سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

جامعه‌شناسی، فلسفه و دین‌پژوهشی

سیدجواد میری

سیدجواد میری مینق
دانشیار گروه جامعه‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
دکترای تخصصی (Ph.D): جامعه‌شناسی، (دانشگاه بریستول/ انگلستان)، 2003.
کارشناس و کارشناسی ارشد: مطالعات ادیان و فلسفه علم، (دانشگاه گوتنبرگ / سوئد)، 1997.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۷۹ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

دوستداران و شاگردان دکتر سید محمد امین قانعی راد مستندی برای او تهیه کرده اند و مرا هم شریک در این کار فرهنگی با ارزش نمودند و من متنی کوتاه در باب اهمیت مستند سازی به مثابه "قصه" نوشتم و تلاش کردم متنی دلی باشد. البته می دانم تحفه درویشی است در رثای دوستی مهربان:



دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید



زندگی یک قصه است ولی قصه گویی هنری نیست که هر کس آن را بداند. زیباترین رویدادها در تاریخ بشر به صورت قصه ها و داستان ها به دست ما رسیده است و از خلال این داستان ها، انسان می تواند به مرزهای امکان نزدیک شود. یکی از راه های قصه گویی در دوران معاصر سینما و فیلم است که جای نقاله گویان قدیم را گرفته است و از طریق این هنر است که ما می توانیم با میراث خویش ارتباط برقرار کنیم و در این میان یکی از قویترین فرم های ارتباط سینماتیک ژانر فیلم مستند است. اما پرسش اینجاست که راوی چه شرایطی باید داشته باشد تا این ژانر هم مانا باشد و هم تاثیرگذار و هم با سوژه ربط وجودی و نه فقط ثبت و ضبط صوری داشته باشد؟ راوی بابد قوه ی خیال قویی داشته باشد و با افق های باز در تماس باشد و اصلا خودش افق جدید باشد تا بتواند روایت گشودگی کند. به سخن دیگر، اگر ما بخواهیم روایتی از زندگی جامعه شناسی داشته باشیم که هم مستند باشد یعنی قابل اِستناد باشد و هم سندی باشد که دارای روح و سرزندگی و نوید دهنده افق های روشن، باید فهمی همدلانه از حیات فرد داشته باشیم تا بتوانیم زوایای حیات او را ترسیم کنیم. حال اگر روایت مبتنی بر قصه ای باشد که خودِ فرد راوی آن است به نظرم واجد جذابیت هایی است که ممکن است در حالات دیگر ممکن نباشد. البته هیچگاه نباید فراموش کنیم که هر مستندی هر چند مستند باشد مبتنی بر چشم اندازی است که هم راوی و هم کارگردان دست در دست هم آن را برمیسازند و این مخاطب است که این مستند را از چشم انداز خویش باز-سازی می کند و سندی برای زیست خویش در جهان پرتلاطم برمیسازد و تفسیری که او از این "واقعه" می تافد با خود واقعه و مستند سازی از واقعه فاصله ها دارد. اما نکته اینجاست که "من" دائما در تلاشم تا "تو" را بیابم و این کشش و کوشش است که "ما" را میسازد و از خاکستر ما نغمه ای میسراید تا نسل های پس از ما خاطره ای از خویشتنِ تاریخی خود داشته باشند. جهان برهوتی است که به برکت انسان های مهربان و کنجکاو تبدیل به پردیسی می گردد که قابل تحمل می گردد. شاید مستند کردن دردهای بزرگان رنج های ما را تحمل پذیرتر کند و ما را به این خودآگاهی برساند که هرگاه برای دیگران و در خدمت دیگران قدم برداریم، آنگاه امکان سعادتمندی برایمان فراهم خواهد شد. سید محمد امین قانعی راد یکی از آن روح های مهربان بود که برای التیام دردهای دیگران دائما قدم برمی داشت و حتی زمانیکه دردهایش عمیق بود و جان را به ستوه آورده بود از پای ننشست. او زیبا زیست و ایستاده مرد. خدا نگه دار رفیق!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۶
سیدجواد

وقتی بحثی در حوزه عمومی درمی گیرد باید به بنیان های بحث توجه کرد والا بحث ها بصورت آشفته و مشوش رها میشود. ببینید برخی از اصلاح طلبان مانند دکتر جلایی پور تلاش می کنند بحث خویش را صبغه "جامعه شناسی" بدهند و با این حربه بر سر مطالبات شهروندی مردم ایران بکوبند و آنها را به صورت مفهومی سرکوب و منکوب و مرعوب کنند. واقع امر این است که رقبای سیاسی اصلاح طلبان از موضع دیگری بر سر ملت می کوبند و میگویند که "آزادی" یک حق "غربی" است و با موازین فقهی ما نمیخواند. اصلاح طلبان با خوانش ضد حقوق شهروندی که اتخاذ کرده اند تلاش می کنند حق زبان مادری و تدریس زبان های ملی ایران را در مدارس و دانشگاه های ایران را یک عمل "ضد ملی" وانمود کنند در حالیکه این خوانش از مفهوم ملی یک خوانش غیر دینی و غیر حقوق بشری و غیر ایرانی است. اما پرسش اینجاست که چرا اصلاح طلبان ضد تنوع و ضد زبان مادری در حوزه نهادهای ملی (مدرسه و دانشگاه ...) هستند؟ یکی از دلایل بنیادین این گرایش این است که اصلاح طلبان مفاهیم مدرن را با مقولات کهن خوانش می کنند و نوعی استبداد کهن در جهانبینی و جهاندینی آنها وجود دارد. این نگرش استبدادی باعث میشود آنها دائما در حال ائتلاف بی مبنا با گرایشهای گوناگون باشند و امروز نزدیکترین گرایش به اصلاح طلبان در حوزه "حق زبان مادری" نو-باستانگرایان شوونیسم هستند که ایرانیت را به فارسیت تقلیل می دهند و جالب اینجاست که این تقلیل گرایی در زبان استاد جلایی پور به عنوان "دفاع از ملیت ایرانی" مفهومینه می گردد. پرسش اینجاست که "ملیت" چیست؟‌ شریعتی در مفهومسازی خویش از ملیت از آن به عنوان "شخصیت فرهنگی" یاد می کند ولی جلایی پور و تئوریسین های اصلاح طلب عادت دارند اول گیدنز بخوانند و سپس به ایران نظر کنند و از این روی ملیت را یوروسنتریک تحدید می کنند. اگر ملیت را شخصیت فرهنگی بدانیم، آنگاه چه اشکالی دارد که شخص دارای چند زبان و آشنا با مجموعه ای از فرهنگها باشد و شهروند ایرانی بتواند کردی و ارمنی و گرجی و ترکی و عربی و بلوچی را به دلخواه خود در مدارس و دانشگاه های کشور فرا گیرد؟ آیا شخصیت فرهنگی ایرانی زمانی ایرانی خواهد بود که صرفا یک زبان بداند؟ این فهم تنگ و محدود از شخصیت فرهنگی (ملیت)‌ ریشه در تکساحتی دیدن انسان ایرانی دارد که ما به ازاء سیاسی (سیاست یک بعدی) و اقتصادی(اقتصاد تک محصولی) و اجتماعی (نظم اجتماعی یکپارچه) نیز دارد. حال جالب است مدعیان اصلاح طلبی در صف اول سرکوب مطالبات مدنی و حقوق شهروندی آنهم در حوزه نرمی چون زبان قرار گرفته اند و زبان را به بن سلمان در عربستان و ترامپ در آمریکا ربط می دهند!!! به کجا چنین شتابان!
19 جولای 2018

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

در گفتگویی که آقای خاتمی با روزنامه همشهری داشته است، در جایی اشاره کرده اند که "روز به روز امید مردم نسبت به ما کمتر شده است". در بحث هایی که با دکتر جلایی پور در "گروه جامعه شناسان" داشتم بارها به این نکته اشاره کرده بودم ولی نکته جالب این بود که این عزیزان اصلاح طلب میگفتند که باید "تجربی" نشان داد که مردم نسبت به جریان اصلاح طلب ناامید شده اند. اما امروز شاهد هستیم که یکی از فحول این جریان به صراحت اعلام کرده است که مردم از آنها قطع امید کرده اند. اما نکته ایی که آقای خاتمی به آن اشاره نکرده اند بحث از بنیان های اصلاح طلبی است که این "وضعیت ناامیدی" را در جامعه ایران ایجاد کرده است. به سخن دیگر، ایران چگونه دچار این وضعیت ناامیدانه شد؟ آیا باید برای فهم این ناامیدی در سطحی به دنبال علل گشت که "اصلاح طلبان سیاستورز" تا به امروز گشته اند یا نگاهی دوباره به بنیان های نظری فقهی ی که خوانش انقلابی بر آن ابتناء پیدا کرد و سپس در سالهای پس از جنگ "چرخش مبنایی" -از فقه پویا به سمت فلسفه پوپری و اندیشه های لیبرالی بدون نقد بنیان های فقهی که خود بر آن ایستاده اند- پیدا کرد؟ ناامیدی از امر سیاسی در ایران بحث جدیی است که اصلاح طلبان ظرفیت مفهومی ی برای مفهومینه کردن آن ندارند و دائما بحث ها را به سطح روزمرگی تقلیل می دهند. نقش فقه پویا در انقلاب اسلامی و محدودیت های نظری آن در مواجهه با معاصرت و بی-ربطی دستگاه فقه پویا و شبکه مفهومی آن با مفاهیم لیبرالیسم و نظام معنایی بازار آزاد و تلفیق بی-مبنای این دو نظام معنایی در گفتمان اصلاح طلبی، آشوب مفهومی بنیادینی ایجاد کرد که از درون دموکراسی، مفهوم مردمسالاری دینی با "امتیاز ویژه" برای طبقه روحانیت ایجاد شد و سرآخر نوزادی به نام "خویشاوندسالاری دینی" متولد گشته است که به هیچ اصولی پایبند نیست و این دستپخت مفهومسازی بی بنیان جریان اصلاح طلبی در ایران است که کماکان بی پاسخ مانده و ناامیدی را در این ساحت باید نخست جستجو کرد.

18 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۲
سیدجواد

اقتصاد علمی بسیار پیچیده است و اظهار نظر در این حوزه نیاز به بینش و تخصص آکادمیک دارد. این نکته ظریفی بود که در ایران به آن هیچ توجهی از بدو تاسیس جمهوری اسلامی نشد و علل متعددی را می توان بر این بی التفاتی برشمرد. یکی از علل مهم در عدم پذیرش اصالت اقتصاد، رویکرد اسلامیستی بنیانگذاران جمهوری اسلامی است که اصالت اقتصاد را بر مبنای عقیدتی رد میکنند و اصالت فقه را بر اصالت اقتصاد ترجیح می دهند. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم "اقتصاد" در جهان معاصر صرفا یک شاخه از علم به معنای متعارف کلمه نیست بل "دین جهان معاصر" است و پیامبران ویژه خود و سنت مخصوص به خود را نیز دارد و از این منظر نزاع بین اصالت اقتصاد و اصالت دین، به نوعی منازعه دو جهاندینی نیز هست که البته در خوانش کاتولیکی از دین (که بر ذهن انسان اسلامیستی سیطره یافته) مشهود است و من با آن مخالفم ولی دلالیل خویش در این مورد را در جایی دیگر مبسوط بحث نموده ام. اما بحث من در این مقال معطوف به روند آتی اقتصادی در ایران است که از منظر یک جامعه شناس میباشد و مبتنی بر تجربه تطبیقی خود-اتنوگرافیک است. به سخن دیگر، من از تجربه زیسته خود در اقتصادهای گوناگون (سوئد و چین و مالزی و انگلیس و تایوان و روسیه) و مقایسه آن با تجربه دهساله خویش در نظام اقتصادی ایران سخن می گویم و داده های من مبتنی بر این تجربه زیسته خود-اتنوگرافیک است. در سال ۱۳۸۷ حقوق دریافتی من در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یک میلیون تومان بود. این مبلغ با احتساب دلار ۹۲۰ تومان معادل ۱۰۸۰ دلار بود و امروز حقوق دریافتی من چهار میلیون و ششصد هزار تومان است که با دلار ۸۲۰۰ تومان معادل ۵۶۰ دلار می شود و اگر تورم امروز را هم به این معادله بیافزاییم، آنگاه متوجه میشویم که من نسبت به وضعیت خودم در ده سال پیش درآمدم نصف شده است و قدرت خریدم چندین برابر نسبت به وضعیت خودم در ایران تضعیف شده است. به سخن دیگر، امروز ما امکان مقایسه با کشورهای اروپایی را که نداریم و در مقایسه با کشورهای همسایه همچون ترکیه و عربستان و امارات و قطر هم در موقعیتی نیستیم که دست به مقایسه برنیم و از آن مهم تر، حتی نسبت به وضعیت خودِ ایران در ده سال قبل هم در وضع شکننده تری قرار گرفته ایم. تحلیل محتوای این وضعیت مبتنی بر تجربه زیسته و در قالب مطالعاتی اتو-اتنوگرافی انتقادی ما را به این مسئله رهنمون می گردد که در چارچوب نظام درک دقیقی از "وضع اقتصادی" وجود ندارد و پاشنه آشیل اقتصاد به تنهایی با فرمولهای اقتصادی قابل حل نیست بل نیازمند بازبینی مبنایی هستیم که بتواند اصالت اقتصاد را در مبانی ملحوظ کند ولی پرسش اینجاست که آیا امکان چنین بازبینی در مبانی ذیل پارادایم "اصالت فقه" وجود دارد؟ اگر این بازبینی صورت نگیرد یقیننا ابعاد مهمی از "نظم اجتماعی" دستخوش تحولات عمیقی خواهد گشت که مدیریت آنها کاری بس دشوار خواهد بود. به عبارت دیگر، اقتصاد در آینده نزدیک در ایران به یک شاخصه امنیتی بدل خواهد شد و این روندی سلبی محسوب می گردد که نیاز به بازخوانی دارد.

16 جولای 2018

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۹
سیدجواد

سفر دکتر ولایتی به روسیه و ملاقات پوتین و ترامپ در هلسینکی و تلاطمات بازار در ایران و خاموشی های پی در پی در سراسر ایران و سکوت مسئولان در قبال نگرانی مردم و پاسخگو نبودن حاکمیت در برابر تشویش عمومی ... همگی دست به دست هم داده اند و جامعه ایرانی را در وضعیت شکننده ای قرار داده اند. البته اینکه محتوای واقعی گفتگوهای ولایتی در مسکو چه بوده است یا امکان تفاهم واقعی بین ترامپ و پوتین و تاثیر یا عدم تاثیر آن بر موقعیت ایران در مدیترانه چه مقدار است و هزاران مسئله پیچیده که ایران امروز با آن درگیر است، یک طرف قضیه است ولی ابعاد مهم دیگر این قضایا این است که جامعه تصوراتی را میبافد که این تصورات "خیالبافی" به معنای مصطلح قضیه نیست بل این تصورات دقیقا خودِ جامعه است و این تصورات ممکن است با تصورات حاکمان مطابقت نکند و مشکل از آنجا شروع میشود که حاکمیت به جای فهم تصورات جامعه از خودش -که عینا خودِ جامعه است- تلاش می کند با تصورات جامعه "برخورد" کند، کما اینکه با اپلیکیشن های تلگرام و توئیتر و اینستاگرام و فیسبوک برخورد کرد و کما اینکه با "فهم زنانه" از بدن در عرصه عمومی برخورد می کند. اما نکته اینجاست که حاکمیت در "مقام حاکمیت" همانقدر که به "برخورد" باید اهتمام کند به همان مقدار و حتی بیشتر باید به "بازخورد" روشهای خویش التفات کند. زیرا حاکمیت مطلوب بدون توجه به تصورات جامعه از خودش -که عین جامعه است و با جامعه فقهی مومنین متفاوت است- ممکن نیست و در شرایط کنونی که دول متخاصم شریان حیاتی اقتصاد و امنیت ایران را هدف گرفته اند ما نیازمند یک "چرخش پارادایمی" از مفهوم "برخورد با جامعه" به سمت فهم "بازخورد روشهای حاکمیت در برابر جامعه" هستیم. این چرخش آنگاه زبان مفاهمه با جامعه را میآفریند و امکان گفتگو بین حاکمیت و جامعه را تسهیل می کند و بازار شایعات -یعنی تصوراتی که جامعه در برابر قدرت میبافد و عین جامعه مقابل حاکمیت میشود- را کاهش می دهد. به سخن دیگر، در مقام حاکمیت ما تنها مکلف در برابر وظیفه نیستیم که موجب گردد ما فقط "برخورد" کنیم بل موظف به فهم و پیگیری بازخوردهای جامعه در برابر سیاستگذاریها و حتی عدم سیاستگذاریهای خویش هستیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۸
سیدجواد

رای عبور از تکصدایی در امر سیاسی در ایران، روشنفکر ایرانی هیچ راهی جز نقد واسازانه گفتمان اصلاح طلبی ندارد. زیرا این گفتمان بزرگترین مانع توسعه در فهم معاصرت در ایران است.

اگر بگویید پس گفتمان اصولگرایی چه میشود؟ پاسخ من این است که اصولگرایی، یک گفتمان نیست بل سایه گفتمان اصلاح طلبی است و بی آن "سایه" وجود نخواهد داشت.

به سخن دیگر، برای تحول بنیادین جامعه ایرانی، روشنفکران باید عبور از سنگلاخ اصلاح طلبی (که عکس برگردان ترجمه ای مدرنیته است) را سرلوحه نقد خویش قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۶
سیدجواد

بحث جدی در ایران بین پانترکیسم و پانکردیسم و پانعربیسم و ناسیونالیسم نیست. زیرا همگی نوعی ایدیولوژی های سرکوبگر و ضد امر متنوع هستند و به انحاء مختلف "دیگری" را نفی می کنند و تا "تو" به شکل "من" درنیایی از حق حیات اجتماعی برخوردار نیستی و اوج این ایسم ها فاشیسم و نازیسم و راسیسم در جهان معاصر است.

باید به معنای واقعی در گفتمان علوم انسانی مخاطرات این ایسم های انسان سوز بحث و مفهومینه گردد. اما آنچه به جامعه قوام می دهد و صورتی انسانی از حیات اجتماعی به دست می دهد و ضد دیگری هم نیست مفهوم "حب وطن" یا میهن دوستی و پاتریوتیسم است که در این گرایش میهن به منزله "خانه" و در امتداد حس غریزی انسان نسبت به کاشانه خویش قرار می گیرد. در این یک سده مفاهیم پاتریوتیسم و ناسیونالیسم و گرایشهای فاشیستی و علقه های راسیستی در گفتمان ملی در جامعه ایرانی بسیار خلط شده است و ما در گفتگو با یکدیگر دچار مغالطه "اشتراک لفظی" گردیده ایم.

ایران به مثابه خانه ایرانیان، کاشانه همه ایرانیان است و فرهنگ ها و دین ها و زبان ها و نژادهای تمامی ایرانیان جزء لاینفک ایرانیت میباشد و سرکوب یک جزء به بهانه جزء دیگر موجبات از بین رفتن "امر سرکوب شده" نمی گردد بل در صورتی مهیب تر سر برخواهد آورد. به سخن دیگر، ما نیازمند بازخوانی برساخت ناسیونالیسم ایرانی و احیای گفتمان "میهن دوستی" در ایران هستیم. زیرا در گفتمان میهن دوستی امکان جمع تکثرها و قاعده مند کردن امر متنوع بر اساس مطالبات حقوق شهروندی هستیم و این گفتمان ربطی به اسطوره سازی "بوز قورد" یا اسطوره سازی "فره وش" یا ... ندارد بل بر اساس گفتگو در عرصه عمومی بین شهروندان آزاد رخ می دهد.

به زبان روشن بگویم، برخی ممکن است بگویند که توجه و پرداختن به ریشه و خواستگاه و عواملی که سبب تقویت این گرایشات تند روانه می شود مهم تر از بروزات این گرایشات فکری و سیاسی هست ولی در پاسخ به این اشکال باید بگویم که پرداختن به ریشه نباید ما را از غرس کردن شاخه های زائد غافل کند. کوروش بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ بوزقورد بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ کاوه بازی انحراف است؛ باید نقد شود؛ ناسیونالیسم نژادی انحراف است؛ باید نقد شود. بنابراین به اصل میهن دوستی، باز-گشت لازم است و این پیام من است: میهن را دوست بداریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۴
سیدجواد

اگر کسی با ادبیات علوم اجتماعی اندکی آشنایی داشته باشد به سادگی درمی یابد که جلایی پور دست به یک مغالطه زده است تا مطالبات مدنی جامعه ایرانی در باب "زبان مادری" را به پان ها نسبت دهد تا از این طریق بتواند راهی به سوی چرخشی که در جامعه ایرانی از کلان گفتمان اسلامیسم به سمت ناسیونالیسم می رود را ذیل گفتمان سیاسی اصلاح طلبی سوق دهد و از این طریق برای انتخابات ۱۴۰۰ سهم خواهی نماید. البته جلایی پور و گفتمان اصلاح طلبی در ایران می تواند چنین چرخشهایی بنماید (مثلا از استکبار ستیزی و آمریکا ستیزی و بازار تعاونی تا لیبرالیسم و بازار کاپیتالیسمی) و دال های خود را دائما با منطق قدرت تنظیم کند ولی بسیار خطا خواهد بود اگر نام این چرخش ها را با مفهوم "جامعه شناسی تجربی" تحدید کنیم. نکته بعدی که دال مرکزی نقد من بر یادداشت جلایی پور است، این موضوع است که ما باید بین دو مفهوم وطن دوستی و ناسیونالیسم
Patriotism و Nationalism
تمایز قائل گردیم و هرگونه نقد بر گفتمان ناسیونالیسم را "ضدیت با وطن" و دشمنی با میهن معرفی نکنیم. آنچه که مورد نقد است خوانشی از وطن است که مبتنی بر ایدیولوژی های قرن نوزدهمی اروپایی است که در ایران با عنوان ناسیونالیسم باستانگرایانه برساخت شده است و از قضا انقلاب ۱۳۵۷ پایانی بر گفتمان ناسیونالیستی باستانگرایانه بود و ظهور مفهوم "زبان فارسی" به مثابه "زبان رسمی" در قانون اساسی یکی از نمودهای آن بود. گفتمان میهن دوستی در بین تمامی اقوام و مردم و ملت ایران ذیل مفهوم "حب وطن" قدمتی طولانی تر از گفتمان ناسیونالیستی سرکوبگر و یکپارچه گرایِ تمامیت خواهِ ضد امر متنوع داشت و از قضا بر مولفه "زبان" با "نژاد" مبتنی نبود- بلکه بر روی ایده وطن به مثابه خانه و کاشانه مبتنی است. به سخن دیگر، ظهور پان ها در ایران را باید دوقلوی گفتمان پانیستی حاکمیت تلقی نمود که با حذف ایده "حب وطن" به مثابه الفت-دهنده ایرانیان، تلاش نمود یک برساخت یوروسنتریکی را بر جامعه ایران تحمیل نماید و جامعه متکثر هم در برابر آن مقاومت کرد و ۱۳۵۷ پایان آن گفتمان پان-ناسیونالیستی بود. حال جلایی پور بدون توجه به این چرخش و در تقابل آشکار با "گفتمان انقلابی" به اصلاح طلبان می گوید که از "ملیت ایرانی" باید دفاع کنیم و ارکان آن را ایرانیت و اسلامیت و مدرنیت برمیشمارد ولی غافل از آنکه این ارکان نیازمند واکاوی دارند: کدام خوانش از ایران؟ کدام خوانش از اسلام؟ کدام خوانش از مدرنیته؟ البته او یک سرنخی می دهد و می گوید "زبان فارسی" به عنوان زبان ملی ولی مشکل اینجاست که اگر کسی با خوانش او از ربط زبان فارسی و مفهوم "ملی" مخالف بود به صورت اتوماتیک میشود "پان" و اگر کسی با خوانش او از " اسلامیت" مخالف بود میشود "مرتجع" و اگر کسی با خوانش او از مدرنیته مخالف بود میشود "ضد توسعه"!!! نکته اینجاست که با برشمردن سه رکن فرهنگ کنونی ایران، ما سخنی رهگشا نگفته ایم بل ایده ای گنگ را مطرح کرده ایم که نیاز به مفهومپردازی دارد. من در کتاب "تاملی درباره ایران" به تفصیل به مفهوم "ملی" پرداخته ام و استدلال کردم که ملی و رسمی دو مفهوم متمایز هستند و بی توجهی به این تمایز ما را دچار همین ذهنیت سلبی می کند که استاد جلایی پور گرفتارش شده اند یعنی هر تقابل با تعریف ایشان مترادف با پانگرایی است. این بحث اگر صرف آکادمیک بود زیاد اهمیت نداشت چون بی بنیانی مفهومی آن آشکار است ولی خطر این یادداشت از آنجا آشکار میشود که او این بحث را به دامنه سیاستگذاری کشانده است و اصلاح طلبان را ترغیب می کند که به گرایش های افراطی در جامعه اقبال نشان دهند چون رای های آینده در آنجاست. جلایی پور آگاه نیست که حتی در اروپا احزاب ناسیونالیستی به عنوان احزاب دست راستی و افراطی شناخته می شوند ولی احزاب غالب دغدغه عدالت و آزادی و توزیع عدالت و فقرزدایی و صیانت از حقوق اقلیت ها را دارند و وا-دادن امر سیاسی در اروپا به ایدیولوژی های ناسیونالسیتی در جهان پسامدرن امروز مساوی با ظهور جریانهای فاشیستی و اقتدارگرا در عرصه مدیریت جوامع اروپایی و آمریکا و حتی هندوستان است و عجیب است که یک اصلاح طلب بعد از ۲۱ سال گفتمان اصلاح طلبی، اصلاح طلبان را به اقتدارطلبی فرا می خواند و تکثر و تنوع زا نفی می کند. این فراخوان در شرایط امروز جامعه یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که اصلاح طلبان، گفتمان اعتدال روحانی شکست خورده و رای ها در ۱۴۰۰ در گرایش های ناسیونالیستی و ضد گفتمان اسلامیستی قرار دارد و "ما" باید به آن سمت برویم. اما پرسش اینجاست که آیا در فضای اقتدارگرایی میتوان صندوقی داشت؟



اصلاح‌طلبی و اهمیت دفاع از ملیت ایرانی

حمیدرضا جلائی‌پور
▪️اصلاح‌طلبان مخالف تبعیض فرهنگی- قومی در ایران هستند. ولی زیستگاه فرهنگ‌ها و اقوام ایران در «چارچوب ایران تاریخی، فرهنگی و جفرافیایی» است. متاسفانه «پان‌ها» 👆آشکار وپنهان ملاحظات ملی را نادیده می‌گیرند و شایسته است که هشیار بود.

▪️فرهنگ کنونی ایران تغذیه کننده از سه منبع ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت است. و نادیدن ملاحظات «ملی» درست مثل نادیدن گرفتن ملاحظات «اسلامی» و «مدرنیته» است.

▪️متاسفانه اصلاح‌طلبان  در ابراز تاکید بر ملاحظات ملی قوی عمل نمی‌کنند.

▪️به نظر من اصلاح طلبان ضمن دفاع از عدالت فرهنگی-قومی، شایسته است که در مواجهه‌ با «واگرایی‌های» فرهنگی و قومی یک مرزبندی بندی روشن با «پان‌ها» داشته باشند.

▪️چه اشکالی دارد اصلاح طلبان در هر تشکل سیاسی و یا مدنی که فعال‌اند یک مرامنامه یا آیین نامه ای تدوین کنند و هر فعال اصلاح‌جویی وقتی وارد جبهه و جریان اصلاح طلبی (چه اصلاح‌طلبی دولت‌محور و چه اصلاح‌طلبی جامعه‌محور) میشود، چه در تهران و چه در شهرهای دیگر، ملزم به رعایت این چارچوب باشد. حداقل پنج ملاحظه می‌تواند تعهد به این چارچوب ملی را معین کند.

۱-باور و التزام به تلاش برای حفظ «تمامیت ارضی ایران» بدون هیچ کم و کاستی.

۲-باور و التزام به تلاش برای حفظ و تعمیق جایگاه زبان ملی و مشترک ایرانیان (فارسی) در کنار احترام و ارتقای زبان مادری در جامعه مدنی.

۳-باور و التزام به حفظ منافع ملی ایران. یعنی گام برداشتن در راه و مسیرهایی که سود بیشینه ملت ایران را برآورده می کند نه یک قوم و تیره خاص را.

۴-باور و سوگند به پاسداری از "ملیت ایرانی" به عنوان یکی از ستون‌های اصلی نگهدارنده همبستکی و اتحاد ملی. البته ملیت ایرانی با همه الزامات و پیشینه و جزییاتش که در خود همزیستی عادلانه فرهنگی و قومی را داشته باشد.

۵-باور به پاسداری انتقادی از میراث تاریخی ایران از تاریخ باستان تا دوره اسلامی و تا امروز یا دوره مدرن و معاصر.

▪️غفلت از مولفه‌های ملی با بی نظمی و تضادی که بر سر حفظ منافع ملی در برابر پدیده «پان ها» در ایران وجود دارد؛ واقعا ضعیف کردن بعد «هویت ملی اصلاح‌طلبان» است. در اصل اهمیت جریان اصلاح‌طلبی بخاطر این است که در ایران این جریان از همزیستی عناصر اصلی میراث ملی، اسلامی و مدرن دفاع می‌کند. بنابراین اصلاح‌طلبان نباید در دفاع از عناصر ملی مثل «شرمنده‌ها» عمل کنند.

▪️این توجه به عناصر ملی توجه به «ناسیونالیسم مدنی ایران» است و هیچ فصل مشترکی با ملی‌گرایی و ناسیونالیسم «شوینیستی»، «نژاد‌پرستانه» و «عظمت‌طلبانه» و ضدیت با دیگر ملت‌ها ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۲
سیدجواد

تحولات زبان و شکلگیری فرم های زبانی در تاریخ اجتماعی یک سرزمین و ربط زبان ها با ادیان مختلف در تاریخ تمدن ها و فرهنگ های بشری از موضوعات بسیار مهم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است. یکی از بحث های بسیار جدی در این یک سده اخیر در حوزه علوم اجتماعی بحث "Disenchantment"
یا "Entzauberung" است که وبر در جامعه شناسی و "Demythologization" که متالهین در الهیات معاصر مطرح می کنند و در هر دو این بحث ها، محور گفتگو بر این امر شکل گرفته است که مدرنیته جهان را از امر سِحر آفرین به درآورده است و فهم معاصر از امور به سمت نوعی اسطوره زدایی حرکت کرده است. حال، با چنین عقبه نظری که علوم اجتماعی بر آن مبتنی گردیده است، سخنان پورجوادی در حوزه زبان بسیار عجیب و پیشا-مدرن می نماید و این نظر با انتقادهایی که گاه و بیگاه از او در یادداشت های فیسبوکیش انتشار می یابد در تضاد جدی است. زیرا در این یادداشت ها، او دائما از وضع موجود نظم سیاسی نالان است ولی در اینجا فهم انسان ایرانی از جایگاه زبان فارسی در ایران معاصر را با استعارات عرفانی درمیآمیزد و در اموری که نیازمند نقد و واکاوی هستیم "هاله تقدس" می بافد. از قضا حکمت و عرفان و تصوف و ادب ایرانی با تمامی دلبستگی که به آن دارم باید از موضع روشنفکری این را بگویم که عمیقا دارای سویه های ضد مدرن و ضد عقلانیت نوین می باشد و یکی از ترمزهای جدی ذهن ایرانی مواجهه غیر نقادانه با این میراث گهنبار و کهنبار است که شدیدا تحت تاثیر خوانش های کربّنی نوعی سرمستی کاذب در اهل اندیشه ایرانی ایجاد کرد و ضدیت اسلامیستی با جهان مدرن را نوعی "تقدس حِکّمی" نیز بخشید. به سخن دیگر، فاش گویم که این خوانش پورجوادی از قدسیت زبان فارسی بخشی از همان پروژه ضد توسعه و تعامل با مدرنیته است که امروز از خانه فقه به خانه حکمت و خانه زبان نقل مکان کرده است. برای عبور از این روان- پریشی جلوه های گوناگون این قدسی کردن را در هر جا و هر صورتی باید به زیر تیغ نقد کشاند تا عرصه عمومی دچار خودشیفتگی و تقدس مابی نگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۲۹
سیدجواد

سکولاریزه شدن "ذهن اروپایی" در قرن نوزدهم نام کتابی است که اوون چادویک مورخ بریتانیایی در سال ۱۹۷۵ به چاپ رساند. این کتاب بر خلاف بسیاری از خوانش های فلسفی و جامعه شناختی ظهور سکولاریسم در ذهن اروپایی را در دگرگونی در بنیان های متافیزیکال جستجو نمی کند. چادویک با نگاهی به روندهای تاریخی در جامعه قرن نوزدهم انگلیس به این نتیجه میرسد که رفتارهای متولیان دینی در جامعه انگلیس موجب وهن دین گردید و نوعی اشمئزاز در ذهن و جان مردم ایجاد کرد و آرام آرام "بی تفاوتی" در برابر دین شکل گرفت و این بی تفاوتی با دین ستیزی فیلسوفان عصر روشنگری یا استدلال های روشنفکران قرن ۱۸ و ۱۹ اروپایی بسیار متفاوت بود. من این کتاب را ۳۰ سال پیش مطالعه کرده بودم و هر از گاهی که به آن مراجعه می کنم، نکته ای محوری این کتاب را در بستر ایران قابل مطالعه می بینم. به عنوان مثال، نوع برخورد متولیان دینی و مسئولان فرهنگی در کشور با امر متنوع و سبک های متکثر زندگی در "لوای صیانت از دین" به شدت به رشد بی تفاوتی (سکولاریسم در معنای چادویک) در جامعه ایران دامن می زند و این بحث نیاز به واکاوی جدی دارد که چرا کسانیکه فهمی درستی از امر دینی و امر متنوع در جامعه ایران معاصر ندارند قدرت تصمیم گیری بالایی در شکل دادن به "منطق قدرت" دارند بی آنکه بهره ای درستی از "قدرت منطق" داشته باشند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۲۸
سیدجواد