سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۵۹ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است


برخی معتقدند که روحانی در مجلس سخنانی توفانی خواهد زد و برخی دیگر از سکوت روحانی تعبیر به "سکوت مرموز" کرده اند و از او می خواهند که با ملت سخن صریح بگوید. به نظرم هر دو گروه نه روحانی را میشناسند و نه طبیعت سیاستورزی در جمهوری اسلامی را فارغ از تعلقات حزبی شان مورد مطالعه قرار داده اند. جمهوری اسلامی بر پایه ایده ولایت فقیه یک سازوکاری دارد که در ایران کمتر متعلق ذهن آکادمیک گردیده است و از این روی بسیاری از صاحبنظران که در عرصه عمومی در باب "حضور روحانی" در مجلس داد سخن می دهند بیشتر شعاری بحث می کنند تا متدویک. به عنوان مثال رویه حجه الاسلام خاتمی و دکتر احمدی نژاد را به یاد آورید که در طی ریاستشان هیچگاه با ملت "سخن" نگفتند بل دائما "گفتار درمانی" کردند و نهایتا گفتارهایشان به "حرف" ختم شدند و هنوز افکار عمومی به دنبال پاسخگویی آنها به انتظار نشسته اند ولی آنها قرار است به "تاریخ" در جغرافیایی دیگر پاسخ دهند. به سخن دیگر، دکتر روحانی هیچ سخنی در مجلس نخواهد گفت زیرا در بنیان تفکر غالب "رای مردم" ارزش "تقنینی" ندارد بل ارزش "تزئینی" دارد و برای اینکه تزئین بهم نخورد دکتر روحانی فردا هیچ سخن مهمی نخواهد زد زیرا در ایران سخنان مهم در جاهای مهم زده می شود و محضر افکار عمومی یقیننا یکی از جاهای مهم نیست تا اطلاع ثانوی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۹
سیدجواد

واقعا عجیب ملتی داریم. البته همگی عجیب نیستند ولی اکثریت قابل ملاحظه ایی وقتی با آنها درباره ایران و ایرانی صحبت می کنیم از عظمت ایران و فرهنگ والای ایرانی می گویند که به دست اسکندر و اعراب و مغول چنین شد و چنان شد ... اما در برابر شهر خودمان چنین لاابالی و بی اعتناء هستیم و می پنداریم دیگران باید از فضا بیایند و این شهرمان را تمیز و نظیف کنند. هر روز عکسهای شهرهای پاک کانادا و استرالیا و نیوزلند را در تلگرام برای هم فوروارد می کنیم و به حکومت ناسزا می دهیم که پولهای ایران را به یمن و ونزوئلا و سوریه و عراق میفرستد و به ایران توجهی ندارد ولی واقعا درباره کدام ایران داریم صحبت می کنیم؟ در رفتار مردم این شهر تهران من سالهاست دقیق شده ام و شیوه مواجهه شان با محیط زیست و خیابانها و کوچه هایش را رصد می کنم و کاری که این به اصطلاح شهروندان با محیط خودشان می کنند کمتر از هجوم اسکندر و اعراب و مغول نیست. غروبی رفتم از فروشگاه خرید کنم دیدم طرف تو ماشین نشسته و ساندویچ نوش جان کرده و زحمت به خودش نمی دهد که بطری آبش را به سطل اشغال بیاندازد. پنجره ماشینش کشیده پایین و درست وسط خیابان پرت می کند. با پسرم بودیم. رفتم از روی زمین برداشتم و به او محترمانه می گویم "پسر خوب این چه کاری است. اشفال را در سطل زباله بینداز!" آنگاه نگاه عاقل اندر سفیهی به من می کند و با دستش می گوید دور شو! واقعا این هم تقصیر امپریالیسم جهانی و حمله اعراب و هجوم مغول و تهاجم اسکندر است؟ نخیر آقا! این آخر بیشعوری ملتی است که مسئولیت نمی پذیرد و حواسش نیست که کثافات خودش را باید خودش جمع کند. ما را چه به فرهنگ و تاریخ و تفکر و فلسفه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۵:۵۸
سیدجواد

بسیاری امروز به دلیل نابسامانی های سیاسی و اجتماعی در ایران و ناکارآمدیهای اقتصادی به دنبال طرح تصویری بی نقص و عیب از دوران پیشا-انقلاب هستند و حتی در گفتارهای اساتیدی همچون دکتر زیبا کلام می توان تصویری رمانتیک از رضا شاه دید. اما پرسش اینجاست که این تصویر و تصاویر بی آلایش از دوران پهلوی از کجا ظهور کرد؟ مطمئنا سیاست های سختگیرانه و عبوسانه در دوران پسا-پهلوی در ایجاد حس نوستالژی بی تاثیر نبوده است اما من فکر نمی کنم بتوان این چرخش پارادایمی را صرفا در این حوزه ها تعلیل نمود بل در جایی دیگر باید به دنبال پاسخ بود. من برای تحلیل این واقعه نظری دارم که با شما در میان می گذارم. به نظر من یکی از دلایل ظهور "رضا شاه" در گفتمان عمومی در جمهوری اسلامی ایران "انکار مطلق پهلوی" و توصیف گذشته ایران با مفهوم "طاغوت" بود. به سخن دیگر، هرگاه ما در تاریخنگاری مطلقیت را غالب کنیم یعنی "امر سرکوبگر" را مسلط کرده ایم و هر کجا امر اجتماعی در تمامی ابعاد پیچیده اش دچار سرکوب گردد یقیننا روزی از جایی دیگر ظهور خواهد کرد و فوران آن پایه های مطلقیت های من عندی را فرو خواهد ریخت. به عبارت دیگر، ظهور رضا شاه بیش از آنکه مدیون فردی به نام رضا شاه پهلوی باشد، متاثر از سیاه نمایی هایی است که در رسانه های جمعی و آموزش و پرورش (در کلاسها و صف های صبحگاهی ...) بعد از انقلاب در ایام ۲۲ بهمن و دهه فجر .... در این ۴ دهه برساخت شده است. البته هر انقلابی در دوران مدرن ظهور خویش را نوید بخش بک عصر بی بدیل تصور کرده است (حتی ظهور عصر روشنگری در برابر عصر تاریکی برساخت شده است حال آنکه امروزه می دانیم عصر پیش از روشنگری هر چه بوده "تاریک" نبوده است ولی انقلابیون همگی به دنبال دوگانه سازی های مطلق هستند) و انقلابیون ایران هم چنین تصویرسازیهایی کردند و سخن از "دوران طاغوت" در برابر "عصر انفجار نور" زدند. اما حال که آن شور دوران انقلاب فروکش کرده است و فاصله به نسل کنونی چشم اندازی تاریخی داده است، حال انسان ایرانی می تواند بین گذشته و حال تداوم و گسست هایی را ببیند و این خود موجب شده است که از مطلق های سیاسی و ایدیولوژیک گریزان باشد ولی در این بین دیسکورسهایی که به دنبال مطلق گرایی نوین از دوران پهلوی و رضا شاه هستند خود نیز به نوعی دیگر در تخدیر نسل کنونی شریک هستند و من از این "یاقوت سازی" در برابر "طاغوت سازی" نسل جوان را بر حذر می دارم. به عبارت دیگر، عصر تاریخنویسی حول "مرد بزرگ" گذشته است و ما امروز نیازمند فهم امر اجتماعی و پیچیدگیهای آن هستیم تا بتوانیم جامعه ایرانی را ارتقاء دهیم و این با طاغوت در برابر یاقوت ممکن نیست که دائما فقط جای طاغوت با یاقوت عوض می شود ولی اصل ماجرا همان دوگانه سازی های بی حاصل است که جایی برای خرد جمعی و ساخت نهادهای دموکراتیک را از "ما"ی ایرانی سلب می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۶
سیدجواد

وقتی به آرایش احزاب در انگلستان یا آمریکا نگاه می کنیم یک نکته جالب توجهی به چشم می خورد که با مقایسه با وضعیت دو حزب اصلاح طلب و اصولگرا در چارچوب جمهوری اسلامی می تواند فهمی از وضعیت سیاسی آینده ایران به ما دهد. در انگلستان معمولا احزاب یک عقبه اجتماعی قوی دارند و حزبی مانند حزب محافظه کار طرفدارانش غالبا از نجباء و طبقات ثروتمند و کسانیکه به نوعی با "تجارت های بزرگ" در ارتباط هستند، می باشند و حزب کارگر بلعکس از شهروندانی هستند که یا از طبقه کارگر یا "خرده بیزنس ها" می باشند و گفتمان "حزب کارگر" مثلا در "countryside" یا دهکده ها که غالبا از نجباء و اشراف هستند، طرفداران جدی ندارد. حال پس از این مقدمه کوتاه میخواهم نکته ای درباره "وضعیت دولت آینده" بگویم و از نقش تخریبی گفتمان حاکم اصلاح طلبی در آینده سیاسی ایران. با تغییرات و نوسانات و شلختگی ارزی و نابسامانی اقتصادی که مثل موریانه در حال ورشکست کردن خرده بیزنس ها (نه مگامالها و دلالان و کاسبان رانتی) هستند، یقیننا دولت بعدی-اگر پستی با عنوان ریاست جمهوری برپا باشد- یک دولت اصلاح طلب نخواهد بود بل جامعه با ظهور گفتمانی روبرو خواهد گشت که بتواند "لشکر گرسنگان" را مدیریت کند و سپهر سیاست ایران نه تدبیری خواهد دید و نه امیدی بل به دنبال یک راهبر پوپولیست که وعده نان خواهد داد، به راه خواهد افتاد. به سخن دیگر، جامعه ۱۴۰۰ ایران نه عدالت-محور خواهد بود و نه آزادی-محور بل "نان" بزرگترین دغدغه اش خواهد گشت و جالب است که اصلاح طلبان حرفه ایی در تخریب جایگاه خویش در بین اقشار جامعه فعالانه شرکت کرده اند و به هیچوجه حاضر به تغییر مسیر نیستند و به گونه ای "تسلیم تقدیر" گشته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۷
سیدجواد


دکتر جلایی پور با شرح و تبیین سخنان آقای خاتمی به این نتیجه می رسد که "سخن خوب اثر خودش را بر جامعه می گذارد هر چند با تاخیر" (جلایی پور، روزنامه ایران: ۱۶/۵/۹۷). پرسشی که اینجا مطرح می گردد این است که مگر مناسبات جامعوی و روابط تولید در جامعه و شبکه های قدرت در جامعه با "سخن خوب" دگرگون می شود؟ یکی از مشکلات جامعه شناسی در ایران این است که مارکس مورد خوانش قرار نمی گیرد و بسیاری از جامعه شناسان مانند دکتر جلایی پور گرفتار نوعی تتبع ادبی شده اند و چنین می پندارند که با "سخن خوب" مناسبات اجتماعی و ساختارهای تولید رانت و شبکه های توزیع منزلت رانتی و نظامهای تکثیر ثروت رانتی تغییر می کند و بازار با سخنان آقای خاتمی متحول می شوند. اما کارل مارکس برای فهم منطق اجتماعی ما را به ساحت "اقتصاد سیاسی" هدایت می کند و می گوید این سخن خوب نیست که ساختارها را دگرگون می کند بل این "زیر بنا" است که سخن خوب را در کام روبنای قدرت می نهد. به نظر من، دیگر وقت آن رسیده است که از هابرماس و گیدنز که متعلق به مدرنیته متاخر است و ربطی به وضع کنونی ایران (مدرنیته متقدم) ندارد عبور کنیم و کمی مارکس و استنایسلاو آندرسکی (و ایده کلپتوکراسی) و سید حسین العطاس (جامعه شناسی فساد) بخوانیم و سخن خوب آقای خاتمی را در بستر ایده کلپتوکراسی مورد نقد قرار دهیم و نه ایده هابرماسی گفتگوی برابر که بین شهروند ایرانی و کلپتوکرات حاکم قابل تحقق نیست.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۲۹
سیدجواد

این چند خط را می نویسم ولی با دلی نگران. آیا راهی برای برون رفت از این مغاک وجود دارد؟ به نظرم تنها راهی که بتواند هم خطر فروپاشی و هم خطر استیلای خارجی را از سر ایران رفع و دفع کند، این است که تمامی نیروهای در حصر و مطرود و چهره های وجیه الملله باید از بند و حصر و ممنوعیت رها شوند و اجماعی ملی رخ دهد که هم آشوب را رفع و هم سایه استیلای خارجی را دفع کند
و این بر پایه دین و مذهب و زبان و جناح سیاسی نباشد بل فقط ایرانیت. اراده ایی باید تا از این سراشیبی سهمگین گذر کنیم. اجماع ملی به معنای وسیع کلمه نه اجماع چند نفر در این پست و آن پست. راه حل عبور از بحران اقتصادی ما، اقتصادی نیست بل سیاسی به معنای دقیق و عمیق کلمه است. پاینده باد ایران!

 دریغ‌ست ایران که ویران شود
 کنام پلنگان و شیران شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۷ ، ۰۸:۰۶
سیدجواد

اصلاح طلبان به کدام مکتب اقتصادی نزدیک ترند؟ این پرسشی است که جواد اطاعت طرح نموده است و در پایان به این نتیجه رسیده است که "اصلاح طلبی" در ایران به سوسیال دموکراسی قرابت و شباهت دارد. به نظرم یا آقای اطاعت توجه کافی به سوسیال دموکراسی و نظام های موجود در سوئد و اسکاندیناوی ندارد یا لطیفه تعریف میکند. واقعا ربط سوسیال دموکراسی و بنیانهای فلسفی و نظری این سنت فکری چه ربطی به اصلاح طلبی در ذیل بینش فقهی ولایی دارد؟ به سخن دیگر، اصلا معیار "قرابت" و "شباهت" در پژوهش جناب اطاعت چیست؟ مفهوم دموکراسی ریشه در جهانبینی دارد که در آن اضلاع خدا و طبیعت و انسان در آن با جهانبینی دینی متفاوت است. نمیشود هر چیزی را خوشتان آمد بگید اصلاح طلبی آن است! اصلا اصلاح طلبی در ایران ربطی به نظام سوسیال دموکراسی در نظام های موجود ندارد. این مقارنه دارای اشکالات بنیادی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۹
سیدجواد

وقتی سخن از انقلاب به میان میآید اغلب به انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه و انقلاب چین و انقلاب کوبا در کنار انقلاب اسلامی ایران می اندیشند ولی واقع امر این است که دو انقلاب بزرگ دیگر نیز در تاریخ مدرن رخ داده است؛ یکی انقلاب "باشکوه" انگلیس در ۱۶۸۸ و دیگری انقلاب آمریکا بود که در ۱۷۸۳ به پیروزی نشست. اما نکته اینجاست که انقلاب روسیه و انقلاب کوبا به شکست انجامید و انقلاب چین کماکان در حوزه "آزادی" با چالشهای بنیادینی روبرو است که زمان نشان خواهد داد که آیا با شکست مواجهه خواهد گشت و یا محور آزادی را در کنار توسعه اقتصادی و تقویت بنیه نظامی در ساختار خود درونی خواهد کرد. اما چرا سه انقلاب فرانسه و انگلیس و آمریکا دچار بن بست نشدند و توانستند به برخی از اهداف انقلاب دست یابند و راه را برای بازسازی بخش هایی که به آن دست نیافتند باز بگذارند؟ به نظر من، یکی از عوامل تداوم انقلاب در این سه کشور این است که آنها دائما به انقلاب "باز-گشت" می کنند و این بدین معناست که هر نسلی نسبت خویش با انقلاب را تفسیری نو می کند. به سخن دیگر، تجربیات نسل انقلاب معیار انقلابی بودن نیست و نگرش انقلابیون مقدس و منزه تحدید نمیگردد بل هر نسلی از چشم انداز تاریخی خویش با انقلاب نسبت برقرار می کند و در این حالت سخن از "برگشت" به نقطه تاریخی انقلاب نیست بل باز-یافتن نسبت ما با رخداد انقلاب است و این رویکرد موجب شده است که انقلاب به اهداف خودش تا جاییکه ممکن است برسد. اما در ایران تفسیر و باز-تفسیر از رخداد انقلاب هنوز ممکن نشده است و این رخداد به مثابه یک واقعه تاریخی در ۱۳۵۷ با تفاسیر آن دوران به عنوان معیار مبنا قرار گرفته است و هر از گاهی نیروهای به اصطلاح انقلابی درصدد "برگشت" به پارادایم انقلاب هستند و این برگشت به معنای حذف رشد و تحول جامعه از سال ۱۳۵۷ به این سو تعبیر میگردد. اما سنت سیاسی اصلاح طلبی تفسیر از انقلاب را پس از ۴ دهه هنوز مفهومینه نکرده است و این باعث شده است که ظرفیت مفهومی از تحولات اجتماعی ایران در این ۴ دهه متولد نگردد و گفتمان اصلاح طلبی چیزی جز "سکولاریسم" در عمل و نظر نباشد. زیرا بنیانهای فکری و مفهومی تفاسیر موجود اصلاح طلبی چیزی جز بحث های گیدنز و رورتی و هابرماس نیست و با این چارچوب مفهومی نمیتوان سنت فقهی حاکم بر انقلاب اسلامی را باز-تفسیر نمود. برای دچار نشدن به نمونه روسیه و کوبا باید دست به باز-تفسیر انقلاب اسلامی، نه از منظر انقلابیون ۴۰ سال پیش بل از چشم انداز اکنون و اینجا، زد. البته اگر به سنت اصلاح طلبی خرده بگیریم، می گویند اگر ما نقدهای جدی وارد کنیم، آنگاه از دایره قدرت اجرایی کنار گذاشته میشویم و نمی توانیم سهمی در شکلدهی به چارچوب ساختارهای قدرت داشته باشیم. این سخن نابجایی است. زیرا ما میتوانیم بین قدرت و نفوذ یکی را انتخاب کنیم و لازم نیست جامعه را در یک دور باطل نگه داریم. به سخن دیگر، اصلاحات واقعی زمانی رخ خواهد داد که جامعه را از خوانش های انقلابی سال ۱۳۵۷ رها سازیم و تفاسیر نوین با مقتضیات امروزی و از منظر اینجایی برسازیم تا بتوانیم در افق امروز و فردا -و نه دیروز- حرکت کنیم. اما اصلاح طلبی حرفه ایی به دلیل دلبستگی به قدرت چارچوب مفهومی برای باز-تفسیر انقلاب را ندارد و به این دلیل است که من معتقدم بزرگترین ترمز در برابر تحول امر اجتماعی و توسعه جامعه ایران سنت موسوم به دوم خردادی است که ظرفیت های بازآفرینی تفاسیر نوین از پارادایم انقلاب را مسدود کرده است و راضی به نوعی خویشاوندسالاری در امر سیاسی گشته است. شاید وقت آن رسیده باشد دانشگاه دست به بازخوانی سه انقلاب انگلیس و فرانسه و آمریکا در مقایسه با انقلاب روسیه و در نسبت با روندهای موجود در جامعه ایران بزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۰۰
سیدجواد

وقتی بحثی در حوزه عمومی درمی گیرد باید به بنیان های بحث توجه کرد والا بحث ها بصورت آشفته و مشوش رها میشود. ببینید برخی از اصلاح طلبان مانند دکتر جلایی پور تلاش می کنند بحث خویش را صبغه "جامعه شناسی" بدهند و با این حربه بر سر مطالبات شهروندی مردم ایران بکوبند و آنها را به صورت مفهومی سرکوب و منکوب و مرعوب کنند. واقع امر این است که رقبای سیاسی اصلاح طلبان از موضع دیگری بر سر ملت می کوبند و میگویند که "آزادی" یک حق "غربی" است و با موازین فقهی ما نمیخواند. اصلاح طلبان با خوانش ضد حقوق شهروندی که اتخاذ کرده اند تلاش می کنند حق زبان مادری و تدریس زبان های ملی ایران را در مدارس و دانشگاه های ایران را یک عمل "ضد ملی" وانمود کنند در حالیکه این خوانش از مفهوم ملی یک خوانش غیر دینی و غیر حقوق بشری و غیر ایرانی است. اما پرسش اینجاست که چرا اصلاح طلبان ضد تنوع و ضد زبان مادری در حوزه نهادهای ملی (مدرسه و دانشگاه ...) هستند؟ یکی از دلایل بنیادین این گرایش این است که اصلاح طلبان مفاهیم مدرن را با مقولات کهن خوانش می کنند و نوعی استبداد کهن در جهانبینی و جهاندینی آنها وجود دارد. این نگرش استبدادی باعث میشود آنها دائما در حال ائتلاف بی مبنا با گرایشهای گوناگون باشند و امروز نزدیکترین گرایش به اصلاح طلبان در حوزه "حق زبان مادری" نو-باستانگرایان شوونیسم هستند که ایرانیت را به فارسیت تقلیل می دهند و جالب اینجاست که این تقلیل گرایی در زبان استاد جلایی پور به عنوان "دفاع از ملیت ایرانی" مفهومینه می گردد. پرسش اینجاست که "ملیت" چیست؟‌ شریعتی در مفهومسازی خویش از ملیت از آن به عنوان "شخصیت فرهنگی" یاد می کند ولی جلایی پور و تئوریسین های اصلاح طلب عادت دارند اول گیدنز بخوانند و سپس به ایران نظر کنند و از این روی ملیت را یوروسنتریک تحدید می کنند. اگر ملیت را شخصیت فرهنگی بدانیم، آنگاه چه اشکالی دارد که شخص دارای چند زبان و آشنا با مجموعه ای از فرهنگها باشد و شهروند ایرانی بتواند کردی و ارمنی و گرجی و ترکی و عربی و بلوچی را به دلخواه خود در مدارس و دانشگاه های کشور فرا گیرد؟ آیا شخصیت فرهنگی ایرانی زمانی ایرانی خواهد بود که صرفا یک زبان بداند؟ این فهم تنگ و محدود از شخصیت فرهنگی (ملیت)‌ ریشه در تکساحتی دیدن انسان ایرانی دارد که ما به ازاء سیاسی (سیاست یک بعدی) و اقتصادی(اقتصاد تک محصولی) و اجتماعی (نظم اجتماعی یکپارچه) نیز دارد. حال جالب است مدعیان اصلاح طلبی در صف اول سرکوب مطالبات مدنی و حقوق شهروندی آنهم در حوزه نرمی چون زبان قرار گرفته اند و زبان را به بن سلمان در عربستان و ترامپ در آمریکا ربط می دهند!!! به کجا چنین شتابان!
19 جولای 2018

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

در گفتگویی که آقای خاتمی با روزنامه همشهری داشته است، در جایی اشاره کرده اند که "روز به روز امید مردم نسبت به ما کمتر شده است". در بحث هایی که با دکتر جلایی پور در "گروه جامعه شناسان" داشتم بارها به این نکته اشاره کرده بودم ولی نکته جالب این بود که این عزیزان اصلاح طلب میگفتند که باید "تجربی" نشان داد که مردم نسبت به جریان اصلاح طلب ناامید شده اند. اما امروز شاهد هستیم که یکی از فحول این جریان به صراحت اعلام کرده است که مردم از آنها قطع امید کرده اند. اما نکته ایی که آقای خاتمی به آن اشاره نکرده اند بحث از بنیان های اصلاح طلبی است که این "وضعیت ناامیدی" را در جامعه ایران ایجاد کرده است. به سخن دیگر، ایران چگونه دچار این وضعیت ناامیدانه شد؟ آیا باید برای فهم این ناامیدی در سطحی به دنبال علل گشت که "اصلاح طلبان سیاستورز" تا به امروز گشته اند یا نگاهی دوباره به بنیان های نظری فقهی ی که خوانش انقلابی بر آن ابتناء پیدا کرد و سپس در سالهای پس از جنگ "چرخش مبنایی" -از فقه پویا به سمت فلسفه پوپری و اندیشه های لیبرالی بدون نقد بنیان های فقهی که خود بر آن ایستاده اند- پیدا کرد؟ ناامیدی از امر سیاسی در ایران بحث جدیی است که اصلاح طلبان ظرفیت مفهومی ی برای مفهومینه کردن آن ندارند و دائما بحث ها را به سطح روزمرگی تقلیل می دهند. نقش فقه پویا در انقلاب اسلامی و محدودیت های نظری آن در مواجهه با معاصرت و بی-ربطی دستگاه فقه پویا و شبکه مفهومی آن با مفاهیم لیبرالیسم و نظام معنایی بازار آزاد و تلفیق بی-مبنای این دو نظام معنایی در گفتمان اصلاح طلبی، آشوب مفهومی بنیادینی ایجاد کرد که از درون دموکراسی، مفهوم مردمسالاری دینی با "امتیاز ویژه" برای طبقه روحانیت ایجاد شد و سرآخر نوزادی به نام "خویشاوندسالاری دینی" متولد گشته است که به هیچ اصولی پایبند نیست و این دستپخت مفهومسازی بی بنیان جریان اصلاح طلبی در ایران است که کماکان بی پاسخ مانده و ناامیدی را در این ساحت باید نخست جستجو کرد.

18 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد