پیشنهادات بیشماری به دکتر روحانی درباره سفرش به نیویورک در فضای سیاسی کشور صورت گرفته است و شما کم و بیش آنها را خوانده اید و نیازی به تکرار آنها نیست. برخی حتی او را از رفتن برحذر داشتند و برخی دیگر پیشنهاداتی در باب "استراتژی حضور" داده اند و یقیننا شورای امنیت ملی کشور اتاق مشاوره ای قویی نیز دارد که در آنجا تصمیمات نیرومندی اتخاذ شده است ولی اجازه دهید من به عنوان یک جامعه شناس به این سفر نگاه کنم و صرفا مبتنی بر برداشت زیسته خود از حوزه سیاست در جامعه ایرانی به این پدیده (حضور روحانی در سازمان ملل) بنگرم و قدری مخالف برداشت های رایج نظرم را بگویم. برآیند کنش های سیاسی در ایران نشان دهنده یک نکته کلیدی است و آن این است که انسان ایرانی تقدیرگرا است و شهامت تصمیمگیری ندارد و این موجب می گردد که جامعه با انباشتی از "عدم تصمیمات حیاتی" مواجهه گشته است و خودِ این عدم تصمیمگیری تبدیل به یک رویه حفظ مناسبات موجود گردیده است. به سخن دیگر، تقدیرگرایی (و نه باور به تقدیر) شاخصه اصلی حوزه سیاست در جامعه ایرانی است و اگر حضور روحانی را نخواهیم تقلیل به یک کنش روانشناختی فردی دهیم بل او را در مجموعه مولفه های تشکیل دهنده امر سیاسی در ایران و در بستر جامعه و فرهنگ ایرانی مورد تامل قرار دهیم، آنگاه به نظر من حضور روحانی دو حالت بیشتر ندارد: در حالت اول او به دادن چند شعار تشریفاتی مانند "ایجاد شورای عالی صلح" یا "ائتلاف مصلحین جهان" بسنده خواهد کرد و سپس چند ستاد و دفتر در تهران تاسیس خواهد شد و سپس پس از پایان دولتش مانند دوران آقای خاتمی دفاتر هم بسته خواهند شد؛ در حالت دوم دکتر روحانی ژست قدرتمندی در صحن سازمان ملل خواهد گرفت و نسبت به ظلم هایی که به ایران شده است آمریکا را در سطح افواهی بازخواست خواهد نمود ولی همزمان مذاکرات دیپلماتیک بی سر و صدا با طرفهای وارد کننده فشار به ایران برگزار خواهد کرد ولی نتیجه جدی برای کشور حاصل نخواهد شد. به سخن دیگر، در هر دو صورت به دلیل سیطره و تسلط انگاره های تقدیرگرایی بر ذهن و زبان اهل سیاست در جامعه ایرانی قفل سردرگمی جامعه کماکان ادامه خواهد داشت "تا اینکه" آمریکا "تصمیمی" بگیرد یا کنشی دیگر از آمریکا ساطع شود تا اهالی سیاست بتوانند "وا-کنشی" نشان دهند. به عبارت دیگر، هیچ اتفاق خاصی با حضور دکتر حسن روحانی ریاست محترم جمهوری ایران در نیویورک رخ نخواهد داد.