی به اطلاعات سری داشته باشیم تا بفهمیم فتف چیست و افکار عمومی را تا این حد پریشان کنیم بل با یک رجوع به اینترنت کلی اطلاعات مفید می توانستیم جمع آوری کنیم و به صورت کارشناسانه در مجلس و لابی های قدرت بحث کنیم و پای اسلام و آخرت و خدا را به میان نکشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۸:۵۱
سیدجواد

 تقی آزاد ارمکی

❇️ اتفاقات مهمی در ایران امروز رخ داده است. ما به نوعی دچار فروپاشی اقتصادی هستیم.  اینکه حوزه اقتصاد اعلام فروپاشی کرده، اتفاق مهمی است. اعلام این وضعیت مهم است وگرنه ما پیشتر دچار مشکلاتی بوده‌ایم. به دلیل اینکه هیچ عنصری که سازوکار اقتصاد در ایران مدرن را استقرار دهد، وجود نداشته است. اگر ساحتِ اقتصادی را حوزه تولید، مصرف،‌ سازمان‌های اقتصادی، نظام بانکداری و مالی و مبادلاتی و... در نظر بگیریم و ساختار نظام حقوقی مالی نیز داشته باشیم، مساله طور دیگری تعریف می‌شود اما در ایران مدرن عملاً از این فضا فاصله گرفته‌ایم.

❇️ حالا همه جامعه به عرصه اقتصاد سرازیر شده‌اند و ما شاهد بلبشوی بازار هستیم. این اتفاق مهمی است که یک خوبی ناخواسته جدی دارد؛ ظهور این وضعیت نشان داد اقتصاد در ایران نهاد و ساحت بی‌بنیاد است! نشان داد اقتصاد عرصه و سازمانی بی‌صاحب است! اینجا باید اقتصاددانان ایرانی شروع کنند به مفهوم‌پردازی! اما آنها کجا هستند؟

❇️ نقدهایی به مدیریت اقتصادی کشور وارد است که چرا اقتصاددانان نقشی در مدیریت اقتصاد ندارند و حتی اجازه حضور ندارند. اخیراً هم اقتصاددانان خواستار اصلاحات در ساحت و ساخت نظام اقتصادی شدند اما پاسخی از سوی دولت و حاکمیت دریافت نکردند.
-مشکل اینجاست که کنش و رفتار اقتصادی دست دولت است. رفتار اقتصادی دولت با اینکه کسانی وجود داشته باشند که مستقل از نهاد دولت یا در ارتباط با دولت بیایند اساس اقتصاد را سروسامان دهند، فرق دارد. جالب است در شرایط فعلی دولتی داریم که وزیر اقتصادش استیضاح شده و وزیر اقتصاد ندارد و دولت دارد کار می‌کند! نظام بانکی دچار فساد بوده و هیچ تغییر بنیادینی در نحوه ساختار نظام بانکی رخ نمی‌دهد! شرایط فعلی اقتصادی نشان می‌دهد اساساً آدمی در عرصه اقتصاد کشور وجود ندارد! نشان می‌دهد اقتصاد ضعیف‌ترین عرصه نظام علمی و دانشی کشور است. اقتصاددانان دچار ضعف مفهومی و نظری هستند.

❇️ فهم ابتدایی این است که ما بپذیریم شکست خورده‌ایم. دولت به عنوان متولی اقتصادی اعلام رسمی کند که شکست ‌خورده است اما شما می‌بینید هنوز دولت سعی دارد با سیاست‌های حمایتی شکست خود را لاپوشانی کند و می‌خواهد با توزیع دو بسته تخم‌مرغ و مرغ و... مشکل را حل کند. مگر آمریکا که قبل از اوباما اعلام می‌کند ما دچار فروپاشی اقتصادی و بحران بنیادی هستیم، منجر به فروپاشی کلی شده است؟ شکل نظام‌های سیاسی هیچ فرقی با هم ندارد. ما هستیم که این دو را همسان قلمداد می‌کنیم و با اعلام شکست سیاست‌های اقتصادی، مفهوم فروپاشی را از درون آن استخراج می‌کنیم. حاکمیت نباید نگران باشد.

❇️ کسانی هستند که هر تغییری را به منزله فروپاشی تلقی می‌کنند. از قدیم چنین بدبینی‌ای نسبت به جامعه‌شناسی ایران وجود داشته است. هر بار تحلیل یا پژوهشی درباره امر اجتماعی ارائه شده است، مهر محرمانه خورده و بایگانی شده است. اما واقعیت این است که جامعه ایران تغییر کرده و اکنون در درخشان‌ترین دوره تاریخی است. از نظر شکل‌گیری نظام سیاسی و مردم در بهترین دوران است. نظام سیاسی باید بیاید با متفکران خود در حوزه‌های مختلف روی زمین گفت‌وگو کند و خود را از بحران نجات دهد نه اینکه هر تحلیلی را به منزله زمزمه فروپاشی تلقی کند. ادبیات مسوولان ما و طرفداران آنها با ادبیات بی‌بی‌سی و صدای آمریکا فرقی نمی‌کند. آنها از فروپاشی می‌گویند. ما هم از فروپاشی می‌گوییم. یک ماشین وقتی یک چرخش پنچر می‌شود به منزله اسقاط ماشین نیست! اقتصاد، لاستیک این خودرو است. جامعه بر اساس ساحت اقتصادی شکل می‌گیرد. وقتی اقتصاد دچار میرایی می‌شود حوزه اجتماع نیز دچار آسیب می‌شود.
👈 تجارت فردا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۱۸:۴۵
سیدجواد