سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است





چکیده سخنرانی ۳ آذر ۱۳۹۷ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

شریعتی در آثار متعدد خود به مفهوم اسحتمار بسیار اشاره میکند، اما  پرسشی که ذهن خوانندة آشنا با ادبیات علوم انسانی و اجتماعی را درگیر  میکند، این است که این مفهوم چه تفاوت یا تشابهی با مفاهیمی همچون 
«استعمار»، «استثمار»، «امپریالیسم»، «ازخودبیگانگی»، «اسیمیلاسیون»، 
«الیناسیون»، یا «عوامفریبی» دارد؟ به بیانی دیگر، آیا «استحمار» معادل «عوامفریبی» یا از «خودبیگانگی» است یا یک مفهوم ابداعی توسط شریعتی برای تبیین یک وضعیت اجتماعی است؟ البته ممکن است این پرسش در ذهن بسیاری از جامعهشناسان شکل گیرد که آیا اصلاً میتوان شریعتی را به عنوان یک جامعهشناس محسوب کرد یا خیر؟ زیرا بسیاری از منتقدین شریعتی بر این باورند که او یک جامعهشناس به معنای کلاسیک کلمه نبوده و نیست و نخواهد بود و هرگونه تلاش برای بازخوانی میراث شریعتی در چهارچوب بینش سوسیولوژیکال کاری عبث و بیهوده است. البته شاید بتوان در این بستر سخنی در رابطه با جامعه شناسان کلاسیک مطرح نمود که از آن الگو برای فهم شریعتی و اهمیت اندیشه اش در قالب سوسیولوژی بهره برد و آن سخن این است که اگر به این قائل شویم که هرکدام از کلاسیکهای جامعه شناسی در قالب یک مفهوم محوری قابل تحدید هستند، آنگاه شاید بتوان از شریعتی در رابطه با یک مفهوم محوری سخن راند. به عنوان مارکس، وبر و دورکیم هرکدام دارای آثار بسیار برجسته ای در حوزه  سوشیال تئوری و سوسیولوژی هستند، اما اگر بخواهیم یکی از مهمترین و  بدیعترین آثار هریک از این اندیشمندان را به دقت احصاء کنیم، شاید بتوان گفت، مفهوم کلیدی مارکس «الیناسیون» و مفهوم کلیدی وبر  «راسیونالیزاسیون» و مفهوم کلیدی دورکیم «آنومی» است و الباقی به انحاء مختلف بر روی این مفاهیم کلیدی در دستگاه فکری هر یک از آنها بنا گردیده است. اگر مسامحتاً این مفروض مورد پذیرش واقع شود، آنگاه پرسش من این خواهد بود که بدیعترین مفهوم محوری شریعتی در حوزه سوشیال تئوری چه مفهومی بوده است؟ آیا اساساً میتوان از شریعتی در مستوای یک سوسیولوژیست در کلاس مارکس و وبر و دورکیم سخن گفت؟ اگر برای پاسخ به این پرسش به «عقل متعارف آکادمیک» در ایران رجوع کنیم، پاسخ سلبی خواهد بود و منتقدین شریعتی، اساساً مقارنه شریعتی و وبر را امری مبالغه آمیز و از کُنه نادرست خواهند پنداشت. به عبارتی دیگر، فرض محال را نیز محال میپندارند و در این رویکرد هیچ نقطه ایجابی نمییابند و هر کس را که در این وادی پای نهد، به شارلاتانیسم متهم خواهند کرد یا او را گرفتار نوعی از اسکیزوفرنیای فرهنگی میپندارند. اما به نظر من یکی از مشکلات بنیادین در مواجهه با شریعتی، متن شریعتی  نیست؛ بلکه روبکردهای غالب در مواجهه با متن شریعتی است که ایجاد نافهمی و ناهمدلانگی مینماید. برای تشریح این «وضعیت ناهمدلانگی» به نظر باید میان دو مفهوم «خواندن» و «خوانش» تمایز قائل شویم، زیرا این تمایز مفهومی به ما یاری خواهد رساند تا میان خواندن متن شریعتی به مثابه یک اثر ژورنالیستی و خوانش متن شریعتی به مثابه یک متن در بستر سنت فکری تفاوت قائل شویم. به عبارت دیگر، با این تمایز مفهومی قادر خواهیم بود که شریعتی را نه به مثابه یک فرد که در خلأ شکل یافته است، بلکه به صورت یک سنت فکری در چهارچوب یک تاریخیت تنیده در بافت موضوعی و به مثابه یک سوژه فعال و من اندیشنده در بستر هستی و جامعه انسانی درک و مفهومسازی کنیم. اگر بتوانیم این تمایز را مبدأ خویش در  طرح موضوع شریعتی قرار دهیم، آنگاه پرسش اصلی در برابر متن شریعتی این است که او را در چه سنتی میتوان بهتر فهمید و شئون مختلف او را در کدامین «حیث» میتوان به صورت منسجمتر مفهومسازی کرد؟ پاسخ به این پرسش به سادگی میسر نخواهد بود، زیرا شریعتی گفتمان خویش را در تلاقی با دغدغه های بیشماری تعریف، تحدید و تدوین نموده بود و تقلیل دادن هر بعدی از گفتمان شریعتی موجب تخریب هندسه فکری شریعتی خواهد گردید. اما این درهمتنیدگی جریانهای گوناگون در چهارچوب نظام فکری شریعتی نباید موجب تعلیق «خوانش» متن گردد، زیرا این تعلیق مهم، خود به نوعی موجب «تخریب متن» میگردد. به زبان دیگر، اگر متنی در هر دستگاه تفسیری قابل تفسسیر گردد، آنگاه اصل تفسیرپذیری متن، خود تبدیل به «ناتفسیرپذیری» خواهد گردید. زیرا اگر هر تفسیری از متن در خوانش آن متن ممکن باشد، دیگر آن متن برآمده از یک سنت فکری نیست؛  بلکه تبدیل به یک «بیمتنواره بدقواره» گردیده است که قابلیت تغییر به هر شکلی و هر صورتی را خواهد داشت. به تعبیری رساتر، متن شریعتی را باید در بستر سنت پسااستعماری خوانش نمود و در این سنت باید به دنبال فهم استحمار همت گمارد. زیرا شریعتی به دنبال رویکردی بود تا بتواند پروسۀ خالی شدن جوامع را که در زیر آسمانهای غیر اروپایی زندگی میکنند، از فرهنگ خویش تبیین کند. البته به نظر من، سنت پسا استعماری یکپارچه نیست، بلکه متشکل از جریانهای متفاوت و نحله های گوناگون هستند و از این رو برای فهم شریعتی در سنت پسا استعماری، تنها بیان این نکته که وی به این سنت تعلق دارد، کافی نیست؛ بلکه باید تلاش کنیم چهارچوب نظری شریعتی در قالب سنت پسااستعماری را پروبلماتیزه نماییم. این جمله به چه معناست و مقصود ما از اینکه سنت فکری شریعتی در حوزه سوشیال تئوری با رویکرد پسااستعماری را باید مسئله مند نماییم، چیست؟ این پرسش را اینگونه میتوان پاسخ داد که شریعتی برای فهم  «آسمانهای غیر اروپایی» از منظر اگزیستانسیالیستی استفاده میکند و موضوع فرهنگ را در قالب تمایز مفهومی ماهیت و وجود، بر روی مفهوم  «من جامعوی» و نه بر وجود به مثابه یک حقیقت استعلایی متمرکز میگرداند. به تعبیر دیگر، سنت فکری شریعتی و رویکرد تئوریک وی را میتوان سوشیال تئوری پسااستعماری با رویکرد اگزیستانسیالیستی نامگذاری نمود. البته این مفهوم نیازمند واکاوی و توضیح و تبیین وسیعتری است که در جای دیگر به تفصیل به این موضوع خواهیم  پرداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۳
سیدجواد




پس از پرس و جو به این نتیجه رسیدم که خبری که منتشر شده بود به نوعی از روی خبر اصلی ساخته شده بود و خبرگزاری "شفقنا" هم حقیقت را گفته است. زیرا مسئول استفتا سایت آقای مکارم شیرازی دچار سهل انگاری شده است و اشتباها خبر جعلی را منتشر کرده است!
پس از انتشار این خبر اینجا و آنجا بحث هایی مطرح شد و اغلب آن خبر جعلی را ملاک قرار می دادند و تفاسیر خود را از "تحجر" و "عقب ماندگی" دین و اسلام و تشیع و علماء ... ارائه می دادند. اما من در باب این جعل خبر دو ملاحظه جدی دارم:

یکی اینکه این تحولات پر شتاب نشان می دهد که علماء و مرجعیت نیاز به متخصصین کار کشته در حوزه روابط عمومی (PR) هم در سطح ملی و هم در سطح جهانی دارند که بتوانند افکار عمومی و ذائقه جامعه را بسنجند و با زبان امروز-پسند مسائل و فتاوی را ارائه دهند.
دوم اینکه علماء باید درک کنند که افکار عمومی شیعیان ایران از آنها به شدت روگردان شده اند و بهمین دلیل اخبار کذب آنها را نشر میدهند و حتی قبول میکنند؛ زیرا اینگونه (به تصور خویش) جایگاه مرجعیت را تضعیف شده میبینند و برای تحولات اجتماعی ایجابی قلمداد میکنند. علماء باید این تغییر را درک کنند و فکری برایش کنند. به سخن دیگر، این موضوع مصداق "مسائل مستحدثه" است که چاره ای باید برایش بیاندیشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۰
سیدجواد

کتاب "زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی" به کوشش استاد ارجمند جناب دکتر سیدجواد میری مینق منتشر شد.

اثر حاضر از معدود پژوهش‌های میدانی محققان داخل کشور در حوزه مطالعات زبان مادری است که زبان مادری را از جنبه‌های مختلف زبانشناختی و جامعه شناختی در ارتباط با هویت در علوم اجتماعی مورد بررسی قرار داده اند. خواننده با مطالعه این اثر ضمن آشنایی و آگاهی از جنبه‌ها و ابعاد گوناگون زبان مادری و هویت، می‌تواند به عنوان پیشینه نظری و تجربی تحقیق، از آن بهره ببرد. موضوعات مرتبط به حوزه زبان مادری، هویت و مسائلی از این قبیل، باید نه به عنوان امری سیاسی و براساس نگرشی عامیانه، بلکه ذیل خرد آکادمیک مورد بحث قرار گیرد. این امر می‌تواند نقش مهمی در جلوگیری از لغزش‌های  اجتماعی، سیاسی، روان‌شناختی و فرهنگی پیرامون مسئله زبان مادری و هویت داشته باشد. به سخن دیگر، به جای این که به پیکارهای سیاسی دامن بزنیم، باید مقولاتی چون زبان، زبان مادری، هویت و ملیت را مورد «محاصره مفهومی» قرار دهیم تا بتوان در باب شیوه‌های تحقق وحدت در کثرت و کثرت در وحدت در جامعه‌مان به صورت آکادمیک اندیشید. متاسفانه بحث و پژوهش در مورد مقولاتی نظیر زبان مادری در کشور ما همواره مناقشه برانگیز بوده است و عده‌ای با ایجاد جنجال و هیایو و تبدیل موضوعات آکادمیک به پیکار سیاسی، اجازه طرح علمی و مفهومی مسائل مهم کشور را نمی‌دهند.
مقاله اینجانب با عنوان "بررسی توانایی افراد تک زبانه و دوزبانه در پردازش واژگانی" در این مجموعه به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۷
سیدجواد

علی القاعده تهران را باید ثروتمندترین شهر ایران به حساب بیاوریم چون پایتخت است و مرکز تولید ثروت و توزیع سرمایه. اما با یک نگاه گذرا می توان دریافت که دو اتفاق بزرگ در این شهر -که نمایی از کل کشور است- در حال رخ دادن است: یکی تولید فقر لجام گسیخته و دیگری شکاف طبقاتی عمیق. اگر بپذیریم که بودجه کل دولت و برنامه ریزی تولید ثروت، به دلیل ساخت تمرکزگرای حکومت، در تهران روی میدهد، آنگاه با دیدن فقر و شکاف طبقاتی می توان نتیجه گرفت که سیستم معیشتی کشور دچار چالشهای بنیادین شده است. به سخن دیگر، با خصولتی کردن کارخانه ها و عدم تولید و توزیع بیکاری در کشور و نداشتن نظام حمایتی دولتی از بیکاران (در قالب حقوق بیکاری که علی القاعده باید از قِبّل نظام مالیاتی کشور اجرایی شود) جامعه وارد شیب خطرناکی میشود که در آن شیرازه های شبکه های جامعه به انحاء گوناگون از هم خواهد پاشید. اعتراض کارگران زنگ خطری است برای دولتمردان که به فکر راه چاره ای باشند و به جای پرداخت یارانه سراسری و بدون برنامه ریزی به سمت هدفمند کردن استراتژیک سرمایه ها در کشور بروند و کارگرانی را که حقوق ندارند و نان شب ندارند را تحت پوشش سیستم حقوق بیکاری قرار دهند و این کار شدنی است اگر عزمی باشد. به عنوان مثال، اطلاعات فردی هر شخص در سیستم کامپیوتری ثبت احوال وجود دارد و با یک فرم ساده می توان افراد بیکار و کارگرانی که در کل کشور به دلایل گوناگون حقوق نگرفته اند تحت پوشش قرار داد. امیدوارم ریاست محترم جمهور و هیات دولت و ... سریعا این اعتصابات سراسری کارگران (منجمله هفت‌تپه) را به مثابه یک فاجعه اجتماعی تعریف کنند و اتاق فکری زیر نظر اصحاب علوم اجتماعی شکل دهند تا هر چه زودتر اقدامات عاجلی شکل گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۶
سیدجواد



🍂برداشت استاد بزرگوار سیدجواد طباطبایی در مورد خواجه نظام الملک جای تامل دارد. خواجه را نمی شود از فقه اهل تسنن جدا کرد. فلذا اندیشه خواجه نظام الملک، اندیشه ایران شهری نیست.

🍂در منازعه سلطنت و شریعت، در ایران معاصر، شریعت پیروز شد. سلطنت ایران شهری حتی پیش از قاجار مرده است. ناصرالدین شاه می گفت: «من فراش باشی شرع هستم».

🍂اگر چه مرحوم میرزا آقا خان کرمانی، پیرنیا، و محمدعلی فروغی به باستان گرایی پرداختند اما این ایدئولوژی دولت پهلوی که ایدئولوژی باستان گرایانه بود، یک ایدئولوژی مدرن است که با اندیشه ایران شهری متفاوت و چیزی شبیه عثمانی گرایی اردوغان است.

🍂سلطنت و نهاد آن و فکرش در ایران مرده، حال، باید از فقه و فقیهان پرسید؛ شما که ایران را به اینجا رسانده اید چه پاسخی برای بسیاری از مسائل و چالش ها دارید؟

🔹"در کجا ایستاده ایم"، مرکز مطالعات خاورمیانه، 27 آبان 97

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۵
سیدجواد



ورود علامه جعفری به‌ مثابه یک فیلسوف، حکیم و جامعه‌شناس به ادبیات روس، یکی از نقاط عطف تاریخ اندیشه در ایران معاصر است که در ایران کمتر بدان پرداخته‌ شده است و یا حتی می‌توان گفت اصلاً بدان پرداخته نشده است.

اگر گفتمان‌های رایج در علوم انسانی چه در ایران و چه در جهان مورد بحث و تفحص قرار گیرد متوجه خواهیم شد که تقریباً جایی اشاره نشده است که علامه جعفری اندیشمند یا نظریه‌پردازی است که در حوزه علوم انسانی یا اجتماعی جایگاه مؤثری دارد، اما من در کتاب «علامه جعفری و سنت جامعه‌شناسی» که به زبان انگلیسی نوشته‌ شده است؛ نظری را مطرح کردم و اساساً بر این بودم که ما علامه جعفری را نه‌ فقط به‌ عنوان کسی که دارای اندیشه اجتماعی بلکه به‌ عنوان کسی که نظریه‌پرداز در حوزه علوم انسانی است باید مدنظر قرار دهیم.

درکی که ما از مسئله ادبیات در آکادمی‌های ایران داریم، درک ساده‌انگارانه‌ای است چرا که ما حوزه‌ای داریم بنام ادبیات و ادیبان این ادبیات را کسانی که ادبیات و مطالعات تطبیقی خوانده‌اند و در حوزه ادبیات فعال هستند، تشکیل می‌دهند و هنگامی‌که آن‌ها درباره ادبیات روس صحبت می‌کنند بر این باورند که ادبای روس اندیشه خیلی خوبی داشتند و همچنین در حوزه ادبیات آثار بزرگی خلق کردند.

این ربطی به جامعه‌شناسی و بینش جامعه‌شناختی ندارد درحالی‌که شاید علامه جعفری در این حوزه به‌عنوان یک فیلسوف، نظریه‌پرداز و جامعه‌شناس به معنای که پیش‌تر ذکر شد به حوزه ادبیات روس ورود پیدا کرده است.


اقالیم هفتگانه‌ای که علامه محمد تقی جعفری از آن سخن می‌گوید ناظر بر عوامل اصلی رساندن وجود آدمی در پهنه زندگی است. در تقسیم‌بندی او این اقالیم به اقلیم‌های: علمی، فلسفی، شهودی، اخلاقی، حِکَمی، عرفانی و مذهبی تقسیم می‌شوند. به بیان دیگر،‌علامه جعفری معتقد است که ما زمانی می‌توانیم از «معرفت کلی» سخن بگوییم که بتوانیم در چهار ساحت هستی خود با تکیه بر این اقالیم هفتگانه به فعلیت برسیم. در صورتی که این اتفاق رخ ندهد یا فعلیت زیر سوال می‌رود و یا کلیت «هندسه معرفتی» انسان در پهنه هستی دچار خلل و آسیب می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۱:۴۶
سیدجواد

گویا اصلاح طلبان، این بار از خود خروج می‌کنند. دفاع از اصلاحات با تکیه بر حفظ تمامیت کشور، حفظ حیات ملی، و ممانعت از فروپاشی و تجزیه، به معنای چرخش در کانون گفتار سیاسی اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان دانسته یا نادانسته به نیروهای ناسیونالیست تغییر منزل داده‌اند. به گمانم، توجه به این تغییر که خواسته یا ناخواسته درآن افتاده‌اند، نکته بسیار مهمی است.


محمد جواد کاشی


پ.ن. بسیار خرسندم که دکتر کاشی به این رهیافت رسیده اند و جناب جلایی پور و دوستانشان الان دیگر از مدرک تحصیلی دکتر کاشی و تجزیه طلبی و ارتباط با "میت" و "مسکو-سنتریسم" و "تعداد مقالات" و "خط دهی به دولت پنهان" سوال نخواهند کرد و به مبحث "از خود-خروج کردن" و "ناسیونالیست شدن اصلاح طلبان" به جد تامل خواهند کرد. به قول مولانا بحث دکتر کاشی نمونه اعلی در باب شاهد از غیب رسید، است:

یا شاهد جان باشد روبند گشاده

یا یوسف مصری است ز بازار رسیده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۱:۳۱
سیدجواد



در هر گفتگویی یک حداقل دست آوردهایی را میتوان آرزو کرد و این حداقل ها به عنوان توشه راه برای ترسیم هر چه بهتر نقشه راه آینده میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. از دیدگاه من یکی از مهمترین نتایج گفتگوهای جلایی پور-میری این بود که طیف موسوم به اصلاح طلبان در مرکز با طیف های کلانشهرهای پیرامون و استانهای دیگر کشور تفاوتهای جدی دارند و یکی از آن تمایزات جدی بحث بر سر "امر متنوع" و "امر یکپارچه" است و این تمایز می تواند محدود به ساحت ذائقه سیاسی صرف نباشد و تفاوتهای بنیادین ایجاد نماید. به سخن دیگر، صورتبندی مسائل ایران صرفا نمیتواند مبتنی بر تمایز بین اصولگرایی و اصلاح طلبی تعریف شود بل سخن بر سر این است که اصلاح طلبی چگونه درباره امر زبان، مذهب، دین و تنوع فرهنگی موضعگیری بنیادی می کند و چه نقشه راهی را در نظر دارد. به عبارت دیگر، گفتگوهای جلایی پور-میری نشان داد که طیفی از اصلاحات در مرکز به شدت ذیل ناسیونالیسم باستانگرا و یا آنچه که من آنرا طباطبائیسم نامیده بودم قرار میگیرد و در باب تنوع زبانی به هیچ خوانش اصلاحی پایبند نیست و این خود، نوعی خودآگاهی در طیف های اصلاحات چه در مرکز و چه در آذربایجان و کردستان و خوزستان و ... ایجاد کرده است که مطالبات شهروندی خود را مورد بازبینی جدی قرار دهند و شاید بتوانند گفتمانهای بدیل بیافرینند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۱:۳۰
سیدجواد

رای روشن شدن ابعاد بحث یادداشت فرستاده شده توسط دکتر پیری استاد دانشگاه زنجان تقدیم به شما میگردد
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇


"پارادوکس ناسیونالیسم مدنی" .

مدنیت/گفتگو و عدم مدنیت / خشونت، دوگانه های مهم و دال و مدلول های ساختاری هستند که نشانه های آن را در هر جامعه و نظام اجتماعی می توان دید. در جایی که مدنیت وجود دارد گفتگو خط و مرزی ندارد و از سیر پیاز تا جان آدم به گفتگو می آید از هویت ملی، زبان، فرهنگ و ارزش های ملی و محلی و .... تا سیاست خارجی و آموزش و پرورش.
 در برساخت دیگر یعنی فقدان مدنیت اما گفتگو صورت نمی گیرد بلکه آنچه که هست مرزهای قرمز، تقسیم های طبقاتی خودی/ غیر خودی، فوران جهل و نادانی ، خشونت های طبقاتی و کلامی و زبانی و ... همه باهم حضور دارند و از قضا تکثیر می شوند. فضا هم خشونت زده می شود. دیوارهای شهر از خشونت فرو می ریزد چرا که هیچ کس برای هیچ کس پاسخگو نیست و تنها مالکیت گرایی فردی هست که یگانه کنشگر معنوی و روح جمعی ناظر بر کنشگران است.
توسعه هم به یک معنی نامرز هست. اروپا زمانی توسعه پیدا کرد که مرزها در افق محو شدند و شینگن متولد شد.

جغرافیای ملی ایران در  درون جغرافیای منطقه ای خاورمیانه در صیرورت تاریخی خود نیازمند برساخت متفاوت است. برساختی بر اساس گفتگو.
اغلب اندیشمندان کشور از دکتر رنانی تا محمد فاضلی و نعمت اله فاضلی، مرحوم قانعی راد، سید جواد میری، تا مصطفی تاج زاده و خیل زیادی از حوزوی ها هم به گفتگوی موثر و مداوم بین همه کنشگران سیاسی و اجتماعی ایمان آورده اند. برجام هم اگر به نتیجه رسید به خاطر گفتگوهای مداوم و پر تکرار بود که می خواست در سپهر مدنیت سیاسی بین المللی موضوع های بی شمار موجود را حل کند.

اما این گفتگوهای فراگیر ملی بهتر است از آسیب های عظیم اجتماعی در امان بماند. اجتماع ملی از نظر فقر و بیکاری، حاشیه نشینی، طلاق، فقدان اعتماد و سرمایه اجتماعی و ... آسیب دیده است بنابراین ممکن است مشارکت در گفتگوهای ملی هم از این آسیب ها به دور نباشد .
به نظرم چاره کار در آکادمی و آکادمیسین های اصیل است که از گوشه اتاق پژوهش محافظه کار و ارتدوکسی به متن جامعه مدنی بیایند و با گروه های مختلف جلسات متعدد فکری و اندیشگی برقرار کنند.
اینگونه دولت هابرماسی‌ ( مبتنی بر برساخت مدنیت / گفتگو) جایگزین دولت هابزی ( فقدان مدنیت/ خشونت) می شود. در اینجا حتی نیاز هست تا از عقلانیت مارکسی به سمت عقلانیت ارزشی وبری حرکت کنیم به این معنی که مالکیت گرایی فردی که متناظر واقعی و ابژکتیو برساخت نامدنیت/ خشونت ( سرمایه) هست در جغرافیای ملی ایران به تکثیر خشونت های دیگر می انجامد. خشونت کلامی، خشونت جنسی، خشونت سیاسی، خشونت زبانی و ....
توسعه نهایتا و در عمق باید فرم و محتوای اجتماعی به خود بگیرد و آزادی گفتگو و ارتباطات هدف نهایی و آمال توسعه است .

دکتر میری به فراخوان گفتگو در فحوای ناسیونالیسم مدنی که از طرف دکتر جلایی پور مطرح شده است و یا گفتگوی تمدن های آقای خاتمی پیوسته است . تهمت زدن و القاب زشت دادن به شخصی که اولا آکادمیسین هست و ثانیا به گفتگو پیوسته است از طرف هر کسی هم که باشد نباید از طرف صاحبان ایده ناسیونالیسم مدنی و گفتگوی تمدن ها صورت بگیرد. حتی اگر این شخص دارای اهداف دیگری باشد نباید با تهمت و افترا به گوشه برده شده و از صحنه کنار گذاشته شود.
من در این چند روز گفتگوهای دکتر میری و جلایی پور را دنبال می کردم اما دکتر جلایی پور خبط بزرگی کردند . اتهام پان ترکیسمی به یک استاد اندیشه اجتماعی خاطره اروپای قرن پانزدهم و خاورمیانه داعشی و مجله فرهنگ امروز است که مخالف را می زند، می کشد و تحمل نمی کند و در آخر خود بازنده است. این پارادوکس بزرگی است که در اولین فراخوان به مدنیت و ناسیونالیسم مدنی که در اروپای قرن بیست و یکم در سوئیس،  سوئد و ..... ساری و جاری است، اینگونه آشفته حال و تهمت زن و عصبی و با خشونت کلامی ظاهر می شود.
ناسیونالیسم مدنی یعنی پذیرش گفتگو درباره  جهان های موازی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۱۱:۲۹
سیدجواد




در این روزها که اساتید روشنفکری که عنوان با ارزش و ستبری همچون «جامعه شناس» را بر دوش می کشند، سرگرم بحث و گفتگو (گفتگوی رسانه¬ای در ورای شبکه های مجازی) پیرامون موضوعات بسیار حساس و مهمی چون زبان، هویت، فرهنگ، ملیت و ... هستند و بحث های آنها نقل هر محفل روشنفکری شده است، با نکته بسیار مهم و حساسی مواجه شدم: مدارک دانشگاهی و رزومه علمی.
ای کاش هابرماس و میشل فوکو شاهد این شاهکار نوین اساتید ایرانی بودند که شرایط ورود به بحث تخصصی (آن هم نه در قالب گفتگوی رودررو بلکه مجازی) داشتن مدارک دانشگاهی هست. بی شک هابرماس با این رویکرد نوین ایرانی دیگر دنباله گفتگو بر مبنای مفاهمه را پی نمیگرفت. استادی که لقب جامعه شناس بودن آن در دانشگاه تهران را حتی کامیون 10 چرخ نیز نمی تواند حمل کند به مثابه آن کارمند شهرداری می ماند که که گفتگو با رفتگر خیابان را در شأن خود نمی داند.
ویژگی کشورهای جهان سومی همین است که در گفتگو دور یک میز آن هم به صورت مناظره همیشه یک لای چرخ می لنگد. نگاه تیز بین هر پژوهشگری بی شک متوجه این موضوع خواهد بود که اگر دیدگاه یک استاد جامعه شناس بدون هیچ غرض ورزی و مبتنی بر درک و آگاهی دانشگاهی باشد، بدون هیچ تاملی برای بحث و گفتگوی رودررو آماده خواهد بود. ولی ما شاهد این نوع بحث و گفتگو میان اساتید نبودیم.
و اما ما همیشه برای فرار از گفتگوی تخصصی و رودررو حربه ای در آستین خود داریم: زیر سوال بردن شخصی که موضوع حساسی همچون زبان را پیش کشیده است با جملاتی همچون رزومه علمی واهی، مدارک دانشگاهی خیالی، انتساب به پان بودن و تجزیه طلب.
در این 25 سال آثار و افکار بسیاری از جامعه شناسان و روشنفکران ایرانی را دنبال کرده و به جرات می توانم بگویم جناب دکتر سیدجواد میری مینق با آگاهی و دانشی که نشان از درک عمیق ایشان از مقوله هویت، زبان و فرهنگ است،  مباحثی بسیار عمیق و حساسی را مطرح کرده اند که روشنفکران و جامعه شناسان را به واکاوی آن فرا می خواند. این فراخوان برای بحث و گفتگو با رعایت شأن و منزلت متقابل (همچنان که در ادبیات ایشان در گفتگو از آن سراغ دارم) انجام گرفته است. اما هیهات از این بیغوله بازار که روشنفکران دیگر به جای بحث و گفتگو، با توهین و زیرسوال بردن و بی سواد دانستن ایشان به خیال خود به دنبال راهی برای گذر از این گفتگو هستند.
به قول دکتر شریعتی: «بیش از آنچه تو به من بیاموزی من از تو آموختم.»

رامین رضایی. پژوهشگر شهرسازی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۴۴
سیدجواد