سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۷۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای انجام این طرح ۸ اندیشمند معاصر ایرانی را مورد بحث و مطالعه قرار داده ام که به ترتیب ذیل می باشند:

ابوالقاسم عارف قزوینی؛ محمود افشار؛ ناصح ناطق؛ عباس اقبال آشتیانی؛ پرویز ناتل خانلری؛ جواد شیخ الاسلامی؛ داریوش آشوری؛ و محمد رضا باطنی.

البته هر کدام از این نویسندگان آثار بیشماری داشته اند ولی من تلاش کرده ام بر روی آثاری از ایشان متمرکز گردم که در نسبت با مسئله وحدت ملی و زبان فارسی و امر تکثر زبانی (بویژه زبان ترکی و عربی) نوشته شده است. آثار مورد بحث من به شرح ذیل است:

خاطرات عارف قزوینی (به همراه اشعار چاپ نشده) به کوشش مهدی نور محمدی

قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر نوشته جواد شیخ الاسلامی

زبان شناسی و زبان فارسی نوشته پرویز ناتل خانلری

مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی به کوشش محمد دبیر سیاقی

زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران نگارش ناصح ناطق

مجموعه مجله آینده محمود افشار

بازاندیشی زبان فارسی نوشته داریوش آشوری

زبان و تفکر نوشته محمد رضا باطنی


بزودی نتیجه تحقیقات خویش در این زمینه را تقدیم شما می کنم.


سید جواد میری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۸
سیدجواد

بسیاری امروز به دلیل نابسامانی های سیاسی و اجتماعی در ایران و ناکارآمدیهای اقتصادی به دنبال طرح تصویری بی نقص و عیب از دوران پیشا-انقلاب هستند و حتی در گفتارهای اساتیدی همچون دکتر زیبا کلام می توان تصویری رمانتیک از رضا شاه دید. اما پرسش اینجاست که این تصویر و تصاویر بی آلایش از دوران پهلوی از کجا ظهور کرد؟ مطمئنا سیاست های سختگیرانه و عبوسانه در دوران پسا-پهلوی در ایجاد حس نوستالژی بی تاثیر نبوده است اما من فکر نمی کنم بتوان این چرخش پارادایمی را صرفا در این حوزه ها تعلیل نمود بل در جایی دیگر باید به دنبال پاسخ بود. من برای تحلیل این واقعه نظری دارم که با شما در میان می گذارم. به نظر من یکی از دلایل ظهور "رضا شاه" در گفتمان عمومی در جمهوری اسلامی ایران "انکار مطلق پهلوی" و توصیف گذشته ایران با مفهوم "طاغوت" بود. به سخن دیگر، هرگاه ما در تاریخنگاری مطلقیت را غالب کنیم یعنی "امر سرکوبگر" را مسلط کرده ایم و هر کجا امر اجتماعی در تمامی ابعاد پیچیده اش دچار سرکوب گردد یقیننا روزی از جایی دیگر ظهور خواهد کرد و فوران آن پایه های مطلقیت های من عندی را فرو خواهد ریخت. به عبارت دیگر، ظهور رضا شاه بیش از آنکه مدیون فردی به نام رضا شاه پهلوی باشد، متاثر از سیاه نمایی هایی است که در رسانه های جمعی و آموزش و پرورش (در کلاسها و صف های صبحگاهی ...) بعد از انقلاب در ایام ۲۲ بهمن و دهه فجر .... در این ۴ دهه برساخت شده است. البته هر انقلابی در دوران مدرن ظهور خویش را نوید بخش بک عصر بی بدیل تصور کرده است (حتی ظهور عصر روشنگری در برابر عصر تاریکی برساخت شده است حال آنکه امروزه می دانیم عصر پیش از روشنگری هر چه بوده "تاریک" نبوده است ولی انقلابیون همگی به دنبال دوگانه سازی های مطلق هستند) و انقلابیون ایران هم چنین تصویرسازیهایی کردند و سخن از "دوران طاغوت" در برابر "عصر انفجار نور" زدند. اما حال که آن شور دوران انقلاب فروکش کرده است و فاصله به نسل کنونی چشم اندازی تاریخی داده است، حال انسان ایرانی می تواند بین گذشته و حال تداوم و گسست هایی را ببیند و این خود موجب شده است که از مطلق های سیاسی و ایدیولوژیک گریزان باشد ولی در این بین دیسکورسهایی که به دنبال مطلق گرایی نوین از دوران پهلوی و رضا شاه هستند خود نیز به نوعی دیگر در تخدیر نسل کنونی شریک هستند و من از این "یاقوت سازی" در برابر "طاغوت سازی" نسل جوان را بر حذر می دارم. به عبارت دیگر، عصر تاریخنویسی حول "مرد بزرگ" گذشته است و ما امروز نیازمند فهم امر اجتماعی و پیچیدگیهای آن هستیم تا بتوانیم جامعه ایرانی را ارتقاء دهیم و این با طاغوت در برابر یاقوت ممکن نیست که دائما فقط جای طاغوت با یاقوت عوض می شود ولی اصل ماجرا همان دوگانه سازی های بی حاصل است که جایی برای خرد جمعی و ساخت نهادهای دموکراتیک را از "ما"ی ایرانی سلب می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۶
سیدجواد

خانم هانیه فکور مسئول مرکز آموزشی و توانبخشی اردبیل می گوید از هر ۵۹ کودک ایرانی یک کودک مبتلا به عارضه اتیسم هست و اگر یک ضرب و تقسیم ساده کنیم جمعیت اتیسمی ایران سر به ارقام بالایی می زند ولی جالب اینجاست که آموزش و پرورش هیچ فهمی از این فاجعه ندارد. نه تنها آموزش و پرورش به مثابه یک نهاد راهبر فهمی از این معضل ندارد، بل نهادهای زیر مجموعه آن نیز (مشاوران و مراکز و معاونت ها و مدیریت مدارس ها) به هیچوجه حاضر به همکاری با والدین در این خصوص نیستند. این کودکان "مجانین" نیستند بل نیاز به مراقبت بیشتر دارند ولی "اخلاق مراقبتی" هنوز در مدارس ایران به مثابه یک روش و منهج هنوز مفهومپردازی نشده است و مواجهه با نظامی چنین گنگ و خشن بسیار دردآور است و والدین احساس استیصال و درماندگی می کنند. مضاف بر این، اتیسم هزینه هم دارد ولی بیمه های درمانی به آن تعلق نمی گیرد و این خود این شائبه را ایجاد می کند که کودکان مبتلا به اتیسم "مجانین" هستند و این ربطی به بیمه ندارد و در این میان این خیل عظیم از فرزندان بدون هیچ سرپناهی زیر چرخ بی رحمی های نظام آموزشی خرد و خمیر می شوند. در این ۳ سال اخیر من مواجهه شخصی با این معضلات داشته ام و از نزدیک شاهد بی تدبیری ها و تهاجمات و فشارهای سیستماتیک علیه کودکان اتیسم بوده ام. به قول داستایوفسکی که می گفت:

برای سنجش یک تمدن بهترین کار این است که ببینیم آن نظام با مطرودان (زندانیان و مجانین ...) چگونه رفتار می کند.


حال از این جمله می توان الهام گرفت و گفت برای سنجش نظام آموزش و پرورش ایران باید دید این نظام با کودکان اتیسم و جمیع کسانیکه معلولیت دارند چگونه بیرحمانه رفتار می کند و این خشونت سیستماتیک چه آثار تلخی بر تن جامعه ایرانی می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۴
سیدجواد

خوجالی
اخیرا دو تا مطلب از آقای میری دیدم که مرا وادار کرد دست به قلم برده و چند سطری بنگارم ...
- ایشان فیلم مربوط به بازی اخیر تراکتور را زیر نویسی کرده و در این نوشته کلمه ی ایران را بجای آزربایجان مرقوم فرموده اند و یکی از دوستان که در پی وی به ایشان اعتراض کرده است که چرا این تحریف را انجام داده اند ایشان جواب داده اند که: من اگاهانه این تحریف را انجام دادم و این یک تحریف ایجابی ست و من با مصادره به مطلوب این شعار، دهن یاوه گویان را بسته ام !!!!
با رویت این بحث به دو مهم اندیشیدم:
۱- اقای دکتر اینقدر خطرناک هستند که از جایگاه یک دانشگاهی آشکارا و در مقابل میلیونها چشم چیزی را تحریف میکنند و به آن، اذعان نیز میکنند!!!!!
۲- دکتر وقتی بجای شعار "سن یاشا آزربایجان" جمله ی " همه ایران وطنم هست" را میگنجانند و خوشحال آن را مصادره به مطلوب نیز میدانند باز هم آدم خطرناکی هستند چون در صفوف ما وارد شده ولی از اهداف ما کاملا غافلند چرا که نمیدانند از نظر ما تحریف این شعار بدین صورت، مطلوب ما نیست تا کار ایشان نیز مصادره به مطلوب تلقی شود !!!!
- مطلب دوم از جناب میری " نگاهی نو به مسئله ی قومیت و تیم تراختور " میباشد...
جای امثال من  و جناب میری زمانی عوض شد که ما سیاسی!! شدیم و به استادی دانشگاه راهمان ندادند ولی ایشان غیرسیاسی شدند و به مشاغل دانشگاهی رسیدند و الان نام ایشان میتواند حتی بر مقالات بسیار علمی ما نیز سنگینی کند چرا که ایشان دانشیار جامعه شناسی و فلان و فلان میباشند..
 کاش دوستانمان بموقع میخواندند و دانشیار!!! میشدند...
بنده ماهها پیش با مطالعه ی یکی از مقالات دکتر میری به این نتیجه رسیدم که ایشان نمیتوانند یک مللتچی باشند و نهایت ده روز پیش نوشتم که :  به نظر می آید ایشان در پروسه ی مبارزاتی ما، ما را قوم در نظر میگیرند ... نهایت امروز ایشان در مقاله ی خود آن را به زبان آورده و نوشتند که: سخن اصلی من این است که مسئله ی قومیت را باید به مثابه  یکی از مولفه های هویت مورد مطالعه قرار داد... اری ایشان ما را قوم در نظر میگیرند و حقیر در جواب ایشان چند جمله از مقاله ی دهه ی ۷۰ خود را که در هفته نامه ی امید زنجان با عنوان " بیز میللتیک یوخسا قوم" چاپ شد جلب میکنم: برای داشتن عنوان ملت باید مولفه های زیر را داشته باشیم ۱- کثرت جمعیت ۲- تاریخ کهن ( نه به قطعیت) ۳- زبان مستقل و فرهنگ لازمه ی یک ملت ۴- جغرافیای زیستی ۵- مرزهای سیاسی ۶- اراده ی جمعی / بحث تکمیلی/

 نهایت مقاله به این ختم میشد که ما تمام مولفه های ملت شوندگی را داریم الا مرز سیاسی... حال یک سوال مطرح است: آیا زمانی که آلمان مرزهای سیاسی لهستان را از هم گسیخت واژه ی ملت از لهستانی ها سلب شد؟
و من از جناب میری میپرسم : اگر در جریان جنگهای آزربایجان و روس اگر ما هم، مثل جمهوری آزربایجان از ایران جدا میشدیم و اکنون سرنوشت آنها را داشتیم یک ملت بودیم یا قوم؟؟؟!!!!!!
اگر در آن صورت میشد ملت شویم همانگونه که امروزه انها( جمهوری آزربایجان) در صحنه ی بین الملل یک ملت محسوب میشوند چطور ما نمیتوانیم باشیم؟؟
🌺🌺نهایت من برای اثبات علمی این بحث جناب دکتر را به مناظره دعوت میکنم 🌺🌺

- ایشان در آغاز این مقاله حرکت ملی را به بیسوادی و "فقر فهم" متهم کرده و مینویسد: طی این سه سال گذشته که من به مباحث قومیت و زبان پرداخته ام منتقدین از ظن خود به سخنان من حمله کرده اند - اشاره به فقر فهم در بین فعالین - حال در این مورد، معکوس گفته ی حضرت مولانا را به کار میبرم که میگوید: هر کسی از ظن خود شد یار من... جناب دکتر هر کسی از ظن خود، خود را فهمیده و دانا تلقی میکند در صورتی که احتمال عکس آن میرود و این شما بودید که توان فهم مولفه های حرکت ملی ما را نداشتید و در نتیجه بیشتر از سه سال نتوانستید در بین ما حضور داشته باشید چون این شما بودید که از درک ' تعریف واژه ی قوم و ملت ' عاجز بودید ...
جناب دکتر نه تنها معنی واژه های ملت و قوم را به درستی درک نکرده اند بلکه از درک معنی کلمه ی ' هویت ' نیز عاجز هستند... ایشان در سطر پنجم همین مطلب، در امد و قومیت و ملیت و زبان و دین و مذهب و غیره را از مولفه های هویت میدانند!!!
جناب دکتر به پهنای جمله ی خود دقت نمیکنند که اگر در ایران بخواهیم هویت را تعریف کنیم بدلیل اینکه ملت ایران از اقوام مختلف!!!!! تشکیل شده است نمیتوانیم هم قومیت را از عناصر هویت فرض کنیم و هم ملیت را چرا که یکی از آنها دیگری را منسوخ میکند ولی از این مهمتر:

جناب دکتر میری در عدم دقت در معانی و یا عجز در یادگیری مفاهیم عبارات، پا را فراتر میگذارد و میگوید: سخن اصلی من این است که مسئله ی قومیت را باید به مثابه یکی از مولفه های هویت در کنار دین و درامد!!! و جنسیت و ملیت مورد مطالعه قرار داد!!! فریاد از جامعه ای که هر کسی هر چیزی دلش خواست نوشت ولو بی پایه؛ جناب دکتر باید دقت داشته باشند که خارج از عبارات کوچه بازاری که برای انسانها هویتهای مختلفی را تعریف میکند در دنیای علم "هویت به تمام داشته های لایتغیر یک شخص گفته میشود که تا زمان مرگ از او جدا نخواهد شد مثل جنسیت، مثل ملیت و غیره؛ آیا مذهب و دین نیز در تعاریف علمی جزئی از هویت انسان محسوب میشود؟ اگر یک مسیحی دین خود را تغییر داده و مسلمان شود هویت خود را نیز از دست داده است!!!! اگر یک مسیحی لبنانی الاصل مسلمان شد دیگر نمیتواند هویت لبنانی خود را به عنوان هویت ملی حفظ کند؟
ایشان در جای دیگر مقاله ی خود میگویند که : چون بحث قومیت در ایران از منظر امنیتی مورد بحث قرار گرفته محتوم به شکست است!!!! دکتر باید بدانند که از بدو تاریخ، تمامی جنگهای جهان بر اساس مباحث ملیتی بوده است و اکنون نیز همینطور است حتی جنگهایی که به ظاهر تماما دینی بوده اند و من حاضرم در مناظره این را ثابت کنم؛ حال کدام ملت جهت احقاق حقوق ملی خود جان خود را فدا نکرده است که ما هم نکنیم، مگر اینکه مثل خود آقای میری هویت ملی را در خود کشته باشی... جناب دکتر لازم به ذکر میدانم که بگویم تمامی جنگهای ملیتی در طول تاریخ به نتیجه رسیده است و شما نمیتوانید در عکس این مطلب حتی یک مورد نام ببرید؛ و ما نیز ....
آقای دکتر اشاره میکنند که : در دهه های ۶۰ و ۷۰ بسیاری از مردم تبریز به یکی از تیمهای پایتخت رغبت داشتند ولی با بالا آمدن تیمهای شهرستانی افراد خواسته های عاطفی و مطالبات سیاسی خود را در پس تیمهای شهرستانی پنهان میکردند.... تعجب میکنم از یک جامعه شناس که علت و معلول را اینگونه مظلومانه جابجا میکند... چقدر راحت جریانات بزرگی چون انقلاب ۵۷ و سرنگونی رژیم پهلوی و روی کار آمدن یک حکومت دیگر، گسست عناصر اجتماعی، جنگ اقوام و ملل ساکن در داخل ایران، بسته شدن احزاب و دانشگاهها، شروع جنگهای خیابانی، بحث صدور انقلاب و نا امنی های منطقه ای و شیوع بی حد و مرز شور انقلابی را در کشتن حس ملی ترکها نمیبینیم که بعد از فروکش نمودن این شور دوباره با شعور  جوانه زده است ولی در یک جمله این مطالبات را به عواطفی میبندیم که معتقدیم با پیدایش تراکتور پیدا شد!!!!
ای دریغا یک جامعه شناس باید بداند که این علتها شعور ملی را در ما سرکوب کرد و زمانی که شور فروکش کرد شعور جای آن را گرفت و ما ملتچی شدیم عین یک معادله ی علمی... جناب میری چطور همه چیز را در تیراختور میبیند و از این غافل میشود که اواخر دهه ی ۶۰ و اوایل دهه ی ۷۰ در ایران یک انقلاب دیگری بود!!! در این سالها مردم به این نتیجه میرسند که جنگ بیفایده است و آقای هاشمی در گزارش خود برای آیت الله خمینی مینویسد که: دیگر مردم به جبهه نمیروند... سران حکومت تن به صلح میدهند، نظریه پرداز تئوری ولایت فقیه - منتظری- نظرش ۱۸۰ درجه برمیگردد، هاشمی به جای سردار جنگ،  سردار سازندگی میشود، بجای شعار ' حزب فقط حزب الله' خود مسئولین ' حزب کارگزاران' را تاسیس میکنند و هزاران مهم دیگر نشان از این میدهد که در این سالها شور انقلابی دیگر در کل کشور فروکش میکند و در آزربایجان نیز که پدر من عاشق جبهه و جنگ هشت ساله بود و بارها گریه کرده بود که چرا شهید نشده است اسلحه اش را به زمین گذاشت و من فرزند او دیگر مثل هاشمی ایرانچی نشدم و به هویت خود اندیشیدم و شدم یک ملتچی تورک... جناب میری یک جامعه شناس تغییرات اجتماعی را اینگونه بررسی میکند نه اینکه بگوید " با امدن تراکتور عواطف قومی گل کرد "
جناب دکتر مطالبات ما را در حد زبان مادری کاهش میدهد عین آقای یونسی و وزیر آموزش و پرورش و روزنامه ی شرق و صد البته حق هم دارند از این، نقطه ضعف ما بچسبند چون دوستانم در دو سال گذشته فریادهای بی امان مرا نشنیدند که فریاد زدم: بحث زبان را ول کنید امروز زبان اولویت اول ما نیست...

جناب دکتر در سه سال گذشته ما سه جریان خطر ناک را از سر خود گذراندیم که من از آنها با عنوان " حرکت ملی و نفوذهای حساب شده" یاد میکنم: یکی جریان شما بود و دیگری جریان مهران باهارلی که بصورت موثر در درون افکار حرکت ملی نفوذ حساب شده داشتید و چند نفر دیگر که در داخل ما بودند ولی در مقایسه با شما بسیار ناچیز، حقیر و گمنام... حرکت ما اسمش حرکت ملی ست  و حداقل به قول شما از دهه ی ۶۰ بزرگان زیادی عمر خود را گذاشتند تا این حرکت بشود "حرکت ملی آزربایجان" ...
شما در قوم بودن ما تلاش کردید و مهران بر ' تورک ائلی' و در داخل ما بودند افرادی مثل شما ولی با سایزهای کوچکتر که در سخنرانی های خود هرگز از کلمه ی " حرکت ملی " استفاده نکردند و بجای آن از واژه های تازه تاسیس استفاده کردند  و ما اجازه دادیم تا در داخل گروههای ما اسبها بدوانند و من از اول با این سه جریان خوب نبودم چرا که هرکسی بخواهد نام این حرکت را عوض و یا اهداف آن را تقلیل دهد دارد با ثمره ی عمر ذهتابی ها و نطقی ها و هیات ها بازی میکند و حرکت ما را از انسجام می اندازد و ما باید با این افراد مقابله کنیم...

پایان

25/ مردادماه ۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۴
سیدجواد


حسن محدثی

حج تا آنجایی که من می‌دانم و شناخته‌ام، یکی از معنوی‌ترین مناسک دینی دنیا است و در حج تمتع تجربه کرده‌ام که آنچه ذاتی حج است، هجوم معانی گوناگون است. حاجی در لحظه‌لحظه حج تحت هجوم معنوی قرار دارد. من نیز پیشاپیش گمان می‌کردم که حج چنین باشد و به همین خاطر مشتاق این تجربه بودم. اگر حاجی اندکی تربیت اسلامی داشته باشد و از اسلام چیزی بفهمد، هر قسمت حج و هر مفهوم و عملی از حج، نمادین است و به حاجی پیام می‌دهد و درگیرش می‌کند. برآنم که انسان مسلمان در حج اسلام را بهتر می‌فهمد، زیرا طی قرون متمادی‌چنان به اسلام افزوده‌اند و چنان بدان «برگ‌وساز» بسته‌اند و چنان مسلمان بودن را دشوار کرده‌اند و از ابعاد انسانی‌اش دور ساخته‌اند که درون‌مایه‌های اسلام در زیر آنها گم شده است. به بیانی که منسوب به نظامی است:

دین تو را در پی آرایشند / در پی آرایش و ویرایشند

بس که ببستند بر او برگ و ساز / گر تو ببینی نشناسیش باز

در حج انبوهی از معانی بر حاجی هجوم می‌آورند و گریبان او را سخت می‌گیرند. نخستین موردش پرهیز از خشونت با انسان‌ها و طبیعت و حیوانات است. حاجی، مهربانی و عدم خشونت را بارها و بارها تمرین می‌کند. درس دیگر حج، صبوری در دشواری و سختی و استقامت است. این مهم‌ترین معنایی است که در سعی صفا و مروه به تو منتقل می‌شود. همه اینها قرار است از تو انسانی حلیم بسازد و انسان حلیم، انسان مطلوب اسلام است و چقدر دشوار است حلیم بودن و چقدر بزرگ است انسان حلیم؛ حلم در برابر جهل. در حج تمتع باید صبورانه استقامت کنی و پایدار باشی و مجاهدت نمایی. در حج تمتع درمی‌یابی که امتیازات اجتماعی و مالی که به خود بسته‌ای عاریتی‌اند. با خود زمزمه می‌کنی:

کاریز درون جان تو می‌باید / کز عاریه‌ها تو را دری نگشاید

یک چشمه آب از درون خانه / به زان جویی کز برون می‌آید

درس بزرگ دیگر حج به درآمدن از خویشتن و توجه به دیگری و گشودگی به دیگر انسان‌هاست. در حج می‌آموزی که جهان از طایفه و قبیله و قوم و نژاد و جامعه تو بس فراخ‌تر است و تو ذره‌ای کوچک در این دریای عظیم انسانی هستی. حج فرصت ارتباط تو و فرصت گشودن چشم و دل تو روی دیگران و به سوی دیگران است؛ مجالی برای بزرگ‌تر شدن و وسیع‌تر شدن. حج به حاجی می‌آموزد که نگاه خاص‌گرایانه را رها کند؛ همچنان که خدای تو الله به همه یکسان می‌نگرد. به قول انجیل، خدا همچون آفتابی است که بر همه می‌تابد و همچون بارانی است که بر همه می‌بارد. حج همچنین می‌آموزد جنسیت نباید تو را از هم‌نوع دیگرگونه‌ات جدا کند؛ زن را از مرد و مرد را از زن. حج می‌گوید عینک جنسیتی را که جامعه بر چشمت زده است بردار. نگاهت معیوب است. بعد از طواف باید به جایی پشت مقام ابراهیم بروی و در اولین جای خالی نماز کنی. من چنین کردم. در اولین جای خالی ایستادم و نماز گزاردم. وقتی نمازم تمام شد، دیدم که در جلو، چپ، راست و پشت من زنانی به نماز ایستاده‌اند. حج تمتع، عینک جنسیتی را که جامعه طی ده‌ها سال- از کودکی تا بزرگسالی- بر چشمم زده بود و خواهی نخواهی، بخشی از نگاهم شده بود، درآورد و نگاه معیوبم را اصلاح کرد. در نزد خدا زن و مرد تفاوتی ندارند. عند اکرمکم عندالله اتقیکم. نه اینکه این را نمی‌دانستم. در حج دگرباره آموختم و این تذکری بنیادی بود. اما در همین حال دیدم که چطور پیرمرد مسلمان می‌کوشد زانوی مرد و زنی را که معلوم نبود چه نسبتی با هم دارند جدا کند تا خدایی ناکرده زانوها به هم نسایند!


این مطلب را می‌توانید به‌صورت کامل در لینک روزنامه‌ی "اعتماد" امروز پیدا کنید:
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1071&pageno=7
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=1071&pageno=7

حسن محدثی گیلوایی / 30 مرداد 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۰
سیدجواد

جامعه شناسی ورزش یکی از مهمترین شاخه های بینش جامعه شناسی است و در این میان، فوتبال نقش بی بدیلی در تحکیم همبستگی ملی بازی می کند. تیمهای موجود در لیگ برتر ایران هر کدام کارکردی و حوزه نفوذی دارند که قابل مطالعه است ولی یکی از تیمهایی که بسیار از منظر جامعه شناسی فوتبال قابل مطالعه است تیم تراکتورسازی تبریز (یا تراختور در زبان ترکی) است که توانسته به نوعی معادلات مرکز-پیرامون را تحت الشعاع قرار دهد. البته در این یک دهه اخیر در عرصه عمومی معمولا نقاط سلبی طرفداران این تیم محبوب مورد گفتگو قرار گرفته است ولی شاید وقت آن رسیده است که جامعه شناسان به ابعاد ایجابی این تیم نیز بپردازند و نقش سمبولیک آنرا در توسعه آذربایجان مورد مطالعه قرار دهند. به عنوان مثال، حس همبستگی منطقه ایی که این تیم توانسته ایجاد کند یکی از موضوعات قابل طرح از منظر سوسیولوژیک است که در بستر توسعه "غیر متمرکز" از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نکته دیگر، حس رقابت کارآمد که این تیم و طرفداران تراختور می توانند بیاآفرینند و نقشی که مدیران این تیم در سرمایه گذاریهای خود برای ارتقاء آموزش نیروهای محلی می توانند بازی کنند ... و عرصه های دیگر که در سایه درآمدزایی های تراختور می تواند حتی الگو برای دیگر مناطق ایران زمین باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۸
سیدجواد

وقتی به آرایش احزاب در انگلستان یا آمریکا نگاه می کنیم یک نکته جالب توجهی به چشم می خورد که با مقایسه با وضعیت دو حزب اصلاح طلب و اصولگرا در چارچوب جمهوری اسلامی می تواند فهمی از وضعیت سیاسی آینده ایران به ما دهد. در انگلستان معمولا احزاب یک عقبه اجتماعی قوی دارند و حزبی مانند حزب محافظه کار طرفدارانش غالبا از نجباء و طبقات ثروتمند و کسانیکه به نوعی با "تجارت های بزرگ" در ارتباط هستند، می باشند و حزب کارگر بلعکس از شهروندانی هستند که یا از طبقه کارگر یا "خرده بیزنس ها" می باشند و گفتمان "حزب کارگر" مثلا در "countryside" یا دهکده ها که غالبا از نجباء و اشراف هستند، طرفداران جدی ندارد. حال پس از این مقدمه کوتاه میخواهم نکته ای درباره "وضعیت دولت آینده" بگویم و از نقش تخریبی گفتمان حاکم اصلاح طلبی در آینده سیاسی ایران. با تغییرات و نوسانات و شلختگی ارزی و نابسامانی اقتصادی که مثل موریانه در حال ورشکست کردن خرده بیزنس ها (نه مگامالها و دلالان و کاسبان رانتی) هستند، یقیننا دولت بعدی-اگر پستی با عنوان ریاست جمهوری برپا باشد- یک دولت اصلاح طلب نخواهد بود بل جامعه با ظهور گفتمانی روبرو خواهد گشت که بتواند "لشکر گرسنگان" را مدیریت کند و سپهر سیاست ایران نه تدبیری خواهد دید و نه امیدی بل به دنبال یک راهبر پوپولیست که وعده نان خواهد داد، به راه خواهد افتاد. به سخن دیگر، جامعه ۱۴۰۰ ایران نه عدالت-محور خواهد بود و نه آزادی-محور بل "نان" بزرگترین دغدغه اش خواهد گشت و جالب است که اصلاح طلبان حرفه ایی در تخریب جایگاه خویش در بین اقشار جامعه فعالانه شرکت کرده اند و به هیچوجه حاضر به تغییر مسیر نیستند و به گونه ای "تسلیم تقدیر" گشته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۷
سیدجواد

حسن رحیم پور ازغدی از اندیشه ورزان مهم در چارچوب خوانش حاکمیتی از اسلام سیاسی با گرایش فقاهتی است. امروز از او سخنرانی دیدم با این مضمون که برخی علماء و مراجع قم که دروس خارج تدریس می کنند به جای "تئوریزه کردن تمدن دینی" فقه را "سکولار" می کنند. کاش او این سخن را نمی گفت زیرا این خود نشان می دهد که جناب رحیم پور ازغدی تا چه پایه از "جهاندینی اسلام" و "جهانبینی تشیع" دور شده است و از "منظر کاتولیکی" سنت حوزوی ایران را مفهومینه می کند. مفهوم سکولار در بستر اندیشه اسلامی محلی از اِعراب ندارد و علمایی که از این دیدگاه جناب رحیم پور ازغدی فاصله میگیرند به واقع به جهاندینی اسلامی و روح مدنی و تمدنی شیعه نزدیکترند تا نگاه کاتولیکی (تمایز بین قدسی و سکولار) آقای ازغدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۷
سیدجواد

سیدجواد میری با بیان اینکه تفکر فلسفی در ایران دچار نوعی اشعری‌گری شده است، بیان کرد: آنهایی که خود را صدرایی و نوصدرایی می‌دانند، باید توجه کنند آن چیزی که امروز می‌تواند به درد ما بخورد و می‌تواند برای ما به عنوان انسان ایرانی در افق قرن بیست و یکم ما را به تکاپو وا بدارد نسبت ملاصدرا با امروز ما است.به گزارش ایکنا؛ دو بخش از گفت‌‌وگوی تفصیلی به سیدجواد میری دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیترهای «فلسفه در جهان ایرانی در خدمت شریعت است نه طلایه‌دار اندیشه» و «بدون نگاه فلسفی و صورت‌بندی عقلانی تحول بنیادین ممکن نیست» منتشر شد، در ادامه بخش سوم و پایانی این گفت‌وگو که در بردارنده نکاتی در زمینه اهمت تعقل کما هو تعقل و دلایل عدم تحقق این مسئله در جامعه امروز ایران و همچنین نحوه مواجهه با میراث فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا است تقدیم می‌شودş

لینک مصاحبه

http://iqna.ir/fa/news/3731782

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۵
سیدجواد

اخیرا دکتر سید جواد میری گفتگویی با مجله فرهنگ جامعه در تبریز در مورد بررسی علل عدم شرکت آذربایجان در تظاهرات اخیر داشته که فایل صوتی آن در فضای مجازی قرار داده شده است.
حداقل در این گفتار دکتر میری نشان داده که آشنایی کامل و ریشه داری با مسئله قومیتی- حداقل در آذربایجان- نداشته و بر همین اساس تحلیلهای وی نیز از انحراف خاصی برخوردار بوده و گاه نگاه تقلیل گرایانه ای به مسئله هویت گرایی داشته است.
از آنجا که این گفتار به صورت نوشتاری نبوده بنابر این نیازی به نقد موشکافانه در آن احساس نمی شود. بر همین اساس مواردی به صورت خلاصه ارائه می گردد و در فرصت های آتی- در صورت نیاز- مطالب به صورت مستدل تر ارائه می گردد.
البته در این گفتگو مصاحبه گر- شهرام زمانی، مدیر مسئول مجله فرهنگ جامعه- سوالات خود را به صورت دقیق مطرح می نماید ولی متاسفانه به نظر می رسد- همانگونه که ذکر گردید- جوابهای ارائه شده توسط دکتر میری نشانی از تحلیلهای عمیق و کالبدشکافانه ندارد.
ما در اینجا فایل این گفتگو را به همراه همین نقد بازنشر می کنیم و انتظار داریم که دکتر میری نظرات خود را در موارد مطروحه به صورت نوشتاری-جهت استفاده بیشتر- در این زمینه ارائه دهند. ما در همینجا امادگی خود را برای انتشار نظرات دکتر میری در مجله "غروب" اعلام می داریم.

- و اما نگاهی به موارد مطروحه:
1. دکتر میری در ابتدای گفتگو از دو قطبی شدن جامعه به مدرنیزم و سنتگرایی سخن گفته و طیف مدرنیزم جامعه را در قالب سلطنت طلبی و باستانگرایی قرار داده که به نظر می رسد چنین نگاهی نیاز به بازنگری داشته باشد.
2. دکتر میری پیدایش جریانات قومیتی را پس از پایان جنگ و اغاز توسعه سیاسی و به روی کار آمدن دولت خاتمی می داند که بر اساس ان شعارهای آزادی- عدالت- برابری- حقوق شهروندی و... پدید آمدند که ما هر چه از مرکز و از مراکز استانها به سوی حاشیه می رویم این شعارها رنگ و بوی محلی گرفته و خواسته های قومی- جنسی- مذهبی بر آن اضافه می شوند.
برای استحضار بیشتر لازم به ذکر است که جریانات هویت طلبی- حداقل در آذربایجان- ریشه در سالیان دوری دارد و زائیده جریان اصلاح طلبی در ایران نیست که تازه از آن تحت عنوان ناسیونالیسم قومی نام ببریم. در این زمینه بهتر است فعالیتهای روشنفکران نسل قبلی آذربایجان نظیر دکتر هیئت- پروفسور ذهتابی- دکتر فرزانه- پروفسور محمد زاده و... در زمینه مطالبات هویت گرایانه مد نظر قرار گیرد. در قبل از این نسل، باید  منظومه حیدربابای استاد شهریار و همچنین بولود قاراچورلو را نیز در ذیل همین مسئله هویت خواهی- منتهی در ژانرهای متفاوت- جستجو کرد. در قبل از آن ماجراهای سال 1324 هم در چنین بستری باید مورد بررسی قرار گیرد. بنابر این تقلیل خواست هویت طلبی در اذربایجان به حقوق شهروندی آن هم نهایت در یک دهه اخیر توسط دکتر میری قابل تامل و تدبر است و نیاز به بازنگری دارد.
3. دکتر میری در مورد علل عدم شرکت اذربایجان توسط مصاحبه گر می گوید که برخی از عوامل و فاکتورهایی وجود دارد که به گونه ای می خواهد آذربایجان را از مرکز جدا کند که البته خوب هم این امر را مدیریت کرده اند.
دکتر میری اشاره ای به این عوامل نمی کند که آیا عوامل داخلی هستند یا خارجی؟ بهتر است نقش این عوامل در گریزپذیر کردن اذربایجان از مرکز توسط دکتر میری ارائه گردد.
4. دکتر میری علل عدم شرکت مردم آذربایجان را در تظاهرات اخیر ناشی از این امر می داند که مردم آذربایجان تحت تاثیر همین عوامل!!! نیروهای تظاهر کننده در ایران را سلطنت طلب می دانند که چون مردم آذربایجان مخالف باستانگرایی هستند پس خواهان تداوم وضع موجود هستند.
برای آشنایی بیشتر دکتر میری با حرکت هویت طلبی در آذربایجان لازم به ذکر است که مردم آذربایجان حرکات اعتراضی مردم ایران را تماما ذیل سلطنت طلبی قرار نمی دهد و ریشه عدم شرکت در اعتراضات هم چنین امری نیست. علت عدم شرکت مردم اذربایجان در اعتراضات گرچه ناشی از نگرش گریز از مرکزی آن می باشد ولی این نگرش گریز مرکزی قبل از کارآمدی هر عواملی! ناشی از عدم پاسخگویی نیروهای اعتراضی موجود به اعتراض مردم اذربایجان در سال 85 بود. جناب اقای میری، مردم آذربایجان نه در دو اعتراض اخیر که در اعتراضات سال 88 هم شرکت نکردند. عدم شرکت مردم اذربایجان در اعتراضات و گریز پذیری آن از مرکز را بایستی بر گردن همان نیروهایی انداخت که خواهان توسعه سیاسی- اما بیشتر برای طیف خود- بودند نه عوامل دیگر.
5. دکتر میری حرکت هویت طلبی آذربایجان را بیشتر غیر مذهبی دانسته و می خواهد که این حرکت را تحت عنوان ناسیونالیسم قومی به جناح راست پیوند زند.  دکتر میری برای ادله خود می گوید که کدام روحانی اصلاح طلب در اذربایجان دم از زبان مادری می زند در حالیکه روحانیت اصولگرا و ائمه جمعه و نمایندگان ولی فقیه در آذربایجان همگی تمام قد در پشت زبان مادری هستند.
البته برای اگاهی بیشتر لازم به ذکر است که حرکت هویت طلبی آذربایجان یک گفتمان مستقلی است که نمی خواهد تحت گفتمان اصلاح طلبی و اصول گرایی تعبیر و تفسیر گردد. اما این گفتمان در خواسته های خود با دو گفتمان دیگر هم قرابت دارد. او دین طلبی خود را- برخلاف نظر دکتر میری که این حرکت را غیر دینی می داند- از اصولگرایی و در دموکراسی خواهی خود را با اصلاح طلبی نزدیک می داند اما این نزدیکی به هر کدام از این نیروها در حکم آویختگی به آنها نیست. این حرکت هویت طلبی دوست ندارد و البته نمیخواهد که ذیل گفتمانهای داخلی و خارجی دیگری تعبیر و تفسیر گردد.

البته طبیعی است که اگر این گفتار دکتر میری به صورت نوشتاری ارائه می گردید نقدپذیری ان نیز مستدل تر و کامل تر قابل ارائه بود ولی اکنون به نظر می رسد که ذکر همین چند نقطه به صورت خلاصه برای این گفتار کفایت کند.
در خاتمه لازم به ذکر است که ما در این زمینه اماده شنیدن و درج نظرات مختلف هستیم.

نویسنده:

علی حامد ایمان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۱
سیدجواد